فساد مالی در ایران چنان است که برخی اصلا نمی دانند با ثروت خود چه بکنند. چند روز پیش یک روحانی ساده دل در جنوب تهرانم سخنرانی داشت و لب مطلب را در مورد اسلام و سرمایه داری بیان می کرد. او می گفت سوسیالیسم کفر است و کموبیسم کفر الکافرین است! او همیچمین می گفت که تمامی امامان از نخلستان گرفته تا زمین بایر و باغستان و ثروت انبوده برخوردار بوده اند. امروز هشتاد در صد ثروت ایران در دستان شاید ده در صد ایرانیان باشد. تمامی ثروتمندان سرشان سپرده ی نزد روحانیت است و خصوصا رهبری. دزدان سر گردنه با نامیدن خودشان «کارآفرین» ثروت این ملت بیمار را به یغما می برند. ثروتمندان فقط به اندازه ی بخور و نمیر به کارگران و کارمندان خود حقوق میدهند. تازه آنهم اینروزها کم و کمتر شده است. در ایران دست کم سی در صد مردم هر شش ماه یک بار گوشت و میوه نمی خورند. خوراک این سی در صد اگر خوب باشد تخم مرغ است. خمینی ملعون که می گفت ما آب و برق شما را مجانی میکنیم اتوبوس را مجانی … حالا تنها چیزی که مجانیست و حتا به زور بخورد ملت میدهند بیشرفی ست و اسلام ناب و چادر و حجاب اجباری. معلوم نیست این ملت منتظر چیست تا قیام کند. در میان روحانیون حتا یک نفر باشرف نیست. همشان دچار نوعی بیشرفی مزمنند. چیزی که اعجاب انگیز است خماری و رخوت روشنفکران است! معلوم نیست با این در صد عظیم اپوزیسیون چرا و چگونه دور یک حداقل سیاسی جمع نمی شوند و اگر هم جمع می شوند ماه و شاید هم هفته ی دیگر انشعاب می کنند. حسادت و چشم تنگی اپوزیسیون ایران را دچار ورشکستگی و فرسودگی کرده است. گروه پیرمردهای احمقی که دور پسر شاه را گرفته اند مثل شاهین فاطمی و دیگران همین دلشان خوش است که حقوقی از او بگیرند و همچین طور اپوزیسیونبازی کنند تا این دو سه سال عمر شریفشان هم بگذرد. خود پسر شاه هم تحت توجهات همین امام زمانها ست. چپ های ایران هم از این بهتر نیستند. آنها یک هسته ی مرکزی استالینستی دارند که جمله شان فرهاد پور و هرویینی ست و چند نفر دیگر که هنوز هیچی نشده می خواهند پوست از سر بعضی ها بکنند و اگر اسم پسر شاه بیاید اوقاتشان تلخ می شود٬. ملی مذهبی ها که اصلا مرده اند٬ اصلاحطلبان نیز سرشان در کون رهبری ست و عده ای از آنها هم رفته اند در لندن بست نشسته اند مثل آن مردک پوفیوزی که « هم لبنان ٬ هم ایران هم غزه جانم فدای هر سه» را بجای نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» کدیور را می گویم شوهر خواهر آن مردک دیگر سید خان حاج عطاالله حجت السلام بریتانیایی مهاجرانی را می گویم. در هر حال باید بر حال و احوال ایران گریست. ایکاش کسانی از فقرا می رفتند و عروس دامادی ثروتمندان را در تهران و اصفهان و تبریز و خلاصه در جای جای ایران میدیدند. ایکاش مردم ایران در یک قیام بزرگ مردمی تکانی میخوردند. و این جوانکهای بیست سی ساله را از پشت ماشینهای میلیاردی پایین می کشیدند و از آنها می پرسیدند که از کجا آورده ای!!! برای همین باید فحش داد٬ باید بریش رهبری اسلام رید٬ باید بیت را را فاحشه خانه کرد٬ باید حوزه ی فیضیه را تبدیل شهر نو جیدی نمود. باید آخوندان را به شغل اصلیشان که کس کشی ست رهبری کرد. باید رهبر مخنث انقلاب را ژیتون فروش آن شهر نو کرد. باید قبر خمینی را تبدیل به کاباره نمود و یک مستراح بزرگ در «جا ساخت و فاضلاب آنرا بسوی چاه جمکران و چاه سامرا لوله کشی کرد.
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو