بهنام چنگائی
آیا گزاف است اگر بگوئیم: هویت، کیفیت و اشکال متنوع تاریخ تمدن نوع بشر و تحول زمینی اجتماعی جهانی او، پیگیر و پیوسته، تنها از مجرای مادی نیاز بوده که گذر کرده و به ضرورت تغییر وعینی کردن اندیشه های انسانی دیروزی و امروزی این روند انجامیده است؟ روندی که در آینده نیز با وجود همه ی اوج فرودهای فراوانش اما، همیشه می تواند بیرون از اراده ی متعصب (افرادِ خبره ی) این و یا آن گرایش (سنتی ناسیونالیستی شونیستی) و این یا آن ایست کنترل دولت های خودکامه، این یا آن توقفگاه های ارتجاع و یا استبداد هایِ مذهبی ـ ایدلوژیک قطعا راهش پیدا کند و ادامه خواهد داد
و (انسانِ نوجو و مردمی) همواره توانسته است با همه ی سختی ها و تاوان های سنگین، همچنان راه پیشرفت و تعالی مستقل و یا مشترک خود را به نام خویشان یا کلان همدردان طبقاتی با کندی اما پیروزمند بیابد، و با شایستگی و قدرت تمام از موانع بی شمار عبور کرده و در هر بحبوحه ی ناگوار کنونی و آتی نیز، خواهد توانست سزاوارانه و با اعتماد به دانش مردم خود و با سرافرازی از تاریکی ها، تلخی ها و تباهی های موجود ارتجاع ها و جهانخوارها بی تردید به سوی زندگی و دنیائی دیگر و بهتر گذر کند و خواهد کرد. مگر تاکنون غیر از این انسان مبارز راهی برای استقلال و آزادی و برابری انسانی برایش موجود بوده است؟
بنا بر این زیرساخت جهان تکقطبی، خصوصا در خاورمیانه و در رأس آن ایران شیعه زده نیاز فوری و حیاتی به یک دگرگونی بنیادی و ساختاری در همه عرصه های لازم اجتماعی دارند. زیرا در بلندای تاریخ مدون انسان و روند تکوین و تکامل اندیشه های زمینی او، تاکنون کمتر جای پای تحکم مطلق دین، سوء استفاده از آن و خودکامگی مستبدان مذهبی اینچنین تهدید بزرگی را به نوع بشر پاکباخته تحمیل کرده و یا حکومت مذهبی انسان های ساده لوح، تکیده و سرکوب شده را این سان با تناقض ساختارهای فراانسانی سران مذاهب روبرو ساخته است. بویژه از میانه ی دهه 80 تا به اینک بدون استثناء همه ی ادیانِ الهی، مخصوصا اسلامی یهودی تا بدین سان که فعلا دیده شده است، این دیوانگاه خودخواه جنگ، ناامنی و فقر را به مردمان خود توسط دولت های شرورِ وابسته به ادیان و سرمایه اینگونه تحمیل نکرده و در نتیجه، وحشتزده از برده های بجان آمده، گرسنه تر شده و یاغی تر گشته ی خود، دچار ترس نشده و از آینده ی مات و پات خود نگران نبوده اند؛ و ناباورانه چنین طغیانی کلانی را برعلیه نظام های مذهبی موجود ولی پوشیده ی خود انتظار نداشته و تجربه نکرده اند.
عملا هم امروز چنین که در بخش بزرگی از جهان ادیان وامانده به چشم می آید، ادیان هرگز در این سطح آشکار و گسترده و البته (زبونانه) نیاز به تبلیغ، تحمیل و تثبیت دیدگاه های زوار دررفته ی خود، و تمایل صریح دخالت اینچنین فشرده ی دین و مذهب درزندگی عمومی و خصوصی توده ها را تأکید و ملزم نداشته اند. و اصولا بنا بر روال مرسوم، هرگز تا این دور اخیر شورش های محلی و منطقه ای و جهانی به ویژه در خاورمیانه و شمال آفریقای گرسنه، لااقل مدعیان هردو شاخه ی شیعی سنی اسلام، دلهره ای چنین قوی و واکنش هائی چنین مضطرب و روان پریش نسبت به نضج و شیوع افکار و اندیشه های مادیگرای مردمی، و آمال برابری خواهانه و ضدسرمایه دارانه و ضدامپریالیستی و اهداف همبستگی فراملی نداشته و از همه مهمتر، خواست و آرزوی روشن رهائی و آزادی از سنت های مزاحم کپک زده و نفرت از طمع مذاهب جنگ طلب را از بندگان توسری خورده اعصار خویش چنین تلخ و تند لمس و رزمنده تجربه نکرده بوده اند.، و تا خیزش اخیر، هیچیک از سران کشورهای عربی و مسلمان فاسد هیچگاه هیچ نگرانی از سمت و سوی حرکت زمان به سمت تحولات انسانگرایانه و ضداستبدادی علیه حکام، حتی در مخیله خود نیز نپنداشته و چنین بیمِ هولناکی مرگ را به خود راه نداده بوده اند. اما هر عصری و نسلی در تضاد با دنیای بیرون از ذهن و ناسازگار، دستور کار خاص خود را دارد و امر دگرگونی و دیالکتیکِ شدن و بودن خود را به مردمان بجان آمده اش بر حسب ” نیاز و ضرورت ادامه ی حیات” داده و می دهد.
البته، در جهان سوم با این فرهنگ بیمار سیاسی و دین رسمی اسلام چه شیعی و یا سنی در آنها و خصوصا پیش از بهار عرب ضرورت دگرگونی و گذر تاریخی از روابط کهنه و فرسوده به سوی ایجاد اهرم های ضروری و فردائی و دنیائی متناسب با نیازها، چندان مطرح نبوده و برای هر دو طرف دولت های قدر و مخصوصا برای سران شیعی سنی وابسته به حاکمیت ها، این سان که حالا برایشان روشن و پخته شده، و در این شرایط خاص اهمیت حیاتی یافته است دیده نمی شد؛ و اصلا مبرم هم انگار نبوده است. به ویژه در عرصه سیاسی فرهنگی برای موکلا ها و معمم های تاریک اندیش و متمول که جیره و یا خمس بگیر بازاریان بوده اند! زیرا پیش از آن دامنه اعتراض ها کم، سنت شکنی های کنونی نادر و فعالیت های روشنگرایانه گذشته اندک بوده اند و توان در هم شکستن روال معمول سنت های زورگو، خودمحور و اخیرا نیز طرد ولایات مطلق فقیه مذهبی ها، در مقابل ابزار شگرف حاکمیت های قدر، به همراه تحمیق دین دولتی از توده ها با حمایت کلان مالی دولت ها، در اغلب مناطق استبداد زده، اعتراض و مبارزه ضدارتجاع و استبداد بسیار ناچیز بوده است؛ مانند کاه در برابر کوه. چیزی درست برعکس اهرم آگاهی رسانی امروز، سرعت دسترسی به مدیا و پی بردن شگرف و غیر قابل مهار دنیاز مجازی آگهی به رویدادها! سقف دانش، رشد و تعمیم آگاهی های توده ای اخیر، نه فقط برای بسیاری از رهبران مذاهب، بلکه تا همین چندی پیش برای سران خودرائی ( بهار عرب) و بسیاری از خودبزرگ بینان منطقه صاحب طلای سیاه نیزغافلگیر کننده بوده است؛ و شاید هم دور از انگاشت.
از دیر و تا همینک ساختارهای خودکامه و یا وابسته به امپریالیسم آمریکا و جوامع غرب، مردم زحمتکش، فقیر وعاصی را در برابر نفوذ و قدرت بلامنازع خود درعرصه اثرگذاری بر سیاست تکقطبی و یا امکان شناخت و رد آگاهانه تحمیق مذهبی مدام کنار نهاده، و مطلقا انسان رنگین مذهب و فرهنگ را بدون پذیرش تفاوت ها و تعلق های گوناگون آنان، آنها را بنده و مطیع اراده ی دولت ها و مذاهب رسمی کشورها همچون غلام می انگاشته اند. خصوصا در عرصه های دانش، آموزش و پرورش تاثیر و تاثر شگرف آگاهی رسانی های (انسان های سنت ستیز، انقلابی و اندیشمند) را در متن و بطن زندگیِ روزمره، چنان سرکوب و از حرکت و تحول اجتماع مردمی دور نگهداشته و جوامع عامی را به میل منافع فرقه ای خود خنثی، ذلیل و زمینگیر می کرده اند که هرگز نه نیروی انقلابی و نه توده ها را یارائی تهدیدی جدی علیه باروی دین و تلنگری هوشیارانه بر باورِ باورمندان مذاهب خود و ناتوانی اصالت وجودی خویش در عرصه قدرت سیاسی و اقتصادی ممتاز که برای خودشان قائل بودند، تردید نبرده و نداشته اند. مخصوصا در قلب و هستی بیمار جوامع به شدت سنتی و مذهبی دولت های مطیع شان، هرگز تا این اندازه که امروز برجسته شده و می بینیم مبارزه عدالت خواهانه و صددیکتاتوری جدی نمی گرفته شده است. و یا عکس آن، لااقل هیچکدام از رهبران مستبد دولت های سرمایه و دکانداران مذهبی به توانائی و اعِمال نفوذ خود در اعماق دید و ناخودآگاه مردم توسط همین روسای دولت ها و سرکردگان مذهب ها تردید نداشته و ایمان ساده لوح مردم را به تبعیت از خویش چنان تضمین شده و در چشم انداز آتی محکم می دیدند که هرگز تردیدی در نقش مدیریت سیاسی و آرمانگرائی ِ دینی و در حفظ جایگاه و تداوم سرکردگی خود بر راس امور و در به تبعیت درآوردن اکثریت جوامع متضاد طبقاتی، اندکی هم شک و دلواپسی نداشتند. چرا که در اتحاد دو سویه برای سران دولت های خودکامه، و همچنین رهبری ارتجاع مذهبی، توده ها پیوسته خوشبین و گوش به فرمان بودند، و تنها راهکار بسیار ساده و موفق زورگرائی بود. آقایان معمم هم به نیابت از خدای مذاهب، توده ها را جز با دید امتِ سرسپرده خود و در خدمت قلدران به نفع خویش نمی شناخته است. پس هریک آنها با سهمی مشترک و به نحوی متحد، توده های نادان را قرن ها همچون بنده ی خود و (بنده ها) را نیز هیچگاه (( لایق دشمنی در برابر جلال و جبروت خود و شاهان شایسته ی منازعه و مقابله نمی انگاشته، و هرگز چنین که این روزها می بینیم از توانائی های آنها نمی ترسیده اند.))
و در نتیجه چنین نگرش سطحی و خوش بینانه به بردباری همیشگی توده های کار و تهیدست از رهبران مالی، مذهبی و سیاسی، و هموند و همسو، در دیروز ِنسبتا بلند و با ثبات، آنان با هم و در دایرهِ تنگ ِدور و تسلسل زندگیِ یکنواخت، مردم اسیر نان و ستم را به سادگی مطیع و بدون مشکل بزرگ در حمایت از خود برای پرش به حکومت های مستقل در کناری داشته و به سروری و غارت هستی آنها پیگیر می پرداخته اند. کمتر کسی از آنان امروزِ ملتهب و متورم را می دید، و از ترس خیزش و انقلاب توده ای کارگری بدون استثناء می هراسید. اما حالا: همه ی دشمنان اراده ی مستقل و خودمدیریت مردمی چه توسط امپریالیسم آمریکا باشد، چه در کشورهای صنعتی غرب و چه در کل خاورمیانه، یکایک و همصدا برای کنترل مردمِ انفجاری خاورمیانه، کاملا آشکارا و عریان طرح سرکوب ریخته و به خشونت و قهرِ صِرف روآورده و کاملا سرنوشت شان به خشونت وابسته است. و این در حالتی ست که آنها در دوران طلائی جنگ مذاهب و بزن و بگیر و ببند و بکُش وحشیانه ی موجود داعش ها به تولید و فروش میلیتاریسم قرار دارند، و نیازی به پاسخگوئی به اینچنین کشتار فله ای و قتلعام های علنی نداشته و هر رسوائی و جنایت مذهبی را به نام دین و خدا برای فرقه ها مجاز ممکن کرده اند. مدافعان چنین خونخواری ها، همان هائی بوده و هستند که همیشه بزرگترین سروران، مفتخوران و سرکیسه گران تاریخ بشر پس از رفروماسیون مذهبی و آغاز رنسانس بوده اند که مردم را بی دردسر در جزایر سکون و آرامش بلند مدت خود و بدون مشکل جدی با یاری دول خارجی مقتدر چپاول کرده و زندگی های اینان اینسان انگل وار ولی بسیار مرفه تاکنون سپری می شده است.
اینان با همان زورِ سرمایه، افکار سنتی و اهرم تحمیق مذهبی، و با همکاری با بخش مرفه و وابسته ی به خود، عمده مردم میانی کم درآمد، پائینی های کارمزد و مریدان ساده لوح و تنگدستان میلیونی را با حیله و ریا و انگشت تهدید تغذیه و امیدوارنه به فردای بهتر تقویت روحی ذهنی کرده و در انیقاد کامل خود نگهداشته اند. طبعا با بقای این ائتلاف ضدمردمی سیاست تکقطبی بر علم و کانون مذهب و سرمایه، امکان تفکر تغییر و اراده ی آزاد و مستقل توده ها، کاملا سخت، و در بخشی از لایه های اعماق که در فقر مالی و فرهنگی مفرط قراردارند، شاید در کوتاه مدت غیرممکن باشد. چه رسد به وجود نیروهای ذوب شده، که اصلا در بین این قشر عامی و جیره خوار زمینه ظهور بیداری چندان که لازم امروز افتد استعداد نداشته و به تبع آن این جذب شدگان البته چاق و چله با اطمینان خاطر، خود را هرگز (سهیم در منافع گشادگی ِاندیشه های مبارزِ تحول جو ندیده و بیشتر موافق نفس ِسنت و بقای حاکمیت مذهب) مانده اند. و تازه، درکی هم از سیاست مردمی و خلاء ایستائی تفکر جمع توده های کم سواد و یا بی سواد در حوزه نظری خود نداشته اند. در کنار آن، امروز برای رهبران مذهبی ایران و منطقه (موج بلند سنت شکنی و مذهب ستیزی چه با خود و یا غیر) اگرچه از هدف منافع طبقاتی توده ای بدور و به نفع مقطی سران مذاهب است؛ اما این بیداری و دینامیسم آن به دلیل رشد بسیار بالای آگاهی، دیگر قابل حل و یا کتمان نیست و دیر یا زود راه مستقل طبقاتی خود را خواهد یافت. موج تهدید ها و اعدام های دوره ی روحانی بیانگر رشد این نفرت، هوشیاری و همزمان تعمیق ترس از گستردگی مبارزه پیشاروی است. برای رژیم ولایت مطلق راه حل مسالمت جویانه و بردبارانه اعتراض ها به فقرها، ستم ها و بیکاری ها که هیچ راه چاره ای ندارند، جز تیغ تیز خشونت شیعی تا پایان کار راهکار رایشان وجود ندارد و بی بستن دهان ها و شکستن قلم ها، هیچ چاره ای برجا نگذاشته است؛ مگر اهرم سرکوب و کشتار مخالفان! رژیم شیعی بقای خویش را بیش از هر زمانی ناچار به ابزار رعب و قهر آشکار می بیند و ناگزیر کارگران و مبارزان نان و آزادی را به زور سرنیزه و زندان و اعدام ساکت و خفه کرده و ناچار به استفاده از سازش ها، توطئه ها، دسیسه ها و دغلکاری های داخلی با باندها و در بعد خارجی، با آمریکا و همگامی با طرح های ضدکارگری نئولیبرالی می باشد و به هررو کشانده شده است که ما شاهد اشکال گسترده وقیح شان در سطح فروش و ویرانی کشور بوده و هستیم.
