آقای ارشیتکت من به شما پیشنهاد می کنم که بفرمایید اسم شفق هم عاریه ای ست! دروغین است! چرا شما بقیه حرفهای او را تکذیب نفرموده اید. آقا یا خانم شفق لطفا بفرمایید اسم واقعیتان چیست؟ شاید بکار آرشیتکت بیاید.در هر حال معلوم نیست هر صبح و شام وقتی بنی صدر در آینه خودش را می بیند دست کم بخودش راست می گوید یا نه؟ اگر راست بگوید باید در عذاب وجدانی بی حد و حصر بسر برد که با دوستانش ایران را به این روز انداختند. و آنها هنوز هم دست بردار نیستند و در پی برپایی یک جمهوری باز هم اسلامی ترند. آقای بنی صدر دست کم بیا و بگو در مورد ازدواج پیامبرت با یک دختر بجچه ی شش ساله چه فکر می کنی؟ بگو در مورد گردن زدنهای علی جچه فکر می کنی؟ در مورد زنده بودن امامت مهدی موعود چه فکر می کنی! و دست کم کمتر اگر اینهمه خرافات و فساد را در خلوت خودت باز یافته ای اینهمه خیره سری نکن بیا و دست کم این انقلاب اسلامی در هجرتت را بینداز در کاسه دستشوییت و سیفون را بکش شاید گروهی بگویندت که عاقبت به خیر شدی. آرشتکت خان یا شاید هم خانم شما که با ایشان همخانه ای این پیام واقعبینانه و دوستانه و زندگی ساز مرا به ایشان برسان. به ایشان بگو که آنچه در مورد اتم برای ایران اتفاق افتاد یک کاپیتولاسیون بود. در تهران شایع است که رهبری یک ساندویچ سوسیس نجاست را خورده و بعد با یک جام زهرآلود خون در حال هضم آن است. آگر آقای بنی صدر یادشان رفته به ایشان بفرمایید که خامنه ای دوست قدیم شما و جانشین همان کسی ست که شما دستش را بوسیده اید و پدرش دوست پدر شما بود که هر دو از آیات الله بوده اند. حیف وقت واقعا!!!با این حال باید بگویم که آن موقع که ما جوان بودیم و حاجی احمد سلامتیان هم در اصفهان برای حاج ابولحسن خان دکتر بنی صدر تبلیقات می فرمود وقتی که اسم « امام خمینی » می آمد و ما جوانها یک صلوات میفرستادیم ایشون ابروهایش را در هم می کشید و ما را توبیخ می کرد که برای اما باید سه صلوات فرستاد! و من احمقها هم گاهی به شوخی پنج شش صلوات می فرستادیم. و ایشان ملیحانه می فرمود: حالا دیگه بسه!!!
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو