شریعتی و شارلاتانیسم

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

شریعتی یک شارلاتان کوتاه قدی بود که یک عده احمق دورش را گرفتند و حلوا حلوا کردند. شریعتی یک دروغ بزرگ بود. شریعتی مارکس از دست دهم ها شنید! او اصلا قادر نبود مارکس یا هر متنی فلسفی دیگر را بخواند و اگر هم می خواند نمی توانست بفهمد. شریعتی یک بیمار روانی بود که که بضاعت درمان از راه نوشتن را نداشت. بدبختی ما ایرانیان این بوده و هست که کتابخوان نبوده و نیستیم. برای همین هم شریعتی که در حد یک معلم دبستان در انگلستان یا فرانسه یا آلمان سواد و شعور نداشت برای ساهای پنجاه خورشیدی در ایران منشا پرورش نوع پوک و بی خردانه ای از دینداری شد. شریعتی سواد حتا دینیش در حد یک آخوند معمولی حوزه ای هم نبود و اینرا خودش به خوبی میدانست برای همین پیوسته بدروغ های بزرگ و لنگ خروسی متوسل می شد. مثل مثلا دکترایش! دکترا شریعتی یک دکترای احمقانه ادبیاتی ست. می گویم احمقانه برای اینکه اصلا تز نیست! تز عبارت است از درانداختن یک نظر نو! شریعتی یک متن قرن دوازدمی یا سیزدهم در واقع ترجمه‌ کرده بود. این ترجمه که طبق گفته ی دکتر الف الف که نیمه ایرانی و نیمه فرانسوی ست و دکترای فلسفه دارد٬ خیلی هم ترجمه بدی ست و پر از غلط املایی و انشایی از بخش سوم یک کتاب صفی‌الدین بلخی ست. شریعتی بدروغ در کویرش می نویسد که با ژان پل سارتر و لویی مسینیون رابطه داشته است و دوست بوده. که البته باز هم به گفته دکتر الف الف که هم شریعتی و هم سارتر و ماسینیون را می شناخته دروغ محض است. در ضمن اگر کویر را بدقت بخوانیم اگر هم شریعتی بدنبال لویی مسینیون چند قم راه رفته خودش خودش را لو میدهد و در لابلای کلمات از اینکه لویی مسینوین محلش نمی گذاشته شکایت می کند. در هر حال شریعتی یکی از لطمه های مهم بود که همراه خمینی و روحانیت به ایران و ایرانی زدند.

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.