فرزاد وحید
روز گذشته ۹ ژوئن ۲۰۲۴ انتخابات اتحادیه اروپا در ۲۷ کشور عضو برای انتخاب نمایندگان پارلمان اروپا برگزار شد.
دراین انتخابات احزاب افراطی راست گرا همانطور که انتظار میرفت آرای خود را افزایش دادند و این گردش به سمت راست تقریبا در سالهای اخیر بی سابقه بود.
علل مختلفی برای این گردش به راست می توان در نظر گرفت که از مهمترین آنها مساله مهاجرین غیر اروپایی به درون اتحادیه اروپا ، مشکلات اقتصادی ، جنگ روسیه و اوکراین و تا حد کمتری جنگ اسرائیل و غزه بودند.
موفقیت راست افراطی در فرانسه باعث شد که مکرون رئیس جمهور این کشور دستور انحلال مجلس و انتخابات زود هنگام را صادر کرد. این حرکت مکرون بسیاری از مردم را متعجب کرد چرا که انتخابات اروپا تاثیری در پارلمانهای کشورهای اروپایی ندارد و لزومی برای این تصمیم مکرون دیده نمی شد.
به نظر نویسنده این سطور مکرون احتمالا می خواهد با منحل کردن مجلس ملی و انتخابات زود هنگام راستگرایان افراطی را در خود فرانسه هم به قدرت برساند و اجازه دهد که آنها در مسند قدرت یا واقع گرا تر شوند و سیاستهای خود را تغییر دهند یا چنان عدم موفقیتی در اداره کشور داشته باشند که در انتخابات ریاست جمهوری که سه سال آینده صورت میگیرد مردم از سیاستهای آنها روی گردان شده و به حزب خودش و یا شخصی ازحزب خودش رای دهند.
در آلمان هم موفقیت راست افراطی موقعیت شولتز و سوسیال دمکراتهای آلمان را به خطر انداخته ولی به نظر نمیرسد که آنها انتخابات زودرس را به نفع خود تشخیص دهند.
در ایتالیا موفقیت راست گراها در پارلمان اروپا موقعیت خانم جورجیو ملونی نخست وزیر راست گرای این کشور را تقویت کرده و باعث نزدیکی هر چه بیشتر او به خانم ووندرلاین رئیس پارلمان اروپا شده و شاید او را به عنوان قوی ترین رهبر اروپا مطرح کرده باشد.
و اما در انگلستان که پس از برکسیت دیگر در اتحادیه اروپا نیست، انتخابات پارلمان اروپا به نظر نمی رسد در انتخابات ماه ژوئیه این کشور تاثیر روانی چندانی داشته باشد و کماکان به نظر میرسد که حزب کارگر برنده انتخابات شود.
این گردش به راست در پارلمان اروپا ممکن است در انتخابات امریکا که در پاییز امسال انجام میگیرد تاثیر روانی اندکی بجای گذارد و به انتخاب مجدد دونالد ترامپ کمک کند.
یک پاسخ
من در نخستین سخنم امیدوارم که پارلمان اروپا اسلام را یک مذهی تروریستی اعلام کند. و دوم اینکه رفته بودم در سایتها پرسه میزدم. دیدم که برعکس همیشه ساید زمانه سایتی مفید شده. یعنی تا پیش از این در خدمت اسلام و پواتین بود اما دانگار تغیرراتی در راس این سایت اتفاق افتاده. من نظران یکی از صفهاتش را کپی کرده ام. که آنرا در اینجا میگذارم. اگر بتوانم آن صفحه را پیدا کنم یا اگر همچنان کامپیوترم روی آن آدرس باشد در پایان صفحه میگذارم: رستم از زمازندران
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
عجب گرفتاری عظیمی! از همه بد تر گرفتار اپوزیسیون عقیم و سترون است. چپی شاهی مجاهدینی فدائی ملی همه و همه نازا، نابخرد و یکی از پایه های رژیم اسلام نحس و نکبت و جنایتکار و…
محمدرضا کیانفر
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
. آیتالله سیدعلی خامنهای گفت: انشاءالله یک رئیس جمهور شایسته برای ملت ایران تعیین خواهد شد. رهبر معظم انقلاب، شایستهترین گزینه آقای قالیباف میباشد زیرا در فن گازانبری مهارت فوقالعادهای دارد و میتواند مخالفان رهبری آقازاده سیدمجتبی را به سهولت سرکوب نماید. بر وی است این شغل چون بر یوسف سراج شاهی، با وی است این کار چون با مشهدی باقر وکالت. عدل از او مهجور و از ضحاک علوانی ترحم، دانش از وی دور و از حجاج بن یوسف عدالت. سرور گرامی، تنها راه نجات میهن اتحاد ماست که همصدا جمهوری اسلامی را تشویق به انجام دو فوریت نماییم: 1- قطع دشمنی با آمریکا برای دفع تهدیدات خارجی. 2- به رسمیت شناختن حق آزادی بیان مصوب قانون اساسی جهت حل مشکلات داخلی. با تشکر از توجه شما.
منیژه از داخل کشور
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
به بچه آخوند عاق شده در وطن اشغالی. آنچه را در مورد سیدالشهدا نوشته ای به صورت حیرت آوری مرا بیدار کرد ! ازت سپاسگزارم. سپاسگزار همه ی نظرت و همه ی نظرات و سایت زمانه. واقعا چه آدمهائی در ایران هستند و گوئی گوش خوابانده اند. من امیدوارم گوشهای شنوائی بر فریادها و ناله هاشان در مورد ایرانیان خارج از کشور پیدا شود. همچنین در مورد دلقک سابق اوکراینی و مقایسه ی او و هر مدعی دیگر و شاید با شاهزاده رضا پهلوی کاری ست کارستان. ایران ما چنین شجاعتی را طلب میکند. آیا وجود دارد ؟ کجاست ؟ واقعا اینهمه تفرقه آدم را دیوانه میکند.
UMBRELLa.
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
بعد از اینکه زدی کشتی و پدرش اجازه نخواهد داد دوباره ببینم پس بخشش هم لازم نیست تیربارونشون کنید !! + خدا خوب کاری کرد به سبک و قانون خودش تموم کرد چون شیطان جاش جهنم و دوزخی هست که گفتن وجود ندارد !!!
ناصح تبریزی
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
