اسماعیل هوشیار
ساعت ۳ بعد از ظهر روز پنج شنبه نوزدهم مارس 2015 این اتفاق افتاد ! فرخنده دختر ۲۷ سالهٔ افغان اهل کابل که به اتهام سوزاندن قرآن در مسجد شاه دو شمشیره در تاریخ ۲۸ اسفند ۱۳۹۳ در پی حمله صدها تن از مسلمانان خشمگین کشته و سپس جسدش در بستر خشک دریای کابل سوزانده شد . انتشار فیلمهای کوتاهی از لحظات قصابی وی توسط مسلمانان که بیشتر با تلفن همراه گرفته شده است، بازتابهای فراوانی در رسانههای جهان بهدنبال داشت . در پی قتل این دختر اعتراضات زیادی در فضای مجازی افغانستان شکل گرفت. فرخنده سه روز بعد در حالی که تعدادی از زنان تابوت او را بر دوش داشتند به خاک سپرده شد. در کابل، هرات، بلخ و چند شهر بزرگ افغانستان معترضین با برپایی تجمعات اعتراضی و راهپیمایی خواستار مجازات عاملان قتل او شدند.
خبر آتش زدن فرخنده در افغانستان جهانی شد و موجی از اعتراض را بلند کرد . از همان روزی که اتفاق افتاد من وقایع را دنبال میکردم . راستش آتش زدن انسان زنده برای من عجیب نبود غریب هم نبود….ولی از این موج اعتراضی خوشحال شدم . تاریخ انسان قبل از مرگ فرخنده و بعد از این فاجعه نمیتواند همان وزن و سرعت یکسان را داشته باشد . بعد از قرنها حالا رسیدیم به نقطه ای که این صحنه برای عموم انزجار آمیز شده است . در زمانهای قرون وسطی دیدن و انجام این صحنه آتش زدن انسان زنده ، هم وظیفه بود و ثواب داشت و هم جشن شادی برای اکثریت جاهلان ! لشگر جهل تقسیم کار جالبی داشت . عوام آتش میزدند وعمدتا خواص میسوختند . حالا عوام ( اکثریت ) خودشان در مسیر تکامل انسان تبدیل به خواص شده اند . جاهلان هم با هر وزنی توان سوزاندن تمام جامعه را ندارند ! طول عمر این شعله های آتش که از جنس جهل مطلق است ، در تمام طول تاریخ انسان دیده میشود .
قرنها بعد و امروز رسیدیم به جایی که دیگر تقسیم کار گذشته معتبر نیست ، بلکه آتش زدن خودش علامت سوال شده است . فرخنده و بقیه انگار مثل شمعی که میسوزند و محفل تاریک اندیشان را روشن میکنند ! با تعویض نظام سیاسی در ایران در سال 1357 من شخصا شاهد آتش زدن انسان بودم به جرمهای مختلف….ساواکی و جنده و عمری و خودکشی ناشی از فقر اقتصادی و فرهنگی…مهم جرم و دلیل نبود و یا اسم و یا شکل قربانی….تمام این مختصات تقریبا فراموشم شده است ، به جز آتش زدن انسان که فقط تکرار شد !
بعد از سالها و هر بار تکرار فاجعه در انواع جغرافیای مختلف ، خیلی فکرم مشغول میشود . چرا جامعه من از درد خسته نمیشود ؟ آیا این سرعت لاک پشتی در زمینه آگاهی عجیب است و یا من کمی عجولم ؟ چرا هنوز یک اقلیتی درد را نمیفهمد ؟ طناب دار ، اسید پاشها ، قتل ناموسی ….قتلهای مذهبی…فرخنده هم تمام شد . فردا نوبت کیست ؟ این تکرار یک اتفاق نیست . این محصول فرهنگی قرنها جهل مطلق جامعه من است . دولتهای حاکم محصول فرهنگی جامعه من هستند . قتل فرخنده ، میوه فرهنگی همین جامعه است . اما این اعتراض وسیع خوشحالم کرد . چون مطمئن بودم که جامعه پویایی و زندگی را میفهمد و راهش را پیدا میکند . اصالت با انسان است و قانون تکامل با مرگ فرخنده متوقف نمیشود . شعله هایی که با پیکر فرخنده و قبل از آن زبانه کشیدند ، نوری بوده و هست که مثل کاتالیزور سرعت میدهند ! فرخنده هم مثل بقیه ، با شعله های سوزان آتش به جانش ، قیمت آگاهی کل جامعه را داد و این در تمام کره زمین تکراری بی حاصل نیست .
به قول شاملو : ای کاش میتوانستند از آفتاب یاد بگیرند که بی دریغ باشند ، در دردها و شادی هاشان…و کاردهاشان را جز از برای قسمت کردن نان بیرون نیاورند….
اسماعیل هوشیار
24.03.2015