گیدئون لوی
هآرتس، 17 نوامبر 2024
ویرایش: بهروز عارفی
یائیر ویگلر، مربی و مدیرعامل سازمانی به نام “معلمان برای تغییر”، به تازگی از دورهای طولانی به به عنوان سرباز ذخیره خدمت کرده است، برگشته است.
او تعریف می کند:
“ما در محلهها و اردوگاههای پناهندگان در باریکه ی غزه عملیات انجام دادیم، مدتی را در کرانه های دریا در غزه گذراندیم و سپس برای انجام مأموریت به لبنان نیزرفتیم… ما شهرکنشینانِ ساکن تل آویو بودیم، [منظور ساکنان شهرک های مستعمره مووسوم به کولونی است] ، کسانی که در سال 2005 از بلوک کتایف واقع در غزه تخلیه شده بودند؛ ما برادران اسلحه به دست بودیم، افراد فعال در حوزه آموزش و فناوری پیشرفته… یک گردان تانک بودیم.”
او با لحن شاعرانهای سخن میگفت، گویی یک جوان پس از خدمت نظامی ، اسفری به دیارهای دیگر باز می گردد و مکانهایی را از آن بازدید کرده استف به زییبائی وصف می کند. آه، شجاعیه، چه یکانی بود. چه ارتشی، چه مردمی.
نخستوزیر سابق، نفتالی بنت، شتاب زده به این موضوع، واکنش نشان داد:
«نسلی از شیرها در اسرائیل برخاسته است. من هیچ شکی ندارم که این افراد، سربازان و نیروهای ذخیره، به عنوان انسانهایی آرمانگرا و دلسوزتر به زندگی غیرنظامی بازخواهند گشت، اینان کسانی خواهند بود که این کشور را برای 50 سال آینده بازسازی خواهند کرد. باید امیدوار بود!»
حتی اگر احساسات رقت بار و مشمئزکننده ی این سیاستمدار کوچک و عرق چین برسر را نادیده بگیریم، نمیتوان از بلبشویی که در برابر چشمان شگفتزده و درمانده مان ایجاد شده است، دچار وحشت نشد. روز، جای شب را گرفته است و شب، جای روز را. پاکسازی قومی و قتلعامهای جمعی به آرمان تبدیل شدهاند و جنایت های جنگی، شهروندانی بهتر و با ارزشتر خواهد ساخت. این است معنای امید در طرح بنت.
آدم با ناباوری این جمله را میخواند. این حرف هایی است که یک مربی در اسرائیل درباره خدمت ذخیره بسیار بحثبرانگیزش می گوید، و این هم واکنش یک رهبر جناح راست میانه است، کسی که مظهرِ امید برای جایگزینی است. در اسرائیلِ سالِ 2024، نه فقط هیچ نشانهای از حسابرسی درباره آنچه ارتش کشور در غزه و لبنان انجام داده است وجود ندارد – به آن عادت کردهایم – اکنون جنایات و خشونتها به سطح آرمانها ارتقا یافتهاند. اکنون در کلاس های تعلیمات مدنی درباره این بحث خواهند کرد که چگونه کشتار دهها هزار زن و کودک را می توان یک ارزش شمرد. این چنین است که میتوان یک باریکه زمین را نابود کرده ، اسرائیلیها را به شهروندان بهتری تبدیل نمود. یعنی نسلکشی می شود کارگاه آموزشی.
کسی که انتظار احساس گناه، حسابرسی یا پرسشهای اخلاقی را داشت، کاملاً ناامید شده است. کسی که انتظار داشت که نسلی از آنچه انجام دادهاند، ضربه روحی دیده باشند، یا دچار کابوسهای بیپایان به خاطر فاجعه هایی که روبرو می شود، در خواب گریه سردهد، اکنون با غرور ملی روبرو است. اکنون، آرمان صهیونیستی، جنگی است که در غزه جریان دارد. یک جنایت وحشتناک که هنوز دادگاههای بینالمللی باید درباره آن ها تصمیم بگیرند، جنگی که تمام جهان به درستی از آن وحشت زده شده است، اکنون به یک ارزش تبدیل شده است.
این نسل شیرها که حتی لحظهای به شاهکارهای خود نگاه نمیکنند، نسلی بیش از اندازه بزدل است. میتوان سرکوب و انکار را درک کرد – بدون آن، چنین جنگ بیهوده و افسارگسیختهای نمیتوانست انجام شود. اما اسرائیل از این این وضعیت ، اوضاعی بسیار غیرقابل تصورتر ساخته است.
هرگز چنین غروری بر جنایت های جنگی دهشتناک دیده نشده است. افسران در میان ویرانههای غزه در مقابل دوربینهای تلویزیونی همچون طاووسهای متکبر قدم میزنند. هیچ خبرنگاری برای حفظ حیثیتِ حرفهای خود وجود ندارد که بپرسد معنای این همه ویرانی چیست. هدف آن چه بود، قانونی بودن یا اخلاقی بودن در کجا بود؟ چه حقی به ما اجازه این همه تخریب را داده است؟
کاروانهایی از بی چاره ترین انسان ها کشان کشان بر روی شن و ماسه حرکت میکنند، با عصایی در دست، در صندلی های چرخدار، در گاریهایی که توسط الاغهای گرسنه کشیده میشوند؛ مردمی که حاضرند برای یک قطره آب، هر آنچه را که خبرنگار تلویزیون، اوهاد هَمو از آن ها بپرسد، بر زبان آورند – و انام این را می گذارند یک دستاورد روزنامهنگاری که غرور حرفهای هَمو را تقویت میکند.
شاید تلویزیون روسیه جرئت نکند چنین صحنه های شرمآوری را از اوکراین پخش کند. شاید آنجا شرم مانع شود. اما اینجا، هیچ احساس شرمی وجود ندارد. هَمو، کانال 12، رسانهها، ویگلر یا بنت – هیچکدام شرم نمی کنند.
مسئله فقط این نیست که اسرائیل احساس شرم را از دست داده است. بلکه به کارهای خود افتخار نیز میکند. موضوع این نیست که اسرائیلیها جنگ را به عنوان یک شرارتِ ضروری میدانند که ظاهراً ما را محکوم کرده است که با آن به زندگی کنیم. اکنون جنگ به الگویی برای ارزشها و «شعری آموزشی» * تبدیل شده است. جا به جا کردن ساکنان در شمال باریکه غزه و کشتار در جنوب آن میراث ملی تلقی شده و بزودی موزه هایی را با آلبومهای عکس آن ها پر خواهند کرد.
این وضعیت بهمراتب سخت تر از آن است که بتوان از آن رهایی یافت. بنت وعده میدهد که این نسل شیرها، که نه وجدانی دارند و نه قطبنمایی برای راه یابی، همان نسلی است که کشور را برای 50 سال آینده خواهد ساخت. فقط تصورش را بکنید. شاید چیزی برای انتظار وجود داشته باشد.
* – اشاره ای است استعاره ای، به “شعر پداگوژیکی” اثر فراموش نشدنی آنتون ماکارینکو (ویراستار)
یک پاسخ
شما مصدقی ها و ملی ها نیز با اشتباه تاریخیتان با همدستی به ملایان و در رسانیدن ایران و منطقه به این جا که هست، همچون هر ایرانی که رژیم ضد بشر اسلام ضد زندگی را سرکار آورده و آنرا همچنان با ندانمکاری و با تفرقه افکنی حفظ میکند مسئولیت دارید.
و اما من یک نظر در گفتار مهدی نصیری :
news.gooya.com/2024/11/post-92831.php
نوشته ام که در اینجا میگذارم. چرا که گویا تصمیم گرفته فقز نظر خارج نشینان که خیری هم نمی رسانند منتشر کند، و نه نظر ما درونمرزیها که در حال مرگیم و شجاعت بیرون آمدن را فغلا ند اریم.
شما بسیار درست میگوئید و با سخنوری و نوعی راستی و درستی! میگوین «نوعی راستی و درستی ». چرا که از اسلام ضد بشر و ضد زندگی و کشتارگر مردان و زنان و غنیمت گیر دختران و پسران و زنان سخنی نمیگوئید! و اما بدبختانه کسانیکه که داعیه ی رهبری دارند زبانشان و مغزشان و خردشان الکن است. چه چپها و چه مذهبی ها و چه بنی صدریونی که خایه لیس خمینی بودند و حالا هم وجهه ضدامپریالیستی را در حکومت ضد بشری اسلام می بینند و چه شاه اللهی های احمق و انگشترسان و فحاش همچون آن مردک احمق چوسگوز استیو. و یا آن یکی شاه الهی و یا مجاهدین تروریست و فقدائیانی که هنوز حماس هه سیاهکل که ایران را سیاه روز کرده جشن میگیرند. راه ایران یکی ست و آن نه جمهوری خواهی ست و نه سلطنت طلبی و نه چپ و نه راست. بلکه همه ی اینها با هم و هر کس یک رای در یک رفراندوم زیر نظر سازمانهای جهانی حقوق بشری ! اینگون ما به صلحی پایدار می رسیم. و هم به امید روزی که در میدانهای بزرگ شهرها قرآنها و چادرها و عمامه ها و عباها و مفاتیح ها سوزانده شود. در حالی که کسانی نیز که هنوز بیمار این دین ضد بشر، اسلام هستند هنوز نماز میخوانند. اینگونه عصر روشنائی ایران آغاز خواهد شد.
روزنامه نگار پیر از تهران