خواجه مگو که من منم – من نه منم ، نه من منم گر تو توئی و من منم – من نه منم ، نه من منم با درود ابتدا لازم می دانم سپاسگزاریم را به اطلاع شما برسانم زیرا با احساس مسئولیت در صدد پاسخگویی برامده اید و اما ….. بعد از چند بار خواندن جوابیه شما هنوز دستگیرم نشده است که راجع به چه و که سخن می گویید!! من با خواندن زندگی نامه مختصر شما و با توجه به اشاره شما به جنایات رژیم جنایتکار پهلوی در حق خانواده شما که باعث « در نوجوانی با آشفتگیهای رانش خودکامگی، در هنگامان شاهنشاهی رو در رو شد. ستم خودکامگی به ویژه گریبانگیر خانوادهٔ نوتاش شد وتنی چند از بستگان فرح را در زندان به بند کشیدند واین روان ناک پذیرش را آزرده و آسیمه کرد…» من عین سخنان شما را کپی کردم. با توجه به ادعاهای خود شما در ” ویکیپدیا” مبنی بر اینکه تعدادی از افراد خانواده شما در زمان شاه زندانی بودند و از طرفی دیگر اموال خانواده شما را مصادره شده بود!! که البته من تا به امروز در هیچ جایی نه دیده و نه خوانده و نه شنیده ام که در دوران شاه مخالفان را مصادره اموال کنند. حال اگر فرض را بر راست بودن ادعای شما بگذاریم باید گفت خانواده شما از نظر رژیم وقت بشدت خطرناک تلقی می شده است. حال چطور است این رژیم جنایتکار و ضد خانواده شما این همه امکانات را در اختیار شما میگذارد؟ طبق ادعای خودتان ( ده نمایشگاه از اثارتان بصورت فردی و گروهی) در دوره همان رژیم در ایران داشته اید!! خوب خانم حال خودتان کلاهتان را قاضی کنید. حالا من نمی دانم چرا شما به صحرای کربلا می زنید و بجای روشنگری٬ زندان رفتن صفر قهرمانی و غائله اذربایجان را علم می کنید؟ درثانی بعد از برملا شدن واقعیات مرتبط به سوء استفاده حکومت استالین از کمبودها و شرایط سیاسی و اقتصادی حاکم بر ایران٬ و علم کردن فرقه بوسیله باقراف ایا نباید واقعیات را پذیرفت و مدام تکرار نکرد که« مرغ یک پا دارد» . جهت اطلاع٬ منظور من کتاب منتشره بوسیله” جمیل حسنلی” محقق ساکن ولایت ( الهام علی اف) است در کتاب ایشان اسناد دخالت استالین و باقراف در تأسیس فرقه دمکرات به روشنی توضیح داده است. لطفا نگاهی به خاطرات نصرت الله جهانشاهلو افشار که . معاون آقای پیشهوری بود بیندازید تا بهتر از واقعیات ان دوران اگاه شوید. او می گوید .. آقای قلی اوف [کنسول شوروی در تبریز] ، در اتاق کوچکی ما را پذیرفت. آقای پیشهوری که از روش ناجوانمردانه روسها سخت برآشفته بود به سرهنگ قلی اوف پرخاش کرد و گفت شما ما را آوردید میان میدان و اکنون که سودتان اقتضا نمیکند، ناجوانمردانه ما را رها کردید، به من بگویید پاسخگوی این همه نابسامانیها کیست؟ آقای سرهنگ قلی اوف که از جسارت آقای پیشهوری سخت برآشفته بود، زبانش تپق زد و یک جمله بیش نگفت: سنی گتیرن، سنه دییر گت (کسی که ترا آورد، به تو میگوید برو). حال بجای قبول واقعیت چرا نوک تیز حمله تان را به جانب من گرفته اید؟ هموطن حکومت شوراها همچون رژیمهای قبل و بعد از خودش چشم طمع به سرزمین ما داشته و دارد لطفا از انها خشمگین باش نه من.
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو