بهنام چنگائی
آنچه بر هستی ما، اقتصاد کشور و پویائی مان زیر سلطه ی مطلق ولایات نقدناپذیر، خودرأی و فاسد رفته است، ترمیم فجایع و نیز جبران مافات این خودسران کاری ست کارستان و همچنین امیدواری به آینده ای دیگر و بهتر توسط بنیان دغل این حکومت منجمد و دشمنی افکن تنها می تواند یک ساده لوحی فریبکارانه باشد؛
همانگونه که توهم به تحول در هر ساختار ایدئولوژیک و ناسیونالیسیم ناشدنی و اصولا طی تاریخ نیز مدام محال بوده و همچنان امروز دور از دسترس ما می باشد؛ نظام افراطی شیعه یکی از آنهاست. آیا عمر این رژیم سرنرسیده است؟ چرا! کل حاکمیت از رهبر، یاران فاسد او و مافیای اختاپوسی سپاه و بسیج، همگی می دانند که حفظ این سرکردگی زور، تبعیض و ضایعه ساز، برابر فقدان حق زندگی کارگران، ملت های اسیر و اقلیت های به جان آمده ایستاده و دیگر نگهداری اش با هیچ حیله و اهرمی آسان نیست و بی گمان با هیچ راهکاری، چه بازگشتِ اصالتگرایانه و یا چه با تدبیر رفرمیستی و نوگرایانه ی مذهبی، حفظ فرسودگی رژیم میسر نیست. چرا که، کنه، ابعاد و چهره های فساد فقه نظری و اِعمال اراده فوق بشری رهبرِ خودکامه و باندهای جانی او در پیش چشم توده ها رسوا و بیش از پیش هویدا شده است. آئینه این تباهی در غارت ها، جاهطلبی ها و اعدام های شخص خامنه ای و بیت اش تشعشع می کشد؛ و دامنه جنگِ ثروت و قدرت پیرامون وابستگان موافق و مخالفان او زبان زد روزانه و همگانی ست. زیرا که از ریز تا درشت رژیم غرق در فساد و مال اندوزی اند و برای همیشه در دیدگاه بیدار مردمی آبروئی ندارند. باور و اعتماد کارگرانِ گرسنه، بیکاران و سرکوب شدگان، مردمان زحمتکش و تهیدستان و بی پناهان و سرخوردگان نسبت به دروغ های خمینی، خامنه ای و عدل علی آنها برباد رفته است.
این نظام مذهبی همچون هر ساختار ایدئولوژیک دیگر، همچنان در ایران نرمش ناپذیر می باشد و در آینده هم تنها به منویات خاص خود پایبند بوده و همانسان خواهد ماند که بوده است و طبعا این بساط ضدبشری، پیوسته بیگانه با خواست جامعه ی بسیار رنگین، ستمزده و غارت شده ماست؛ و یقینا نرمش و چرخش های هراز چندگاه او فقط در راستای حفظ و تحکیم قدرت مطلق زواردررفته ی خویش است و لاجرم حکومت با منافع عامِ جامعه رنگین ما هیچگاه خوانائی و سازگاری نداشته و ندارد؛ اما همین رهبر و کل رژیم می خواهد به هر قیمت بماند و سد راه فردای ما باشد؛ سپاه و بسیج مسئول این استمرار ویرانگر می باشند.
بنا بر این تسویه حساب نهائی با رژیم نظامی ولائی در عمل کار سخت و دشواری ست و چیرگی بر آن هرگز گروهی، فرقه ای و جداگانه متصور نیست؛ مگر در رودرروئی مشترک و یکپارچه کارگران و زحمتکشان کشور، پشتیبانی نیمی از جامعه ی بی حقوق زنان بزرگوار و سرکوب شده ما، حضور و نقش فعال جوانان ناامید و بیکار، همبستگی ملت ها، مذاهب و ادیان ستمدیده و تبعیض زده با هم برای کشف و ایجاد راه حل های خودگردانی های مطلوب ملی و آزادی های عقیدتی و وجدانی. همچنین هموندی (منافع اراده ی طیف میانی، روشنفکر، نوعدوست و آگاه به حرکت تاریخ در این مقطع سرنوشت ساز برای گذر از بیداد مذهبی بسیار لازم و اساسی ست.) نیروئی گسترده و نیمه مرفه و تحصیل کرده که عمدتا کارمزد فکری ست و بخش بزرگی از آن می تواند منافع خود را در راستای زدودن استبدادها، نابرابری ها و تأمین حقوق نوع بشر ببیند، خصوصا بیرون از دوایر تنگ چشمی های ناسیونالیستی و تندروانه باشد و بسیاری از آنان نیز چپ هستند و به همراه دیگر فروشندگان کار، برای ساختن ساختار غیر متمرکز و مردمی در مقابل رژیم، قطعا متحد کارگران می باشند و این استعداد را دارند که آگاهانه در صف نیروی کار و علیه روابط سرمایه سالار با اشتیاق بایستند.