اصل ماجرا نیست. اصل و فرع ماجرا به خاموشی کشاندن جنبش سبز و جنبش زن زندگی آزادی بوده و هست توسط یک عده نابخرد و نماتوان سیاسی که سیاست را دادند بدست یک عده هنرپیشه و دلقک سینماچی. اگر در اوکراین یک دلقک شده سیاستمدار و یک مرد جنگی شجاع و بادرایت و همه تن حریف در ایران ما حتا سیاستمداران مدعی شدند دلقک. شما جنم و کاردانی ولودیمیر الکساندرویچ زلنسکی مقایسه کنیدبا هر مدعی دیگر در ایران و یا حتا در خارج. شما ببینید ولودیمیر زلنسکی از یک سو با مردم، از دیگر سو با فساد همه گیر سیاسیون، با حمله ی همه جانبه روسیه ی پوتین با فرماندهی با سخنوری با سیاست چه میکند آن وقت او را با تشکیل دهندگان شوراها، مدیریت ها، انجمن ها و کارگردانانشان و مقاله نویسان حرفه ای ایرانی از همه ی جناحها مقایسه کنید. بعد خواهید دید چگونه اپوزیسیون ایرانی درمانده و ناتوان بدو شجاع و بیدون شجاعت و جچنم است و نمیتواند بیش از نوددرصد ناراضی و ضد این رژیم ر ا ر هبری کند. در جنبش زن زندگی آزادی چنان وهم برشان داشت که یکی همانند خانم نیلوفر فولادی با پستانهای بر فراشته در هلند سخنرانی کرد. من البته نه آنرا کار خوبی میدانم و نه کار بدی، اما زمانش را زمان بسیار بدی میدانم، آن خانم دیگر فریاد زد رهبر توئی رهبر منم رهبر همه و….، آن یکی تجزیه طلب بود، آن دیگر اصلا نه خنم دارد و نه حرف بلد است بزند همین آقازاده است، یک عده عده ای رات چپی و ۵۷تی میدانند، یک عده دیگران را به زشتترین کلمات مجازات میکنند و…یک عده انگشت میرسانند و همین طور…اینان همگی پشتوانه سلطنت خامنه ای جلاد و ایدئولوگی او هستند
بچه آخوند عاق شده در وطن اشغالی
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
با درود به زمانه ایها. من فقط زمانی که شما فقط رادیو بودید گوشتان میکردم و همین. اما دوستی خبرم کرد تا مقاله تان را خواندم. بد نبود. نظرات نوشته شده بسیار درست بود. من نیز با نگاه یک آخوندزاده عاق شده به ماجرا این نظر را مینویسم و موافقت خودم را با نظرات تا اینجا و تا این ساعت نوشته شده را اعلام میکنم. و بله رژیمهای اینچنینی کارشان همین است. هر کس بخواهد بالا برود او را حذف میکنند. برای مقام معزم (عازم به بسوی قذافیناسیون) رهبری افراد اعم از دولتی یا سپاهی یا ارتشی یا حتا ملتی فقط پله هستند که باید ازشان بالا رفت. هر کس بخواهد از پله بودن بالاتر برود او را حذف خواهند کرد. انقلابها فرزندان خودشان را میبلعند. در حکومتهای خود کامه همه جا وضع همین است. من نیز با نظرات نوشته شده موافقم. فکر میکنم به قول خود آخوندها قتل او یک واجب کفائی و واجب خفائی بود و نه واجب عینی. این واجب چنان عظمتی برای رژیم داشت که میبایست به هر قیمت آنرا اجرا کرد. اگر به سخنان تک تک افراد از رهبری گرفته تا پورمحمدی و اژه ای و دیگران توجه شود اینان تلویحا همگی وجوب، اضطرار، مسئولیت و چونی و چرائی این قتل را برسمیت می شناسند. آنها در حقیقت بدون تلفظ نام قتل، قربانی کردن رئیسی همچون یک گوشفند یا حتا یک گاو را صددرصد برسمیت می شناسند. فقط فرق گاو و گوسفند با سید ابراهیم رئیسی، سید بودنش و مسلمان بودنش و شیعه بودن و جنایتکار بودنش است. اینجاست که ما باید حتا در مورد سیدالشهدا های اسلام و سالارهای شهیدانشان غور و اندیشه کنیم. چرا که همگی بر سر قدرت و حذف رغیب بوده و اتفاقا سیدالشهدا نامیدن این آدمکش قهار، من بچه آخوند عاق شده را به یاد سیدالشهدائی می اندازد که روز و روزگار ما مردم را سیاه کرده. روضه خوانی در «جائی» تعریف می کرد که سالار شهیدان و سیدالشهدای دوران در دشت کربلا سوار بر ذوالجناح (اسب دوبال دار) تا بیضه های اسبش را خون بگیرد از کفار را گردن زده، تا اینجا در آن مجلس همه خوشحال شدند تا اینکه گفت : شمر سر امام حسین را برید، و همه گریه کردند. پدر من به آن مداح و روضه خوان گفت دفعه آینده بگو تا زانوهای آن حضرت را خون بگیرد از کفار را سر برید یا گردن زد و بعد سرش بریده شد و نه بیضه ها، چون در مجلس اولیا مخدرات (زنان) هم هستند و ممکن است تحریک آمیز باشد. پس واقعا حاج سید ابراهیم آیت الله دکتر رئیسی حتما به تمام معنا سیدالشهدای آسمانی بود. برای همین ترکش ها پیش از انفجار آن چمدان جا اندازی شده به جای چمدان رئیسی که هم قد و همرنگ و هموزن بود اما چمدان رئیسی نبود به سوی او و امیر عبداللهیان بود بقیه اش را دیگران نوشته اند. با احترام به همه امیدوارم به قول دیگران شما هممیهنان خارج از کشور سر عقل بیائید و با تشکیل یک جبهه ما را در ایران یاری کنید. شما ترکیبات لازم را برای تشکیل یک جبهه مشترک دارید. پس آنها را با هم ترکیب کنید و یک هسته مرکزی قوی را به ما پیشنهاد نمائید. ممنون از دوستمان و پیشنهادش برای نوشتن این نظر
کورش نام مستعار از ایران
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
با درودهای دردناک به نویسنده مقاله و هم نظر بسیار مهم و درستی که شین از جنوب تهران نوشته باید بگویم که ما گرفتاری بسیار بدی داریم. ما البته که گرفتار حکومت اسلام و حتا نه حکومت اسلامی هستیم اما گرفتار لمپن ها و ناکاردانهای چپ و راست هم هستیم. ما از یک سو کسانی را داریم که در شست هفتاد سال پیش چپ بودن و استالینیست بودن گرفتارند و نمیتوانند چپیِ نو شوند و از دیگر سو به خاطر انقلابی که که از محتوایش خالی شد و از اسلامیات پر شد و بدبختانه چپ هم ناآگاهانه بسیار به او کمک کرد و مهرش و محتوایش اسلام و تشیع شد و جمهوریتی در کارش نبوده و نیست و خمینی راحت گفته بود : «من اینجا نشسته ام تا همه بگویند مرگ بر خمینی» پس آبروی جمهوری را نیز بردند. همچنانکه اشتباهات شاه فقید نیز ما را به اینجا رهنون کرد. بی تجربگی همگانی بود. در اینجا اصلا جمهوریتی از ابتدا در کار نبود و پدر خود من به عنوان یک چپی میگوید که من و ما نادانی کردیم که شاپور بختیار را کمک نکردیم. از سوی دیگر ما شاه پرستان را داریم. اینان حتا مشروطه خواهان را نیز قبول ندارند. برای همه ی اینها من فکر میکنم که این مقاله و خصوصا نظرِ شین از جنوب تهران بسیار مهم هستند. ما حتما باید تا دیر نشده و فرصت اندکی هست با نام بردن یکدیگر یعنی مشروطه خواهان جمهوریخواهان را و جمهوریخواهان مشروطه خواهان را یک اتحاد محکم تشکیل دهیم. وخصوصا کسانیکه در خارج هستند میتوانند راحتر و آسانتر و در امنیت یک جبهه ائتلافی و یا اتحادی تشکیل دهند. به نظر من که هم از دو سو از دو قوم هستم و به خاطر شغلم به چند شهر در رفت و آمدم واقعیت امروز ایران که اکثریت مردم خواهانش هستند عبارت است از . تمامیت ارضی ، حکومت مرکزی پرچم واحد شیروخورشید که البته در این مورد میشود با همه پرسی به توافق رسید. احترام کامل به اقوام و زبان و رسم و رسوماتشان است** دمکراسی، لائیسیته و سکولاریته. « در اینجا لازم میدانم اشاره کنم که کسی شخصا به مولوی عبدالحمید در مورد لائیسیته و تفاوتش با سکولاریته پیام داده بود و ایشان در سخنرانیش صریحا گفته بود لائیسیته باید در ایران سرکار بیاید.» احترام چپ و راست مشروطه خواه و جمهوریخواه به یکدیگر که نویسنده نظر نیز از خواسته هایش بود. همه ی اینها تا رسیدن به رفراندوم. هممیهنان خارج از کشور از چپ گرا تا راستگرا از جمهوریخواه تا مشروطه خواه همگیشان در کشورهای اروپائی و دموکراسی های غربی زندگی میکنند آنها دارند میبینند که وقتی دشمن خارجی می آید وقتی کشورهای آزاد توسط نازیها و…اشغال شده چپ و راست و میانه و…همگی با هم متحد شدند و کشورشان را آزاد کردند. مادر بزرگ من با سن و سال بالایش از من میپرسید که ما مردم کی بیدار میشویم، کدام بدبختی میتواند ما را با هم متحد کند. و آخرین بند این است که. ما باید تعهد کنیم کسانی که سران اپوزیسیون خواهند شد باید تعهد کنند که اولا رفراندوم زیر نظر سازمانهای حقوق بشری باید باشد، و دیگر تعهد باید این باشد که ما به نتیجه ی رفراندوم احترام بگذاریم و فقط مدعی تمدن داشتن نباشیم، بلکه متمدن هم باشیم و با خردمندی و صلح و شرف و آرامش و بردباری به صندوق رای اعتماد و احترام بگذاریم و آنکسان که در اقلیت بودند به اکثریت شادباش و تبریک بگویند و آنکسان که اکثریت بودند غره نشوند و خواهرانه و بردرانه همدیگر را تحمل کنیم. چنانکه شین از تهران نوشته این کار را ایرانیان خارج نشین میتوانند در امنیت کامل انجام دهند و به ما در ایران کمک کنند. باز به قول شین تهرانی باید لمپن ها را از جریانها اصیل و بردبار و خردمند دور کرد. در این راه همین سایت منیتواند پیشقدم شود. زنده باد ایران با رنگها و زبانها و اقوامش و رسم و رسومهایش. ** ( زبان فارسی فقط یک زبان پیوند است زبان فارسی مثل مردمانش پر است از واژه های آذری، ترکی، عربی، فرانسوی و کردی لری بلوچستانی و سیستانی و حالا دیگر انگلیسی و…)
آرش
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
عالی تحلیلی بل جزئیات و محکمه پسند
P$$$P
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
نه !
ش از جنوب تهران
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
اصولا حاج سید ابراهیم رئیس القاتلین را برای این با صدور فتوای قتل کشتند تا شکست پروژه قاتل بر قدرت را پنهان کنند. خامنه ای و قاتلان هسته ی مرکزی قدرت چون افتضاح ریاست حکومت اسلامی حاج ابراهیم رئیسی را دریافتند و هم وزیر امور خارجه شان که حتا زبان پارسی را هم بلد نبود چه برسد به یک زبان خارجی پس این دو را با پوششهای چند گانه و گاهی بیگناه کشتند. اینا خودشان گفتند که حتا اگر امام زمان هم آمد و مخالفت کرد باید او را هم کشت. بنا بر این برای آنها میتوان حتا بیگناهان را نیز قربانی کرد. در آن صورت حضرت آقا فتوای شهادتشان را صادر خواهند کرد. در هر حال طبق اخبار تائید شده تو سط چند پاسدار و خصوصا پاسدار بزرگواری که ما میشناسیم در بالگرد انفجارهائی پی در پی انجام شده. رئیسی و امیرعبداللهیان اولین ها بودند که با هدف گیریهای چمدانی و با کنترل از راه دور کشته شدند آل هاشم پس از این انفجارهای اولیه و پی در پی خودش را به بیرون پرتاب کرده و در درختها گیر افتاده و در حقیقت شاخه های درخت کمکهای ضربه گیر سقوطش بوده و او نمرده بوده. اصولا تماسهای مکرر برای این بوده تا مطمئن شوند که همه کشته شده اند. از ابتدا نیز همه ی دست اندرکاران این جریان میدانستند که بالگرد در کدام نقطه منفجر شده. ولی منتظر بودند تا آل هاشم هم بمیرد. شاید اصلا آل هاشم را خلاس کرده باشند. اساسا وارد کردن ترکیه برای یافتن بالگرد نوعی استتار واقعیت و حقیقت بوده. پس نتیجه گیری کنم که: یکم : خامنه ای و هسته مرکزی قدرت بینهایت ازهمه جهات و بی کفایتیش در همه ی زمینه ها از رئیسی ناراضی بودند. اتفاقا از سحنان همه کاندیداها چنین برداشتی اظهر من الشمس است. دوم: اینها را کشتند تا دور دومی برای رئیسی که حتا حرف روزمره اش را هم بلد به دور دوم ریاست جمهوری انتخابات بعدی نرسد. سوم: اینکار حکومت نوعی دوپینگ است تا شوکی را بر جامعه وارد کند. چهارم. طبق گفته ی پاسداری که ما میشناسیم و واقعا ایرانی ست، طبق یک فایل صوتی قرار است چند کاندیدا وارد انتخابات شوند و یک رقابت دروغین را سازمان دهند و خصوصا انتخابات را به دور دوم بکشانند تا شاید در مردم تولید هیجان کنند و دوباره مسابقه ی «بد و بدتر»، «فاسد و فاسدتر» و «دزد و دزدتر» بکار گرفته شود. برای فهم این ماجرا خوب است به سخنان مصطفی پورمحمدی توجه شود. شاید او خودآگاه یا ناخودآگاه در چند دقیقه همه بیشرفی و شناعت و جنایتکاری این رژیم را بر جسته میکند. به نظر من او همه ی جنایات و ناکارآمدی و اسلامیت رژیم را با گردن کلفتی برسمیت می شناسد. و نتیجه گیریش را به مردم میسپارد. نتیجه گیرش این است که همه اینها را من و ما قبول داریم ولی طبق آنچه گفتم ما جنایت کاریم، ما پست و بیشرفیم، ما فقر گستریم، ما اصلا ایرانی نیستیم، اما ایرانیان را می شناسیم. پس بیائید در انتخابات شرکت کنید. راه دیگری ندارید… و من از این گوشه ی جنوب شهر تهران اعلام میکنم که مصطفی پورمحمدی راست میگوید ! چرا !؟ پاسخش اپوزیسیون خارج از کشور است که با وجود زیستن در اروپا و آمریکا نمیتواند یک ائتلاف و یک اتحاد تا رفر اندوم برای نوع حکومت تشکیل دهد. آنها ما اسیران در بند را میترسانند. آنها با ائتلافهای آبکیشان با وارد کردن تجزیه طلبان در درون خود، با ترساندن ما از تجزیه از جنگ داخلی ما را زهر ترک میکنند. برای همین اپوزیسیون خارجنشین که نمیتواند جلو لمپن های دست راستی و شاه اللهی و چپ اللهی و شعارهای مسخره و انگشت رساندنها را بگیرد ما را در داخل نومید میکنند و باعث سرد شدن انقلاب عظیم و باورنکردنی زن زندگی آزادی شده و میشود. من یک جمهوریخواه و چپگرا هستم اما در ایران هم جمهوریخواه و هم مشروطه خواه وجود دارد و دارند با هم زندگی میکنند و به هم احترام میگذارند. اما طبق فیلمها و صداهائی که ما از اروپا و آمریکا می بینیم و میشنویم بدبختانه بسیار ترسناکند. و عجیب این است که اینان همگی در کشورهای پیشرفته و مدرن و دموکراسی دار زندگی کرده اند. اما گوئی هیچ نیاموخته اند. جالب است که مصطفی پورمحمدی چندین بار نام ایران و ایرانی با احترامهای زننده و قلابی و دروغین تکرار کرد. ببخشید فرصت باز خوانی و حتا امنیت روانی بازخوانی را ندارم. ش از جنوب تهران
پیدا کردم !
radiozamaneh.com/820888/
واقعا آنچه را در مورد سیدالشهداها و مقایسه با این سید الشهدا جدید نوشته نوشته در تاریخ بینظیر است.