جهانگیر گلزار

از «جام زهر» تا «تابوت جمعی»؛ فصل تاریک استبداد دینی در سال ۶۷

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

جهانگیر گلزار

جهانگیر گلزار

متن سخنرانی در کانون دفاع از حقوق بشر در ایران

هر استبدادی می‌کوشد با بالا بردن خشونت در بخش‌های مختلف، ادامهٔ حیات خود را ممکن کند. بعضی از این جنایت‌ها آن‌چنان تأثیری در وجدان اجتماعی وارد می‌کنند که پاک کردن آن‌ها از حافظهٔ جمعی، کار آسانی نیست؛ مانند جنایت فاشیسم هیتلری در آلمان و جهان.

یکی از وظایف مدافعان حقوق انسان، بیدار نگاه داشتن این وجدان در جامعه است.

کشتار مردم، با هر عقیده و مرامی که از اصول انقلاب — استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی — دفاع می‌کردند، از روزهای اول انقلاب بنا بر حکم آقای خمینی به خلخالی آغاز شد. دادگاه‌های انقلاب و سپاه پاسداران، دو بازوی استبداد، ساخته شدند و به‌کار خشونت علیه مخالفان استبداد فقیه پرداختند.

در تاریخ چند دههٔ گذشته، استبداد ولایت فقیه جنایت‌های بسیاری مرتکب شده است؛ از جمله ادامهٔ جنگ ایران و عراق به مدت ۸ سال — جنگی که در خرداد ۶۰ می‌توانست با مدیریت بنی صدر به عنوان رئیس جمهوری و فرمانده کل قوا با پیروزی ایران و گرفتن غرامت پایان یابد — و نیز جلوگیری از حمله به سفارت آمریکا، بازداشت کارمندان آن به مدت ۴۴۴ روز، و سرانجام، زد و بند پنهانی حزب جمهوری اسلامی با ریگان بر سر گروگانها و اجرای کودتا علیه اولین رئیس‌جمهور ایران .

پس از کودتا علیه بنی‌صدر در خرداد ۱۳۶۰، روزانه چند صد نفر را اعدام می کردند و در گورستان‌هایی بی‌نام و بی سنگ قبر، به صورت جمعی و فردی به خاک سپردند. در آن زمان تعداد زندانیان از حد گذشته بود و با آنان با خشونت تمام رفتار می‌شد.

در کتاب اوین نوشتهٔ آقای محمد جعفری آمده است (صفحهٔ ۱۵۲):
«دادگاه‌ها به یک ماشین مخوف و وحشتناک تبدیل شده بودند؛ به‌طوری که وقتی کسی از دادگاه برمی‌گشت و بعد از مدتی می‌فهمید که حکم حبس ابد گرفته، از خوشحالی در پوست نمی‌گنجید.»

جنگ تا قبول قطعنامهٔ ۵۹۸ توسط ایران و خوردن جام زهر از سوی خمینی، در تاریخ ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ و پذیرش آتش‌بس، ادامه یافت.

جنگ، فقر و سرخوردگی حاصل طولانی بودن آن و تعداد بیشمار کشته و زخمیها را به مردم هدیه کرده بود. مردم فقیر شده بودند. در دوران جنگ، دلیل هر معضلی را عراق و صدام و ادامهٔ جنگ عنوان می‌کردند و هر مخالفی را با انگ‌های مختلف به زندان می‌انداختند و با بدترین روش‌ها شکنجه می‌کردند. زندان‌ها در سراسر کشور، از مخالفان با هر عقیده و مرامی پر شده بود.

استبداد ولایت فقیه، به دنبال جوی بود که بتواند پاسخی به مردم و مشکلات‌شان بدهد و بی‌عملی خود را توجیه کند. از آنجا که جنگ — به قول خمینی که می‌گفت «جنگ نعمت است» — فقر را با خود آورده بود، به فکر حل مشکل با خشونتی بیشتر افتادند.

در همان روزها، موقعیتی جدید برای سرکوب پدید آمد:

توجه کنید: تیرماه ۱۳۶۷، جنگ پایان یافت و به فاصلهٔ شش روز بعد از پذیرش قطعنامهٔ ۵۹۸ از سوی ایران و عراق، عملیات “فروغ جاویدان” (به گفتهٔ مجاهدین) یا “مرصاد” (به روایت استبداد ولایت فقیه) در ساعت ۱۵:۳۰ روز ۳ مرداد ۱۳۶۷ آغاز شد. یعنی حدود یک ماه پس از پایان جنگ. با حملهٔ مجاهدین و با پشتیبانی ارتش عراق و صدام حسین، عملاً جنگ ایران و عراق ادامه می‌یافت. در این جنگ، نیروهای مجاهدین — که گفته می‌شود حدود ۶۰۰۰ نفر بودند (ترکیبی از نیروهای عراقی و مجاهدین با امکانات ارتش عراق) — شکست سختی از نیروهای ایرانی خوردند؛ بسیاری کشته یا مجروح شدند.

اعدام‌های تابستان ۱۳۶۷، بنا بر گزارش‌ها، در ماه‌های مرداد و شهریور، به‌گونه‌ای مخفیانه انجام شد. یعنی یک ماه بعد از پایان جنگ و هم‌زمان با حملهٔ مجاهدین به وطنمان ایران.

دوست من، عباس کریمی، که در آن روزها زندانی بود، می‌گفت:
«از زندان زنان خبر آمد که تیرآهن و … به زندان می‌آورند تا چوبه‌های دار بسازند. بعد از چند روز، سلول‌های ۱۲ تا ۱۶ متری که حدود ۶۰ نفر در آن‌ها بودند، خالی شده بود و می‌شد بر روی زمین نشست.»

خمینی و استبدادش، زندانیان را در سراسر کشور، بنا بر حکمی که صادر کرده بود، اعدام کردند.

خبر اعدام‌ها را فردی از نزدیکان منتظری به ما اطلاع داد و ما آن را انتشار دادیم و به رسانه‌ها رساندیم. متأسفانه در آن سال‌ها اطلاع‌رسانی به گستردگی امروز نبود و تعداد اندکی از این جنایت‌ها باخبر شدند؛ بنابراین نتوانست وجدان عمومی ایرانیان را بیدار و به حرکت و اعتراض وادارد.

در سال ۲۰۰۱، مجموعه خاطرات منتظری با تمامی پیوست‌ها، نامه‌ها و دستخط‌ها به دست ما رسید و آن را چاپ و انتشار دادیم. منتظری در خاطرات خود می‌گوید: «۲۸۰۰ تا ۳۸۰۰ نفر را در مدت ۳ روز اعدام کردند.»

در آن کتاب، دستخط خمینی، حکم او و سؤالات فرزندش احمد نیز آمده است؛ تا مردم و تاریخ آن را فراموش نکنند و دیگر چنین جنایتی تکرار نشود.

در صفحهٔ ۳۰۲ کتاب خاطرات آقای منتظری، متن حکم اجرای اعدام از طرف خمینی چنین آمده است:

«از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه می‌گویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده‌اند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگ‌های کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاری‌های حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی تا کنون، کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند، محارب و محکوم به اعدام می‌باشند.
و تشخیص موضوع نیز در تهران با رأی اکثریت آقایان حجه‌الاسلام نیری (قاضی شرع)، جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نماینده‌ای از وزارت اطلاعات می‌باشد — اگر چه احتیاط در اجماع است — و همین‌طور در زندان‌های مراکز استان کشور، رأی اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم‌الاتباع می‌باشد.
رحم بر محاربین ساده‌اندیشی است. قاطعیت اسلام، رضایت خداوند متعال را جلب نماید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است، وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند (اشدّاء علی الکفار) باشند.
تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی، نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می‌باشد.
والسلام
روح‌الله الموسوی الخمینی»

