دنیز ایشچی
پس از گذشت پنج سال از کودتای آشکار ولایت فقیه برای انتصاب آقای محمود احمدی نژاد بر مقام ریاست جمهوری علیه کاندیداهای دیگری که از فیلتر تایید شورای نگهبان مورد تایید ولایت فقیه گذشته بودند و جنبش انفجاری مردمی بر علیه این دزدی آشکار آغاز شد. هنوز بحث ها و نظر ها جهت درس آموزی از علل این جنبش و چگونگی سرکوب آن در میان اپوزیسیون حکومتی، خصوصا اپوزیسیون سکولار دموکرات ادامه دارد. نوشته زیر تلاشی است بر نورافشانی از زوایای مختلف بر تصویر خیزش مردمی و سبزینه گی یا رنگین کمان رنگهای مختلف آن.
یک- جامعه ایران در مقایسه با پاکستان، افغانستان، عراق و حتی در خیلی زمینه ها از ترکیه به میزان بیشتری برتاریخ مبارزه دموکراتیک، فرهنگ سیاسی سکولار دموکراسی و انبوهه پتانسیلهای نیروهای آزادیخواه و آزاده مجهز می باشد. لذا جمهوری اسلامی ایران فرزند ناخلف انقلاب سیاسی سال پنجاه و هفت می باشد. دیکتاتوری خشن شاهنشاهی نه فقط تمامی اپوزیسیون سیاسی و بخصوص اپوزیسیون چپ و دموکرات را تقریبا نابود کرده بود، برعکس، بطور همزمان بزرگترین شبکه اجتماعی که از نفوذ قابل ملاحظه ای برخوردار بود، یعنی حوزه های علمیه و شبکه های گسترده مساجد و روحانیت را که تا دورافتاده ترین روستاهای کشور کشیده میشد، دست نخورده نگه داشته بود.
دو- در دوران جنبش انقلابی سالهای پنجاه و شش و پنجاه و هفت، شبکه حوزه های علمیه قم و مساجد و روحانیت، این خلا سیاسی را پر کرده و به موازات مبارزات شبکه های نو پای دانشجویان، معلمان، کارمندان، کارگران و دانش آموزان در این مبارزه به میدان آمدند. این در حالی بود که نه تنها روحانیت از امکانات مالی، تشکیلاتی به مراتب بیشتری برخوردار بودند، بلکه آنها احساسات دینی مردم را در تحولات سیاسی به نفع اهداف خویش دخیل کردند. روحانیت جنبش آزادیخواهانه مردمی را از یک جنبش سکولار دموکراتیک آزادیخواه، به حرکتی دینی، ضد پادشاهی، اسلامی بدون ارزش های آزادیخواهانه، دموکراتیک، ترقیخواهانه و عادلانه تبدیل کردند. آنها تمامی وعده های پایبندی به ارزش های انسانی و دموکراتیک را از همان روزهای اول بعد از انقلاب زیر پا گذاشتند.
سه- جهان غرب و در راس آن آمریکا و انگلیس، در شرایطی که از نقش رژیم شاه در سرکشی علیه غرب خصوصا در زمینه افزایش قیمت نفت در اوپک چندان راضی نبودند، با بکارگیری تمامی امکانات ، از جمله شبکه های خبری تبلیغاتی خویش نظیر بی بی سی، به خاطر اینکه ایران پس از شاه به دست نیروهای چپ نیافتد، در تکمیل پلان بزرگ استراتژی کمربند سبز بر نوار جنوبی اتحاد جماهیر شوروی سابق ادامه دادند. آنها در ایران به موازات مجاهدین افغانستان، به آلترناتیو سازی اسلامی و حمایت کامل از خمینی روی آورده، ونه تنها در روی کار آمدن و قدرت مطلقه یافتن خمینی نقش اصلی را داشتند، بلکه تلاش کردند تا در راس حکومت جمهوری اسلامی ایران مهره های خود را بگنجانند.
چهار- جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک حکومت دینی غیر سکولار غیر دموکراتیک مبتنی بر الگوها و مدل اجتماعی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی هزار و چهارصد سال پیش، بخصوص بعنوان یک حکومت دینی اسلامی، نه تنها در صدد بوده است تا حکومتی بر مبنای شریعت اسلامی برقرار بکند، بلکه بیش از سی و پنج سال است که از طریق اعدام ها، شکنجه ها، زندانی کردن ها و ایجاد خوف و وحشت دائم اعمال حکومت می کند. این حکومت با اتکا بر مدل های ما قبل تاریخی اقتصادی اجتماعی نه تنها شیرازه های اقتصادی کشور را از هم پاشیده و حکومتی بر مبنا و پایه های دزدی و اختلاس و زمین خواری و ربا خواری را بر کشور حاکم کرده است، بلکه در زمینه های اجتماعی تمامی آزادی های لازم در شان جوانان، زنان، روشنفکران، نویسندگان و کارگران و ملیتها و دیگر اقلیتها را از آنها گرفته است. این حکومت بر بستره های حاکمیت دراکولائی خویش، بر نابودی فیزیکی غیر خودی استوار بوده و در این زمینه از هیچ قساوتی کوتاهی نکرده است.
پنج- از زمان جنبش مشروطه تا کنون نه تنها روحانیت با انگیزه های منفی و ارتجاعی بر جنبش های مردمی سوار شده ، بعنوان نیروی ترمز کننده ترقی خواهی و تمدن بر آن عمل کرده است، بلکه آنها در زمان فئودالیته از اربابان در مقابل روشنفکران ترقیخواه و رعیت ها و سرمایه داری صنعتی حمایت می کردند، بعد ها هم آنها عمدتا با سرمایه داری تجاری سنتی و زمین خواران همدست شده و بر بال های خمس و زکات آنها پروار می شدند. در دنیایی که از نظرهای علمی، تکنولوژیک، علوم ژنتیک و کیهان شناسی و غیره با سرعت سرسام آوری به پیش می رود، با نگرشی مبتنی بر خرافه پرستی کلیشه ای که قابلیت آن را ندارد تا خود را با این تحولات تغییر بدهد، بصورت خشونت باری در مقابل این تحولات خواهد ایستاد. جمهوری اسلامی ایران و نظام ولایت فقیه دقیقا همین کار را می کند.
شش- در شرایطی که پراکندگی و سردرگمی ناشی از شکست های پی در پی ایدئولوژیک، تاکتیکی و استراتژیک اپوزیسیون سیاسی سکولار دموکرات و چپ ایران، جنبش مردمی و مدنی از طریق نافرمانی مدنی و از هر روزنه ای باریک برای گشودن باریکه ای بر تنفس اجتماعی استفاده کرده و تلاش کرده اند تا از میان بد و بدتر، نگذارند تا بدتر بر سر قدرت بیاید. قدرت قابلیت های تطبیق پذیری مردمی و انطباق دادن وضعیت خویش با شرایط موجود جهت ادامه حیات اجتماعی ایجاب کرده است تا مردم بصورت های ماهرانه و ابتکاری از باریک ترین شکافها در زمینه بهبود نسبی حیات اجتماعی خویش بهره مند شوند. مردم ناچار هستند تا جهت امکان ادامه حیات خویش تلاش کنند تا بدتر ها بر سر امور نباشند. جنبش های زنان، کارگران، دانشجویان، ملیتهای مختلف، روشنفکری و طبقه متوسط مدرن بصورت رنگین کمان کاروان تحول گذر دموکراتیک به آزادی و عدالت همچنان به چالش های خویش ادامه داده و خواهد داد.
هفت- سیستم اداری و بوروکراسی باقیمانده از زمان حکومت شاه و بعضی از محصولات انقلاب سیاسی سال پنجاه و هفت نظیر انتخابات مجلس، محلی و شهرداری ها این امکان را فراهم می کند تا به موازات نهادهای دینی امنیتی و سرکوب حکومتی، نهاد هایی بوجود آمده و شکل بگیرند تا نه تنها الگوهای خویش را تا حدود زیادی از دنیای متمدن امروزین می گیرند،بلکه موانع قابل توجهی در مقابل حکومت ولایت شرعی ایجاد می کنند و زمینه ها را برای رشد حیات جنبش مدنی به میزان های بیشتری باز نگه می دارند. البته ولایت فقیه هم از طرف دیگر تلاش کرده است تا مهره کلیدی گرداننده این ارگان ها را در دستهای خویش نگه داشته و از آنها در تثبیت موقعیت خویش اسنفاده کند. فعالین جنبش مدنی تلاش دارند تا نوعی فرهنگ و حکومت عرفی را بر کشور مستقر نمایند. این در شرایطی است که حکومت ولایت فقیه و نیروهای امنیتی سرکوب آن به پشتوانه سرمایه داری طفیلی بوروکراتیک و تکنوکراتیک حکومتی، رباخوار سنتی و ثروت های نفتی تلاش دارند تا نه تنها حکومت الهی شریعتی را بر کشور مستقر نمایند، بلکه نظام قرون وسطائی خویش را به تمام منطقه صادر نمایند.
