چرا رفتی؟ رفیق نیمه راه بودی یا رفیق راهت را بست ؟ تنها سیاستمداری که فریب بی سیاستان نظام و دو دوزه بازان را خورد ؛ آن گروهی که به خاطر گل روی شما و چهره خندانتان پای صندوق رای رفتند امروز از آزرم چیره بر رخسارشان سر به زیر افکنده اند زیرا باز هم از سوراخی گزیده شدند که ۴۵ سال است هر چهارسال یک بار گزیده شده و می شوند ؛ می گویند اگر یک بار اشتباه کردی می توانی جبران کنی و از آن اشتباه درس گیری و از تکرارش به پرهیزی چون اشتباه مکرر جز کودنی نام دیگری ندارد .
می دانیم که بی چتر در زیر باران اگر باشی سراپا خیس می شوی مگر این که عاشق دانه هایش باشی که برتو می بارد تا حالی عاشقانه پدید آورد اما عاشقی در زیر رگبار گم می شود و چه بسا بیمارت کند ؛ امروز حال رفیقی شفیق چنین است که نخست گول نم نم باران را خورد و لذت برد اما نتوانست زیر رگبار تاب آورد به گوشه ای خزید و مردم را زیر رگبار رها کرد . همگان دانسته اند که می خواستید برای فرو نشاندن خشم مردمی که زیر رگبار سیل آسای حکومتی توان زندگی از دست داده اند را با طرحی نو سامان بخشید اما نتوانستید یا فرازمانی ندادند تا گلی برافشانید و می در ساغر اندازیدتا بلکه بتوانید سقف بشکافید و طرحی نو برای استمرار حکومت علیل در اندازید .
رفیق شفیق شما در اندیشه شکافتن تن بیمار با کارد پزشکی پزشکیان بودید تا حکومت را از غده ای بد خیم که آرام آرام در درونش پنجه انداخته رهایی دهید اما کارد تیغه اش کند است و ازبیرون آوردن غده رو به رشد ناتوان اگر دانسته با رفیق همراه شدید تا شاید بتوانید به درمان بیمار به پردازید و سدهای سدید را از راه بردارید باید به شما آفرین گفت اما اگر می دانستید از پسِ بلندکردن سنگهای پیش راه ناتوانید چرا همراه گشتید و از تتمه ابرو نگهبانی نکردید تا دیری نگذشته فرار را بر قرار برتری دهید و ازخیرطرح نوبگذرید و بیمار را که جامعه ایران باشدبا پزشکی که با کاردپزشکی آشنایی ندارد تنها گذاشتید تا غده با متاستازدادن به همه اندرون بیمارشاهدمرگ با دردجانکاهش باشید . حال باید بیمار بیچاره چهارسال دیگربا درد دست وپنجه نرم کندتا کسی پیداشود با اُتانازی از درد رهایی دهد .
جناب رفیق نیمه راه این که رسم رفاقت نیست نشنیدی که می گویند :
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
آخردوستی در فرهنگ ما رسم و رسومی دارد و راه و روشی ؛ از این روی آن را بس گرامی می دارند البته بزرگان ما پندی هم می دهند و می گویند:
دوستی با مردم دانا نکوست
دشمن دانا به از نادان دوست
دشمن دانا بلندت می کند
بر زمین ات می زند نادان دوست
به زمین خوردن با دست دوست دردناک است ، میدانم اما باید با تیز بینی این روز را پیش بینی می کردید آخر مگر نه این است که سیاستمدارید ؛ یک سیاستمدار باید پیوسته چند گام جلوتر از دیگران آینده را به بیند ؛ دل مردم خوش بود در میان خیل دولتمردان بی سیاست که کشور را به بیراهه برده اند یک تن سیاستمدار پیدا شده و دل براو بستند اما دلبستگان دیروز امروز دیگر از هرچه دولتمرد است دل کنده اند و از سر دلربایی هایشان گذشته اند چون در هیچ یک آنگونه جَنَمی را نمی بینند که بتواند دلیل راه شود و به سر منزل مقصود رساند .
باید که گلها پرپر شوند و ساغر بی می چون ساقی در بند است و میکده ویران
گیتی پورفاضل
۱۴۰۳/۵/۲۵
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو