banisadr 04

پرسشها از ایرانیان و پاسخها از ابوالحسن بنی‌صدر: خدا و علم؟

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

banisadr 04

banisadr 04پرسش نود و یکم:

مدتی پیش در حرم حضرت امام رضا (ع) نیمه شبی دو تن از شیعیان کویتی را دیدم و با زبان انگلیسی (خوشبختانه انگلیسی می­دانستند) درباره افکار و اندیشه­های شما بر پایه قرآن و با چند آیه به ویژه آیه لا اکراه و نفی استبداد در قرآن و روش امامان بزرگوار صحبت کردم و بسیار برایشان جالب بود که خود شگفت زده شدم، سئوال من اینجاست که آیا با توجه به اتفاقات رخ داده در کشورهای عربی تلاشی برای چاپ کتابهایتان در این کشورها کرده­اید؟ باتوجه به اینکه مسلمانان تشنه اندیشه­اند حتی اگر خودشان هم ندانند.

● پاسخ نود و یکم:

     نخستین کوشش ترجمه حقوق انسان و قضاوت در قرآن بود. کتاب به عربی ترجمه شد. زحمت ترجمه را یک لبنانی فریخته برعهده گرفت و انجام داد. اما در هیچ کشور مسلمانی امکان انتشار نیافت. به ناشری لبنانی داده شد و ناشر آن را نزد شیخ فضل‌الله برد. از او خواست کتاب را بخواند اگر همان است که قرآن می‌گوید انتشار دهد و اگر نه، نه. یک ماه بعد، نزد شیخ رفت و شیخ به او گفت: عین قرآن است اما انتشارش مصلحت نیست! طرفه این‌که ناشر نسخه عربی را هم گم کرد!

    بتازگی، کتاب دوباره به عربی ترجمه شده‌است. امیدی نیست که در کشورهای عرب مسلمان امکان انتشار پیدا کند. اما این امکان هست که در دسترس بخشی از عرب زبانان قرار بگیرد. این کتاب، به فرانسه و به انگلیسی و به آلمانی و به صربی و به سوئدی ترجمه و انتشار یافته است. به ایتالیائی ترجمه شده و کوتاه شده آن نیز منتشر شده‌است. اما مفصل آن نه.

   کتاب دیگر که ترجمه شد و باز امکان انتشار نیافت، کتاب زن و زناشوئی است. اصول راهنما به زبان فرانسه ترجمه و منتشر شده‌است.

     به ابتکار صاحب همتی که به همت او کتابها منتشر شده‌اند، ترجمه کتابها نیز آغاز شده‌اند.

٭ پرسش نود و دوم:

92- میزان تسلط شما روی کتب قدیم اسلامی، کتب حوزوی و تفاسیر چه میزان است؟ (گرچه فرموده بودید تفسیر المیزان را خواندید؛  انقلاب اسلامی شماره 759) زیرا بسیاری از روشنفکران و منتقدان بارها شده که سخنانی پیرامون قرآن می­گویند که در برخی از این کتب یا تفاسیر قرآن بارها پاسخ داده شده است و به جای گشودن فضای علمی، همانند بخش عظیمی از روحانیون و اندیشمندان مشغول اختراع دوباره چرخ میگردند.

●پاسخ نود و دوم:

    مراجعه به «کتب حوزوی» منوط است به موضوع مورد مطالعه. برای مثال، نقد منطق صوری، ایجاب می‌کند که به منطق ارسطوئی مراجعه شود که چه می‌گوید. بعد نقد شود. و یا برای دانستن این امر که آیا حق در فقه تبیین شده‌است یا نه و آیا فقه به ویژگیهای آن و رابطه حق و تکلیف پرداخته‌است یاحیر،  نیاز به مراجعه به تفسیرها و نیز کتب فقهی پیدا می‌شود. یافتن ویژگی‌های حق این نیاز را دربرندارد. اما نقد دوگانگی حق و تکلیف و غافل شدن از این که از حق جز حق صادر نمی‌شود، بنابراین، تکلیفی که عمل به حق نباشد، از خدا نیست، این نیاز را پدید می‌آورد. و باز، اصول راهنمای دین در قرآن و غفلت از آنها، مراجعه به این کتب را برای شناسائی برداشت فقیهان از اصول راهنما و نقد آنها، ایجاب می‌کند. بدین روش است که می‌توان فهمید چرا دین در بیان قدرت از خود بیگانه شده‌است و چگونه باید دین بمثابه بیان استقلال و آزادی را بازجست.

