بهرام رحمانی
هنوز جوهر مطلبی که از جمله من درباره مرگ یاشار کمال نوشته بودم، خشک نشده بود، خبر ناگوار مرگ گونتر گراس انتشار یافت. هر دو نویسنده نقاط مشترک زیادی داشتند به خصوص هر دو تاکید کردهاند که نویسنده موظف است در مسایل سیاسی و اجتماعی جامعه دخالت کند.
«گونتر ویلهلم گراس»، یکی از برجستهترین نویسندگان جهان، دوشنبه 13 آوریل 2015 در 87 سالگی در بیمارستان شهر «لوبک-آلمان» در میان جمع خانواده خود، برای همیشه چشم بر جهان بر بست.
نویسنده مشهور آلمانی که رمان «طبل حلبی» او به 55 زبان ترجمه شده بر اثر یک عفونت شدید درگذشت.
گونتر گراس در سال ۱۹۵۹ در سن ۳۲ سالگی با انتشار نخستین رمان خود «طبل حلبی» به شهرتی جهانی دست یافت. وی 40 سال پس از انتشار این رمان، در سال 1999، جایزه ادبی نوبل را برای مجموعه آثارش دریافت کرد.
فیلم سینمایی ارزشمندی که فولکر شلوندورف در سال 1980 از روی رمان طبل حلبی ساخت، بر شهرت گونتر گراس افزود. فیلم با موفقیت زیادی روبهرو شد و نخل طلای جشنواره کن و جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی را از آن خود ساخت.
گونتر گراس(Gunter Grass)، یکی از نویسندگان آلمانی بود که در خارج از آلمان نیز آثارش با استقبال فراوانی روبهرو شده است. کارهای او به بیش از پنجاه زبان دنیا ترجمه شده است و در تمام قارههای جهان خوانندگان بسیار دارد.
برای نمونه با وجود فضای تنگ ادبی در چین، بیشتر آثار گراس به زبان چینی ترجمه شده است. جینگ بارتس رییس مرکز اطلاعات ادبی آلمان در چین عقیده دارد: «از طبل حلبی تا پوست کندن پیاز، تقریبا تمام آثار گونتر گراس به چینی ترجمه شده و خوانندگان فراوان دارند. منتقدان ادبی چین گراس را نویسندهای بسیار پرتوان و خلاق میدانند. آنچه خوانندگان چینی به خصوص میپسندند، انتقاد سرسختانه او از جامعه کنونی و تامل او بر گذشته آلمان است.»
همچنین بیشتر آثار گونتر گراس به فارسی ترجمه شده و در ایران با استقبال خوبی روبهرو بوده است. سروش حبیبی، کامران فانی و جاهد جهانشاهی از جمله مترجمان ایرانی هستند که آثار او را ترجمه کردهاند.
آثار گونتر گراس در آمریکا نیز طرفداران فراوان دارد. کریستینا نایت کارشناس مرکز کتاب آلمان در نیویورک عقیده دارد: «او داستانگوی خوبی است و سبک او نوعی ریتم موزیکی دارد که با جاز قابل مقایسه است. بسیاری از داستان نویسان آمریکایی مانند جان ایروینگ او را به خاطر آثار درخشانش ستایش میکنند.»
دوران کودکی و نوجوانی گونتر گراس
گراس، از دوارن کودکی تا درگذشتاش، زندگی پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. وی در پانزده سالگی سرباز یاریرسان نیروی هوایی آلمان فاشیستی شد؛ در هفده سالگی به لشکر دهم توپخانه مسلح اس.اس Waffen-SS پیوست؛ در بیستم ماه اپریل 1945، زخمی شد و سپس در روز هشتم ماه می همین سال، روز تسلیم رسمی آلمان نازی، در مارینباد Marienbad توسط نیروهای آمریکایی دستگیر گردید و تا ماه اپریل 1946، اسیر باقی ماند. وی پس از آزادی، به کارهایی چون کارگر کشاورزی، راهنمای کوهنوردان و… گردید و مدتی را نیز به عنوان کارگر در یک مرکز تولید پتاسیم مشغول به کار شد. گراس در سال 1947، تحصیلات آکادمیک خود را در شهر دوسلدورف Düsseldorf آغاز نمود و از آغاز 1956، به مدت چهار سال ساکن شهر پاریس شد.
سپس گراس نزدیک شهری بندری لوبیک Lübeck ، واقع در شمال ٱلمان، که خانه فرهنگی گونتر گراس با نسخههای اصلی اغلب آثار هنری و ادبی وی هم آنجاست، زندگی کرد.
گونتر گراس، در بازجوییهای مقدماتی افسران آمریکایی، بهعضویت خود در گروه بازوی مسلح اساس اعتراف کرده بود، اما در سالهای بعد این راز «ننگآلود» را برای خود نگاه داشت و از آن با کسی سخن نگفت.
گونتر گراس در گفتوگویی با فرانکفورتر روند شاو Frankfurter Rundschau به تاریخ چهارم اکتبر سال 2007 میلادی، باز هم از ناراحتیهای خود یاد میکند: «من تمام مدت زیر فشار و ناراحت بودم. مهر این دوازده سال ناسیونال سوسیالیسم بر سرنوشت بسیاری از هم نسلانم خورده است. دورهای که من و خیلیهای دیگر را احمق، نادان و کوتهنظر به جای گذاشت. من در زمان جوانی، تحت شرایط خاصی، آن سئوالی را بایستی و یا میتوانستم مطرح نمایم، که نکردم. این به معنای این نیست که من فعالانه مرتکب گناهی شده باشم، بلکه تقصیری میباشد که از عدم انجام کاری ناشی میشود.
این که برخی از منتقدان او را دیگر به عنوان «مرجعی اخلاقی» نمیپذیرند، برای گراس در حال حاضر اهمیتی ندارد، چون او هرگز چنین «مرجعیتی» برای خود قائل نبوده است.
گراس در رمان اتوبیوگرافیک «پوست کندن پیاز» که در سال 2006 منتشر شد، از تجربهای تاریک در گذشته خود پرده برداشت. وی در این کتاب خود، فاش میکند که در آخرین ماههای جنگ جهانی دوم که تنها 17 سال داشت، به «یگان ویژه جوانان هیتلری» در نیروی «اساس» پیوسته است.
این فاشگویی به دست مخالفان گراس، بهانه داد تا بار دیگر حمله به نویسنده را از سر بگیرند. رسانههای گروهی سئوال میکردند که چرا او پس از بیش از شصت سال از گذشته سیاه خود سخن گفته است. هدف مخالفان آن بود که مقاومت او را در هم بشکنند و اعتبار اخلاقی او را، که بارزترین فضیلت اوست، خدشهدار کنند.
گونتر گراس به جای تسلیم به موج هتاکیها و دشنامگوییها، با صداقت اعتراف کرد که آن «گذشته تاریک» را نه از روی ترس یا فرصتطلبی، بلکه از روی «شرم» مدتی دراز پنهان کرده است. او گفت که در طول زندگی سعی کرده به بهترین وجهی آن «خطای جوانی» را جبران کند.
اما وی در عین حال در برابر منتقدان عقبنشینی نکرد و در سال 2007، با انتشار کتاب «اوت احمقانه» حمله محافل افراطی را «اعدام رسانهای» نامید.
گراس در موضعگیری اخلاقی و شهامت مدنی، در کنار دوست و همکار دیرین خود، هاینریش بل، یکی از رساترین و جسورترین صداهایی بود که کوشیدند صدای «آلمان بهتر» باشند و میراث ارجمند کانت و گوته و هاینه و مارکس و انگلس و… را به دوران معاصر منتقل کنند.
او از معاصران خود خواست که با درک شرایط روزگار گذشته درباره او داوری کنند: «ما در دنیای بستهای زندگی میکردیم و راه دیگری در برابر خود نداشتیم، مگر این که در خانوادهای زندگی میکردیم که والدین خطر میکردند و دستکم در چارچوب خانه فرزندان خود را با مقاومت آشنا میکردند.»
عکسالعملها به درگذشت گونتر گراس
شورای فرهنگ آلمان از گونتر گراس به عنوان «یکی از برجستهترین نویسندگان آلمانیزبان دوره پس از جنگ» تمجید کرد که همزمان «لرزهنگار جامعه» بود و در بحثهای اجتماعی شرکت میجست.
ایمره کرتس، نویسنده مجاری برنده جایزه نوبل ادبیات 2002، گفت: «ما به موضوعهای شبیه به هم نمیپرداختیم، اما دوست بودیم و به یکدیگر احترام میگذاشتیم.»
سلمان رشدی، نویسنده هندی-انگلیسی کتاب «آیههای شیطانی» درباره گراس گفت: «یک غول واقعی، یک منبع الهام، یک دوست.»
به گفته کلاوس اشتک، رییس آکادمی هنرهای برلین، جهان ادبیات یکی از پرقدرتترین نویسندگان خود را از دست داده و جمهوری آلمان نیز یکی از مبارزهجوترین شهروندان خود را. اشتک گفت: «گراس هر وقت احساس میکرد دموکراسی در خطر است، از هیچ مشاجرهای پرهیز نمیکرد.»
یواخیم لوکس، رییس تئاتر تالیا در هامبورگ گفت که با مرگ زیگفرید لنتس و گونتر گراس، دورهای ادبی و نیز سیاسی سرانجام پایان مییابد.
میکی بایزنهرتس، نویسنده و کمدین آلمانی نیز در توییتی با نظر به روحیه مبارزهجوی گونتر گراس نوشت: «حال نوبت خداست که به یک چیزهایی گوش کند.»
آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، گفت کمتر کسی چون گراس هم با آثار ادبی و هم با تعهد اجتماعی و سیاسی خود تاریخ دوره پس از جنگ آلمان را همراهی کرده و بر آن تاثیر گذاشته است.
یواخیم گاوک، رییس جمهور آلمان، از آثار گونتر گراس به عنوان «آیینه فوقالعاده کشور ما آلمان» تمجید کرد. گاوک در پیام تسلیت خود به اوته گراس، همسر برنده جایزه نوبل، نوشت که گراس «در طول زندگی خود انسان سیاسی مبارزهجو و مستقل» باقی ماند.
در پیام تسلیت گاوک به اوته گراس آمده است: «او از مشاجره و انتقاد نمیهراسید، همیشه با نکتهسنجی در مباحثههای سیاسی شرکت میکرد و برای دههها آنها را تحت تاثیر قرار داد. گراس با آثار ادبی و هنری خود مردم کشور ما را متاثر کرد، به وجد درآورد و به فکر واداشت. در رمانها، داستانها و اشعار او امیدها و خطاهای بزرگ، ترسها و آرزوهای تمامی نسلها را میتوان یافت.»
نوربرت لامرت، رییس مجلس نمایندگان آلمان، در پیام تسلیت خود به همسر گراس از او به عنوان «مرجعی در مباحثه سیاسی» نام برد. لامرت نوشت: «با درگذشت گونتر گراس نه تنها یکی از مهمترین نویسندگان آلمانیزبان را از دست دادهایم، بلکه یکی از متعهدترین شهروندان را که همواره در مورد موضوعهای اجتماعی اظهار نظر میکرد.» لامرت در ادامه نوشت: «گراس به هیچ وجه از اختلاف نظر و جر و بحث واهمه نداشت، بر عکس اگر لازم میدید در پی انجام آن برمیآمد.»
زیگمار گابریل، رییس حزب سوسیال دمکرات آلمان، گراس را «یکی از مهمترین نویسندگان دوره پس از جنگ آلمان و یکی از نویسندگان و مبارزان متعهد برای دموکراسی و صلح» خواند. او گفت که سوسیال دمکراسی آلمان یک همراه، مشاور و دوست نزدیک خود را از دست داد.
معاون صدراعظم آلمان، همچنین گفت که گراس از زمان دوستی خود با ویلی برانت، صدراعظم فقید سوسیال دموکرات آلمان، یک «مشاور و مبارز انتخاباتی برای سوسیال دموکراسی» بود. گابریل افزود که گراس بر فرهنگ سیاسی آلمان تاثیر گذاشت: «ایرادها و مداخلههای او در موضوعهای مختلف موجب شد که فرهنگ سیاسی در آلمان رنگارنگتر و غنیتر شود و رابطه میان سیاست و فرهنگ تغییر کند. صدای او که شهروندان را به رواداری بیشتر فرامیخواند و اراده او برای دخالتهای سیاسی مداوم آلمان را غنیتر ساخت.»
گابریل گفت: «حزب سوسیال دموکرات آلمان در برابر گونتر گراس سر تعظیم فرود میآورد.» او افزود که از دهه 1960 گونتر گراس در مبارزات انتخاباتی فراوانی فعالیت داشت و به عنوان رابط میان حزب سوسیال دموکرات و روشنفکران آلمانی عمل میکرد که بر فضای فرهنگی سیاسی آلمان تاثیر گذاشت و این در پیروزی سوسیال دموکراتها از 1969 تا 1972 تاثیر داشت.
گرگور گیزی، رییس حزب چپهای المان، گفت که مرگ گونتر گراس فقدانی بزرگ برای آلمان خواهد بود. گیزی گفت: «معدود کسانی هستند که مانند گونتر گراس بر آلمان به لحاظ ادبی تاثیر عمیق گذاشتهاند و نیز با کلام نافذ خود در بحثهای مهم سیاسی و اجتماعی شرکت کردهاند. حال صدای او خاموش شده و ما فقدان او را حس خواهیم کرد.»
کارنامه فرهنگی-سیاسی گونتر گراس
گراس، فعالیتهای گسترده گونتر گراس به خلق آثار ادبی محدود نبود. گراس در عرصه سیاست نیز فعال بود و چندین سال با حزب سوسیال دمکرات آلمان همکاری داشت. او از برجستهترین روشنفکران حامی ویلی برانت، صدراعظم سوسیال دمکرات آلمان، به شمار میرفت. وی در سال 1982، به عضویت حزب سوسیال دموکرات آلمان درآمد و با آن که همیشه طرفدار سوسیال دموکراتها ماند، اما پس از 10 سال از عضویت این حزب استعفا کرد. بنابراین، گراس، روشنفکری «برج عاجنشین» نبود از اینرو، وی دخالت نویسندگان در مسائل اجتماعی و سیاسی را نه تنها حق، بلکه وظیفه نویسندگان میدانست.
در واقع گراس، جزو آن بخش از نویسندگان و هنرمندانی نبود که در رابطه با وقایع سیاسی پیرامونی خود و جهان بیتفاوت بماند از اینرو، وی هنر را صرفا برای هنر و یک امر تخصصی نمیدانست. به عبارت دیگر، گراس، تنها نویسنده نبود، بلکه با مواضع سیاسی خود که از نظامیگری و فاشیسم شروع کرده بود و در پروسه زمان و با رشد آگاهی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی خود، تغییر نظر داده و به یک گرایش سیاسی ضدفاشیسم، راسیسم، نژادپرستی و چپ و انساندوستانه رسیده بود به طوری که در عین حال به یک رزمنده سرسخت سیاسی در جبهه فرهنگی سرشناس و نیرومندی در جامعه آلمان و خارج از آن بدل شده بود. حتی مخالفان و منتقدان گراس نیز وی را روشنفکری ناآرام و بیباک میدانند.
نویسنده متعهد و مسئول و آگاه، همیشه یک قدم از فضای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه جلوتر است و جرات اظهارنظر دارد. از اینرو، گونتر گراس، همواره در موقعیتهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی وارد بحث و جدل جدی و پرحاشیه میشد. وی گفته است: «نویسنده کسی است که در برابر زمان گذران چیز مینویسد. چنین نویسندهای نمیتواند خود را از زمان جدا کند و در خلاء چیز بنویسد، بلکه باید همیشه معاصر باشد. او باید با تحولات زمان گذران روبهرو شود، با رویدادها قاطی شود و جبهه بگیرد. چون هر نویسندهای برای زمان خودش به دنیا میآید، البته او میتواند مدعی شود که زودتر یا دیرتر از موعد پا به دنیا گذاشته. برخلاف تصور، او موضوع نوشتن را خودش انتخاب نمیکند، بلکه موضوع به او تکلیف میشود. لا اقل درباره خودم میتوانم بگویم که آزادی انتخاب نداشتهام. اگر میخواستم دنبال هوا و هوس خودم برم، بیتردید دنبال فوت و فنهای ادبی میرفتم و راحت و آسوده از آفرینش ادبی لذت میبردم، اما چنین کاری از من ساخته نبود.»
گونتر گراس در آثار خود، گام به گام به نقد روابط حاکم در جامعه معاصر آلمان دست میزد. وی، تمام روابط و مناسبات جامعه را زیر زرهبین نقد و بررسی علمی و طبقاتی خود قرار میدهد و بیمها و موضع خود را روشن می کند.
گونتر گراس که در سال 1959، با رمان طبل حلبی به شهرت رسیده بود. وی در این رمان، با ترسیم فضاهای متنوع و چهرههای گوناگون، زندگی خود را در برابر خواننده و قضاوت اجتماعی قرار داده است.
قهرمان کودک رمان، در دانسیگ با فرهنگ لهستانی-آلمانی بار میآید و بعد به دوسلدورف میرود و به کارها و پیشههای گوناگونی دست میزند.
طبل حلبی در عین حال، رویارویی با تاریخ گذشته و برخورد با گرایش سیاسی مخرب آلمان هیتلری دارد. این رمان، با زبان ساده و طنزآمیز و در عین حال تندش، ساختاری عمیق دارد که خواننده را حساس میکند و به موضعگیری و داوری میکشاند. رمان از بیرحمیهای دوران و همدلی با ستمدیدگان و محرومان جامعه سخن میگوید، اما درس «اخلاقی» به کسی نمیدهد، بلکه با لحن شاد و شوخش، به خواننده فضا میدهد که خود بیاندیشد و در رابطه با افکار و سیاستهای دوران تاریخی قضاوت کند.
کتاب سرگذشت پسری با هوش و حساس به نام «اسکار» است. اسکار در سالهای کودکی با مشاهده دنیای بزرگسالان با تمام پلیدیها و پلشتیهای آن، تصمیم میگیرد که هرگز بزرگ نشود. او در ازای این سرسختی، به تواناهاییهای ویژهای دست مییابد که به رمان لحنی متفاوتی میدهد.
رمان طبل حلبی، با استقبال گسترده اجتماعی روبهرو میشود و توجه منتقدان ادبی به خود جلب میکند به طوری که برخی از آنها، تشخیص میدهند که نویسنده آن خلاق و چیره دست ادبی است. تا جایی که فیلم سینمایی به کارگردانی «فولکر شلوندورف»، از روی رمان طبل حلبی، ساخته میشود و بر شهرت گونتر گراس میافزاید.گراس پس از رمان طبل حلبی، داستانهای موش و گربه و سالهای سگی را منتشر میکند.
در اوایل دهه 1980، به دلیل مواضع صریح و رک سیاسی گونتر گراس، بسیاری از منتقدان محافظهکار و راست سیاسی و فرهنگی و آکادمیک، گونتر گراس را نویسندهای میدانستند که برای نوشتن و آفرینش نیرو و توان کافی ندارد. گفته میشد گراس، استعداد خود را صرفا با موضعگیریهای سیاسی و اشتغالات «غیرادبی» بیان میکند. اما وی، با صبر و شکیبایی بیکران خود، هم به مواضع سیاسی خود ادامه و هم فعالیت های فرهنگی و ادبی خود را تعمیق و گسترش داد. به عبارت دیگر، وی مرعوب این همه ناملایمات و نقدها و انتقادات نادرست نشد.
دفاع از یونان و مردم این کشور بحرانزده، مضمون اصلی یکی از سرودههای 12 بیتی گراس است.«به هرج و مرج نزدیک، چون نه دمساز با منافع بازار»، این بیت وضعیت یونان را از نگاه گونتر گراس بازگو میکند.
این نویسنده در 84 سالگی خود، در سروده خود با عنوان «شرم اروپا»، به انتقاد از غرب پرداخته و گفته است که چرا اروپا سرزمینی را که زمانی زادگاه فرهنگ این قاره بوده، اکنون رسوای خاص و عام میکند، حقوقش را به غارت میبرد و مردمش را به فقر محکوم میسازد.
از دید گراس، اروپا، همواره از بیماری فراموشی رنج برده است و اکنون نیز سرزمینی را که زمانی «قبله آمال» او بوده، به دست فراموشی سپرده است و تنها به پول و منافع مادی و اقتصادی خود میاندیشد. این هنرمند متعهد با تفاهم، با خشم مردم یونان روبهرو میشود و خود را «همبسته» آنان میداند. خواستهای اتحادیه اروپا که باید برای رفع بحران اقتصادی این کشور برآورده شوند، از نظر گراس، به مثابه خودکشی جمعی مردم این سرزمین است؛ جام زهری که سقراط ناگزیر بود، آن را بنوشد.
در پایان این سروده گراس پیشگویی میکند که اروپا نیز بدون روح این قاره(یونان)، افول خواهد کرد. این نویسنده برای تبیین و تصویر مواضع سیاسی خود، از اسطورهها و نقش تاریخی شخصیتهای اسطورهای یونان نیز بهره جسته است:
«به هرج و مرج نزدیک، چون نه دمساز با منافع بازار/ تو دوری از سرزمینی که گهواره را به تو وام داد…
سرزمینی بیحق که به تأسی از قدرت حقبهجانبان/ باید ببندد کمربند را تنگتر در میان
در طغیان به تو میپوشد آنتیگون سیاه و/ چون تو میهمان بودی، پوشد خلق سرتاسر سیاه…
خدایان سردهند آواز لعن و نفرین به تو همگی/ چون تو تصاحب المپ آنان را در سر میپروری
بیسو، افول خواهد کرد ستاره تو نیز/بدون سرزمینی که در تو، اروپا، روح دمید.»
گونتر گراس در سال 2010، در مصاحبهای از همکاران جوان خود خواست که در سیاست دخالت کنند. او در گفتوگو با هفتهنامه «اشپیگل» از نویسندگان جوان آلمان به خاطر دوری از زندگی سیاسی جامعه برای رسیدن به «راحتطلبی» و آسایش شخصی، به شدت انتقاد کرد.
وی گاهی آغازگر بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی بود با این امید که به روشنگری و آگاهسازی افکار عمومی یاری دهد.
گراس، همواره از سوی کلیسای کاتولیک مورد انتقاد بوده است. گفته میشود که او در برخی از آثارش «هرزهنگاری» و «کفرگویی» را ترویج کرده است. برای نمونه، اسکار، کودک ابدی و زیرک داستان «طبل حلبی» در صحنهای که در کلیسا میگذرد، مجسمه «عیسای کودک» را مورد تمسخر و توهین قرار میدهد، زیرا هیچ معجزهای از او ساخته نیست.
روز 16 فروردین 1391 برابر با 4 آوریل 2012، بر سر برنامه هستهای ایران شعر منثوری از گونتر گراس با عنوان «آنچه باید گفته شود» در روزنامه آلمانی زود دویچه تسایتونگ، نیویورک تایمز و روزنامه ایتالیایی لارپوبلیکا منتشر شد که جنجالهای فراوانی را در میان اصحاب رسانه و سیاست بر انگیخت.
وی در این شعر با اشاره به بمبهای هستهای اعلامنشده تلآویو، آنها را تهدیدی برای صلح جهانی خوانده است. او همچنین با کنایهای طنزگونه به این که آلمان قرار است یک زیردریایی جدید به اسرائیل بدهد، نوشته است که این زیردریایی «باید همه کلاهکهای نابودکننده را به جایی هدایت کند که وجود یک بمب اتمی در آن ثابت نشده است.» وی در این شعر، به صراحت از اسرائیل نام میبرد و با انتقاد از «حمله پیشگیرانه» میگوید که اسرائیل بهعنوان یک قدرت اتمی، صلح جهانی را که خود متزلزل است، به خطر انداخته است.
گراس، از دولت آلمان خواست، زیردریایی اتمی به اسرائیل نفروشد. او در این سروده بلند، دولت اسرائیل را تهدیدی برای «صلح شکننده جهان» معرفی کرده است: «… اکنون، پیرانه سر و با آخرین قطرههای باقیمانده مرکبم مینویسم: اسرائیل اتمی برای صلح جهانی، که خواه ناخواه شکننده است، خطرناک است.»
گراس با این حال در این سروده هم خود را «همبسته» اسرائیل میداند:
«ولی چرا تا کنون سکوت کردهام/ چون فکر میکردم زادهی سرزمینی هستم که لکهای نازودودنی بر دامان دارد
و همین مرا از گفتن حقیقت باز میداشت/و نمیخواستم نام اسرائیل را بر زبان آرم
که خود را همبسته آن میدانم و به آن وفادار خواهم ماند.»
سروده «آنچه باید گفته شود» گراس، تایید و انتقاد بسیاری از محافل هنری ـ سیاسی آلمان و جهان را برانگیخت. از جمله سفارت اسرائیل در آلمان با انتشار بیانیهای، ضمن اشاره به عنوان شعر گراس نوشت: «آنچه علاوه بر این باید گفت این واقعیت است که اسرائیل تنها کشوری در دنیاست که حق موجودیت آن آشکارا مورد پرسش قرار میگیرد.» بیانیه سفارت اسرائیل تأکید میکند: «ما میخواهیم با همسایگان خود در منطقه در صلح زندگی کنیم.»
سخنگوی دولت آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، که از «همبستگان» وفادار اسرائیل است، تنها به ذکر این نکته بسنده کرد که در آلمان آزادی هنری وجود دارد و «از آنجا که این آزادی برای دولت این کشور نیز معتبر است، بنا براین او اجباری به ابراز نظر دربارهی هر اثر هنری را ندارد.»
به استثنای حزب چپها که از محتوای شعر گونتر گراس دفاع کرده، اکثر احزاب اپوزیسیون آلمان به شعر وی انتقاد کردند.
در واقع این سروده گونتر گراس، مورد سوءاستفاده حکومت اسلامی که گراس موضع صریحی علیه این حکومت نگرفته بود و هم دولت اسرائیل قرار گرفت به طوری که دولت اسرائیل، حتی سفر گراس به اسرائیل را ممنوع کرد.
گونتر گراس در اظهارنظر دیگری در حاشیه داستانخوانیاش در شهر «دتمولد» آلمان، درباره چشمانداز یک صلح پایدار در اوکراین به یک روزنامه محلی گفته است: «گمان نمیکنم توافقنامه مینسک ثمر بدهد و به صلحی پایدار در اوکراین بینجامد. تصور میکنم که نه اوکراین و نه روسیه، هیچکدام بر نیروهای نظامی متخاصم در این منطقه تسلط ندارند. در هر دو طرف، شبهنظامیان و فرماندهانی هستند که بیش از آنکه به فکر صلح باشند، علائقی دارند که در جنگ تامین میشود.»
گونتر گراس با اینحال مذاکره درباره صلح تنها راهکار حل این بحران میداند: «تا وقتی که مذاکرات جریان دارد، اسلحهای شلیک نمیشود.»
به گمان این نویسنده، مسلح کردن ارتش اواکرین با سلاحهای سنگین از سوی ایالت متحده آمریکا نه تنها کمکی به حل مناقشه اوکراین نمیکند، بلکه دامنه جنگ را گستردهتر خواهد کرد و حتی ممکن است این درگیری منطقهای را در حد یک «جنگ نیابتی» بین قدرتهای جهانی گسترش دهد.
گونتر گراس در این گفتوگو یک بار دیگر نسبت به فراگیر شدن بحرانهای منطقهای هشدار داد و گفت: «این روزها عدهای بیمناکاند که نکند جنگ جهانی دیگری دربگیرد. غافل از آنکه ممکن است این جنگ از مدتها پیش آغاز شده باشد. منتها شکل آن با دو جنگ جهانی پیشین تفاوت دارد.»
گراس نخستین بار اکتبر سال 2013 در یک سخنرانی جنجالی در دانشگاه هانوفر آلمان از جنگ جهانی سوم سخن در میان آورده بود. او با اشاره به جنگهای منطقهای در خاورمیانه، شرق اوکراین و در برخی کشورهای آفریقایی گفته بود: «اگر بخواهیم واقعیت را به شکل رادیکال بیان کنیم، باید بگوییم که مدتی است جنگ جهانی سوم درگرفته. هر چه که میگذرد بر تعداد کشورهای در جنگ اضافه میشود.»
وی سپس در سخنرانیاش در دانشگاه هانوفر به چشمانداز دموکراسی در آینده اشاره کرده و گفته بود: «نه راستگرایی رادیکال و نه اسلام، هیچیک خطری برای دموکراسیهای غربی نیست. لابیگری در پارلمان اروپا و در کشورهای اروپایی است که دموکراسی را به خطر انداخته است.»
اینبار هم گونتر گراس به نقش بانکها و لابیگران در پیدایش و تداوم بحرانها و جنگها اشاره کرد و گفت: «دست سیاستمدارن روز به روز بیشتر از پیش بسته میماند. بانکها و لابیگرها از قدرت بیشتری برخوردار شدهاند و به همین دلیل پارلمان کشورهای اروپایی با نمایندگانی که به طور دموکراتیک انتخاب شدهاند، به عرصهای برای ساخت و پاختهای اقتصادی فروکاسته. یافتن راهکارهای سیاسی برای حل بحرانها دشوارتر از پیش شده است.»
گونتر گراس در این گفتوگو، به جنگهای سایبری هم اشاره کرد: «از طریق اینترنت سیستمهایی را مسدود میکنند و جنگهای اقتصادی به راه میاندازند. این شیوههای تازه به موازات درگیریهای خونین در اوکراین، سوریه و دیگر نقاط جهان به کار گرفته میشود.»
این نویسنده 87 ساله و برنده نوبل ادبی در پایان این گفتوگو نسبت به تحولات اخیر در جهان اظهار نگرانی کرده است.
شهر اوسنابروک پنجشنبه 23 ژانویه 2014، میزبان گونتر گراس بود. گراس در مقدمه این حضور ابتدا از نمایشگاهی از آثار خودش بازدید کرد که مشتمل بر 30 اثر گرافیکی از وی بود که در گالری «کونست ـ کوآرتییر» به نمایش درآمدهاند.
گراس در محل این نمایشگاه، با انتقاد سخت از موضع دولت فدرال آلمان در مساله جاسوسی سازمان امنیت ملی آمریکا و با انتقاد شدید خود از آنگلا مرکل اظهار داشت: ما با استفاده از این راه و روش بزدلانه در حقیقت استقلال و خودمختاری کشورمان را زیر سئوال میبریم. آمریکا به عنوان «امپریالیسم جهانی» به خودش اجازه میدهد تا رفتاری را داشته باشد که مغایر با قانون اساسی است.
گراس افزود: زمانی که نویسندگان جوان میخواستند نامهای در مورد اعتراض به جاسوسی آمریکا تسلیم آنگلا مرکل کنند، او نه تنها شخصا برای دریافت این نامه نرفت بلکه یک مامور دون پایه را برای دریافت این نامه فرستاد. حتی در زمان لودویگ ارهارد صدراعظم آلمان غربی هم چنین رفتاری صورت نگرفته بود. این رفتار مرکل نشاندهنده نادیده گرفتن ادبیات از جانب وی است.
گونتر گراس در تالار صلح شهرداری اوسنابروک از سوی ولفگانگ گریسرت شهردار کل این شهر با استقبال روبهرو شد و در پاسخ به خوشآمدگویی وی خاطرات خود مربوط به تحقیق برای نگارش رمان «ملاقات در تلگته» که وی را به اوسنابروک کشیده بود را یادآوری کرد. وی همچنین آشکار کرد آنچه به شدت او را به این شهر مرتبط میکند خاطرات اریش ماریا ریمارکو و رمان ضد جنگ او با نام «در غرب هیچ چیز جدیدی نیست» است.
گونتر گراس، قبل از انتشار رمان برجستهاش «طبلحلبی» به گروهی به نام «گروه 47» میپیوندد. نویسندگانی که در سالهای پرالتهاب قرن بیستم یک پایشان در محافل حزبی و سیاسی بود و یک پایشان در نشستهای ادبی.
این گروه از هنرمندان و نویسندگان پیشرو و سوسیالیست مانند «هاینریش بل» تشکیل شده بود که از سیاست محافظهکارانه دولت آلمان بعد از جنگ جهانی دوم انتقاد میکرد و همچنین معتقد به جنبش عدالتخواهانه پیگیر از سوی احزاب چپ بود. گونتر گراس، ترسی از فعالیت سیاسی به شکل مشخص خود نداشت و معتقد بود که هنرمند باید در سیاست دخالت کند و به هیچوجه نگران آسیبپذیری وجه هنری آثارش نباشد.
گراس در جواب به سئوالی درباهر گروه 47 گفته است: «این کوششی است جهت برقراری رابطه با تجربیات آن زمان. برای من گروه 47 خوشبختی بزرگی بود. امکانی بود که در این انزوای دائم پروسه نوشتن – که خود البته بسیار عالی است – وقفهای ایجاد شود. آن جلسات باعث رشد محاورهای صمیمی و همکارانه بود. از اینرو من ده سال پیش سعی کردم از دید خودم چنین امکانی را در اختیار نویسندگان جوان قرار بدهم – چرا که متوجه شدم آنها گرچه بسیار درگیر ادبیات هستند، اما دائماً تحت نظارت افکار عمومی قرار دارند.»
گروه 47، عنوانی است که به شرکتکنندگان در جلسات ادبی نویسندگان آلمانی زبان از سال 1947 تا سال 1967 اطلاق میشود. این جلسات در خانه نویسنده آلمانی هانس ورنر ریشتر تشکیل میشد. گروه 47 نقش مهمی در رشد و تکامل ادبیات آلمانی بازی کرده است. از شرکتکنندگان در جلسات گروه، میتوان از ارنتس آگوستین، اریش فرید، والتر ینس، هانریش بول، مارتین والتسر، گونتر گراس، زیگفرید لنتس، و… نام برد.
گونتر گراس تا اواخر دهه 1990، همچنان با حملات بیرحمانه گرایشات راست و محافظه کار ادبی و سیاسی روبهرو بود. به آثار قدیمی و تازه وی بی مهریها و توجه کمتری می شد. گفته میشد که او به جای توجه به شکل و سبک ادبی، به طور خام و عیان به تنشهای سیاسی و مشکلات اجتماعی میپردازد.
اما وی با سه اثر پر اهمیت عرصه «فراخ»، «قرن من» و «با گام خرچنگ»، اما محکم و علمی و ادبی، جواب مخالفین خود راداده بود که حاضر نیست تعهد و شعور انسانی را تنها در عرصه «ادبیات» محدود کند. وی در هر مقاله و هر گفتوگو، بر مسئولیت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خود، پافشاری میکرد و میگفت: «روشنفکری که نمیخواهد به مقولههای ادبی صرف دل خوش کند و در برابر مسائل حساس روز خاموش بماند…»
گراس، به عنوان مثال نمایشنامه معروفاش با عنوان «پابرهنهها تمرین انقلاب میکنند» در واقع نقدی بر موضعگیری سیاسی بخشی از روشنفکران چپ در مقابل قیام کارگران در برلین شرقی در سال 1953 است.
گونتر گراس، برخلاف خیلی از همدورهای هایش ساکت نماند و تا آخر عمرش نسبت به امور سیاسی و اجتماعی دغدغه نشان داد.
آثار گراس
گراس رمان سهگانه «طبل حلبی»، «موش و گربه» و «سالهای سگی» را در دهه 1960 نوشت و تقریبا 50 سال پس از انتشار آنها، «آخرین رقص»، «داستانهای هانس کریستیان آندرسن از دیدگاه گراس»، «پوستکندن پیاز» را منتشر کرد. در سه اثر پر اهمیت «عرصه فراخ»، «قرن من» و «با گام خرچنگ» گراس نشان داده که حاضر نیست تعهد سیاسی، اجتماعی و انسانی را تعدیل کند.
گونتر گراس علاوه بر نوشتن رمان و داستانهای کوتاه و انتشار کتابهای طراحی و آلبومهایی از آثار خود، چند نمایشنامه نیز به رشته تحریر درآورده است: از جمله نمایشنامه «سیل» که در سال 1957 منتشر شده و از کارهای اولیه او به شمار میرود. گراس در این اثر مسئله محیط زیست و حفظ یا انهدام آن را به گونهای طنزآلود مطرح کرده است. این نمایشنامه که موضوع آن امروز هم در راستای بحث دگرگونیهای جوی و گرم شدن زمین همچنان بهروز است، کمتر مورد توجه دستاندرکاران تئاتر قرار گرفته و تنها گروههای نمایشی مدارس و دانشجویان، آن را اجرا و به روی صحنه آوردهاند.
وی همچنین در نقاشی و مجسمهسازی موفق بود. او مجسمهسازی و گرافیک را از 1948 تا 1952 در آکادمی هنر دوسلدورف آموخته بود. پس از آن شاگرد مجسمهسازی کارل هارتونگ، هنرمند آلمانی، در برلین شد.
روزنامه گاردین درباره گراس، نوشته است: گراس موفقیت را با تحقیق و کاوش در هر شکل هنری به دست آورد. از شعر تا نمایشنامه و از مجسمه تا هنر گرافیک. اما با انتشار اولین رمانش با عنوان، «طبل حلبی» در سال 1959 و کسب جایزه نوبل ادبیات، به شهرتی جهانی رسید. وی همیشه به دنبال فعالیتهای انسانی از جمله کمپین برای صلح و محیط زیست بود.
