بازی “اعدام باید گردد”، “آزاد باید گردد” باز فضای سیاسی کشور را تسخیر کرده است، اما این بار وقتی صحبت از “اعدام” کردن زندانیان سیاسی و عقیدتی مطرح می شود و ضرورت آن، یک موضوع داخلی می شود و چون حرف “آزاد” کردن زندانیان سیاسی و عقیدتی به میان می آید، به مسالهای خارجی تبدیل می گردد.
روز جمعه دو خبر بر روی سایت “مشرق” منتشر شد که این دوگانگی را در صحنه ی حرف و عمل به خوبی به نمایش گذارد؛ دو گانگیای که دو روی یک سکه اند و پشت آن ضربه زدن به دولت روحانی خوابیده است از طریق یک بازی پنهان اقتصادی در سطح بین المللی.
خبر اول مربوط می شود به انتشار کامل متن گفت و گوی احمد جنتی در برنامه ی تلویزیونی “شناسنامه” که در آن یکی از بازیگران اصلی به بحران کشیده شدن انتخابات سال ۸۸ و فردی که در ۳۱ خرداد آن سال تلاش کرد که با کشاندن مردم به میدان ولی عصر تهران ملت ایران را در برابر یکدیگر قرار دهد، باز از ضرورت اعدام میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی سخن به میان می آورد و حتی لزوم برخورد با سید محمد خاتمی و علی اکبر هاشمی رفسنجانی را مطرح می کند:
“بر سر این عوامل منت گذاشته شده است؛ اگر بنا به محاکمه اینها بود هیچ قاضی عادل و آگاهی جزء حکم اعدام برای آنها صادر نمیکرد؛ در هیچ کشوری با افرادی که در مقابل نظام میایستند( نه در مقابل رئیسجمهور یا وزیر یا قاضی بلکه در مقابل نظام ایستادند) این گونه رفتار نمیشود؛ بنابراین منت سرشان گذاشتند و به هر دلیل که هر اسمی رویش بگذارند از جمله به دلیل لطف و مهربانی اسلامی تخفیف قائل شدند. و الا هر جای دیگر اینها را درجا اعدام میکردند”.
“من تعجب میکنم از اینها که این حرفها را میزنند. چرا اینها سوال نمیکنند دو نفر دیگر از سران فتنه باید آزاد باشند؟ یکی از آنها که همین طور دارد راه میرود و زیرآبی میرود و راه دو نفر دیگر را ادامه میدهد. باید اعتراض شود که چرا این افراد دستگیر نشدند، نه این که چرا آن دو نفر در حصر هستند. این اعتراض به جا است و حق هم هست و جوابی ندارد”.
خبر دوم به حکم اعدام برای یک روحانی شیعه تندرو مخالف نظام عربستان سعودی باز می گردد و اعتراض امام جمعه ی این هفته ی تهران، احمد خاتمی به حکم صادره علیه شیخ ” نمرباقرالنمر”، که در واقع نوعی آتش بیاری برای تشدید جنگ نفت آغاز شده میان ایران و عربستان است و پیامدش کاهش درآمدهای نفتی و ارزی دولت روحانی و ماهی گرفتن اقتدارگرایان از آب گل آلودهای که بر سر چشمهاش نشسته اند و خاک درون آب می ریزند تا از طریق نارضایتی مردم ماهی مراد انتخاباتهای آینده را صید کنند:
“جُرم آیتالله شیخ نمر این است که چرا از انقلابیون حمایت میکند؟ چرا میگوید ولایتفقیه؟ چرا میگوید شیعه حق حیات در عربستان دارد؟ این از نظر دولت عربستان جُرم است”.
“من به دولت عربستان میگویم این لقمه به این راحتی نیست که از گلویتان پایین برود، اعدام این روحانی آزاده عواقب سختی دارد و هزینه سنگینی شما خواهید پرداخت”.
این سخنان و تاکید بر حمایت از “ولایت فقیه”- البته نه عربستان، بلکه ایران- در شرایطی مطرح می شود که بیان این حرفها از پشت تریبون نماز جمعه می تواند دست مایه ی تبلیغات دولت ریاض گردد که “حکومت ایران در امور داخلی ما دخالت می کند”. همانگونه که ایران در موارد مشابه این حرف را در برابر اعتراضهای دولت ها، مقامهای سیاسی و فعالان حقوق بشر دیگر کشورها می زند، همانند آن چه احمد خاتمی در روز جمعه نیز مطرح کرد:” این حکم ظالمانه و جاهلانه صادر شده و مقامات حقوق بشری که از حکم اعدام آدمکُشها در نظام جمهوری اسلامی ایران انتقاد میکنند و میگویند ضدحقوقبشر است در برابر حکم اعدام دولت عربستان برای شیخ نمر اعتراض نکردند، این هم حقوقبشر آمریکا پسند است”.
این در شرایطی است که احمد جنتی وقتی سخن از انتخابات خرداد ۸۸ به میان می آید و رهبران جنبش سبز، این جریان را کار خارجیها می داند و میرحسین موسوی و مهدی کروبی را عامل آن ها: ” بعدش هم دو چیز مشخص شد؛ یکی این که از بیرون کشور حمایت میشدند و دلایل فراوانی مبنی بر این امر وجود دارد؛ دیگر این که در خیابانها خود را نشان دادند…”
گمان نویسنده این است که در جریان این آتش افروزیها و دو بهم زنیها میان ایران و عربستان، جریان اقتدارگرا هدف پنهانی را پی می گیرد و به اصطلاح کاسهای زیر نیم کاسهاش قرار دارد؛ هدف اصلی در واقع تبدیل نقطه ی قوت دولت یعنی بهبود نسبی اوضاع اقتصادی، تثبیت نرخ ارز و کاهش تورم است، به نقطه ی ضعف از طریق کسر بودجه ی مجدد و ایجاد نگرانی در میان مردم زیر فشار مشکلات معیشتی.
جریان اقتدارگرا که انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ را ناباورانه باخته و به شدت نگران شکستهای زنجیرهای در انتخاباتهای آینده است، تجربه ی دولت خاتمی را پیش روی خود نهاده و در پی ایجاد تنش در منطقه و تقابل هرچه بیشتر میان تهران و ریاض است که در آن عربستان معمولا به سلاح نفت متوسل می شود که نقطه ی قوتش به شمار می رود.
یک نگاه اجمالی به دو سال اول دوره ی نخست ریاست جمهوری رهبر اصلاحات نشان می دهد که در آن زمان نیز جنگ نفت این دو کشور بازارها را آشفته کرد و در مرحلهای بهای هر بشکه نفت خام را در بازارهای جهانی به زیر ده دلار نیز رساند، تا آن که دو کشور مصلحت دیدند که دعوا را کنار بگذارند و نه تنها در بازار بلکه درون “سازمان کشورهای صادر کننده نفت” ( اوپک )نیز با یکدیگر همکاری و همگامی داشته باشند.
دولت روحانی کاش در سال اول به قدرت رسیدن به توصیه ی دلسوزان کشور عمل می کرد و ریاض را از اولین کشورهای خارجی مورد بازدید خود قرار می داد یا دست کم زمینههای لازم را – با وجود مخالفتهای هسته ی سخت قدرت – فراهم می آورد که اکبر هاشمی رفسنجانی یا سید محمد خاتمی به عنوان سفیر حسن نیت به عربستان سفر کنند و بساط دوستیهای گذشته را بازگسترانند.
اکنون نیز دیر نیست و دولت اعتدال می تواند گامهای مثبتی در این راه بردارد، چون بیخود نگفته اند که ماهی را هر وقت که از آب بگیری تازه است؛ آن هم ماهیای که اقتدارگرایان در آب گل آلود در پی صید آن هستند.
بد نیست کارشناسان راهبردی دولت تدبیر و امید در این رابطه نگاهی بیندازند به آخرین تحلیل توماس فریدمن سرمقاله نویس صاحب نام روزنامه نیویورک تایمز که معتقد است کاهش فزاینده ی قیمت نفت در بازارهای طی هفتههای اخیر که به نوعی بازار ارز ایران را دستخوش تغییر ساخته و به نگرانیهای موجود در خصوص افت درآمدهای ارزی و ریالی دولت در اثر آن دامن زده است “دارای ابعاد و اهداف کلان و راهبردی است”.
به عقیده ی فریدمن “یک جنگ جهانی نفتی واقعی بین آمریکا و عربستان سعودی از یک سوی و ایران و روسیه از سوی دیگر در جریان است؟” که “اگرچه نمیتوان مطمئن بود که اتحادهای شکلگرفته برنامهریزی شده بوده یا تصادفی است”، اما یک نکته در این میان واضح و آشکار است و آن این که “ظاهرا سعودیها و آمریکاییها قصد دارند با ایران و روسیه همان کاری را بکنند که عربستان سعودی با شوروی سابق کرد؛ تا بیشترین حد ممکن نفت به بازار سرازیر شود تا با رساندن قیمت نفت به زیر حدی که ایران و روسیه بتوانند بودجه خود را تامین کنند، این دو کشور به ورشکستگی کشانده شوند”.
به نظر می رسد این نکتهای است که جریان اقتدارگرا خوب به آن پی برده است و از راه نفت ریختن بر آتش اختلافهای سیاسی و مذهبی دوکشور و باد زدن مستقیم و غیرمستقیم آن می خواهد ماهرانه صندلی قدرت را از زیر حسن روحانی بکشد.
آنان تجربه ی دوران احمدی نژاد را هم دارند که قیمت نفت در بازار جهانی یک باره جهش پیدا کرد و بزرگترین منابع مالی ریالی و ارزی را طی هشت سال در اختیار جریان تمامیت خواه قرار داد تا با استفاده از آن ناکارامدی، ناتوانی و فساد نهادینه شده در حکومت را برای مدتی از چشم ملت پنهان سازند.
فریدمن نکته ی ظریفی را مطرح می کند که باید از منظر اقتصاد سیاسی به ارزیابی آن پرداخت: “وضعیت عجیبی است؛ چهار تولیدکننده نفت یعنی لیبی، عراق، نیجریه و سوریه دچار مشکل هستند و تحریمها به شدت بر نفت ایران تاثیر گذاشته است. ده سال پیش، چنین شرایطی قیمت نفت را به شدت افزایش میداد ولی امروز اتفاق متفاوتی در جریان است. هفتهها است که قیمت مبادله نفت در حال کاهش است و بعد از مدتها که قیمت نفت بین ۱۰۵ و ۱۱۰ دلار در هر بشکه در نوسان بود، اکنون در حوالی ۸۸ دلار جا خوش کرده است”!