هشت- آرمان های ضد انسانی جمهوری اسلامی ایران و نظام ولایت فقیه، بخش اعظم نسل سکولار دموکراتیکی را که انقلاب پنجاه و هفت را به ثمر رساندند، یا در زندان ها کشتار کردند و یا مجبور به فرار از کشورشان نمودند. باقیمانده های آنها را بعلاوه نسل اول بعد از انقلاب را در جبهه های جنگ به کشتار دادند و یا چنان معتادشان کردند که در تاریخ کشور بی سابقه بوده است . نسل نوین بعدی که بخشی ازآنها فرزندان خود حکومتیان بوده اند و تحت آموزه های نظام تحصیلی اسلامی همین حکومت به بار آمده بودند، آنهایی می باشند که جنبش دو خرداد و قیام با شکوه “رای من کو” در سال هشتاد و هشت را به راه انداختند.
جنبش مردمی و مدنی دموکراتیک، در انتخابات سال هشتاد و هشت، با انتخاب ما بین آقایان کروبی، میرحسین موسوی و محمود احمدی نژاد مواجه بودند. آنها برای اینکه کاندیدای بد تر از همه، یعنی آقای احمدی نژاد که کاندیدای مورد نظر ولایت فقیه بودند روی کار نیاید، عمدتا به آقای میرحسین موسوی رای داده بودند و انتظار داشتند تا کاندیدای آنها از صندوق های رای بعنوان برنده انتخاباتی اعلام گردد. اکثریت مردمی که دوره اول حکومت احمدی نژاد را دیده بودند، چون دیگر به او رای نداده بودند، می دانستند که آقای موسوی با اکثریت رای شرکت کنندگان انتخاب خواهد شد. در شرایطی که قانون اساسی و نظام عرفی و قانونی کشور کاملا بر اساس ارزش های اسلامی تنظیم گردیده است، با وجود این مردم از طریق شرکت در انتخابات انتظار دارند تا بلکه با آوردن نمایندگان مناسبتر بتوانند اصلاحاتی در درون همین نظام بوجود بیاورند تا بلکه مقداری بهبود نسبی اصلاحاتی در امورشان حاصل گردد.
نٌه- مردم در عکس العملی غریضی و طبیعی به راهزنی انتخاباتی، به خیابان ها ریخته و خواستند وسعت عظیم کسانی را که به حاکمیت ولایت فقیه رای اعتراضی و پروتستی داده بودند را نشان دهند. انبوه عظیم فشارها، تبعیضات، آزار و شکنجه ها، اعدام ها و اعتیاد ها، محرومیت ها و محدودیت ها و دیگر رفتارهای محدودگرانه و شکنجه آور چندین دهه اخیر، آتشفشانی را که در قلبهای مردم ایجاد کرده بود که مترسد جرقه ای بود تا شعله ور شود. خواسته های زندگی آزاد نسل های تازه به دوران رسیده بصورت روزمره سرکوب می شد. این جرقه زده شد و آتشفشان درونی منفجر گردید.
مردم به خیابانها آمدند و میخواستند تا نتیجه رای های آنها به درستی اعلام گردد و کاندیدائی که به آن رای داده بودند، یعنی آقای میرحسین موسوی بعنوان رئیس جمهور اعلام گردد. رژیم کودتا تظاهرات صلح آمیز را با گلوله ، کشتار و سرکوب پاسخ گفت. در همین شرایط بود که بخش قابل توجهی از اپوزیسیون سیاسی سکولار دموکرات، فریاد سرکردند که مردم دست از خشونت بردارید. آین بخش از اپوزیسیون سیاسی به هر دلیل و انگیزه ای میخواهد باشد، مانعی شد در راه اعتلای جنبش انبوه مردمی به جنبش میدان تقسیم، یا میدان تحریر. جنبشی که در همان روزها پتانسیل تحول و عبور از نظام را یافته بود، در گام های نخست، سرکوب و خاموش شد.
ده – درست است که نمیتوان شخصیت آقای میرحسین موسوی را با اقای خمینی مقایسه کرده و یکی ارزیابی کرد، در عین حال این هم درست است که آقای موسوی میخواهند حکومت اسلامی را به روزهای اولیه حاکمیت آقای خمینی باز گردانند. وجه مشترک دیگر آقای خمینی و میرحسین موسوی این می باشد که هر دوی آنها بر موج های خروشان جنبش های عظیم مردمی سوار شدند و بصورتی ناخواسته ای بعنوان سمبل و نماینده آرزوها و آمال آزادیخواهانه و دموکراتیک مردم جلوه داده شده و تبدیل گردیدند. لذا، هم رهبر خطاب کردن آنها یک خطای کلان می باشد، هم جامه سبز بر تن هر جنبش آزادیخواهانه دیگری که در ایران بخواهد شکل بگیرد. جبهه اصلاح طلبان حکومتی در عین حال که اختلافات بزرگی با حکومت ولایت فقیه دارند، از نظام جمهوری اسلامی شریعتی به شیوه های دیگر آن حمایت می کنند و آنها در اندرون مجموعه پردایم ایدئولوژیک، ارزشی و ساختاری حکومت دینی اسلامی جای میگیرند. بر این اساس آنها وجوه مشترک زیادی با نظام جمهوری اسلامی ولایتی ایران دارند که آنها را بصورت تیغی دو لبه تبدیل می کند که میتواند بعدها بخصوص اگر در حکومت قرار بگیرند، با جناح اصولگرای حاکم به توافق برسند، به وعده های خود عمل نکنند، و بالاخره تیغ خود را بر علیه نیروهای آزاده، سکولار و تیز بکنند.
یازده- استراتژی کشورهای غربی و بخصوص آمریکا در مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران و برنامه آلترناتیو استراتژیک آنها، شل و سفت کردن های آنها، لزوما با استراتژی و پلان آلترناتیو اپوزیسیون سکولار دموکرات ایران نباید همخوانی داشته باشند. علت این امر خیلی ساده است. آنها بر اساس منافع اقتصادی و ژئوپولیتیک خویش پلان هایی را که تینک تنک های آنها طراحی کرده اند، پیاده می کنند. خواستگاه حرکتی استراتژیک اپوزیسیون سکولار دموکرات ما دست یابی به آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی برای میلیونها مردم ایران می باشد. اگر امروز دولت باراک اوباما بخاطر معادلات و معاملات ژئوپولیتیک منطقه ای، خصوصا با عروج داعش در عراق ، با دولت ایران که نیروی اصلی خارجی روی کار آمدن و پشتیبان نوری المالکی می باشد، نزدیک شده و ممکن است دست به همکاری هایی بزنند، این مساله میتواند از یک طرف میزان حمایت غرب از مبارزات سکولار دموکراتیک و آزادیخواهانه در ایران را کند نماید. از طرف دیگر این چرخش ها نباید تاثیری در استراتژی تحول دموکراتیک به آزادی و آزادگی در این مرحله از تاریخ گذر دموکراتیک منجر گردد.
دوازده – خطای کلان و استراتژیک اپوزیسیون سیاسی سکولار دموکراتیک در اینجا میتواند باشد که ظرفیت ها و پتانسیل های غیر واقع بینانه ای را به آقایان موسوی، کروبی، خاتمی و دیگرانی که اصلاح طلبان سبز و بنفش حکومتی نامیده می شوند نسبت میدهند.هیچ کدام آنها بصورت استراتژیک پتانسیل آن را نداشته و ندارند تا آزادیهای کامل حقوق بشری، دموکراسی، سکولاریسم، جامعه مدنی و عدالت نسبی اجتماعی را که این مرحله از تحولات اجتماعی سیاسی جامعه ایران نیازمند آن می باشد، نمایندگی نمایند. این به آن مفهوم نیست که اپوزیسیون سکولار دموکرات آنها را در جبهه کاروان نیروهای اصلاحات و تحول قرار ندهد، بخاطر آزادی آنها از زندان تلاش نکند، آنها را زندانیان سیاسی تلقی نکند. آنهایی که امروز در درون حکومت به پشتیبانی اپوزیسیون سکولار دموکرات نیازمند می باشند تا بر سر قدرت بیایند، میتوانند وقتی بر سر قدرت آمدند، از آنها بریده و با همین اصول گرایان حکومتی ائتلاف نمایند. آنها به همان اندازه که با اپوزیسیون خارج حکومتی نکات مشترک دارند، شاید خصوصا وقتی که بر سر قدرت بیایند، میتوانند به میزان بیشتر از آن با اصولگرایان حکومتی همپیاله باشند. آنها در درون کاروان تحول عبور سکولار دموکراتیک جای دارند، ولی ساربان این کاروان کردن آنها یک خطای کلان استراتژیک می باشد.
دنیز ایشچی ۱۸/۰۶/۲۰۱۴