لزوم یافتن و داشتن ظرف اتحاد طبقاتی و کشف راه همبستگی ملیِ میان ملیت ها در برابر عوامل تجزیه طلب و پراکنده گر یگانه راه و چاره ی ماست. راز غلبه ما برای برچیدن تکروی ها و عدم تفاهمِ های گسترده اجتماعی مدنی که در میان اپوزیسیون مترقی ریشه دارد از یکسو و ضرورت مبارزه مشترک و رهائی بخش ملیت ها و اقلیت های عقیدتی تبعیض زده از سوی دیگر، این همرأیی کمک جدی به دفع قطعی استبداد مذهبی ست که نبرد سراسری را در یک ظرف کلان سیاسی، اقتصادی و ملی توام و هماهنگ کرده و همزمان می تواند راه برد و سمت و سوی روشن نبرد پایانی را با دشمن همگانی آشکار و هموار کند و می کند. و به تبع آن رفتن به جانب جامعه چندقطبی و تمرکززدا و برای همدیگر بودن را بی تردید قابل دسترس تر می سازد؛ رفع بهره کشی ظالمانه سران سرمایه دار ملیت ها را نیز که درد مشترک و عمده ی اغلب ملیت های ماست، توسط خود آنها در کوتاه مدت میسر می تواند بسازد. همچنین طبقه کارگر ایران نیز می باید و می تواند توامان در کنار همه خواسته های متنوع ملی، مذهبی و مرامی خود که در سطح کشور عمومیت دارد، هم گام با آنها به ایجاد ظروف مستقل طبقاتی خویش، تشکل های صنفی و حقوقی و انجمن های خود در سطح کشور دست برد؛ همانگونه که دیگر طبقات نیز در صورت آزادی حق تشکل و تحزب چنین خواهند کرد.
سازماندهی مبارزه کارگری ـ توده ای ملت ها و کسب حقوق مختص آنان در سراسر کشور بی گمان هوشیاری و همیاری فراملی و منطقه ای را می خواهد و نه برتریجوئی های حقیر و دشمنی افکنانه! همان شیوه ای که رژیم شیعه را با همه ی هارتان پورتان هایش سرآخر دستبوس آمریکا کرده است. بیائید به جای “ملت من” با “کشور ما گفتن” سهم فردایِ آزاد خود را جدا از دیگری به هر بهانه ای که داشته باشد کنار نهیم؛ تا در آنصورتِ مقتدرمان فرجام کار “رژیم مخالف ستیز” سربرسد و اکثریت قاطع ما در یک اتحاد کلان و ایستادگی همگرایانه صف خود را هر چه بیشتر و فشرده تر علیه دشمنان داخلی و خارجی تقویت کنیم تا اکثریت نیروهای کار و توان آینده سازانمان جاری شوند، و بتوانند در برابر خشونت عریان یک فرقه ی کور، تمامیتگرا و ریاکار نه تنها شکست ناپذیر، بلکه در کوتاهترین زمان همبستگی پیروز میدان شویم. به باور من، هر راهی جز ایجاد این نهاد و اتحاد، تنها سراب است.
