بهگر
این روزها پدیده ای که در شبکه های اجتماعی بصورت وسیعی دیده می شود، اسلام ستیزی و عرب ستیزی است که صفحات فیس بوک را بصورت وسیعی اشغال کرده است و همگان شاهدند که روزانه سدها و هزارها ای میل در این باره مبادله می شود. بنظرم این هشدار دهنده است و باید به این مساله توجه داشت .
در واکنش به رژیم جمهوری اسلامی که بر اسلام و عربیت تکیه می کند عده ای از هموطنان به خیال خود به ضدیت با عرب و اسلام ستیزی روآورده اند. غافل از آنکه اینها دو روی یک سکه اند و دو چهرهُ فاشیسم در ایران هستند.
دوپارگی تاریخ میهن ما به پیش و پس از اسلام، میدان به دو نوع سنتگرایی و به تبع دو نوع فاشیسم فرهنگی و سیاسی می دهد. امروز حکومت به یکی از آنها متکی است، برخی تصور می کنند که با چنگ زدن به دامان دیگری، می توان از شر این یکی خلاص شد.
بدیهی است این به معنای نفی دستاوردهای فرهنگی گذشته نیست بلکه مقصود دل بستن به سنت هایی است که با خرد سازگار نیست و در دنیای مدرن جایی ندارند.
همچنین شک نیست همه ایرانیان وطنخواه و دموکرات و آزادیخواه خواستار فرستادن مذهب به حوزه ی خصوصی هستند ولی این به معنای اسلام ستیزی یا دشمنی با اعراب نیست. برخی آنچنان در این امر راه افراط پیموده اند که تشخیص نمی دهند هرکه اعتقاد مذهبی دارد تابع جمهوری اسلامی نیست و به این ترتیب حتی بین خود و خانواده ی خود و حتا پدر و مادر خویش فاصله می آفرینند؛ گویی مسلمان بود جرم شده است. این کار نه تنها چندپارگی اجتماعی در پی می آورد، بلکه می تواند آتش نزاع ما با کشورهای همسایه را در آینده ای نه چندان دور روشن کند. سیاستی که همواره استعمارگران از آن سود برده اند. بهای این نوع منازعات همیشه بر عهده ی کشورهای منطقه بوده و اگر سودی داشته نصیب کسانی شده که از دور بر این آتش دمیده اند.
جایگزین یک حکومت فاشیستی، فاشیسم رنگ دیگر نیست، حال چه دینی و چه غیردینی بلکه یک حکومت دموکرات لیبرال لائیک است تا مردم با هر عقیده و دین و مذهبی با یکدیگر همزیستی کنند. این که از چنگال استبداد دینی در آییم و گرفتار یک حکومت فاشیستی نژادپرست گردیم، پیشرفتی نکرده ایم، فقط انسانیت مشترک بین خود و دیگران را نفی کرده ایم.
ملتی که 2500 سال پیش با اتحاد قبایل و طوایف و اقوام گوناگون توانسته است اولین امپراتوری جهان را بنیاد نهد یعنی از مرحله نژادی و قومی عبور کرده است و خود می تواند الگویی برای همزیستی مردمان گوناگون تحت عنوان یک ملت و تحت نظارت یک دولت قرار گیرد. اگر راهی را که اجداد ما چندین قرن پیش پیموده اند، در جهت عکس طی کنیم، پیشرفتی نکرده ایم که هیچ ممکن است تمامی سرمایه ی تاریخی خویش را نیز از دست بدهیم. توجه به این امر حیاتی نه تنها از چند پارگی وطن و جامعه ی ما جلوگیری می کند بلکه به وحدت و پیروزی ما در امر مبارزه با حکومت جمهوری اسلامی نیز یاری می رساند.
حاصل این تبلیغات چه تواند بود؟ نفاق بیشتر و دشمنی بیشتر و برادر کشی بیشتر . اگر حکومت مذهبی ولایت فقیه متکی بر شیعه اثنی عشری بد است، دلیل نیست که حکومت های مذهبی دیگر خوب باشند. تجربه نشان داده است که همه ی مذاهب با متولیان روحانی خود تبعیت و پیروی بی چون و چرا می طلبند و با رعب و وحشت ادامه حیات می دهند و نه روشنفکران و نه عالمان علوم و نه پیروان سایر مذاهب را دوست نمی دارند. اگر چند جمله فریب دهنده گاهی از جانب این و آن نقل می شود حکم ویترین جذابی را دارد که برای جلب مشتری چیده شده است. چه تفاوتی است بین آن هموطنانی که رفتاری نابرابر و تبعیض آمیز با برادران افغانی خود دارند با رفتار ظالمانه حکومت جمهوری اسلامی با افغان ها ؟ آری از نظر جامعه شناسی ما متفاوت از عرب ها هستیم اما همه ما انسانیم و به جامعه انسانی تعلق داریم. زبان ما و تاریخ و حتا مذهب ما با آنها متفاوت است، ولی در انسانیت که اشتراک داریم.
