بهرام رحمانی
برای اولین بار جایزه صلح نوبل به کسانی تعلق گرفت که حقشان است. چرا که جایزه صلح نوبل مانند دیگر جوایز آن، نخست از غربال سیاسی نهادهای قدرتمند سیستم سرمایهداری و دولتها میگذرد و سپس با در نظر گرفتن مصلحتهای سیاسی و دیپلماتیک اعطا میگردد.
روشن است که این انتخاب قابل مقایسه با انتخابات قبلی نیست. اغلب انتخابات تاکنونی کمیته انتخاب برنده جایزه صلح نوبل، آبرو ریزی و رسوایی بود اکنون به نظر میرسد احتمالا کمیته نوبل با این انتخاب اخیرش، به فکر آبرو خری افتاده است.
به تصمیم آلفرد نوبل، بنیانگذار این جایزه، اعضای کمیته پنج نفرهای که برنده جایزه صلح نوبل را هر سال انتخاب میکند، با رای پارلمان نروژ تعیین میشوند.ارزش جایزه جایزه صلح نوبل یک میلیون و دویست هزار دلار است که هر ساله در روز دهم دسامبر به برندگان در مراسمی در شهر اوسلو پایتخت نروژ اهدا میشود.
«ملاله یوسفزی»(YousafzayMalala) از پاکستان و «کایلاش ساتیارثی»(Kailash Satyarthi) از هند دو برنده جایزه صلح نوبل 2014 هستند. دو برنده جایزه صلح نوبل در زمینه حقوق کودکان فعالیت میکنند.
کمیته انتخاب برنده جایزه صلح نوبل، از مبارزه این دو نفر علیه سرکوب حقوق کودکان و جوانان و تلاش آنها برای حق همه کودکان در آموزش تقدیر کرد.
رییس کمیته نروژی نوبل در اینباره گفت: کودکان باید به مدرسه بروند در غیر این صورت مورد سوءاستفاده مالی قرار میگیرند. رییس کمیته نوبل اعلام کرده است که ملاله یوسفزی به دلیل تلاشهایش برای ارتقاء سطح تحصیل دختران در پاکستان این جایزه را دریافت میکند. ملاله جوانترین فرد در تاریخ نوبل است که برنده این جایزه شده است.
ملاله در کنفرانسی خبری گفت: این جایزه متعلق به تمام کودکان بیدفاع است که حق اعتراض ندارند و حرفهای آنها باید شنیده شود.وی گفت: این جایزه به من برای انگیزه و آرمانهایم جرات میدهد. من از تمام کودکان سراسر جهان میخواهم تا برای گرفتن حقوق خود به پاخیزند. من حقیقتا احساس افتخار، قدرت و جرات میکنم چرا که این جایزه تنها یک جسم فلزی یا مدالی نیست که به گردن انداخته و یا آن را در گوشهای از اتاق خود قرار دهید. این جایزه به من جرات میدهد تا راه خود را ادامه دهم.
ملاله از تمامی حامیانش به ویژه پدرش که به همراه مادر و دو برادرش در میان حضار حضور داشتند به خاطر حمایتها و این که وی را در راه رسیدن به اهدافش محدود نکردهاند، تشکر و قدردانی کرد.
وی گفت: پدرم به جهانیان نشان داد که دختر و پسر از حقوق برابری برخوردارند اگرچه برادرانم فکر میکنند که با من بهتر از آنها رفتار شده است.
ملاله گفت، وی با سایتارتی درباره همکاری با یکدیگر و تلاش برای کاهش تنشها میان کشورهایشان صحبت کرده است.
در پایان ملاله از نارندرا مودی، نخست وزیر هند و نواز شریف، همتای پاکستانیاش خواست تا در مراسم اهدای این جایزه در دسامبر سال جاری میلادی شرکت کنند.
پاکستان ۶۷ سال پیش از هند جدا شد و از آن زمان روابط این دو کشور اغلب تیره و آمیخته به جنگ و خصومت بوده است. البته رهبران این دو کشور با یکدیگر در تماس هستند و از جمله نخست وزیران فعلی دو کشور، محمد نوازشریف و ناریندا مودی در ماههای اخیر دیدار کردهاند.
خبرگزاری آلمان، ساعاتی پس از آن که ملاله یوسفزای به عنوان یکی از برندگان جایزه نوبل صلح سال 2014 اعلام شد، یک گروه اسلامی پاکستان، این فعال نوجوان را تهدید به مرگ کرد.
«جماعت الاحرار» که در ماه اوت از طالبان پاکستان موسوم به «تحریک طالبان پاکستان» جدا شد، اواخر روز جمعه در توییتر به تعلق گرفتن این جایزه به یوسفزای واکنش نشان داد. تحریک طالبان پاکستان که یک سازمان متشکل از بیش از 10 گروه است، هنوز درباره موفقیت یوسفزای اظهار نظر نکرده است.
ملاله زمانی که یازده سال بیشتر نداشت، فعالیتاش را آغاز کرد اما خشم طالبان خیلی زود متوجه ملاله شد. در سال ۲۰۰۸ رهبر محلی طالبان ملا فضلالله تهدید کرد که اگر مدارس دخترانه ظرف یک ماه بسته نشود عواقبش را خواهند دید.
ضیاءالدین یوسفزی، پدر ملاله که صاحب مدرسه ملاله هم بود از این تهدیدها ترسید. از ارتش پاکستان تقاضای کمک کرد. آنها به او اطمینان دادند که امنیت را برقرار میکنند و از او خواستند مدرسه را نبندد.اما این اطمینان ارتش پاسخی به ترسهای ملاله نبود. او خاطرات روزمره مدرسه رفتنش و این که دوستانش چطور یکی یکی مجبور میشدند دره سوات را ترک کنند را در یک وبلاگ مینوشت.وبلاگی که سرویس اردوی بی بی سی آن را بدون ذکر نام ملاله منتشر میکرد؛ وبلاگ یادداشتهای دختر مدرسهای پاکستانی.
با آن که نام ملاله در وبلاگش نبود او از این که در مورد حق دختران از تحصیل بگوید و بنویسد ترسی نداشت. در سال ۲۰۰۹ در یک برنامه مشهور تلویزیونی که دوربینهایش را به دره سوات آورده بود صحبت کرد و از حق دختران و برای تحصیل گفت.
نهم اکتبر سال ۲۰۱۲ میلادی زمانی که ملاله با بقیه بچهها در اتوبوس مدرسه نشسته بود، گروهی از مردان طالبان اتوبوس را متوقف میکنند و بالا میآیند. مردی فریاد میزند: «بگویید کدامتان ملالهاید، اگر دهانتان را باز نکنید، همه را میکشم» ملاله شناسایی میشود و مردان به سرش شلیک میکنند. او به شدت زخمی میشود، اما زنده میماند و برای درمان به انگلیس منتقل میشود.
از زمانی که به سر ملاله شلیک شد او هوشیاریاش را برای روزها از دست داد. یک هلیکوپتر ملاله را از دره سوات به یک بیمارستان نظامی در پیشاور منتقل کرد؛ آغاز سفری که نه تنها ملاله را از دره سوات که از پاکستان دور کرد.
گلوله از قسمتی از بالای ابروی چپ ملاله وارد سرش شده بود و با گذشتن از گردنش در مهرههای پشتاش متوقف شده بود. او را عمل کردند و بعد تحت مراقبت ویژه گرفت. بعد از چهار ساعت وضعیتاش بدتر شد و کمکم به طور کامل بیهوش شد. مغزش به شکل خطرناکی متورم شده بود.قسمتی از مغز ملاله آسیبدیده بود که تکلم و حرکت دست و پای راست را کنترل میکند. در نهایت ملاله را عمل کردند و بخشی از جمجمه را برداشتند تا فشاری که روی مغز بود کم شود.
در پانزده اکتبر سال ۲۰۱۲ ملاله به بیمارستان کویین الیزابت بیرمنگام منتقل شد و مراحل بهبود را خیلی خوب گذراند. آن طور که پزشکان گفتهاند علاوه بر کیفیت و نوع مراقبت روح مقاوم و اراده خودش خیلی کمک کننده بود.
طالبان پاکستان پس از حمله تروریستیاش به ملاله، در بیانیه خود نوشته بودند: «شریعت میگوید که حتی یک کودک میتواند کشته شود، اگر مخالف اسلام باشد.»
ملاله یوسفزی پس از این ترور و بهبودی، در مجمع عمومی سازمان ملل متحد حضور یافت و سخنرانی کرد و آنجا نیز از حق تحصیل برای همه کودکان دفاع کرد و خواستار تلاشی جهانی علیه بیسوادی شد.
کایلاش ساتیارتی ۵۳ ساله و از فعالان حقوق کودکان و پیشرو در مبارزه با کار اجباری کودکان است. به همت او و همنظرانش تاکنون دهها هزار کودک در هند از کار اجباری خلاص شده و به بازپروری و تحصیل روی آوردهاند.
کایلاش ساتیارتی که مهندس برق است، به همراه دیگر فعالان حقوق بشر هند مراکز توان بخشی متعددی را به منظور تامین امکانات برای کودکان بنا کردهاند.
ساتیارتی تلاشهای خود را از 1980 بر حقوق کودکان و مبارزه با کار اجباری آنها قرار داده است.وی از پیشروان نهضت جهانی خاتمه دادن به بردگی کودکان است و تاکنون دهها هزار کودک را از شرایط بد خارج کرده و امکان تحصیل آنها را فراهم کرده است.
ساتیارتی در واکنش به این خبر گفت که این جایزه «گرامیداشت همه آن کودکانی است که هنوز در بردگی رنج میکشند، به کار گمارده شده و یا قاچاق میشوند.» وی در هند، از فعالین سرشناس و پیشرو در مبارزه با کار کودکان محسوب میشود و تاکنون سازمانش 80 هزار کودک را از کار اجباری خلاص کرده و به بازپروری و تحصیل آنها کمک کرده است.
سمیناری که دوم ژوئن 2010 در استکهلم به نام «کودکی ربوده شده»، توسط «جمعیت الغای کار کودکان در ایران» و «مرکز ادبیات کودک، داروگ» برگزار شده آقای کایلایش ساتیراتى نیز یکی از سخنرانان این سمینار بود. وی در بخشی از سخنان گفت:
کار کودک پدیدهای منحصر به پاکستان، بنگلادش، آفریقا و آسیا و لاتین آمریکا نیست، این یک پدیده گلوبال است. این درست که فعلا در کشور شما سوئد کار کودک وجود ندارد و شما در کشورتان از کودکان بهرهکشی مستقیم نمیکنید، اما شما هم به طور غیرمستقیم در تداوم این شوربختی کودکان سهیماید. بسیاری از سیاستهای جهانی، در تداوم پروسه کار کودکان و بهرهکشی از آنها دخیلاند. بسیاری از مسایل سیاسی این جهان گلوبال در به وجود آوردن این پدیده و تداوم آن نقش دارند، از جمله سیاستهای اقتصادی بازار جهانی. همه به دنبال پیدا کردن تولیدات ارزان قیمتاند که توسط کودکان ساخته میشود. کمخرجتر و سودآورتر. اما استفاده از این محصولات یعنی چشم بستن بر روی شرایط و نحوه تولید آنها، یعنی چشم بستن بر بهرهکشی از کودکان؛ کفش، لباس، فرش و بسیاری از چیزهای دیگر توسط کودکان کار و کودکان برده تولید میشود.
…
در اختمام این صحبت، برای زنده کردن وجدانهامان میخواهم بگویم این مقوله از یک طرف به حقوق کودکان ربط دارد و از سوی دیگر به دغدغههای حقوق بشر. این مساله جهانی است، برای این که سیستماتیک است. استثمار کودکان امری سیستماتیک است. آنها قربانی این امرند. پدیده کار کودک، صرفا به نقض حقوق پایهای و حقوق بشر مربوط نیست، بلکه به مجموعهای از قوانین و حقوق ربط دارد؛ چرا که کار کودک یک پدیده ایزوله نیست، این امری گسترده و مربوط به همه شهروندان جامعه بشری است. این مسالهای مربوط به حقوق کل شهروندان جامعه است. به علاوه، پدیده کار کودک فقط به آنها و رنج آنها محدود نمیشود، بلکه کار کودک به همراه خود فقر را بازتولید میکند، محدودیت و ایزولهگی میآفریند و تروریسم را دامن میزند.
…
تازگیها مد شده در مورد فاندمانتالیسم حرف زیاد زده میشود. این مشکل با فاندمانتالیسم در همه کشورها وجود دارد، در هندوستان، نپال و… اما این مقوله جدل اصلی نیست. چیزی که جهان باید بیش از این پدیده به آن بپردازد و از آن نگران باشد، بهرهکشی از کودکان، محرومیت آنها از تحصیل و طعمه شدن آنها برای اندیشههای بسته و ارتجاعی است. در بحثهایی که در این مورد صورت گرفته، بر این مساله تاکید شده که بسیاری از کشورها درصد ناچیزی از اقتصاد سرانهشان را به امر آموزش اختصاص میدهند. باید برای این امر سازماندهی بیشتری شود و این امر کانالیزه شود. یونسکو قرار است شانزده میلیون دلار را به پیشرفت این امر تخصیص دهد. در دو بخش: یکی ادبیات برای کودکان و یکی امر تحصیل آنها. متاسفانه تاکنون فقط چهار میلیون دلار به این امر اختصاص داده شده است. و این فاصله حرف و عمل است. این مقدار پول، چیز عجیب و غریبی نیست. شاید برای بسیاری از شماها تعجبآور باشد که بگویم این مقدار پول فقط دو و نیم درصد درآمدی است که صرف خرج روزانهی ارتشها میشود. یعنی اگر مخارجی که برای ارتشها میشود، فقط برای دو روز قطع شود، میتوان با پول آن همهی بچههای دنیا را با سواد کرد. و این کار سخت و شاقی نیست؛ چرا که تمامی پولی که در کشورهای اروپایی خرج یک روز استفاده از لوازم آرایش میشود، میتواند خرج تحصیل این کودکان و استثمار نشدن آنها را تامین کند. بیست درصد پولی که در آمریکا خرج سیگار و سایر موادی مانند آن میشود هم میتواند این مخارج را تامین کند. نصف پولی که خرج نوشیدنیهای مختلف میشود هم همینطور. دو درصد پولی که دولت آمریکا و انگلیس به بانکها واریز میکنند، بیش از کل مخارج تحصیل تمامی کودکان جهان است.
منظورم از این حرفها چیست؟ این که تعیین کردن این هدف، یعنی امر تحصیل کودکان جهان تا سال دو هزار و پانزده، کار عجیب و غیر ممکنی نیست. یعنی این که مشکل برای امر تحصیل کودکان ما فقر این جهان نیست، بلکه مشکل در عدم همبستگی ما و در غیر انسانی بودن این جامعه است. در غیر این صورت، چیزی که امروز قولش را دادهاند که شاید در سال دو هزار و پانزده به نتیجه برسد، همین امروز ممکن و شدنی است.
…
در حال حاضر تعداد کودکان کار بعد از «رژه جهانی علیه کار کودک» و تصویب کنوانسیون صد و هشتاد و دو کمتر شده است. در این رژه جهانی، صد و سه کشور جهان و هفتصد هزار نفر شرکت کردند. سوسن بهار هم یکی از ماها در این رژه جهانی بود. هیچ قانون بینالمللی برای منع کار پر مخاطره کودکان تا آن زمان وجود نداشت و این گلوبال مارش ما بود که باعث و بانی این کنوانسیون بود و آن را به تصویب رساند. از زمان تصویب این مقاولهنامه تا به حال، سی و پنج میلیون نفر از تعداد کودکان کار در جهان کم شده است. تعداد صد و سی میلیون کودک خارج از چرخه تحصیل هم به هفتاد و پنج میلیون تقلیل یافته است. ده سال قبل، کل بودجه تخصیص داده شده به مساله رشد و پیشرفت در این زمینه فقط یک بیلیون دلار بود، اما امروزه به چهار بیلیون رسیده است، یعنی چهار برابر شده است. بسیاری از کارخانهها به دلیل فعالیت اجتماعی سازمان داده شده و انعکاس آن در مطبوعات نمیتوانند دیگر چشمشان را بر روی ممنوعیت کار کودک ببندند. هیچکس نمیتواند از مسئولیت در مورد پدیدهی کار کودک سر باز بزند. این یک موفقیت است.
و البته هنوز بر روی مساله کودکان دختر باید تمرکز بیشتری در سطح جهانی بشود. در هندوستان ما برنامههای خاصی را در این باره سازمان دادهایم. کودکان دختر همکاری و همیاری را به عنوان انسانهای برابر میآموزند.
مساله کودکان کار، مساله حقوق بشر است و من امیدوارم صحبت امروز مدخلی بر بحثها و همکاریهای آتی ما با نهادهای سوئدی باشد. میخواهم صحبت آخرم را در مورد اتفاقاتی که در غزه میافتد و اظهار تاسف برای این موضوع تمام کنم. در حملات اخیر، نیروهای داوطلب مردمی و کارگران ضربات سختی خوردهاند و من میدانم تعداد زیادی از کودکان درست به دلیل همین معضل از چرخه تحصیل و آموزش محروم ماندهاند. مساله کودکان به خواستههای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی دنیای بزرگسالان سودجو وابسته است. کودکان نباید مورد سوءاستفاده در هیچ زمینهای قرار بگیرند. کودکان باید در برابر این مسایل مصونیت جانی و اجتماعی داشته باشند. و این بهترین کاری است که ما میتوانیم در این زمینه انجام دهیم، بهترین کار!
کاىلایش ساتیراتىدبیر حرکت گلوبال مارش «رژه جهانى علیه کار کودک» و همکارانش، همواره مورد تهدید قرار میگیرند و یک بار هم به جان وی سوءقصد شده است. کاىلایش، روز سه شنبه ١۵ ژولاى ٢٠٠۴، در حالى که به همراه برخى از والدین کودکان براى نجات گروهى از کودکان زیر ١۴ سال که در سیرک بزرگ هندوستان در وضعیتى شبیه بردگى به کار مشغول بودند به محل این سیرک رفته بود، در حین یک گفتگوى آرام از طرف وى و پرخاشگرانه از طرف مدیر سیرک، مورد اصابت گلولهاى که از طرف مدیر سیرک براى گرفتن جان او و صداى حقطلبانه و گرمش شلیک شد، قرار گرفت. کایکاش از این سوءقصد جان سالم بدر برد.
جایزه نوبل در سال 1895، به وصیت کارخانهدار و شیمیدان سوئدی، آلفرد نوبل که بیشتر او را به دلیل ابداع دینامیت میشناسند، پایهگذاری شد؛ و در سال 1901 نیز نخستین جوایز این بنیاد اهدا شد. طبق وصیت وی، پنج جایزه به طور سالانه در رشتههای فیزیک، شیمی، فیزیولوژی و پزشکی، ادبیات و صلح؛ به افرادی تعلق میگیرد که بیشترین خدمت را به بشر کرده باشند.
جایزه صلح نوبل یکی از پنج جایزه نوبل است که توسط آلفرد نوبل صنعتگر و مخترع سوئدی وقف شده است. این جایزه برای اولین بار در سال 1901 اعطا شد.آلفرد نوبل در وصیتنامه خود گفته است که این جایزه باید «به کسی داده شود که بهترین یا بیشترین کوشش را در راه برادری ملل یا انحلال با کاهش ارتشها یا تشکیل و ترغیب کنفرانسهای صلح کرده باشد.» جایزه نوبل صلح تنها جایزه نوبل است که در استکهلم داده نمیشود. این جایزه هر ساله در اسلو پایتخت نروژ اهدا میشود.
بنیاد نوبل به صورت هیئت مدیرهای جهت اداره اموال و سرمایه نوبل در سال 1905 تاسیس شد و اساسنامهای تصویب شد که بر اساس آن اعطای جوایز نوبل بر عهده چهار هیئت به شرح زیر واگذار شد:
1- فرهنگستان سلطنتی علوم برای رشته شیمی و فیزیک
2- موسسه پزشکی سلطنتی کارولین برای رشته پزشکی و فیزیولوژی؛ 3- فرهنگستان سلطنتی سوئد برای رشته ادبیات؛ 4- کمیته نروژی نوبل وابسته به پارلمان نروژ برای صلح؛ همچنین برای هریک از جوایز پنجگانه یک کمیته متشکل از سه تا پنج عضو به وجود آمد که درباره تعیین برندگان جوایز و هر نوع تصمیمگیری در این زمینه میتوانند از اندیشمندان دارای صلاحیت برای مشورت دعوت نمایند.