٭پرسش نود و سوم:

93- شما فرمودید جهان با انقلاب ایران وارد عصر جدیدی شده است، اگر منظور شما اندیشه راهنماییست که یافته­اید، اساسا مشهود نیست زیرا حتی در خود ایران، میان روشنفکران و طبقه تحصیلکرده نیز شناخته شده نیست. آیا منظور شما اینست یا چیز دیگریست؟

● پاسخ پرسش نود و سوم:

   گفته‌ام و بطور مرتب نیز تکرار کرده‌ام که با انقلاب ایران، جهان وارد عصر سوم تاریخ خود شده‌است. راست است که همگان از بیان استقلال و آزادی، آگاهی نجسته‌اند. اما

1. دوران استبدادها، از جمله «دیکتاتوری بنام رشد»، به سر رسید. رژیم‌های استبداد، از جمله آنها که رشد شتاب‌گیر را دست‌آویز کرده بودند، از میان برخاستند. و

2. ایدئولوژیهای قدرت محور چپ و راست از اعتبار افتادند. اینک غرب در بن‌بست فکری است. جهان نیز نیازمند اندیشه راهنمائی است که بیان استقلال و آزادی باشد. طرفه این‌که همین غرب، در انتظار آن‌است که در کشورهائی این اندیشه یافته و پیشنهاد شود که شرائط پیدا شدنش، در آنها وجود دارد. ایران را نیز یکی از کشورها می‌دانند. و

3. اسطوره رشد در غرب شکسته‌است. شیوه رشدی که غرب در پیش گرفته‌است، در خود غرب نیز قابل ادامه نیست. این‌است که «رشد پایدار» پیشنهاد می‌شود. به این نظریه نیز انتقاد شده‌است که با دادن صفت پایدار بنابر ادامه دادن به کج‌راهه رشد تا سقوط در پرتگاه‌است. بتازگی، نظریه رشد بر پایه‌های استقلال و آزادی پیشنهاد شده‌است. در این نظریه، انسان است که رشد می‌کند. و

5. روش جنبش همگانی جای‌گزین روشهای پیشین شده‌است. مقایسه موفقیت وقتی این روش بکار می‌رود و مقایسه خشونتی که هم اکنون لیبی و سوریه و عراق و افغانستان و… در آتش آن می‌سوزند، اهمیت تحول را بر اهل خرد آشکار می‌کند. و

6. نظام جهانی بر محور دو ابرقدرت در حال تغییر است. یکی از دو ابر قدرت از میان رفته‌است و دیگری نیز گرفتار جبر انحطاط و انحلال است.

7. در همان‌حال که رشد بر پایه‌های استقلال و آزادی پیشنهاد می‌شود، سیاست جهانی، بمعنای مدیریت جهانی محیط زیست، به شیوه مردم سالار، نیز پیشنهاد می‌شود. این پیشنهاد همان سیاست جهانی توانا به مهار ماورای ملی‌هاو سمت دادن نیروهای محرکه به رشد بر میزان عدالت اجتماعی در جهان که من پیشنهاد کرده‌ام نیست. اما آغاز توجه به این امر مهم هست. هم اکنون، دولت‌ها نیز ناگزیر شده‌اند به لزوم مهار بازار «فرآورده‌های مشتق» و تحت مقررات آوردن بازار و نیز نظام بانکی، توجه نشان ‌دهند.

8. آگاهی جهانیان از بزرگ شدن ابعاد تخریب محیط زیست و منابع موجود در طبیعت و نابرابری روزافزون، واقعیتی جدید است. هرگاه ملاتاریا در پی قدرتمداری نمیشد و ایران، به یمن اجرای برنامه استقلال و آزادی، از روابط مسلط – زیر سلطه بیرون میرفت، الگو میشد برای جهانیان و جریان تحول جامعه‌هاشتاب میگرفت

9. به یمن، اسلام بمثابه بیان استقلال و آزادی که دین را در برگیرنده حقوق ذاتی انسان و حقوق جمعی انسانها میداند، تحول دینی هم در سراسر جهان، در این سمت و سو در حال انجام است. تعیین کنندهترین تحولها این تحول است. هرگاه برحق بایستیم و شکیبا باشیم و از تبیین و تشریح دین بمثابه استقلال و آزادی بازنایستیم و انقلاب سرانجام بخش انجام بگیرد، عصر سوم، عصر استقلال و آزادی واقعیت پیدا میکند.

٭ پرسش نود و چهارم:

 94- از دید شما، سیاست بانکی خانه­های بنی­صدری، سیاست اقتصادی درستی بود؟ اینکه با سپرده گذاشتن اندکی پول، بتوان وام گرفت، آیا باعث اختلال در سیستم بانکی و اقتصادی یک کشور نمی­شود؟

● پاسخ پرسش نود و چهارم:

    سازماندهی نظام بانکی و نقش آن در اقتصاد تولید محور را، اجرای مجموعه‌ای از تدابیر اقتصادی تعیین می‌کند. هرگاه جریان سرمایه با سرمایه گذاری آغاز بگیرد و میان عوامل شرکت کننده در تولید توزیع شود و این درآمدها خواه مستقیم (پس انداز) و خواه غیر مستقیم (از طریق مراجعه به بازار) به نظام بانکی بازگردند، نظام بانکی در خدمت اقتصاد تولید محور است. و اگر سرمایه به شکل قدرت خرید توزیع شود و به بازار برای خرید برود و بطور مستقیم (پس انداز) و یا غیر مستقیم (خرید فرآوردهها) به نظام بانکی بازگردد، اقتصاد مصرف محور است.

    بدین‌قرار، یک تدبیر اقتصادی، از نوع «خانه‌های بنی‌صدری»، بنابر این که اقتصاد تولید محور و یا مصرف محور باشد، دو اثر، نایکسان و بسا متضاد ببار می‌آورد. مقایسه «مسکن مهر» با «خانه‌های بنی‌صدری» وقتی مقایسه واقعی و نه صوری باشد، دو اثر متضاد را آشکار می‌گرداند: از جمله، در اولی، ضد تورم است زیرا قدرت خرید را جذب تولید می‌کند و در دومی تورم زا است زیرا قدرت خرید به بازاری که در آن عرضه محدود است جلب می‌کند و سبب تورم می‌شود. این تضاد وجه‌های دیگر نیز دارد که مهم‌ترینشان، یکی برابر شدن درآمدها در اقتصاد تولید محور و نابرابرتر شدن درآمدها در اقتصاد مصرف محور است و دیگری، جلب سرمایه‌ها به انواع بورس بازی‌ها است وقتی اقتصاد مصرف محور است.

٭ پرسش نود و پنجم:

* در پایان پرسش­هایی را که به قرآن و بعضی از آیات آن ارتباط دارند، مطرح می­کنم:

95- اساسا نیاز به پیامبر و کتاب و وحی چیست اگر آدمی موجودی مستقل و آزاد و خردمند است؟ (گرچه بطور تجربی می­توان دریافت اگر آدمیان قرآن را مبنای روش کرده بودند، شاید جهان سرنوشت دیگری می­یافت.)

● پاسخ پرسش نود و پنجم:

    از ایران نیز، دانشجویانی که مباحثه آقایان کدیور و نیری را درباره نظرهای هاوکینگ دیده و شنیده‌اند، خواسته‌اند، باز، درباب خدا و رابطه انسان با خدا بنویسم و بگویم. آقای دکتر نیری گفته‌است صاحب نظرانی براین نظر هستند که هستی موجود می‌تواند از خلاء کوانتومی پدید آمده باشد. مراد هاوکینگ که هستی مادی از عدم پدید آمده‌است، عدم کوانتومی است.  او سخن لومتر Lemaitre بلژیکی را باز گفت. بمناسبت، از کتاب «آیا وجود ما معنائی دارد؟» ( Notre existence a- t- elle un sens ) نوشته ژان استون Jean Staune، دو قسمت را می‌در پایان ( تحت شماره‌های 4 و 5 )می‌آورم. یکی در باره علم و اینکه چسان به حدود خود پی‌برده‌است و دیگری در باره «ما از کجا آمده‌ایم؟». باز آقای نیری گفته‌است: می‌توان به خدائی قائل شد که هستی قانونمند را آفریده و دیگر کاری به کار او ندارد. پس،

1. از این انسان بمثابه «آفریده قانونمند» بپرسیم: هرگاه خدائی باشد اما کاری به کار او نداشته باشد چه نوع زندگی پیدا می‌کند و اگر خدائی باشد و کاری به کار او داشته باشد، چه نوع زندگی پیدا می‌کند؟

1.1. خدائی هست اما کاری به کار انسان ندارد: بنابراین قول، دو محور وجود دارند. یکی خداوند که خنثی است و دیگری انسان که محور فعال است. آیا مدار عقل چنین انسانی، به روی خدا، هستی محض، باز و یا بسته‌است؟ دو پاسخ این پرسش می‌تواند پیدا کند:

1.1.1. خدای خنثی همان نامتعینی است که به قول سارتر عقل آدمی می‌تواند از تعین بدان فرارود. از دید سارتر، آزادی همین است. الا این‌که از متعین به نامتعین فرا رفتن، ورود در بی‌کران است. تحصیل یک توانائی است. مقام عمل، هنگام خلق، زمان اینهمانی با هستی، «آنِ» یا لحظه آزادی است. بدین‌قرار، بیرون رفتن از تعین و ورود در عمل، در خلق، نیاز به رها شدن از ثنویت، و اصل راهنما کردن توحید را دارد. زیرا لحظه خلق – که هرکس می‌تواند آن را تجربه کند -، لحظه این‌همانی با هستی است. اما رهاکردن ثنویت، آن‌هم از نوع تک محوری (انسان محور فعال و خدا محور فعل پذیر)، باز یافتن خداوند فعل مایشاء است. «مایشاء»، نه یعنی  هم حق و هم حق. یعنی تنها حق. زیرا ناحق وجود ندارد، حق وجود دارد. ناحق جز پوشاندن حق نیست. پس،«مایشاء» حق است. بدینقرار، به هنگام عمل، استقلال و آزادیِ انسان نسبی با استقلال و آزادی مطلق، خدا، اینهمانی پیدا میکند. و

1.1.2. انسان با خدا رابطه برقرار نمی‌کند. در این صورت، مدار عقل بسته‌است. این مدار مدار قدرت است. ازاینرو، خدا نیست، قدرت (= زور) هست میشود. الا این‌که عقل در بند مدار بسته، نمی‌تواند عمل کند. می‌تواند عکس العمل ابراز کند. بدین‌سان، گره از مشکل آقای دکتر نیری باز می‌شود:

● او می‌گوید: در آزمایشگاه، در سمینارهای علمی، پای خدا بمیان نمی‌آید. به سخن دیگر، سپهر علم، سپهر خدا نیست. اما عقل گرفتار مدار بسته که توانائی عمل خویش را از دست می‌دهد، چگونه می‌تواند علم بجوید؟ ناتوان از ابتکار، از کشف، از خلق، چگونه می‌تواند ابتکار، کشف و خلقی کند که نظریه علمیش بتوان خواند و یا علمش بتوان گفت؟ عقل خلاق، عقل با مدار باز است. آزمایش علمی نیاز به مدار باز دارد. پس آزمایش کننده، ولو نام خدا را نبرد و به یاد او نیز نیفتد، اما عقل او خودانگیخته باشد، اصل راهنمایش موازنه عدمی است و به یمن مدار باز،  خدا در عمل او حضور دارد.  بدین‌قرار،

2. انسان برای آن‌که مدار عقل خویش را بازنگاه دارد و این عقل همواره عمل کند و تا ممکن است عکس‌العمل نباشد، نیاز به خداوند، فعال مایشاء، دارد. مایشاء حق است و انسان به یمن رابطه با او، فعالی می‌شود یابنده حق و یافته او، همان‌است که علم می‌خوانند. بدون توحید فعال مایشاء نسبی با فعال مایشاء مطلق، نه رابطه حق با حق بر قرار کردنی است و نه مدار عقل باز می‌شود و نه یافته عقل، علم، – که علم به ماده بخشی از آن بیش نیست – جسته می‌آید. بنابر فیزیک کوانتیک نیز، ذهن تجربه‌گر در نتیجه اثر می‌نهد. پس هرگاه دانشجو حتی بخواهد شناختی از واقعیت، همانکه هست، پیداکند، عقل او نیاز به مدار باز دارد. هراندازه مدار عقل بازتر، اثر ذهن در شناخت او از واقعیت کمتر، هرگاه بتواند از چشم خداوند در واقعیت بنگرد – امری نزدیک به محال -، واقعیت را همانکه هست، میبیند. به سخن دیگر، سخن هاوکینگ، «خواندن فکر خدا» را که ممکن و دقیق کنیم، مشاهده‌ای حتی‌المقدور از چشم خدا میشود.  

    «لومتر کشیش که تمام عمر خویش را صرف، با دقت و وسواس، جداکردن علم از باور دینی، ( این جداکردن حیاتی بود برای این‌که کارهای علمیش جدی گرفته شوند)، کرد، در 1931 نامه‌ای نوشت که در مجله Nature،  انتشار یافت، پاراگرافی نیز داشت که او خط زده بود. بعد از مرگش، در میان کاغذهای او پیدا شد. و متن آن این‌است: «من فکر می‌کنم هرکس به هستی متعالی باور دارد که حامی هر موجود و هر عمل است، نیز، باور دارد که خداوند نهان است و شادمان خواهد شد از مشاهده این که فیزیک کنونی به پرده‌ای برسد که آفرینش را پنهان می‌کند ». (نقل از صفحه‌های 150 و 151 کتاب).

     راست بخواهی، آدمی که از خودانگیختگی عقل خویش غافل نیست، بگاه خلق، به یمن این‌همانی با هستی خودانگیخته و هوشمند و…، شهود می‌کند حضور او را. 

3. آقای دکتر نیری از بی‌نظمی که سبب پیدایش حیات شده‌است و این‌که بی‌نظمی بمعنای بی‌قانونی نیست، میز، سخن گفت. اما قانون‌مندی با بی‌نظمی، از جمله بی‌نظمی کوانتومی، متناقض است. هرگاه هم قانون حاکم باشد و هم بلبشو ( (chaos، یا بی‌نظمی، ناگزیر، تناقض حلی جز این نمی‌یابد: جبر نیست و مدار باز است. به سخن دیگر، هرگاه مدار بسته می‌بود، «بیگ بنگی» نیز روی نمی‌داد. برفرض روی دادن، – فرض محال -، اگر مدار همچنان باز نمی‌ماند، بسط میسر نمی‌شد و پدیده‌ها پدیدار نمی‌گشتند. بدین‌خاطر است که صاحب کتاب(ژان استون )، یادآور می‌شود این بار علم است که به پیشواز خداوند می‌رود و «خدا باز می‌گردد با تمام توانائی» (فصل هشتم کتاب ).