در پی این نامه، احمد خمینی نامه‌ای به پدر خود نوشت و از او سؤال کرد:

«پدر بزرگوار حضرت امام،
پس از عرض سلام، آیت‌الله موسوی اردبیلی (۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ رئیس دیوان عالی کشور) در مورد حکم اخیر حضرت‌عالی دربارهٔ منافقین، ابهاماتی داشته‌اند که تلفنی در سه سؤال مطرح کردند:
۱. آیا این حکم مربوط به آن‌هاست که در زندان‌ها بوده‌اند و محاکمه شده‌اند و محکوم به اعدام گشته‌اند ولی تغییر موضع نداده‌اند و هنوز هم حکم در مورد آن‌ها اجرا نشده است؟ یا آن‌هایی که حتی محاکمه هم نشده‌اند محکوم به اعدام‌اند؟
۲. آیا منافقینی که محکوم به زندان محدود شده‌اند و مقداری از زندانشان را هم کشیده‌اند، ولی بر سر موضع نفاق می‌باشند، محکوم به اعدام می‌باشند؟
۳. در مورد رسیدگی به وضع منافقین، آیا پرونده‌های منافقینی که در شهرستان‌هایی که خود استقلال قضایی دارند و تابع مرکز استان نیستند، باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود می‌توانند مستقلاً عمل کنند؟
فرزند شما، احمد»

در زیر این نامه، پاسخ خمینی چنین آمده است:

«بسمه‌تعالی
در تمام موارد فوق، هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد، حکمش اعدام است.
سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید.
در مورد رسیدگی به وضع پرونده‌ها، در هر صورتی که حکم سریع‌تر انجام گردد، همان مورد نظر است.
روح‌الله الموسوی الخمینی»

این جنایت، جوّی از ترس، مرگ و بی‌اعتمادی را میان مردم بوجود آورد؛ جوی که باعث شد اعتراض به چگونگی پایان جنگ شکل نگیرد.

هنوز در ایران، ماشین اعدام جان می‌ستاند. پس از هر جنبش اعتراضی، فشارها بر جامعهٔ زنان بیشتر می‌شود و اعدام‌ها شدت می‌گیرد تا استبدادِ دزدان و چپاول‌گران ادامه یابد.

در مرداد ۱۳۹۵، نواری از دادستان‌های انقلاب منتشر شد که در آن با آقای منتظری تماس گرفته بودند تا او با کشتن ۲۰۰ نفر دیگر موافقت کند. در آن نوار آمده است:

نوهٔ آقای خمینی، همین‌طور آقای رازینی و دیگر آدم‌کشان این رژیم، مدعی هستند که قاطعیت امام در اینکه «این‌ها را اعدام کنید»، سبب شد ایران امنیت پیدا کند.

قابل توجه است که «امنیت»، حقی از حقوق انسان است و در کنار حق آزادی، استقلال و دیگر حقوق انسانی، یک مجموعه را تشکیل می‌دهد. چرا مردم با بسط استقلال و آزادی به امنیت نرسند، و تنها با اعدام امنیت حاصل شود؟

خشونت راه‌حل هیچ رابطه‌ای نیست و ضد بهره‌مندی انسان‌ها از حقوق ذاتی‌شان است. توجیه خمینی این بود که با کشتن، نه امنیت بلکه امکان ادامهٔ بقا برای مستبدان ممکن می‌گردد.

شعارهایی که عده ای به طرفداری کسی بر ضد دیگر هم وطنان با عقاید مختلف می دهند و خواهان اعدام آنها هستند یعنی ادامه راه خمینی و یارانش و بسا بسیار سخت تر و خشن تر .

از تجربه بایستی درس گرفت و خواهان خشونت زدایی بود تا استبداد با هر مرام و عقیده ای از وطن ما بیرون رود و ما در دمکراسی کرامت بیابیم . https://www.jahangir-golzar.com/

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.