جوایز نوبل که در اول دسامبر هر سال مصادف با سالگرد تولد نوبل به برندگان اعطا میشود عبارتند از یک مدال طلا یک دیپلم سپاس و جایزه نقدی در حدود یک میلیون و دویست میلیون دلار. در صورتی که این جوایز به بیش از یک نفر تعلق گیرد به تساوی بین آنها تقسیم میشود اگر برنده از دریافت جایزه خودداری کند آن جایزه به نفع موسسه نوبل ضبط خواهد شد.
ششمین جایزه یعنی نوبل اقتصاد نیز در سال ۱۹۶۸، توسط بانک مرکزی سوئد پایهگذاری شد که البته در لیست جوایز مرتبط با بنیاد نوبل جایی ندارد. جایزهای با این سوابق، دانشمندان را واداشته تا پیشنهاداتی را مبنی بر اضافه کردن برخی رشتههای علمی دیگر با حمایت سازمانهای بشردوستانه و یا دیگر خیرین به این لیست، ارائه دهند.
طبق مقرراتی که تدوین شده، جوایز نوبل را در هر رشته میتوان میان چند نفر و حداکثر سه نفر تقسیم کرد، اما جایزه صلح میتواند به سازمانها نیز تعلق گیرد. از سال 1901 تا سال گذشته، 2011 در مجموع ۵۴۹ جایزه اهدا شده که به 783 مرد، 43 زن و 20 سازمان بوده است. در رشته ادبیات بیشترین جوایز را فرانسویها با 13 جایزه به دست آوردهاند و در رشتههای علمی بیشترین جایزه نصیب آمریکاییها شده است با 242 جایزه. سوئدیها نیز تاکنون 7 جایزه ادبی، 16 جایزه علمی و 5 جایزه صلح دریافت کردهاند. این جایزه از یک مدال که تصویر الفرد نوبل برآن نصب شده، یک دیپلم و پول نقد که ارزش آن امسال 8 میلیون کرون است، تشکیل شده است. ارزش مادی جایزه در سالهای گذشته 10 میلیون کرون بود، اما به دلیل زیانهایی که بنیاد نوبل، تامینکننده این مبلغ در سال جاری داشته، به 8 میلیون کرون کاهش یافته است.
در حالی که تقریبا تمام مجامع علمی جهان جوایز علمی بنیاد نوبل را در رشتههای فیزیک، شیمی، پزشکی و ادبیات تایید میکنند روند انتخاب نامزدها و در نهایت معرفی یک نفر به عنوان برنده معروفترین جایزه صلح بینالمللی موجب انتقادهای بسیاری از کمیته نوبل شده است. منتقدین ادعا میکنند که کمیته نوبل در گذر زمان ثابت کرده است نه تنها نگاهی فراملی و جهانی ندارد بلکه سازمانی سیاسی است و با لابیگریهای جهانی پیروز میدان صلح جهان را انتخاب میکند. آنها معتقدند بنیاد نوبل با آگاهی از تاثیر خود در افکار عمومی جهان دست به انتخابهایی میزند که روند صلح و امنیت در جهان را نه تنها بهبود نمیبخشد بلکه به زوال و نادیده گرفته شدن آن دامن میزند.
بررسی لیست برندگان با ارزشترین جایزه صلح جهان و دیدن برخی نامها در بین آنها این انتقادها را تایید میکند. برای مثال برنده شدن «جورج کتلت آمریکایی -«George Catlett Marshall در سال 1953 به دلیل خدماتش به آمریکا در جریان جنگ جهانی دوم و جنگ سرد نه تنها مفهومی جهانی ندارد بلکه بیانگر رویکرد یک جانبه کمیته نوبل در انتخاب برندگان است. کتلت در طول عمرش نه تنها طبق معیار آلفرد نوبل به «ایجاد برادری در میان ملتها و انحلال یا کاهش نیروهای نظامی یا برگزاری یا حمایت از همایشهای صلحطلبانه» کمک نکرد بلکه فرماندهی دو عملیات نظامی بزرگ در جریان جنگ جهانی دوم و جنگ بین آمریکا و کره را بر عهده داشت.
در لیست برندگان جایزه صلح نوبل نام «هنری کیسینجر -(Henry Kissinger) » نیز به چشم میخورد. او در حالی در سال 1973 به دلیل تلاش جهت آتشبس جنگ آمریکا و ویتنام به صورت مشترک با «لی دوک تو» از ویتنام جایزه را دریافت کرد که هنوز جنگ در ویتنام جریان داشت و دو سال بعد یعنی در سال 1975 به پایان رسید. این اقدام بنیاد نوبل تلاشی دیگر برای تاثیر بر افکار عمومی و به حق جلوه دادن تجاوز آمریکا به ویتنام به عنوان مبارزه با کمونیسم بود. کیسینجر در حالی به عنوان میانجیگر صلح در جنگ ویتنام جایزه صلح دریافت کرد که بیش از دهها هزار غیرنظامی در آن جان باختند. اما در مقابل لی دوک تو ویتنامی به این نمایش تن نداد و از پذیرش جایزه صلح نوبل خودداری کرد.
در سال 1978، جایزه صلح نوبل به انور سادات رییس جمهوری سابق مصر و مناخم بگین صدراعظم وقت اسرائیل تعلق گرفت. در حالی که آنها برخلاف منافع فلسطینیها، تحت فشار آمریکا، پیمان به اصطلاح صلح کمپ دیوید را امضاء کرده بودند. اما برای کمیته صلح نوبل اهمیتی نداشت که بگین در گذشته به عنوان رهبر گروه تروریستی «ایرگون»، فلسطینیهای بسیاری را قتلعام کرده بود.
«مناخیم ولفوویچ بگینMenachem Begin – » نیز در بین دریافتکنندگان جایزه صلح نوبل دیده میشود؛ نامی که بیش از هر چیز دیگری یادآور قصاوت است تا صلح. بگین در سال 1977 نخست وزیر اسراییل شد. او که پیش از این با عضویت در ایرگون(یک گروه شبهنظامی زیرزمینی) که از 1931 تا 1948 در فلسطین تحت قیومیت انگلستان فعالیت میکرد) در فلسطین به اقدامات مسلحانه دست میزد در سال 1978 با انور سادات «قرارداد کمپ دیوید» را به امضاء رساند و به همین دلیل و در همان سال جایزه صلح نوبل را در کنار انور سادات، رییس جمهور مصر دریافت کرد.
بنیاد نوبل همچنین دو تن دیگر از نخست وزیران اسراییل را در سال 1994 شایسته دریافت مهمترین جایزه صلح جهان دانست. شیمون پِرز و اسحاق رابین در کنار یاسر عرفات در آن سال به دلیل تلاش برای ایجاد صلح و انعقاد معاهدات سیاسی درباره خاورمیانه و همچنین به رسمیت شناختن تشکیلات خودگردان فلسطین این جایزه را دریافت کردند.
در سال 2003، جایزه صلح نوبل به خانم شیرین عبادی از ایران تعلق گرفت. کمیته صلح نوبل وی را به دلیل تلاش برای احقاق حقوق مردم به ویژه زنان ایران، شایسته این جایزه دانست. در حالی که عبادی در میان مردم ایران و جهان، فردی تقریبا ناشناخته بود و فعالیتهای چشمگیری نداشت.
اما عجیبترین تصمیم کمیته نوبل، انتخاب باراک اوباما، رییس جمهور آمریکا به عنوان برنده جایزه صلح نوبل در سال 2009 بود. او که در ژانویه سال 2009 به کاخ سفید راه یافته بود در اکتبر همان سال شایسته این جایزه دانسته شد! کمیته صلح نوبل در توجیه این اقدام خود، اعلام کرد جایزه صلح نوبل به این دلیل به اوباما تعلق گرفته که او تلاشهای فراوانی به منظور توسعه دیپلماسی بینالمللی و همکاری میان ملتها انجام داده است. این کمیته همچنین بطور ویژه از کوششهای رییس جمهور آمریکا برای خلع سلاح در جهان و برقراری صلح در منطقه خاورمیانه، قدردانی کرد. به این ترتیب، اوباما پس از تئودور روزولت در سال 1906، وودرو ویلسون در سال 1919 و جیمی کارتر در سال 2002، چهارمین رییس جمهوری آمریکا است که جایزه صلح نوبل را دریافت میکند.
برای نالایق بودن اوباما به عنوان برنده جایزه صلح نوبل کافی است به حملات نظامی خارجی نیروهای آمریکایی در دوره ریاست جمهوری او اشاره کرد.
سایت خبری راشاتودی در گزارشی درباره بمبارانهای کشورهای مختلف در دوران ریاست جمهوری اوباما از شش کشور عراق، سوریه، افغانستان، یمن، پاکستان و سومالی نام برده است.
اعطای جایزه صلح نوبل از سوی اعضای کمیته اعطای این جایزه به اتحادیه اروپا با انتقاد محافل سیاسی جهان مواجه شده است.انتخاب پرسش برانگیز اتحادیه اروپا به عنوان برنده جایزه صلح نوبل 2012 از سوی کمیته گزینش این جایزه، با واکنشهای شدیدی از سوی برخی نمایندگان احزاب سیاسی آلمان از جمله چپ ها و همچنین رسانههای همفکر با این جریان سیاسی در این کشور مواجه شده و به باد انتقاد گرفته شد.
به اعتقاد منتقدان اعطای جایزه صلح نوبل به اتحادیه اروپا، این اتحادیه به خاطر سیاستهای جنگطلبانهاش در عرصه بینالمللی به هیچ عنوان مستحق و لایق دریافت جایزه نوبل نبوده است و بسیاری از اعضای این اتحادیه که عضویت در سازمان نظامی ناتو را یدک میکشند به طور طبیعی نمیتوانند و نباید صلحطلب تلقی شده و به خاطر آنچه فعالیتهای صلحطلبانه خوانده شده، جایزه جهانی بگیرند.
خانم «اینگه هوگر» یک نماینده حزب چپها در پارلمان آلمان با انتقاد شدید از این انتخاب، اتحادیه اروپا را مروج فقر، بدبختی و جنگ در جهان معرفی کرد و گفت: اعطای جایزه نوبل به این اتحادیه تعجب آور بود.
هوگر که سخنگویی امور کاهش تسلیحاتی حزب چپها در پارلمان آلمان را برعهده دارد، افزود: بعد از این که جایزه صلح نوبل به باراک اوباما، رییس جمهور آمریکا اعطا شد، وی کشور خود را بیشتر و بیشتر در جنگ افغانستان و همچنین حملات ویرانگر با هواپیماهای بدون سرنشین در پاکستان دخیل کرد،امروز هم در کمال تعجب اتحادیه اروپا جایزه صلح نوبل گرفته و شاید کمیته نوبل در تصمیم بعدی این جایزه را به ناتو تقدیم کند.
در همین رابطه، «وولفگانگ گرگه» دیگر هم حزبی خانم هوگر و عضو کمیسیون سیاست خارجی مجلس این کشور ضمن تایید سخنان وی به دخالتهای نظامی اتحادیه اروپا در مناقشات بینالمللی اشاره کرده و گفت: درست است که شاید اتحادیه اروپا در سیاست داخلی خود به دنبال برقراری صلح باشد اما درمورد سیاست خارجی، عملکرد آنها در رابطه با مناقشات بینالمللی با این انتخاب در تناقض آشکار است.
وی خاطرنشان کرد: اتحادیه اروپا علاوه بر مداخلههای نظامی بینالمللی، مسئولیت بسیار بزرگی درقبال چپاولگرایی اقتصادی در جهان نیز برعهده دارد و تصمیم کمیته نوبل برای اعطای جایزه صلح به اتحادیه اروپا هم راستا با تصمیم سوال برانگیز اعطای این جایزه به باراک اوباما رییس جمهور آمریکا بود که هیچ موفقیتی در پیشبرد صلح خاورمیانه نداشت و سیاستهای جنگی اش وضعیت خاورمیانه را با بحران مواجه کرد.
وولفگانگ در ادامه خاطرنشان کرد: برای دریافت جایزه صلح نوبل نامزدهای مستحقتر و شایستهتری از اتحادیه اروپا وجود داشت که کمیته نوبل میبایست برای اعطای این جایزه آنها را بیشتر مورد توجه قرار میداد.
این انتخاب، همچنین با واکنش تند برخی از رسانههای آلمان مواجه شد که در همین رابطه، روزنامه یونگه ولت در سرمقاله روز شنبه خود با عنوان «جایزه نوبل برای سرهنگ کلاین»، این انتخاب را به باد انتقاد گرفت.
سرهنگ کلاین، نظامی آلمانی بود که در سال 2009 در عملیات نظامی افغانستان دستور بمباران دو تانکر حامل نفت در ایالت قندوز را صادر کرد که این حمله موجب کشتهشدن بیش از 140 نفر و مجروح شدن صدها نفر از مردم غیر نظامی این ایالت شد.این نظامی آلمانی، نه تنها به خاطر دستور خود برای این کشتار بیرحمانه مواخذه نشد، بلکه این روزها خبر از ارتقای درجه وی از سوی ارتش آلمان نیز به گوش میرسد.
در سرمقاله یونگه ولت در این رابطه میخوانیم: جایزه صلح نوبل 2012 در حالی به اتحادیه اروپا اختصاص یافته که حضور این اتحادیه در جنگهای تهاجمی غیرقانونی در نقاط مختلف جهان، نظامیگرایی در سیاست خارجی اتحادیه و همچنین موظف کردن اعضای آن برای افزایش توان تسلیحاتی را شاهد هستیم.
