مقدمه:
توافقات کشورهای “پنج به اضافه یک” با جمهوری اسلامی ایران در لوزان و پایان جدال غرب و جمهوری اسلامی به بهانه”منع دستیابی ایران به سلاح اتمی”،معادلات منطقه ای و همچنین رابطه سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران با دولت های غربی را وارد دور جدیدی کرده است. این توافقات بعلاوه بر فضای سیاسی و مبارزاتی و همچنین بر صف بندی های طبقاتی در ایران، تاثیرات جدی و مهمی میگذارد.
تاثیر این توافقات بر تغییر توازن نیروی ارتجاع محلی منطقه، انکار ناپذیر است. نزدیکی غرب با ایران تاثیر بلاواسطه ای بر رابطه غرب با متحدین خود در منطقه خواهد داشت. مهمترین رکن این تغییر تلاش غرب برای کنترل دامنه عمل بورژوازی عرب و دولت اسرائیل، حل مسئله فلسطین، تغییر بالانس قدرت در خاورمیانه، و شکل دادن به آرایش دیگری از صف بندی ارتجاع محلی در خاورمیانه است.
کشمکش واقعی پشت سناریو “خطر ایران هسته ای”، چیزی جز معضل امریکا در مورد حفظ موقعیت برتر خود در رقابتهای بین المللی و همچین آینده موقعیت ایران در خاورمیانه، نیست. توافقات امروز حلقه ای در تقابل ها و تخاصمات دیروز و برای حل همان معضلات است. دیروز میلیتاریسم و تروریسم کور ابزار حل این معضلات بود و امروز “دیپلماسی” و میز مذاکره!
١- معضلات و منافع مشترک
توافقات لوزان بدنبال شکست سیاستهای غرب در منطقه و معضلات و بن بستهای جمهوری اسلامی، و برای پاسخ به نیازهای امروز دو طرف صورت گرفته است. از نقطه نظر منافع مذاکره کنندگان، به رسمیت شناسی موقعیت دو طرف در منطقه و پیدا کردن نقطه تعادلی در رابطه دو طرف، مضون اصلی این توافقات است.
الف: شکست سیاسی- نظامی میلیتاریسم امریکا در خاورمیانه و نیاز به حفظ موقعیت برتر خود در این منطقه، دولت امریکا را به پای میز مذاکره کشاند. محتوای این سیاست همچنان تثبیت موقعیت برتر آمریکا در “حفظ ثبات خاورمیانه”، این بار نه از طریق بمباران و اشغال نظامی که از طریق رام کردن “یاغی ترین” و “ضد امریکایی ترین” دولت در منطقه، است.
ب: بن بست سیاسی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، نه تنها در مقابل فشار سکولاریسم عمیق جامعه که در مقابل فشار تناقضات درونی خود، عاملی جدی در روی آوری به “دیپلماسی” از طرف جمهوری اسلامی است. اسلام و اسلامیت و در پرتو آن دشمنی ایدئولوژیک با غرب، بعنوان ابزار سنتی حفظ ارکان حکومت جمهوری اسلامی ایران، نه تنها ارزش مصرف خود را از دست داده است که عملا به مانعی در مقابل تامین نیازهای حیاتی و فوری سرمایه در ایران تبدیل شده است. این مهمترین رکن تغییر ریل جمهوری اسلامی از دشمنی با آمریکا، به سازش با آن است.
پ: معامله با غرب بر سر برسمیت شناسی موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه به ازا از دست دادن کنترل بر بخشی از فعالیت های هسته ای، قبول کردن ایران از حکومت “منشا و حامی تروریسم” به یکی از دوستان غرب و محورهای “ثبات در منطقه”، تمام مضمون این توافق برای جمهوری اسلامی است. برای امریکا “رام کردن” ایران، تثبیت موقعیت خود، اینبار نه بعنوان منشا نا امنی و میلیتاریسم که در قامت نماینده دیپلماسی و ناجی آرامش و امنیت دستاورد این توافقات است.
٢- بازتاب این توافقات در جنبش های سیاسی و طبقاتی
توافقات ایران و غرب و پایان دوره تخاصم “ایران و آمریکا”، بار دیگر رابطه نیروهای سیاسی ایران، درون و برون حاکمیت، طبقات اجتماعی و احزاب سیاسی مختلف را باز تعریف میکند.
الف – جمهوری اسلامی در راس کل بورژوازی ایران، اعم از پوزیسیون یا اپوزیسیون، تلاش میکند با قرار دادن افق بهبود اقتصادی و توسعه اقتصادی در آینده ای نه چندان دور، “وضع موجود” را حفظ کند و جامعه را در سکوت و تسلیم نگاه دارد. به تمکین کشاندن جامعه از طریق دامن زدن به عرق ناسیونالیستی “ایران قدرتمند” در منطقه، تحمیل فشار و خفقان بیشتر به طبقه کارگر، به انزوا کشاندن طبقه کارگر در فضای سیاسی جامعه و به حاشیه راندن اعتراض این طبقه برای بهبود وضعیت معیشت، تلاش ایندوره بورژوازی ایران است. امروز شعار “ایران قدرتمند” و “توسعه اقتصادی” قرار است همان خدمتی را انجام دهد که فریادهای دیروز “جنگ جنگ تا پیروزی” کرد.
ب- در غیاب یک جنبش قوی کمونیستی و طبقه کارگر آگاه به منافع خود، بورژوازی ایران میتواند برای مدتی هرچند کوتاه طبقه کارگر و بخش محروم جامعه را در انتظار بهبود اقتصادی و گشایش سیاسی و فرهنگی، نگاه دارد.
پ – از طرف دیگر، توافقات اخیر امریکا با جمهوری اسلامی و کنار رفتن سیاست “رژیم چینج” آمریکا در ایران، بعلاوه تغییر موقعیت امروز جمهوری اسلامی در مقابل سایر قدرتهای منطقه بخشهای مختلف بورژوازی ناراضی و برون حکومتی را در مقابل بورژوازی حاکم بطور کامل خلع سلاح کرده است. از اینرو و از این پس، اعتراضات درونی و شکوه های جنبش ملی- اسلامی و ناسیونالیستهای پرو غرب و جربانات قوم پرست، که به فضای سیاسی وتحرکات متکی به شکاف ایران و امریکا، بیش از بیش حاشیه ای خواهند شد.
ت – افق آینده یک “بهبود اقتصادی” و “توسعه اقتصادی”، شکل دادن به نوعی دمکراسی “نیم بند” غربی در ایران، توهمی است که بورژوازی امروز به آن دامن میزند. دورنمای توسعه اقتصادی و گشایش سیاسی، حتی برای بورژوازی ایران عملا تماما کور شده است.
مستقل از این واقعیت که هیچ درجه ای از رشد و توسعه اقتصادی در ایران بدون تشدید مضاعف استثمار و اعمال شدید ترین اختناق ممکن نیست، در شرایط مشخص امروز و بر متن نا امنی سیاسی ایران و کل خاورمیانه، ایران کمترین شانسی نه برای تبدیل شدن به کشورهایی چون ترکیه دارد و نه شانسی برای تبدل شدن به تایلند و اندونزی.
ث – امروز بیش از پیش تناقض پایه ای حاکمیت بورژوازی، با رفاه و سعادت و آزادی جامعه خود را نشان میدهد. بن بست اقتصادی جمهوری اسلامی، کماکان ریشه سیاسی دارد. نه دولت سازندگی و نه دولت اعتدال، نه نزدیکی با روسیه و چین و نه رفع تحریمها، و نه نزدیکی با غرب، نتوانست و نمیتواند موانع توسعه اقتصادی سرمایه داری در ایران را رفع کند. جمهوری اسلامی راه برون رفتی از این بن بست اقتصادی ندارد. تنها پاسخ و راه برون رفت از بن بست اقتصادی و تامین رفاه جامعه ایران، سوسیالیسم است.
ج – جمهوری اسلامی و کل صف جریانات و متفکرین بورژوازی، موقتا و تا مدتی قادر خواهند بود جامعه و طبقه کارگر را در انتطار “گشایش اقتصادی” نگاه دارند. موج برگشت بسرعت آغاز خواهد شد. موج برگشتی که این بار، طبقه کارگر میتواند در آن نقش و رسالتی تعیین کننده داشته باشد. جامعه ایران، در دور آتی، شاهد تقابل جنبش های سیاسی و طبقاتی مختلف و با مطالبات روشن و شفاف خواهد بود. پرده های دود و توهم به این و آن بخش از بورژوازی و نمایندگان آنها در قدرت و یا در اپوزیسیون، کنار خواهد رفت.