٭ ترجمه دو قسمت از کتاب «آیا وجود ما معنائی دارد؟»:

4. دستاورد های فیزیک کوانتیک یعنی عدم قطعیت، عدم تعین و جبر، پیشبینی ناپذیری، ناکاملی، تصمیم ناپذیری میگویند: حالادیگر دانش میداند که نمیتواند هرچه هست را بداند. برای رفتن تا آخر راه و دست یافتن به واقعیت واپسین، نیازمند روشهای شناخت دیگری، چون کشف و شهود عرفانی یا معنوی، این بار، برخوردار و روشنی جسته از کشفهای دانش جدید، است.  دانش و معنویت دو پنجرهای متکامل کننده یکدیگرند و به انسان امکان میدهند، واقعیت را اندریابد (صفحه‌های 14 و 15 کتاب).

5. ما از کجا می‌آئیم؟:  تمامی جهان ما از یک نقطه بسیار کوچک، بسیار متراکم و بسیار داغ که منفجر شده‌است، می‌آید. این انفجار حدود 14 میلیارد سال پیش انجام گرفته‌است. نباید چنین پنداشت که این انفجار، همانند انفجار چیزی در یک فضای خالی از پیش موجود، روی داده‌است. در حقیقت، فضا و زمان همراه با انفجار بسط یافته‌اند.

    البته، شبیه انگاری این آغاز جهان با آفرینش جهان ما توسط خدا، کمی شتاب زده، دست بکار شدن است. ژرژ لومتر خود نیز  همواره ساعی بود این دو مفهوم، یکی پیدایش هستی آن‌سان که علم می‌گوید و دیگری، آفرینش هستی آن‌سان که دین می‌گوید، را از یکدیگر مشخص کند. او پاپ پی دوازدهم را برآن داشت سخنرانی خود را که در 1951 ایراد کرده ‌بود، تصحیح کند. پاپ در سخنرانی خود، دو مفهوم را نزدیک به یکدیگر شمرده بود.

     بدین‌خاطر نیست که کیهان شناسی بیگ بنگ از ایجابات متافیزیک عاری است؟  نخست با صدای بلند منش غیر وجودشناسی جهان مارا اظهار می‌کند. زیرا این جهان در زمان و فضا پدیدار شده‌است و ما دلیل دومی در دست داریم (بعد از دلیلی که فیزیک کوانتیک دراختیارمان گذاشت) که بنابرآن، محدوده فضائی – زمانی نه ابدی است و نه خود خویشتن را کفایت میکند.  سپس این‌که، آنچه در آغاز وجود پیداکردن این کیهان روی‍‌دادهاست، در حجاب حجب پوشیدهاست.

     لومتر کشیش که تمام عمر خویش را صرف، با دقت و وسواس، جداکردن علم از باور دینی، ( این جداکردن حیاتی بود برای این‌که کارهای علمیش جدی گرفته شوند)، کرد، در 1931 نامه‌ای نوشت که در مجله Nature،  انتشار یافت، پاراگرافی نیز داشت که او خط زده بود. بعد از مرگش، در میان کاغذهای او پیدا شد. و متن آن این‌است: من فکر می‌کنم هرکس به هستی متعالی باور دارد که حامی هر موجود و هر عمل است، نیز، باور دارد که خداوند نهان است و شادمان خواهد شد از مشاهده این که فیزیک کنونی به پرده‌ای برسد که آفرینش را پنهان می‌کند

      و در فصل بعد خواهیم دید که خدا، اگر وجود دارد، بسا نشانههای بیشتری از عمل خویش برجا نهادهاست که این هموند ذکاومتمند پیشنهادکننده مفهوم بیگ بنگ میانگاشت»(نقل از صفحه‌های 150 و 151 کتاب)

      بدین‌قرار،

1. علم اینک حد خود را می‌شناسد: به پرده‌ای رسیده‌است که او را از مشاهده «تماشاگه راز» بازمی‌دارد.و

2. غافل نشدن از مدارباز، بنابراین، ازخودانگیختگی خویش، بمعنای این‌همانی جستن «مایشاء نسبی» با مایشاء مطلق، است. این رابطه، الف. نیازمند بیان استقلال و آزادی، بمثابه اندیشه راهنما و ب. پایبند گذشته و حال نماندن و خود رهاکردن در آینده، بنابراین، پیامبری است

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.