روزنامه تاگس سایتونگ نیز در سرمقاله خود، ضمن انتقاد شدید از اعطای جایزه صلح نوبل به اتحادیه اروپا، نوشت: نکته جالب در تعلق جایزه صلح نوبل به اتحادیه اروپا این است که این جایزه در کشوری اعطا شد(نروژ) که هیچوقت تمایل به عضویت در اتحادیه اروپا نداشته است.
این روزنامه در ادامه مطلب خود مینویسد: نام اتحادیه اروپا همیشه مرگ هزاران آفریقایی آواره و متقاضی پناهندگی در دریای مدیترانه و همچنین ناکامی بسیار بزرگ در ممانعت از بروز جنگهای یوگسلاوی در دهه 90 این قاره و ناکامی در جلوگیری از اولین نسلکشی در خاک اروپا بعد از جنگ جهانی دوم را در اذهان زنده میکند.
«لودویگ واسال» تحلیلگر آلمانی مسائل بینالمللی نیز با انتشار مطلبی در سایت آلمانی زبان فلسطین،از جمله کسانی است که اهدای جایزه صلح نوبل به اتحادیه اروپا را به استهزاء گرفته و آن را یک طنز واقعی خوانده است.
واسال مینویسد: اوباما بعد از دریافت این جایزه، جنگطلبتر از قبل شد و با گسترش حملات هوایی با هواپیماهای بدون سرنشین فهرستی از قتلهای هدفدار را تهیه و به مرحله اجرا گذاشت.
این تحلیلگر در ادامه مینویسد: امروز نیز آنچه به عنوان بزرگترین جنبش صلح در جهان خوانده میشود، این جایزه را دریافت کرده با این که همه میدانند چندین عضو این اتحادیه در جنگهای نئواستعمارگرانه از جمله در افغانستان، عراق، لیبی و سوریه دخیل هستند.
واسال در ادامه میافزاید: اتحادیه اروپا درست زمانی این جایزه را دریافت کرده که واحد پولی یورو در آستانه فروپاشی است و اعتراضهای مردمی در کشورهایی همچون یونان به سیاستهای ضدانسانی و تحمیلی در حوزه اقتصاد نشان میدهد که رهبران اروپایی از سوی مردم این کشورها مورد تایید نیستند.
این تحلیلگر آلمانی در پایان میافزاید: این جایزه به جای اتحادیه اروپا باید به کسانی اختصاص مییافت که جنایتهای بزرگ و غیرانسانی آمریکاییها در عراق را افشا کردند زیرا این جایزه میتوانست برای اینگونه اشخاص، تکریم شجاعت و عزت انسانی باشد.
نشریه تایم آمریکا نوشت: کمیته جایزه صلح نوبل، یک بار دیگر استعداد ذاتی اش را برای خلق یک «کمدی» به اثبات رساند و «اتحادیه اروپا» را دارنده جایزه صلح نوبل سال 2012 معرفی کرد.تایم در یادداشتی به قلم «کاترین مایر» با انتقاد شدید از اعطای «جایزه صلح نوبل» 2012 به اتحادیه اروپا، افزود: اصلیترین عنصر خلق یک کمدی، مساله زمان است و در مورد کنونی، هیچ عنصری گزنده تر از «زمان» اعطای آن نیست.
سازمان عفو بینالملل با انتقاد به برخی موارد از وضعیت حقوق بشر در اروپا، از جمله سیاستهای اتحادیه اروپا در مورد پناهجویان، کولیها و ارسال سلاح به کشورهای ناقض حقوق بشر، این اتحادیه را لایق جایزه صلح نوبل ندانست.
به گزارش خبرگزاری آلمان، سازمان عفو بینالملل روز پنجشنبه 10 آذرماه 7 دسامبر 2012، وضعیت حقوق بشر در کشورهای عضو اتحادیه اروپا را مورد انتقاد قرار داد.
ولفگانگ گرنتز، دبیرکل عفو بینالملل آلمان در اینباره گفت: اتحادیه اروپا از جمله در زمینه سیاست پناهندگی تا حدی خود حقوق بشر را نقض میکند. وی افزود: افزون بر این، اتحادیه اروپا در مورد تبعیض در کشورهای عضو این اتحادیه در رابطه با کولیها به اندازه کافی قاطعانه عمل نکرده است.
در یک نظرسنجی که ماه سپتامبر 2013 از سوی پارلمان اروپا صورت گرفت، ثابت شد که 40 درصد اروپاییان خواستار انحلال اتحادیه هستند در حالی که این آمار درسال 2011 بالغ بر 31 درصد بود.
اما این نظرسنجی نه تنها زنگ خطر را برای پارلمان اروپا به صدا در نیاورد بلکه «مارتین شولتز» رییس پارلمان به این علت که آمار زیر 50 درصد است آن را ˈدلگرم کنندهˈ هم نامید.
شولتز معتقد است که سطح نارضایتی مردم اروپا از این اتحادیه در سال 2007 بالغ بر 52 درصد بود و امسال این رقم کاهش یافته است. آن زمان 69 درصد اروپاییان نسبت به آینده این اتحادیه خوش بین نبودند.
نویسنده تایم افزوده است: بدیهی است در شرایط بغرنج کنونی اتحادیه اروپا، «خوزه مانوئل باروسو» رییس کمیسیون اروپا باید شادمان و مسرور از انتخاب کمیته انتخاب جایزه نوبل باشد و آن را به صلاح اروپا و کل جهان اعلام کند، اما مضحکترین و مسخرهترین توان این کمیته، توانایی خلق تفرقه و انشعاب و شعلهور کردن آتش در میان دریافتکنندگان این جایزه است و بار دیگر کمیته جایزه صلح نوبل به خود جایزه داد.
از سوی دیگر خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس در تحلیلی درباره اعطای جایزه صلح نوبل به اتحادیه اروپا نوشت: با وجود استقبال برخی از سران اروپایی از این اقدام، کشورهای مقروضی همچون یونان و اسپانیا که بسیاری از مردم آنها اتحادیه اروپا را مسئول تدابیر ریاضتی سختگیرانه همچون افزایش مالیاتها و بیکاری میدانند، واکنش منفی به آن نشان دادند.
آسوشیتدپرس افزود: در حالی که بحران مالی در اتحادیه اروپا به سومین سال خود نزدیک میشود، مشکلات این اتحادیه افزایش پیدا کرده، رشد اقتصادی آن کند است و با بیکاری 25 میلیون نفر دست و پنجه نرم میکند. اعطای جایزه یاد شده هیچ تاثیری در متعادلسازی بودجههای ملی و یا بسترسازی برای رشد اقتصادی در یونان و یا کاهش هزینههای حاصل از قرض در کشورهای ضعیف تر منطقه یورو همچون اسپانیا ندارد.
«پل دوگرو» از اقتصاددانان دانشگاه اقتصاد لندن گفت: اگر من در پرتغال و یا اسپانیا و یا یونان زندگی میکردم، تخصیص جایزه صلح نوبل مرا نگران میکرد زیرا آنها این جایزه را به افرادی در بروکسل دادند که منبا بدبختی من هستند.