جامعه ی ما برای مقابله با رفتار درست جمهوری اسلامی به سمتی ناسالم سوق داده می شود که با اسلام و اعراب به ستیز برخیزد و متاسفانه رخدادهای منطقه نیز به این امر کمک می کند . راه مبارزه با جمهوری اسلامی ضدیت با اسلام نیست، ممانعت از دخالت آن در سیاست است. ما به عنوان لیبرال و لائیک، ضد هیچ مذهبی نیستیم، هر مذهبی در حوزه ی خصوصی محترم است. متأسفانه برخی بجای تشکیل حزب و سازمان و تشکل برای مبارزه با استبداد مذهبی به شیعه گری و رافضی گری می تازند تا سنی گری را بجایش بگذارند. برخی هم به اسلام می تازند تا زرتشتیگری ، بهاییت یا مسیحیت را به جایش بنشانند. در حالی که راه برون رفت از مشکلات امروز ما خروج از یک دین و داخل شدن به دین دیگری نیست، بیرون راندن مذهب از سیاست است. وقتی می گوییم خواستار آزادی هستیم دقیقاً به معنای این است که بتوانیم انسان های دیگر با عقاید متفاوت و ادیان متفاوت را بپذیریم. تعریف انسان متمدن این است. فرق نمی کند چه عقیده ای داشته باشیم، کمونیست باشیم یا دیندار یا آته ئیست ، وقتی با تعصب رفتار کنیم و دیگری را تحمل نکنیم از جاده ی تمدن و انسانیت و آزادگی دور افتاده ایم.
بعضی رادیو و تلویزیون های خارج کشور و برخی محافل خارجی نیز که از به جان هم افتادن مسلمانان طرفی می بندند، به این دشمنی و ستیز دامن می زنند . دشمنی با پیامبر اسلام و قران مشکل ما را حل نمی کند، مشکل ما خمینی و ولایت فقیه و نظام اسلامی است، نه نماز و روزه ی مردم. دعوای ما با حکومت اسلامی است نه اسلام. آزادی به معنای برداشتن موانع آن از سر راه حیات آسوده ی مردم است نه انداختن زنجیر جدید به دست و پای آنها. اگر می گوییم که لائیسیته یعنی آزادی دین و آزادی از دین، به این معناست..
شما از دل هیچ یک از ادیان حقوق بشر و آزادی را نمی توانید بیرون بیاورید ولی در یک جامعه مدرن آزاد و دموکرات به حقوقی دست می یابید که شما را به بهانه های نژادی ، باورهای دینی متفاوت یا کفرگویی نمی توانند از حقوق اساسی چون حقوق فردی، اجتماعی تان محروم نمایند. حتی آزادی دینی هم از بیرون دین به دست میاید. کسی که میخواهد دینی را حذف کند، دنبال جنگ مذهبی است نه آزادی دینی.
میدانم که حرفم شاید زیاده از حد بدبینانه به نظر بیاید ولی موقعیت بسیار خطیر است و باید به طور جدی از این نفرت پراکنی که مایه ی ننگ هر ملت متمدن است و بخصوص با ای میل های مشکوک و اظهارنظرهای رکیک در فیسبوک و شبکه های اجتماعی ترویج می شود، جلو گرفت. اینها سخنانی نیست که زدنش بی اثر باشد و به دست فراموشی سپرده شود. به تجربه می دانیم که میدان دادن به سخنان نادرست و خطرناک چه اندازه می تواند برایمان گران تمام شود. متأسفانه بین هر ملتی از این سخنان پرتعصب و بی پایه و خجلت آور می توان جست. ولی وظیفه ی اهل تفکر و قلم هشدار دادن و جلوگیری از این حرفهاست و توجه دادن مردم به لزوم احتراز از آنها. اما امروز توجهی که باید به طرد این افکار مسموم نمی شود. همه دنبال این هستند که ببینند چه چیزی در شبکه های اجتماعی مد شده تا دنبالش را بگیرند و از خود چهره ی محبوب عرضه نمایند. اما خطر به این بزرگی را که جلوی چشمشان رشد می کند نمی بینند یا اگر می بینند به آن اعتنا نمی کنند. مقابله با این تعصب های پست و رذیلانه وظیفه ی همه است. باید به همگان گفت که آدم مسموم را با تجویز سم جدید معالجه نمی کنند، می کوشند سمی را که وارد بدنش شده خارج نمایند.
استکهلم 2015-01-24
4 بهمن 1393