همبستگی با ملت ها، سنت ها و عقاید
بخش 2
تمام سعی این مرتجعان و مستبدان این است که هدف اصلی خیزش انقلابی (نان و آزادی)را تا حد ممکن از مضمون عمل مبارزان طبقاتی و گسترده و متشکل تهی کرده و اهداف آنرا به سوی ارتجاع مذهبی و سرمایه سالاری منحرف کنند. درصورتی که آنها بخوبی می دانند که پدیده کیفی اعتراضی جهانِ امروز، در همه ی مناطق با اندکی تفاوت کمی ریشه در (فقر گسترده اجتماعی، اختناق مذهبی، وجود دین رسمی دولتی و استبداد بلند تاریخی شاهان و شونیست ها و ناسیونالیست ها و دارندگان سرمایه سالارهای کلان) دارد و درست به همین علل است که رهبران مذهبی، مالی و دولتی را به ترس مرگ انداخته است که آنان، اینگونه ناگزیر به تنبیه و تحریف واقعیت مبارزی کارگری توده ای و هماهنگ با آن مجبور به تشدید سرکوب کارگران برخاسته و پرداخته اند.
هیچکدام از این رهبران (مالی ـ مذهبی ـ دولتی)قادر به پاسخگوئی روشن به پرسش ها و علل مشکل عقب ماندگی ها و فقر مفرط میلیونی مردم زمینگیر شده نیستند، و به همین دلیل از مردم عاصی برای همیشه می ترسند و هیچکدام نیز استعداد پاسخ منطقی برای چرائی بقای مثلا محاصره های اقتصادی ایران نداشته و علت تداوم بردباری بیش از این مردم از فقر و زور موجود را ندارد. در کمتر دورانی ازتاریخ گذشته، مسئولان مالی، دینی و دولتی چنین سرراست ملزم به خفه کردن رسمی مخالفان میلیونی خود نشده و یا با هزار آسمان و ریسمان کردن های بی ربط، ناچار به توجیه تبعیض ها، تضییق ها، انحراف ها، اجحاف ها، فسادها، استبداد ها، تطهیر چپاول میلیاردها در دستگاه مذهب دولتی نبوده اند. آنها هرگز چنین وسیع زیر ضرب مردم به جان آمده قرار نگرفته اند و کمتر دستگاه دولتی همچون (حکومت ولائی)، به طور مثال موجودیت فرد، سهم زندگی و حق انتخاب آزاد مردم اش را این سان گسترده و ژرف تحقیر و تخطئه نکرده است و اصولا در طول تاریخ و در سرزمین های مختلف، هرگز اینچنین پدیده های مشترک و متضادی با هم، یکدست با حکومت و مذهب نبوده . با هم نیامیخته و عملا ( نان و آزادی) را این سان گسترده با هم نربوده اند و آن مردمان نیز اینگونه که در ایران و خاورمیانه مشهود است جسورانه و سراسری علیه، (رهبران مذهبی و مستبدان حامی آنها) آنها قیام نکرده اند. و شاید به همین خاطر، در طول تاریخ مدرن هرگز اتحاد شوم روابط سرمایه داری، جباری سیاسی و ریاکاری مذهبی در ائتلاف میان خود مجبور نبوده بدینسان، در مقابل خواست آزادیخواهی و راه نجات از گرسنگی و بریدن استبداد ها مقابل ملت ها بایستد و حق انتخاب نوع تازه ی زندگی مورد دلخواه مردم را چنین سرکوب کند و هجوم هوشیارانه و به پا خاسته ی آنها برای رفتن به سوی فردا را بدین صورت پلید و خشن و ویرانگر کنونی با دسیسه ی جنگ مذهبی فرقه ای گمراه و زندگی و سرزمین های آنان را ویران کند. این پدیده تازه است ودر طول تاریخ گذشته ضرورت و سابقه ای چنین برجسته نداشته است.
زیرا امر تحول سیاسی و ضرورت تغییر دیدگاه های اجتماعی و اصولا خود زندگی و چنین انگاره هائی تجدد طلبانه در میان ملت ها و توده ها میسر نبوده و این خواست فراروئی تنها (شامل یک عده قلیل روشن ضمیرمتمول، با جایگاه و تعلق های بالای طبقاتی و عموما وابسته به اشراف حاکم و در دایره ی اقلیتی مطلق) و رجال مرسوم بوده است، که آن خواست و نیاز اقایتی نیز چندان هشیاری و مقابله ی حاکمان را تحریک و شایسته اقدام چنین بی سابقه ای که ما این روزها شاهدش هستیم نکرده است؛ و یا در صورت بروز برجسته ی مواردی که می توانست مزاحم قدرت سیاسی و یا ناخوان با منافع حکام باشد، آنها قادر بودند (مورد ویا موارد مزامم)را تطمیع و یا سریع حذف فیزیکی کرده و به سادگی آن را در نطفه خفه و ریشه اش را سوزانده و نابود کنند. اما حالا چطور؟ به نظر می آید که فضای اجتماعی علیه سنت های فرسوده فرهنگی و سیاسی بسیار دگرگون شده و به همین خاطر ما نباید از علل این ترس ها، و واکنش هائی چنین هیستریک و شرم برانگیز و حقارت هائی چنین دامانگیر در میان همه رهبران مالی، مذهبی ومستبدان سیاسی ایران و جهان، به آسانی گذر کنیم. شیوه های منحط و ضدبشری ایکه امروزهِ روز بیش از گذشته ها، خودمحور و الیتگراتر شده، رواج و حالت عادی یافته و در طی قرن های گذشته همه ی فرصت های پیشروی به سوی جامعه ای انسانی، آزاد و برابر را یکجا ربوده است.
این شرایط هراسناک کشتار و جنگ فرقه ای و ضدبشری در خاورمیانه، همان راز و زمینه ی عینی ترس از نابودی قدرت الیت هاست که در رأس آن حکام مالی، سنتی و مذهبی قراردارند و بوی مرگ خود و دم و دستگاه شان را از آن شنیده و بوئیده اند. ایا باورکردنش سخت است! که اغلب مردم منطقه ما، خاورمیانه و عمدتا جهان، مشکل، مانع و دشمنان “زندگی ِهرگز نداشته”ی خود را دیریست و یا لااقل حالا شناخته و یافته اند؟ مشکل مردم کارمزد و ندار: هرگز سنن و عقاید و تهدید مذاهب شان به نابودی نبوده، نیست و نخواهدبود؛ بلکه آنها پی برده اند که پایه و مشکل عمده و همگانی آنان روابط نابرابر ساز سرمایه سالارانه است و( میدان مبارزه مشترکشان، کسب آزادی و رهائی از فقر بلند است) که در تمام مناطق آشوبزده ی ما و جهان زیر ستم سرمایه طغیان می کند. این درهم ریختگی نظام های بی ارزش و ضدمردمی و ایجاب و ایجاد نابرابری و تبعیض های گسترده و مترتب آن و همزمان تاثیرهای متقابل آن بر دیگر ملت های جهان در سوی سوی دنیای شرق سابق و فضای ملتهب غرب از(یونان، پرتقال، ایرلند، اسپانیا، ایتالیا، فرانسه، و حتی امروز در انگلستان و آمریکا آشکار و نمودار است؛ و یقینا در فردا های نچندان دوری در اقصی نقاط جهانِ فقرزده و نابرابر بی تردید به رشد آگاهی اجتماعی، گسترش نبرد طبقاتی و مبارزه ی جهانی آن دامن بیشتر خواهد زد و ما شاهد خیزش ها و شورش و انقلاب های توده ای کارگری برای کسب نان و آزادی در پهنه زمین به خون نشسته خواهیم بود.
ترویج تبعیض و تعمیق همه جانبه فقر و نبود اندکی آزادی های فردی و اجتماعی بیداد می کند و خواست آزادی عقیده و داشتن مخالفتی اندک با سران مذاهب و سروران مالی و سیاسی، بطور مثال در ایران و کشورهای مسلمان، اینها گناهان نابخشودنی هستند برای عقوبتی سنگین در اغلب کشورهای جهان و خصوصا خاورمیانه و البته با تفاوت های اندکی در دیگر کشورها. مثلا درکشور ما تنها کافیست که مخالف سیستم ولائی باشی و جرأت ابراز و اعمال آنرا عملا در انظار عموم آشکار کنی، و یا از شدت ستم و فقر رو به احزاب و سازمان های مخالف رژیم ولائی بری! و تنها آنگاه است که ناباورانه پی به استعداد کشتار ضدانسانی رژیم خامنه ای می بری و همچون سامان نسیم، این نوجوان 17 ساله به هنگام دستگیری، اسیر شده و با شقاوت تمام شکنجه شده و اعتراف زوری می دهی و در یکی از بامداد ها می آیند و ترا با یاد و نام ( مهرِ حکومت الهی ) بر بالای دار حق آویزانت می کند! و البته نفس تهدید حقوق شهروندی و قساوت قوانین اسلامی با تفاوت هائی وحشیانه تر در دیگر کشورهای مسلمان از جمله عربستان رونق دارد، و یا همین حالا داعش سنی اعدام های گروهی هولناکی را به راه انداخته اند و نظام های متمدن آمپریالیست و مستبدین سرمایه داری جهانی آن نسل کشی ها را از گذشته به حال آشکار و پوشیده یاری و تدارک می کنند.
به همین دلیل، بسیار پرسش برانگیز است که آیا برای فراروئی از درجاماندگی و تحول تاریخ ایران و گذر از استبداد مذهبی لازم است همچنان همچون بسیاری، نیروی اجتماعی خود را بیش از این بر علیه تأثیر فرهنگ ارتجاع شیعی و بازتاب مخرب سنتی ناشی از آن متمرکز کنیم؟ و ناگزیر بر تعلق های مردمان خوشباورمان از سران مذاهب انگشت تحقیر، طعنه و توهین بگذاریم؟ و جهت دفع این آسیب واقعی و اجتماعی با مذهبگرائی ناآگاهانه ی توده ها و نه بجای روشنگری و افشاگری دکاندان فریبکار مذهبی، با باور و علایق بلند مردم درافتیم؟ به گمان من نه در این شرایط ویژه که ما نیازمند همبستگی یکپارچه میان سنن، ملت ها و عقاید مختلف هستیم، و نه در هیچگاه زمان و تا بقای ساختار ضدمردمی سرمایه سالارانه ما هرگز مجاز بر این خودزنی، خیانت و بریدن پیوند همبستگی اجتماعی طبقاتی خود با همنوعان اسیرمان در چنگال فریب خمینی ها و خامنه ای ها و البغدادی ها نیستیم! زیرا همه ما به آزادی عقیده و وجدان آگاهانه احترام می گذاریم و در برابر نیاز، به رواداری متقابل و چندچانبه می باید باور بیشتر بیآوریم! لااقل در در کشور خود ما، جایگاه ادیان و به ویژه اسلام و حرمت به مسلمان، مشکل نیروی های چپ و دمکراتِ مخالف کل دستگاه فاسد مذهبی خامنه ای نبوده و نیست! و می داند که مِهر تعدادی از این رهبران رزمنده، مستقل و شریفِ مذهبی (سنی و شیعه) همچون مام شیخ عزالدین حسینی و آقای کاظم شریعتمداری و صانعی و…در قلب توده ها گاها عمیق بوده و یا هست و جایز نیست این بند دوستی و مهرورزی معممان مردمی به سادگی دستخوش جنون سنت پرهیز و مذهب ستیز شود. جنایات حکام گذشته و کنونی را نباید به حساب همه معمم ها و مکلا های خائن، آلوده و پلید نوشت، و خود را ناگزیر به ستیز کور و گنگ به والیان مذهبی کرد و جامعه رنگین را بر پای وحشت از غیر و مقابله با هم به خاطر عقایدها، به راه جنگ های وحشییانه فرقه ای کشاند.