یک نکته بسیار مهم است و آن: (( اگر بپذیریم که الزام سود و انباشت سرمایه در عصر نئولیبرالیسم و گلوبالیسم، بیش از پیش غیر وطنی گشته و وابسته به چگونگی رشد و یا رکود ساختار جهان مالی می باشد!؟ پس در آنصورت نفس سرمایه هیچگاه ملی نبوده و نیست، بلکه از مفهوم و مضمونی فرااقلیمی، جاری و جهانی باید تغذیه طبیعی کند و می کند؛ تا مطمئن تر در راس بماند. شمِ سود مالی سرمایه دار به نسبت انباشتگی ثروت، آگاهانه و با رغبت به سمت ترک وابستگی ها و تعلق های ملی، مذهبی و فرهنگی گرایش دارد و در هر کشوری دیر یا زود به روابط فراملی می روید و منطقا به وحدت جهانی پی برده و خرسندانه در شرایط آرامش اجتماعی، هم از سفره ملی و هم از امکان توفق فراملی برداشت دارد و هرجا هم لازم باشد، زنجیره حیات خود را با مانورهای ناسیونالیستی در تن ملیت های خودی بسته و تقویت می کند. به همین خاطر برای صیانت نفس خود، گاها داعیه ناسیونالیسم افراطی در داخل کشورها و در میان ملت های خودی را دارد تا بهتر دست در حلقوم گرسنگان برد.))
برعکس سرمایه دار، کارگران و ملیت ها به باور من ناگزیر و پایبند سرزمین و مناطق بومی خویش اند. مخصوصا در یک جامعه طبقاتی و رنگین فرهنگ که آنها توامان زیر سلطه استبداد مذهبی و ساختار سرمایه سالار بی وطن است، (هیچ ملت یا طبقه ای زیر روابط مزدبری و تا بقای چنان سیستمی، به تنهائی آن طبقات و ملیت ها هرگز قائم به ذات در جامعه متضاد خود نیستند؛) و (ناگزیر می باید همدیگر را در برابر دشمن مشترک تحمل و تکمیل کنند)؛ جز طبقه ی سرمایه دار که با ثروت فعال اش استقلال جهانی و آسودگی خاطرِ دور از وطنی دارد! او با دارائی اش جهان وطن است. در حالیکه عمده ی کامزدان نیاز به موطن دارند و به همین خاطر هم هست که هیچ ملیتی قادر نیست به تنهائی(نان، آزادی و برابری ممکن و مطلوب خود در یک کشور رنگین و استبدادزده بدون پشتیبانی کارگران به دست آورد.
از همین رو، سرنوشت پایانی رژیم و ضربه اصلی و سراسری به او، در کارخانه ها و به دست ـ مبارزات طبقاتی کارگران ـ و در خیابان ها توسط ـ خیزش همگانی ـ توده ای ـ ملی روشن خواهد شد. همگی این جریان های واقعی و اجتماعی هر کدام به نحوی به یک وابستگی و همبستگی حیاتی، ملی، طبقاتی و متحد با هم و در کنار هم نیاز مبرم دارند؛ تا به یک قدرت مسلم و مقتدر سیاسی در سراسر کشور و مناطق خودمختار منطقه ای دست یازند. چراکه، اکثریت قریب به اتفاق ملیت ها، شهروندان مزدبگیر و تهیدستان کشور ما و همچنین در هر کجای جهان، آنان در برابر زورمدان مالی و مقاومت بر علیه مستبدان تابع این قانون پایه و ذاتی همگرائی و تجزیه ناپذیری می باشند. اینجا اما، ناگزیری مقاومت پایدار و پیروزی همگانی مطرح است و گذر از پدیده ناهنجار و ارتجاعی ولایت اقتدارگرا که با ثروت بادآورده و حیله های مذهبی فراوانش، او هنوز می تواند با خریدن سران و یا با وعده خود ملیت ها را گمراه کند، و از راه به دربرد؛ مبارزه ی متحد کارگران و ملیت ها را گیج و پراکنده کند و همبستگی سراسری را مستاصل و یا دچار خودزنی کند. یقینا در چنین میدان و میانه ی تهی از روشنگری و آگاهی رسانی کافی و کلان نجات اسیران با باورهای جزمی آنان تیز مزید بر علت بوده و نجات آنان کار چندان ساده ای نیست؛ باید بسیار بردبار شد.