آثار دیگر گونتر گراس که میتوان از آنها یاد کرد عبارتند از:
آشپزهای بدجنس(1956): نمایشنامهای بر اساس آن در سال 1961 در برلین غربی روی صحنه رفت؛ طبل حلبی(۱۹۵۹): برنده نوبل ادبیات 1999؛ موش و گربه(1961): به رشته تحریر در آمد. فیلمی بر اساس رمان «موش و گربه» ساخته شد؛ سالهای سگی(1963)؛ مجموعه اشعار(1971)؛ رمان سفره ماهی(1977): وی، به عدم کنترل انسان بر خواستهها و امیالش میپردازد. در این رمان طبقات مختلف برلین، نمایانده شده است؛ دفتر خاطرات یک حلزون(1972): رمان؛ سفره ماهی(کفچه ماهی)(1977): رمان؛ داستان «نسل آلمانیها منقرض میشود»(1980)؛ رمان ماده موش صحرایی(1986): این رمان دنباله طبل حلبی است؛ داستان بلند «نفوس بد زدن»(1992)؛ آوای وزغ(1992)؛ قرن من(1999): در سال 2000، صحنههایی از این اثر در تئاتر تالیا در هامبورگ به نمایش در آمد؛ مسیر خرچنگ(بر گام خرچنگ (2002)؛ واپسین رقصها(2003) مجموعهای از شعر و طراحیهای اوست؛ داستانهای هانس کریستیان آندرسن از دیدگاه گونتر گراس(2005)؛ پوست کندن پیاز(2007).
آخرین رمان منتشر شده از گونتر گراس به سال 2008 برمیگردد. وی در آن زمان رمان خودزندگینامهای «جعبه» را منتشر کرد. وی همچنین در هشتاد و پنجمین سالگرد تولدش یک کتاب شعر با عنوان «حشره یک روزه» را به زیر چاپ برد که مشتمل بر موضوعات پیری و مرگ بود.
در دفتر خاطرات یک حلزون، میخواینم: «سودازدگی* دیگر یک پدیده شخصی یا یک استثنا نیست. مزیت طبقاتی تمامی حقوقبگیران است؛ قالب فکری جمعی که هدف زندگیشان با سهمیه تولید گره خورده است.»(* سودازدگی: مالیخولیا)
در حال کندن پوست پیاز نیز آمده است: «حافظه دوست دارد با ما قایمموشک بازی کند و از ما دور شود. حافظه دوست دارد سخنرانی کند یا خود را جلوه دهد، بیآنکه نیازی به این کار باشد. حافظه حتی خود را نقض میکند؛ درست است، فضل فروشی میکند، اما همینی است که هست.» «من سکوت اختیار کرده بودم. چون خیلیهای دیگر ساکت مانده بودند، جلوی این وسوسه را نمیتوان گرفت… تقصیر را بر سر گناه جمعی بیندازیم، یا در مورد خودمان صحبت کنیم اما از نگاه شخص سوم: او بود، دید، انجام داد، گفت، او ساکت ماند…»
«سالهای سگی»، سومین اثر گراس، رویدادهای دوران حکمرانی نازیها را از سال 1933 تا 1945 میلادی در آلمان بیانگر میشود.
گراس در این اثر به جای هیتلر، سگ او را در محور داستانش قرار میدهد و از طریق بررسی شجرهنامه سگ «ادولف هیتلر» رهبر نازیهای آلمان، ایدیولوژی فاشیسم را به استهزاء میگیرد. سالهای سگی، تاریخ آلمان را پس از جنگ جهانی اول تا دوران شکوفایی معجزه آسای اقتصادیش بین سالهای 1948 تا 58/1957، با نگاهی ادیبانه، سیاسی و اجتماعی و با قلمی تیزبین به رشته تحریر درآورده است.
جایزه نوبل ادبی و دیگر جوایز گراس
در همین سالها، توجه به آثار گونتر گراس رو به افزایش بود. شاید همین پشتوانه نیز مردمی بود که او توانست با نیرویی خستگیناپذیر به کار و خلاقیت خود ادامه دهد. این حمایت با جایزه ادبی نوبل به اوج رسید. هنگامی که در سال 1999، کمیته نوبل او را برنده رشته ادبیات اعلام کرد، برخی از منتقدان و محافل ادبی آلمان، از محبوبیت گونتر گراس در جهان خارج حیرت کردند.
کمیته جایزه نوبل در تقدیمنامه خود، استدلال کرده بود که گونتر گراس «با رنگهای سیاه و زنده چهره فراموش شده تاریخ را نشان داده است.»
دیگر جوایز وی، عبارتند از:
جایزه گئورگ بوشنر در سال 1965؛ جایزه توماس مان در سال 1996؛ جایزه شاهزاده آستوریا در سال 1999؛ جایزه نوبل ادبیات در سال 1999؛ دکترای افتخاری از دانشگاه آزاد برلین در سال 2005؛ دکترای افتخاری دانشگاه هاروارد 1976؛ مدال آلکساندر مایاکوفسکی در زادگاه خود دانتسیک( لهستان) 1978.
گونترگراس، همچنین در سال 2013، از سوی مجله «سیسرو» به عنوان روشنفکر شماره یک آلمانیزبان شناخته شد.
یاشار کمال و گونتر گراس
از سری برنامههای فرهنگی «انستیتو گوته» در ترکیه، تحت عنوان «ادبیات اروپایی به ترکیه میرود-ادبیات ترکیه به اروپا» است که در ماه مارس 2009-اسفند 1387، برگزار شده بود.
سالن تئاتر «محسن ارتوقال» میزبان کتابخوانان و علاقهمندان فراوانی از ترکیه و خارج از آن برای شرکت در این نشست بود. در این نشست، یاشار کمال همراه با گونتر گراس به ارائه دیدگاههایشان درباره ادبیات و نقش آن در تحولات اجتماعی پرداختند.
گفتگوی دو نویسنده حاوی دو نقطه نظر نسبتا مشترک در زمینه گرایشهای دو نویسنده به جوامعشان و موضعگیری در برابر گفتمانهای غالب بود.
در رابطه با زمینههای مشترک این دو نویسنده، گونتر گراس در سخنرانی خود گفت: «ما دو نویسنده روستایی غیرپایتختی هستیم و همه تجربههای روستاییمان را تبدیل به قصه کردهایم. چرا که انگار این روستاها را مرکز جهان تلقی میکردیم.»
گونتر گراس در باره تاثیر ادبیات بر جوامع به عنوان موضوع اصلی جلسه، چنین اثری را بسیار آرام و آهسته دانست و گفت باور دارد اگر از ادبیات انتظار تأثیر سریع و مقطعی باشد، مربوط به ادبیات عامهپسند است. گراس در اینباره افزود: «اگر به جامعه امروز نگاه کنیم، شاید بازی فوتبال بیش از ادبیات مردم را مجذوب میکند.»
گراس، افزود: «آیا ادبیات تلاشی برای بازآفرینی آنچه که از دست رفته است، نیست؟… قطعا چنین انتخابی تعمدی نیست که من در همه آثارم به زادگاهم رجوع کردهام. همیشه از من میپرسند آیا من نویسندهای سیاسی هستم یا خیر. در کل من نویسندهای هستم که تحت تاثیر سیاست هستم.»
گراس گفت: «در قرن بیستم ما شاهد هولناکترین حوادث تاریخ بشر و پایمال شدن حقوق اقلیتها بودیم. و این مساله اکنون هم به پایان نرسیده است. نویسنده باید بتواند باورهای اقلیتها، و نه افقط اکثریت، را بیان کند. نویسنده باید وظایف و مسئولیتهایش را به عنوان یک شهروند عهدهدار شود. شاید شما نتوانید بر ضد تبعیض و بیعدالتی آشکار در جامعه مقالهای بنویسید، اما نشان دادن و برملا کردن آن جزء مسئولیتهای نویسنده است.»
به عقیده گراس نویسنده از همه مسئولیتهایش باید آگاه باشد و یاشار کمال نیز گذشته از تایید سخنان گراس، هنرمند را موظف به برخاستن در برابر بیعدالتی دانست.
یاشار کمال نیز در این رابطه گفت: «هر هنرمند واقعی باید در برابر جنگ و آزار به پا خیزد. هنر یک عمل رسواکننده است و نخستین اثر بشری که در برابر جنگ ایستاد، ایلیاد هومر بود.»
انستیتو فرهنگی گوته در راستای برنامه «ادبیات اروپایی به ترکیه میرود-ادبیات ترکیه به اروپا» در 24 استان ترکیه جلسات گفتگو، کتابخوانی و نمایشهای موزیکال، با محور بودن آثار ادبی بیش از 50 نویسنده سرشناس معاصر اروپایی از هشت کشور اتحادیه اروپا برگزار کرده بود. تشکیل این جلسهها، به مخاطبان ادبیات اروپایی امکان ملاقات رودررو و گفتگو با نویسندگان و هنرمندان را فراهم میآورد.
نظر گراس درباره مرگ
گونتر گراس در مصاحبه با فوکوس توضیح داده که هراسی از مرگ ندارد، اما از درد میترسد و دوست دارد از دردها در سن کهولت در امان بماند.
وی همچنین گفته است این تصور که گرفتار فراموشی و زوال عقل شود و باری بر دوش خانوادهاش باشد، برایش وحشتناک است.
گراس در اینباره افزوده است: «تصور وحشتناکتر این است که آدم را با بیماری زوال عقل به حضور جمع ببرند، اتفاقی که برای والتر ینس افتاد، یکی از شرمآورترین و دردناکترین وقایعی است که من تاکنون تجربه کردهام.»
والتر ینس، نویسنده آلمانی و استاد دانشگاه در رشته خطابه و فن بیان، اهل شهر توبینگن بود. وی مدتها دچار بیماری زوال عقل بود و در سال 2013 در سن 90 سالگی درگذشت.
اشپیگل نیز در یک گفتگویی آخرین سئوالش از گراس چنین بود: از پایان یافتن زندگیتان(مرگ) میترسید؟
گراس: نه، من فهمیدهام که، آدم باید خودش را آماده کند. حتی در مورد خودم فهمیدهام که کمی کنجکاوی هم دارم. چی به سر نوهایم خواهد آمد؟ نتایج فوتبال آخر هفته چه خواهد بود؟ البته مسلما هنوز تفریحاتی هست که دوست دارم تجربهشان کنم. جیکوب گریم جمله جالبی در مورد بالا رفتن سن دارد، و من این جمله را در یکی دیگر از کارهایش هم دیدم: «آخرین نتیجه در کمین است.» این جمله مرا خیلی تحتتاثیر قرار داد و به یاد خودم افتادم. وقتی خوب فکر میکنم، میبینم چیزی برای ترسیدن ندارم!
در جمعبندی، ضمن تاسف از کمبود نویسندگانی چون گراس و کمال، میتوان تاکید کرد که گراس، نویسندهای صاحب سبک بود. وی درباره سبک خود گفته است: «من همیشه آگاه بودهام که در کدام سنت ادبی قلم میزنم. در نثر روایتی تابع سنت رمان کلاسیک اروپایی هستم، رمانهای پرماجرایی که در اندلس اسپانیا شروع شد. فکر میکنم رمان الکساندرپلاتس (Alexanderplatz)و حتی اودیسه هومر هم به این سنت رمانهای پرماجرا تعلق دارند، که میتواند در فاصله یک روز تمام دنیا را منعکس کند. این الگویی فناناپذیر است که تا عصر جدید ادامه یافته و من هم خود را در متن آن میبینم.»
گونتر گراس، در جهان ادبیات، طرفداران زیادی یافته است به گونهای که حتی «سلمان رشدی» نیز شاید به دلیل اقامت گراس بین سالهای 1986 و 1987 میلادی در کلکته هند، میان فقیرترین و محرومترین مردم آنجا، خویش را شاگرد وی گفته است.
کمیته جایزه نوبل، در تقدیرنامه انتخاب گونتر گراس برای اهدای جایزه ادبیات سال 1999، استدلال کرده بود که «از زمان توماس مان تاکنون هیچ نویسنده آلمانی با چنین قدرتی از وجدان آزاد بشری سخن نگفته است. در زمانهای که خرد به خواب رفته، این نویسنده همچنان با جدیت سرگرم روشنگری است.»
گراس از کمترین نویسندگان مهمی به شمار میرود که علاوه بر عصه ادبیات و هنر، همواره در مسایل سیاسی و اجتماعی نیز در کنار کارگران و محرومان جامعه بوده است.
وقتی گونتر گراس، نه به عنوان نویسنده، بلکه مبارزی آرمانگرا، خیلی جدی و سختگیر ظاهر میشود. قلم گونتر گراس، فریاد میلیونها انسانی است که در اوج حاکمیت سیستم سرمایهداری، شدیدا اسثمار میگردند و یا در فقر، گرسنگی، قحطی، جنگ، ترور و وحشت، روزگار سختی را میگذرانند.
پنجشنبه بیست و هفتم فروردین 1394 – شانزدهم آوریل 2015