به هر حال باید بپذیریم که دشمنان آزادی، برابریخواهی، همبستگی ملت ها، سنت ها، مذهب ها، انقلاب کارگری و حکومت مردمی و تغییر موفق در زیرساخت بنیادهای فرسوده ی نظام های تکقطبی به اراده ی آگاه طبقاتی بسیار هستند، و با وجود این حاکمیت خودکامه مذهبی در ایران و سرنگونی آن نیز بخشی همچنان در اعماق اند، این نارسائی ها تنها متاثر از ضایعه ها، تحریف ها، چپاولگری های سران مذهبی جاهطلب و باندهای تبهکار او و شاهان روسیاه نیست؛ بلکه بخش بزرگی از این سدها، مصیبت ها، بی عدالتی ها و تبعیض ها و سرکوب های پیگیر حقوق بشر و ملت ها، بیشتر ناشی از جامعه طبقاتی و در نتیجه، مستقما محصول ساختار بهره کشانه روابط بورژوائی ست. خود ِدین و مذاهب و شاهان و بخشی از الیت امروز روحانیت، همگی وابسته به دستگاه مقتدر سرمایه بوده و هستند که به دلایل امکان گسترده ی مالی، نسل به نسل، به تبع آن دارائی های خود و یا جیره خواری از صاحبان سرمایه و قدرت سیاسی آنها با هم، صاحب آموزش، پرورش و تکوین بالائی نسبت به اکثریت توده های فقیر و عامی داشته و الزاما رده های بالائی و میانی آخوندها، اغلب متمول زندگی کرده و از بی گنان از فضای اجتماعی بهتری بهره برده و همین اینک نیز همچنین است که می بینیم. روحانیت حاکم و آقازاده ها دارای توان شگرف اقتصادی، امتیازهای برجسته خانوادگی و توان بهره بری از تمام “غیرممکن های جهانی” با پول مردم بی نان در حال سعادتمندی هستند.
برای بخشی از سران کاست آیت الله ها، رجال معمم ها و مکلا ها دیگر باکی نیست که تحولات مقطعی و بلند، ضرورتا به نفع و میل آنان متوقف، منحرف و یا بر علیه دستگاه حاکمیت مذهبی شیعی تغیر کامل بیابد؛ آنها سهم و حق زندگی مردم و کارگران را از خزانه های بی صاحب به اصطلاح بیت المال برای قرن ها ربوده و چاپیده و پنهان کرده و در جائی از این “جهانِ دزد بازارِ سرمایه” این ثروت های خدادادی را به همت “حکومت شریعتمداری” برای همیشه تضمین کرده اند. در برابر این غارت ها اما، از سهم کار و حق بهره وری توده های کارگران، زحمتکشان و فرودستان در این 37 سال خبری نبوده و نیست. بنا بر ین، بیدارتر شویم و بدانیم که: رهبران و کاسه لیسان این دستگاه ولائی، به نام مذهب و خدا، 37 سال عملا خاک بر چشم توده ها ریختند و در آن غبارِغلیظ، کل سرمایه مالی کشور و قدرت سیاسی را با زیرکی و توسط نیروی نظامی مستقل سپاه شیعی خود، تسخیر و تصرف کردند.
خلاصه کنم: در این برهه ی سرنوشت ساز، هر فرد، گروه، جریان، سازمان، حزب و یا ارگانی به شکلی از اشکال به رودرروئی های سنن فرهنگی، تعلق های مذهبی و عقیدتی و تحریک های برتری جویانه ی ملی و شوینیستی به هر دلیل و بهانه ای دامن زند؛ دانسته و یا ندانسته مستقیما در خدمت بقای اراده تکقطبی و به تبع آن تحکیم ارتجاع حاکم و خونخوار خامنه ای می باشد. ما چاره ای جز همبستگی فراملی و طبقاتی با ملت ها، سنت ها و عقاید و جهان بینی های متنوع مردم خود نداریم. ما به جای ستیز با هم که به سود رژیم ولائی ست نباید بیش از این ادامه دهیم. ما تنها نیاز به باور به سیاست چند قطبی و حداقل تجربه یکباره ی فدرالیسم ایرانی و فرهنگ مردمی و اراده مستقل و افقی و سیاسی مشتمل از رنگینی ملت ها و آنگونی های اصولا موجود و کلان همه ی آنها در چهاچوب ایران فردا داریم.
بهنام چنگائی 7 اسفند 1393