به سان پهلوی ها، این رژیم نیز در طول حیات خود مقابل همه خواسته های معوقه ملی، مذهبی، مدنی و فرهنگی با خشونت تمام ایستاده و آگاهانه به کوره دشمنی ملت ها و مذاهب دمیده و به جنگ مذاهب و دیگر شاخه های عقیدتی بسیار ناگوار و خونین دامن زده است. مثلا، آیا سرکوب بی محابای اخیر اقلیت دراویش، صوفیان، یارسان، بهائیان و اعدام حقارت آمیز محسن امیر اصلانی به دلیل بدعت در دین و یا حتی تصمیم به اعدام آقای بروجردی، که تنها خواستار جدائی دین از دولت شده قابل توجیه است؟ هرگز! همه می دانیم که رژیم برابری و حق آزادی عقیده و وجدان را برنمی تابد؛ حال چه این شاخه های بی آزار کوچک اسلامی باشند که توان هیچ آسیب زنی به رژیم را ندارند و چه آقایان موسوی و کهروبی و دیگران، که خود آنها در دستگاه شیعه نزدیکترین یاران دیروز بودند، معلوم است که فرقه ولایت مطلق فقیه هیچکدام را جز با تبعیت مطلق برنمی تابد. پس وحشت و دشمنی نظام تکقطبی از غیرخودی ها به همان سان است که او اهل بیت معترض را از خود رانده و این حقیقت در گذشته متصور نبوده است! پس حالا می دانیم که اصولی بر چگونگی دوستی ها و دشمنی های این خلافت یکه تاز موجود نبوده و نیست. چه حق تعین سرنوشت ملیت ها باشد، یا پاسخ به محرومیت ها و نارسائی ها و تبعیض ها و گرسنگی مردمی! در پیشگاه خامنه ای هر انسان و جریانی استعداد دشمنی با نظام مقدس ولائی را دارد؛ پس اعتماد بی معنی ست.
حالا برگردیم به حسادت و قساوت فرقه های دیگر! تجربه نسل کشی های داعش علیه شیعیان عراق و ایزدی های سوریه به ما و مبارزان کرد کوبانی آموخت تا در برابر زور باید ایستاد، و آنها نیز دلیرانه ایستادند و شوق انگیزانه تحسین جهانی را برانگیخته و آن پاسداشت مبارزات رهائی جو را تقدیم ملت کرد کوبانی کردند. اما در آن میانه ی وجد و شور انسانی فراملی، دریغا که ما شاهد ناخویشتنداری ناسیونالیستی عده ای(فرقه گرا) شدیم که تاب بزگداشت نبرد کوبانی ها را نیاوردند و دیدیم که آنهاهمچون همیشه تاریخ افراطی، کور و نژادپرست مانده و هستند و می مانند؛ حتی اگر آن پشتیبانی جهانی در راستای تحکیم حق تعین سرنوشت ملت ها و به سود مبارزات حق طلبانه همه ی تبعیض زدگان ایران و جهان باشد. گویا آن شجاعت و پشتیبانی از کوبانی و نقد دو دشمنی مخالفان کوبانی، به مذاق این تندروهای برتریخواه جور درنیامد و احساس سرخوردگی آنان را ناآرام ساخت و شگفتا که چهره ای شرم آور از استقلال طلبان جزم اندیش را دوباره نمودار ساخت. ما می باید مسئولانه، بدون تحقیر، توهین و یا انگ زدن، این سمتگیری غلط و ضدبشری این طیف افراطی ناسیونالیست… را افشاگری کنیم و آنانرا تشویق به همبستگی انسانی و مزایای درازمدت آن سازیم؛ تا همسان بازتاب چشمگیر و والای همبستگی مردمان جهان از کوبانی در میان این طیف گمراه انگیخته و میسر شود.
بنا بر این مخالفان فدرالیسم و یا هر راه حل تعدیل قدرت مرکزی دیر یا زود خواهند پذیرفت که ضایعات، تبعیضات و جنایات طولانی شاهی و شیخی واقعی بوده و هست و همچنان در اعماق وجدان زخمی ملیت ها چرکین باقی مانده است و محصولی مخرب و ضدحقوق بشری به نام ناسیونالیسم را در اعماق متورم ایران دارد. اپوزیسیون دمکرات مترقی، چپ و کمونیست شایسته است که برای زدودن نابرابری های موجود چاره ای محلی و منطقه ای جستجو کند و فضای متلاطم و نفاق برانگیز میان ملیت را با بررسی همه سویه به چالش کلان خود و آنان بکشانند و کشف راه مسالمت جویانه را به خود آنها بسپارد؛ تا به جای جدائی و تجزیه، راه ها و ظرف های اتحاد و همبستگی ما کشف و پاسخ های درست به خواست ملت هایمان داده شود. نباید به ناسیونالیست های برتری جو و افراطی فرصتی داد.
بهنام چنگائی 26 مهر 1393