٣- جدال سرنوشت ساز دو افق و دو جنبش سیاسی
١- جنبش بورژوا ناسیونالیستی ایران
– افق بهبود و توسعه اقتصادی تحت حاکمیت بورژوازی، افق “ایران قدرتمند در منطقه”، “ایران صنعتی و قدرتمند” و ….. کعبه مشترک کل بورژوازی ایران است. این یک جنبش سیاسی است، که از جناح های درون حکومتی تا جنبش ملی اسلامی در اپوزیسیون و ناسیونالیسم پرو غرب را در بر میگیرد. جمهوری اسلامی امروز نماینده بلامنازع این افق و این جبنش است.
– جریانات سلطنت طلب و “مدافعان رژیم سابق”، جریانات “لیبرال”، “ملى گرا”، “مشروطه خواه” و جمهورى خواهان رنگارنگ٬ طیف توده و اکثریتی٬ امروز تماما محسور جمهوری اسلامی هستند که پرچم “استقلال” و “عظمت طلبی ایرانی” را برافراشته است! اختلافات درونی این جنبش بر سر راه های توسعه اقتصادی، درجه دوری و نزدیکی با غرب و امریکا، رابطه با دولت اسرائیل و …… حاشیه ای تر از آن است که هم افقی لایه های مختلف بورژوازی ایران را خدشه دار کند. آینده این جریانات در تحولات آتی سیاسی، بیش از بیش به سرنوشت جمهوری اسلامی گره خورده است.
٢- جنبش کمونیستی طبقه کارگر
– کمونیسم متحزب در ایران علیرغم لطماتی که خورده است، همچنان یکی از جنبشهای قوی و مطرح در طبقه کارگر است. جنبشی که با تحزب کمونیستی قدرتمند طبقه کارگر و کمونیسم آن میتواند مهر خود را بر موج برگشت علیه جمهوری اسلامی بزند.
– امروز بیش از هر زمانی طبقه کارگر رسالت تامین و تضمین آینده سعادتمند جامعه ایران را به عهده دارد. امروز بیش از هر زمانی هر نوع گشایش سیاسی٬ هر نوع گشایش و خلاصی فرهنگی در جامعه و هر نوع بهبود جدی اقتصادی و معیشتی طبقه کارگر و بخش های محروم جامعه، تماما بر عهده طبقه کارگر و کمونیسم این طبقه است.
– آینده بهتر جامعه ایران بی تردید در گرو روشن بینی و قدرت طبقه کارگر، قدرت متشکل و متحد این طبقه حول سیاست های کمونیستی است. امری که بیش از پیش به پیشروی جنبش کمونیستی گره خورده است. حزب حکمتیست همه فعالین کمونیست طبقه کارگر، همه کمونیستها و انقلابیون جامعه ایران را به دخالت فعال در این جدال، فرا میخواند و دست همه مبارزین این راه را میفشارد.
– حزب حکمتیست با وقوف به دشواری های ایندوره از مبارزه طبقاتی، با تمام توان و انرژی تلاش میکند طبقه کارگر را در همه سطوح برای جدالهای آتی، برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی آماده کند. در این راستا برای حزب حکمتیست، از تقابل با افق های ارتجاعی در مورد توهم به “آینده رو به بهبود اقتصادی” تا متحد و متحزب کردن طبقه کارگر حول سیاستهای کمونیستی خود، از سازماندهی کردن و شرکت در جدال های اصلی جامعه، تا مسلح کردن طبقه کارگر به حزب سیاسی خود برای رهبری انقلاب بعدی ایران و تضمین سوسیالیستی بودن آن، همه و همه تازه آغاز کار است!
کمیته رهبری حزب کمونیست کارگری- حکمتیست (خط رسمی)
٢٣ آوریل ٢٠١۵ – ٣ اردیبهشت ١٣٩۴