انتخاب اتحادیه اروپا به عنوان برنده جایزه صلح نوبل از جمله با انتقاد «استفان کوزیکوف -Stefano Kuzhicov » دبیراتحادیه رومیها در اروپا روبروشده است. او در گفتگویی با مرکز خبر رادیو بینالمللی سوئد گفته است که کمیته صلح نوبل بخشهای تاریک اروپا را فراموش کرده است. به گفته وی وضعیت رومیها در اروپا با وجود قولهای زیادی که داده شده، کمترین تغییری نکرده است. او گفته است که جمعیت ۱۲ تا ۱۵ میلیون نفری رومیها در اروپا، در بدترین شرایط و با بیشترین تبعیضها و فشارها زندگی میکنند و اتحادیه اروپا آنها را فراموش کرده است.
در سوئد برای برخی از سیاستمداران چون «سیسیلیا مالمستروم»، عضو کمیته اجرائی اتحادیه اروپا، دادن جایزه صلح به این اتحادیه را غیرمنتظره نامید و گفت که این جایزه بر مسئولیتهای اتحادیه میافزاید.
Thomas Hammarberg از فعالان حقوق بشر وJonas Sjöstedt رهبر حزب چپ نیز به کمیته صلح نوبل منتقد بوده و انتخاب اتحادیه اروپا را به دلیل عملکرد آن برای نمونه در قبال نقض حقوق بشر در جهان نادرست خواندند. عملکرد اتحادیه اروپا و قوانین آن، بارها از سوی فعالان امور پناهندگی در سوئد نیز با انتقاد همراه بوده است.
اما کارل بیلدت، وزیر امور خارجه وقت سوئد، ضمن تبریک به ۵۰۰ میلیون شهروند اتحادیه اروپا، اهدای این جایزه را از نظر اخلاقی برای اتحادیه اروپا بسیار مهم دانست.
به این ترتیب، انتخاب برندگان جوایز نوبل، در مواردی با اعتراضاتی مواجه میشود و منتقدین، کمیتههای مختلف نوبل را به عدم رعایت بیطرفی متهم میکنند. اما انتقادها در مورد کمیته صلح نوبل معمولا بیش از سایر موارد است. بنابراین سابقه اعطای جایزه صلح نوبل نشان میدهد که کمیته برگزار کننده توجه چندانی به تلاشهای افراد برای برقراری صلح و امنیت ندارد.
امروزه بسیارند افرادی که در راه برقراری صلح و عدالت، تلاش فراوان کردهاند و به مراتب شایستهتر از رییس جمهور آمریکا برای دریافت جایزه صلح نوبل هستند، اما به دلیل استقلال عمل و احتمالا مخالفت با سیاستهای سلطه جویانه غرب، مورد بیمهری دستاندرکاران اعطای جایزه نوبل قرار گرفتهاند. در گذشته نیز نمونههای متعددی از این افراد به چشم میخورند که شاید معروفترین آنها «مهاتما گاندی» رهبر بزرگ استقلال هند باشد. گاندی با استفاده از روش مبارزه مسالمتآمیز توانست مردم هند را از استعمار و چپاول انگلیس نجات دهد. و ی با وجود این که پنج بار نامزد دریافت صلح نوبل شد، این جایزه هرگز به او داده نشد.
روزنامه گاردین نیز در انتقاد از کمیته صلح نوبل مینویسد: «چرا این کمیته هیچگاه جایزه خود را به افرادی مانند مارک تواین(نویسنده معروف آمریکایی) که از سیاستهای جنگ طلبانه روزولت انتقاد کرد و یا ویلیام جیمز که مخالف امپریالیسم بود، اعطا نکرد؟»
روزنامه انگلیسی گاردین مینویسد: «اعضای کمیته صلح نوبل باید بازنشسته شوند و جایزه بسیار با ارزش نوبل را به یک سازمان بینالمللی صلحطلب که درک درست و واقع بینانهای از تاریخ دارد، واگذار کنند.»
در سال ۱۹۶۴ ژان پل سارتر از دریافت نوبل ادبی سرباز زد. در سال ۱۹۷۳ «لِ دوک تو» رهبر کمونیست ویتنام به صورت مشترک جایزه نوبل را با هنری کیسنجر برای پیمان صلح پاریس دریافت کردند. «کیسنجر» جایزه را پذیرفت اما «تو» این جایزه را نپذیرفت. چرا که معتقد بود هیچ صلح واقعی میان آنها بعد از جنگ ویتنام به وجود نیامده است.
اعطای جایزه صلح نوبل به نلسون ماندلا نیز یکی از نمونههای موجه و مثبت بود. نلسون ماندلا(متولد 18 ژوئیه 1918- فوت 5 دسامیر 2013)، نخستین رییس جمهور آفریقای جنوبی است که در انتخابات دموکراتیک عمومی برگزیده شد. وی پیش از ریاست جمهوری از فعالان برجسته مخالف آپارتاید در آفریقای جنوبی و رهبر کنگره ملی آفریقا بود. وی به خاطر دخالت در فعالیتهای مقاومت مسلحانه مخفی محاکمه و زندانی شد. مبارزه مسلحانه، برای ماندلا، آخرین راه چاره بود؛ او همواره پایبند به عدم توسل به خشونت بود.
نلسون ماندلا در زمان دستگیری خود، در سال 1962، عضو برجسته کمیته مرکزی حزب کمونیست آفریقای جنوبی بود. فقط پس از درگذشت او بود که حزب کمونیست همزمان با کنگره ملی آفریقا این حقیقت تاریخی را اعلام کردند.
ماندلا در طول 27 سال زندان، که بیشتر آن را در یک سلول در جزیره روبن سپری کرد، مشهورترین چهره مبارزه علیه آپارتاید در آفریقای جنوبی شد. گرچه حکومت آپارتاید و حکومتهای طرفدار آن وی و کنگره ملی آفریقا را تروریست میدانستند، مبارزه مسلحانه بخشی جداییناپذیر از مبارزه علیه آپارتاید بود. ماندلا پس از آزادی از زندان در سال 1990، سیاست ملایمتری را در پیش گرفت.
ماندلا پس از دریافت جوایزی در طول چهار دهه، یک چهره سرشناس دولتی بود که تا اواخر عمر خود در مورد مسائل مهم عقاید خود را ابراز میکرد. او را در آفریقای جنوبی اغلب تحت عنوان مادیبا میشناسند، این عنوان افتخاری را بزرگان خاندان ماندلا به وی دادهاند. این عنوان دیگر مترادف با نام نلسون ماندلاست. بسیاری از مردم آفریقای جنوبی نیز به نشانه احترام وی را «مخولو»(پدربزرگ) صدا میزنند.
ویلیام بلوم، یکی از کارکنان سابق وزارت خارجه آمریکا، گفته است سازمان سیا محل اختفای ماندلا را به پلیس اعلام کرده بود. ماندلا، پس از آزادی به عنوان نماد صلح و آشتی سربلند کرد و در سال 1993 جایزه صلح نوبل را دریافت کرد.
بیتردید، اعطای جایزه صلح نوبل به افرادی به این ترتیب، اعطای جوایز صلح نوبل به کسانی چون کتلت، شیمون پرز، باراک اوباما، مناخیم بگین و اسحاق رابین و نهادهایی چون اتحادیه اروپا، ربطی به وصیتنامه آلفرد نوبل، بنیانگذار نوبل ندارد و بیشتر برای گردانندگان کمیته صلح نوبل رسوایی به بار آورده است.
در اعطای جایزه صلح نوبل به ملاله و کایلاش، جای اقبال مسیح واقعا خالی بود. به عقیده من هر برنامهای که در رابطه با کودکان کار برگزار میشود اگر تلاشها و مبارزه اقبال مسیح در راه لغو کار کودکان و بردگی کودکان را سرمشق خود قرار دهد موفقتر خواهد شد. مبارزی کوچک که در راه مخالفت با استثمار کودکان به مبارزه برخاست و جانش را نیز در این راه نهاد.
«اقبال مسیح»، شانزدهم آوریل ۱۹۹۵ برابر با بیست و هفتم فروردین ۱۳۷۴، در یکی از خیابانهای شهری در نزدیکی لاهور پاکستان، با شلیک گلولهای جان باخت.
بعضی از صاحبان کارخانههای قالیبافی پاکستان فکر میکردند با از بین بردن این نوجوان ۱۳ ساله، دیگر مزاحمی نخواهند داشت و میتوانند همچنان به راحتی بچهها را در شرایط سخت و غیرانسانی کارخانههایشان به کار قالیبافی وادار کنند، اما مردم در برابر مرگ اقبال واکنش نشان دادند و بیشتر از قبل به مبارزه با کار اجباری کودکان روی آوردند.
وقتی اقبال ۴ سالش بود، خانوادهاش او را در برابر پول ناچیزی به صاحبان کارخانههای قالیبافی فروختند، اتفاقی که برای خیلی از بچههای دیگر پاکستانی هم میافتد. در کارخانه، اقبال را مجبور میکردند روزی ۱۲ ساعت کار کند. به خاطر کار زیاد و تغذیه نادرست، اقبال در ۱۲ سالگی به اندازه یک پسر بچه ۶ ساله بود.
اما اقبال نتوانست این وضع را تحمل کند. وقتی ۱۰ سالش شد از کارخانه فرار کرد و به گروهی پیوست که علیه کار اجباری کودکان و نوجوانان در جهان فعالیت میکرد. اقبال به ۳ هزار کودک پاکستانی که مجبور به کار شده بودند، کمک کرد تا به این گروه بپیوندند و در سرتاسر جهان هم درباره موضوع کار اجباری کودکان سخنرانی کرد.
سال ۱۹۹۴ جایزه «ریباک» که یک جایزه جهانی است، به اقبال داده شد و سال ۲۰۰۰ هم وقتی برای اولین بار قرار شد جایزهای به نام «جایزه جهانی کودکان برای دفاع از حقوق کودکان» به کودکان و نوجوانانی که برای حقوق کودکان فعالیت میکنند، داده شود، آن را به اقبال دادند، هر چند که او دیگر در میان ما نبود.
سوسن بهار در سایت «داروک» با احساناله خان، بنیانگذار «جبهه رهاییبخش کودکان از کار بردگی در پاکستان» که از نزدیک با اقبال مسیح آشنایی و همکاری داشته، گفتگو کرده است. آنها همچنین در مراسم اعطای جایزه صلح نوبل در نروژ به ملاله و کایکلاش حضور داشتند. علاقهمندان میتوانند این گفتگو را در سایت داروک، آدرس زیر بخوانند: WWW.darvag.com
اعلام نام ملاله به عنوان برنده جایزه صلح نوبل، نه تنها در دره سوات، بلکه در کشورهای منطقه، شادی زیادی به همراه داشت. خیلیها در خیابان، این افتخار را جشن گرفتند. به امید این که ملاله پس از این جدید تر در لغو کار کودکان و آموزش آنها، به مبارزه خود ادامه دهد.
در هند، ساتیارثی فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشته است. ساتیارثی از دهه ۸۰ میلادی فعالیت خود را آغاز کرد و بنیاد «ماموریت نجات کودکان» را پایهگذاری نمود. وی تلاشهای زیادی را در جهت لغو کار و بردگی کودکان انجام داده است. وی در طی دههها تلاش موفق شده است که بیش از ۷۵۰۰۰ کودک کار را از شرایط غیرانسانی و دشوار نجات دهد.
ساتیارثی در یک مصاحبه تلویزیونی گفته است: «لحظهای شاد برای هر فرد هندی است. اگر با این جایزه، صدای میلیونها کودک تحت شرایط نامنصفانه در سرتاسر جهان شنیده خواهد شد، پس تبریک به همه!» وی پدیده کودکان کار را ناشی از فقر ابدی میداند. او معتقد است که فقر، بهانهای کافی برای وجود کودکان کار در شرایط بد نیست. میگوید رابطهای مثلتیشکل میان کودکان کار، فقر و بیسوادی وجود دارد و او هم تلاش کرده تا همزمان با همه اینها مبارزه کند. وی همچنین از دهه هشتاد، بنیادی را برای آموزش کودکان کار ترتیب داده است. مبارزات وی هم خالی از خطر و تهدید نبوده است، با این حال از مبارزه برای حقوق کودکان و ایستادگی در برابر پدیده کودکان کار، دست برنداشته است. زمانی گفته است: «به فلسفه گاندی درباره آخرین فرد باور دارم، که کارگران اجباری آخرین افراد در جامعه هند هستند، حالا ما اینجاییم که آن «آخرین فرد» را آزاد کنیم.»
در سال ۱۹۹۸، وی راهپیمایی جهانی در ۱۰۳ کشور جهان علیه پدیده کار کودکان سازمان داد که نقشی مهم در ایستادگی و بهبود روند مبارزه علیه این پدیده شوم داشت. جایزه صلح نوبل ۲۰۱۴، به ملاله و کایلاش و همکارانشان در پاکستان و هند و ایران و…، صمیمانه تبریک میگویم. کسانی که برای رسیدن به اهداق انسان و اجتماعی و سیاسیشان، مصمم و پیگیر بودهاند و از هیچ تهدیدی نهراسیدهاند!
در پایان برای ملاله و کایلاش و همکاران و همفکرانشان در جهت لغو کار کودک و تحصیل کودکان موفقیت آرزو میکنم. و امیدوارم این دوستان همچون گذشته، بر مواضع انسانی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خود در سطح جهانی، هر چه بیشتر و پیگیرتر پافشاری کنند تا کوکان بیشتری از بردگی جنسی و کار و خیابان رها شوند!
چهارشنبه بیست و ششم آذر 1393 – هفدهم دسامبر 2014