ژاله وفا
در پی تقاضای یک هموطن درحین نوشتن وضعیت سنجی بودم که در آن به بررسی بحران عظیم مسکن در ایران و نیز به وعده های پوچ رئیسی در باره ساختن بیش از1 میلیون واحد مسکونی در سال که بعد از دوسال بر سرکار آمدن دولت وی تنها ساخت سالی 3 هزار مسکن تحقق یافته است پرداخته ام،که خبر سقوط بالگرد رئیسی و همراهانش و متعاقب آن خبر مرگ وی و همراهانش در بالگرد منتشر شد.
واکنشهای مختلفی نسبت به مرگ وی اظهار شده است :برخی به رقص و پایکوبی برخاسته اند ، برخی کشته شدن وی را به سخره گرفته اند واظهار خوشحالی از دریده شدن وی توسط گرگها و خرسها کرده اند، برخی نیز گفته اند آه مادران 4000 جوان کشور که وی در قالب عضویت در “هیات مرگ” در سال 67 در اعدام آنها در زندانها نقش موثری داشت ، دامان رئیسی را گرفته است و… بسیاری از این اظهارات ناشی ازدرد و زجری است که مردم ایران ( هر کس به انحایی ) از این نظام و مسئولین آن متحمل شده است وکاملا قابل درک است.
لازم دیدم در این نوشته کوتاه نظر خود را در باره اینگونه سوانح عمدی و یا غیر عمد و تاثیر فوت چنین عملگان استبداد را برجامعه بنویسم.
اینجانب از آنجا که به حقوق انسان و حق حیات باور دارم و به آن احترام می گذارم. از مرگ هر کس حتی دشمن و نیز مرگهای دلخراش ، هیچ گاه شاد نمی شوم. چرا که از بن دندان اعتقاد دارم ،انسان حقوند از سر احترام به حق حیات ،آرزوی مرگ هیچ انسانی را در دل نمی پروراند، حتی اگر دشمن وی و وطنش باشد.
انسان حقوند از زجر و شکنجه و دریده شدن هیچ کسی حتی دشمن نیزشاد نمی گردد.
وجدانهای سالم ، خود را در دایره تنگ نفرت و خشونت گرفتار نمی کنند واز منظر انسانی حقوند از بکار گیری خشونت و آرزوی زجر دیگری هر کس باشد ،مستغنی هستند.
و اما چرا رفتار و عملکرد دیکتاتورها و افرادی همچون رئیسی باعث چنین باز تابی می شود؟
بیاد دارم آقای بنی صدر اولین منتخب قانونی مردم ایران در طول تاریخ ، که 74 درصد آرای مردم را جلب کرده بود، وقتی هلیکوپتر حامل وی در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۳۵۹ سقوط کرد ، مردم دست به دعا شدند که به وی آسیبی نرسیده باشد. هولی جامعه را فراگرفته بود و همگان نگران جان وی بودند. هلیکوپتر حامل بنیصدر رییسجمهوری وقت هنگام بازگشت ایشان از نوار مرزی ایران و عراق در نزدیکی اسلامآباد بر اثر نقص فنی سقوط کرد ولی خوشبختانه به ایشان و هیچ یک از همراهان صدمهای نرسید. آقای بنیصدر پس از سقوط هلیکوپتر در ساعت ۳۰ :۱ بامداد در گفتوگویی جریان وقوع این حادثه را بیان کرد و گفت:” پس از حرکت از قصر شیرین و طی مقداری راه، استاندار به من اطلاع داد که هلیکوپتر دچار نقص فنی شده و مجبور به فرود اجباری میباشد، در این هنگام هلیکوپتر شروع کرد به دور زدن و وقتی آدم بیرون را نگاه میکرد چنین به نظر میرسید که روی آب پرواز میکند. خلبان بعد متوجه شد چراغها از کار افتاده است به هر حال ناچار آماده فرود اجباری گردید که کنترل از دست او خارج شده و هلیکوپتر سقوط کرد. پس از سقوط هلیکوپتر تیمسار ظهیرنژاد درب هلیکوپتر را باز کرد و کلیه سرنشینان به بیرون پریدند در این لحظه بود که متوجه شدیم قطعات هلیکوپتر در نقاط مختلف افتاده است. رییسجمهوری سپس افزود: این الحمدالله از شگفتیها و نشانه کمال رحمت خداوندی است که هلیکوپتری سقوط کرده و متلاشی هم بشود و به هیچیک از سرنشینان کوچکترین صدمهای نرسد. محل سقوط در نزدیکی دهی بود و روستاییان آن ده که بعد معلوم شد کرد هستند، آمدند و خیلی شادی کردند و شگفتزده شده بودند. روستاییان که دارای یک جیپ و یک تراکتور بودند کلیه سرنشینان را به پاسگاه ژاندارمری آن منطقه انتقال داده و در آنجا با استفاده از اتومبیل پاسگاه به کرمانشاه آمدیم.آقای بنی صدر افزود :موقع حرکت هلیکوپتر هوا تاریک بود و ظاهراً این هلیکوپتر شب نمیبایستی پرواز میکرد. ولی چون خلبان ماهری بود لذا آماده پرواز گردید و به هر حال نقص فنی از عهده او بیرون بود و وقتی که هلیکوپتر به زمین سقوط کرد، از آنجا که عواطف و احساسات بشری ظاهرسازی نیست و احساسات صمیمانه است، روحیه انسانی این خلبانها و همه سرنشینان خیلی برجسته بود و من هم باید از روحیه فرمانده نیروی زمینی و هم از صیاد شیرازی و از همه و همچنین از مردمی که با آن صمیمیت بر گرد ما حلقه زدند در صورتی که دیگران میترسیدند که آنها به ما حمله کنند، تشکر و قدردانی کنم. دهقانان آنجا کرد بودند و خیلی پرشور و بحمداله همه چیز گواهی میداد از الطاف خداوندی.”
بنی صدر رئیس جمهوری مردمی بود و اعمالش در جهت احقاق حقوق مردم و وفادار به آرمان مردم.از اینرو هر صدمه ای به وی احساسات صادقانه مردم را جریحه دار می کرد.نگاه مردم به وی نگاه به یک خودی و یکی از آحاد خود ملت بود . انسانی وفادار به ارزشها و خواسته ها و حقوق و آرمان های مردم که حاضر نشد تدارکاتچی قدرت خمینی شود و از اینرو علیه وی کودتا کردند.وی انسانی با شخصیت بود که با ایستادگی بر روی ارزشها و آرمان مردم نشان داد وقتی مردمی در انتخاب خود آزادند انسانهای با شخصیت و دارای توان و برنامه را بعنوان سخنگوی خود انتخاب می کنند.
رئیسی اما عضو” هیات مرگی ” بوده که با تشخیص ” غیر صائب آن هزاران نفر از زندانیان سیاسی و عقیدتی را که در زندانهای نظام جمهوری اسلامی بسرمی بردند، به فرمان خمینی، در ماههای مرداد و شهریور ۱۳۶۷ به گونهٔ مخفیانه، اعدام و در گورهای دستهجمعی دفن کردند. آنهم بدون دادگاهی عادلانه. و بدینسان احساسات ملتی را ( بویژه مادران و پدران و همسران و فرزندان ) آنها را جریحه دار و داغدار کرده است. وی با داشتن کمترین دانشی در مسندهای مهم همچون ریاست سازمان بازرسی کشور ،تولیت آستان قدس رضوی ، معاونت اول قوه قضائیه ، دادستان کل کشور ، ریاست قوه قضائیه و نایب رئیسی خبرگان و با تقلب بر مسند ریاست جمهوری تکیه زد و از ابتدا عمله استبداد بود.وی اما مرجع سیاسی نیز نبود و فردی فاقد شخصیت بود که تنها در نظامی که مقاماتش بایستی تهی از شخصیت و دانش و اعتبار مردمی باشند ، در سلسله مراتب قدرت یک نظام مستبد و متصلب جایگاهی را اشغال کرده بود.در چنین نظامی جابجایی مهره ها و بروی کار آوردن مهره ای بی دانش تر و سر سپرده تر ساده است.
نگاه مردم به وی نگاه به دشمنی است که جز قدرت و خشونت و کشتار در ذهن نداشت و با وعده های پوچ در مسند هایی قرار گرفته بود که نه تنها لیاقتش را نداشت بلکه با اتخاذ تصمیم های نابجا ، فرصتهای بزرگ را از دست مردم ایران خارج کرده است و بر عمر نظامی فاسد افزوده است.
گمانه زنی هایی نیز در مورد کشتن وی و سقوط عمدی بالگرد حاوی وی و امیر عبدالهیان و 9 نفر دیگر موجود در آن بالگرد وجود دارد. از آنجا که رژیم ولایت فقیه بسیاری از مخالفان خود را بطور فیزیکی ترور کرده و ماهیت قدرت مرتب تقسیم به دو و حذف یکی را پیش می گیرد ، و اکنون کار به دایره تنگ مسئولانی که در راس قدرت حاکم قرار دارند رسیده ،احتمال اینکه امثال مجتبی خامنه ای رقیبان احتمالی خود را یکی پس از دیگری از بین ببرد نیز وجود دارد. همانگونه که رفسنجانی این ایرانگیتی فاسد را که از ابتدا با میر غضبش فلاحیان در چه جنایات وقتلهای زنجیره ای و کودتاها و وابستگی ها و تخریبها که دست نداشت “استخری” کردند و بعنوان رقیب خامنه ای و فرزند او از سر راه برداشتند . البته مساله رقابت بر سر جانشینی خامنه ای امری مهم است که بررسی آن را به وقت دیگری بایستی موکول کرد.
اما همانگونه که ذکر آن رفت ،رئیسی فاقد شخصیتی بود که فقدانش ضایعه ای حتی برای نظام حاکم محسوب شود چه خواسته برای مردم.
حتی در جستجوی جسد رئیسی، نظام ولایت فقیه استثناهایی را قائل شد که دشمنی نظام را با حقوق مردم آشکار تر کرد. زیرا به یکباره هم از اتحادیه اروپا کمک خواستند تا با ماهواره به جستجوی محل سقوط بالگرد حاوی وی و همراهانش کمک کند ( به قول ظریفی با اینکار نیز به قدرتهای خارجی امکان دادند خاک ایران را مورد شناسایی دقیق قرار دهند )و هم از ترکیه تقاضای بکار گیری پهپادی از نوع آکینجی بایراکتار کردند که به تجهیزات دید در شب مجهز بود و به کمکهای بین المللی پاسخ مثبت دادند ولی وقتی نوبت زلزله و سیل و فجایع طبیعی برای مردم می رسد و یا نیاز به واکسن کرونا می شود ، به یکباره جان مردم بی ارزش می شود و این نظام مستبد کمکهای انسانی بین المللی را رد می کند.
اما فوت کسانی که در جنایات و تخریب دست داشته اند، مایه تاسف است از اینرو که ای کاش امثال رئیسی ورفسنجانی زنده می ماندند و در آینده ای نزدیک در یک دادگاه عادلانه مردمی ، از تمامی موهبات نظامی دموکرات و انسانی که توسط یک ملت دموکرات و رشید و حقوند در اختیار هر انسانی قرار داده می شود، نیز بهره می بردند و برخلاف 4000 جوان وطن که حتی از داشتن وکیل بی بهره بودند، از امثال وی حق داشتن وکیل سلب نمی شد و در این دادگاه فرصت می یافت چگونگی شکل گرفتن استبداد و عمله استبداد شدن را و اطاعت از اوامر ونواهی قدرت را شرح دهند ،تا ملتی به عینه از هر آنچه پشت پرده بر خلاف رای و نظر و خواسته آنان در سرای قدرت مستبد انجام می گیرد ، بطور دقیق مطلع شود. و مسلما دادگاهی مردمی و دموکرات بر مبنای حقوق ،رای خود را نیز صادر می کرد.همین تجربه گرانقیمت را مردم افریقای جنوبی با جانیان حکومت آپارتاید کردند.مرگ امثال رئیسی فرصتی است برای مردم ایران که ضوابط یک نظام حقوند را در آینده ایران به خود یاد آور شوند و فرصت را برای از پی گرفتن ادامه جنبش خود مغتنم بشمارند .
این نوع اطلاعات و نمایان شدن قبح زور پرستی و استبداد از زبان عملگان استبداد است که به کار نسل امروز و نسلهای آینده می آید.این گونه تمرین دموکراسی حتی با دشمن است که می تواند مفید به حال آینده مردم و زیست در صلح و آرامش و دروی از چرخه مخرب خشونت باشد.نه گفتن به نظامی سراسر فساد که هیچ امنیت قضایی در آن متصور نیست ، اتفاقا ضرورت نظامی دموکرات و ملتزم به ضوابط و امنیت قضایی بدون تبعیض را یاد آور وجدانها می کند.
شاعر دنیا دیده ایران سعدی بی دلیل نسروده:
آرامش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت ،با دشمنان مدارا
عدالت از قدیم جزو عناصر پایه ای فرهنگ کهن ایران بوده است.
از یاد نبریم که رعایت عدالت در حق دشمن ، به هیچ وجه یاری رساندن و موافقت با وی نیست . رعایت عدالت در حق همگان، ضامن زیستی برخوردار از امینت و بدور از خشونت است.
مبارزه علیه نژاد پرستی، علیه استعمار، علیه نظام طبقاتی، علیه استثمار اقتصادی، علیه برتری مذهبی و قومی، علیه تحقیرو بکار گیری خشونت بر ضد زنان، مبارزه در راه ایجاد مشارکت دموکراتیک مردمی و مبارزه عاری از خشونت برای ایجاد دگرگونی های اجتماعی و سیاسی ،از واجبات آینده ایران است و نیازی به بکار گیری خشونت و حس تنفر ندارد.
اگر از امروز ما مردم ایران تمرین دوری جستن از چرخه مخرب خشونت را شروع نکنیم ، بازدر آینده قدرت بر روی کار آمده، با حذف خوبان و محبوبان ملت شروع می کند تا نوبت به بدان و دشمنان برسد و روی صلح و آرامش و عدالت را نخواهیم دید.
گاندی نیز که اندیشه خشونت پرهیزی را رواج داد و بر اساس آن مبارزه ای موفق بر علیه استعمار انگلیس را به پیش برد ، بر قدمت حق و ملایمت تاکید می کند ، آنجا که می گوید:
“چیز تازهای ندارم که به جهانیان یاد بدهم. حق و ملایمت مانند جبال دنیا قدیمند”
و یا وقتی اظهار می کند :”ملایمت و عدم خشونت در شکل مثبت خود عبارت است از محبت به معنای وسیع و نیکی عظیم. هنگامی که شما پیرو طریقه ملایمت و عدم خشونت شدید، نه تنها باید دشمن را دوست بدارید بلکه باید رفتار شما در قبال خطاهای دشمن که با شما بیگانه است درست مانند رفتاری باشد که با پدر و یا فرزند خطاکار خود دارید. انسان نمیتواند دشمن خود را فریب بدهد و یا از او بترسد و یا او را بترساند”.
دوست داشتن دشمن ، به معنای همکاری با دشمن و پذیرفتن رفتار و نظریات وی و یا عدم مبارزه با آن نیست، که اگر اینگونه بود گاندی با استعمار انگلیس در نمی افتاد.
بلکه یاد آوری و زنهاری است به انسان که تو نباید عکس العمل دشمن شوی و از انسانیت و الزامات حقوقی انسانیت خارج شوی وگرنه از جنس همان خواهی بود.
اندیشه خشونت پرهیزی را آقای ابوالحسن بنی صدر به عملی پویا و سازنده یعنی اندیشه خشونت زدایی بر اساس موازنه منفی ارتقا داد بدین معنی که نه تنها انسان خردمند در هنگامه تنگنا وقتی با خشونت مواجه می شود ،با علم بر اینکه حق و سازندگی زور نمیطلبند و از بکار گیری زور بی نیاز اند، حتی المقدور خرد خود را بکار می گیرد که با پرهیز از بکار گیری خشونت، برعکس عملی را انجام دهد که دشمن را از بکار گیری خشونت نیز باز دارد. و از دایره تنگی که دشمن برای او می سازد و سیکل معیوب خشونت خارج شود و روشهایی را اتخاذ کند که بدور از تخریب و سرتاسر سازندگی باشد. بنی صدر در همه نوشته ها و مصاحبه های خود از روشهای خشونت زدایی مثال می آورد .اینجانب افتخار این را داشتم که طی چند مصاحبه که با ایشان در تلویزیون سپیده استقلال و آزادی بعمل آوردم ، ایشان این روشها را به مردم معرفی کنند(1). وی حتی در آخرین روزهای حیات پر برکتش نیز بر روی کتابی به همین نام کار می کرد که درآن روشهای عملی خشونت زدایی را تبیین کرده است . این اندیشه منبعث از فرهنگ کهن موازنه منفی در ایران و حقمداری در دین اسلام است ( که رئیسی نماد بازی و تحریف آن دین مظهر مروت و عدالت بود )و به مردم امکان میدهد تجربه جمعی را بیازمایند و به توانایی سازندگی خود بدور از هر خشونتی خود آگاهی بیشتری پیدا کنند.
باشد که ما مردم هدفمند ایران جنبش انقلابی خود را از سر گیریم و مانعی همچون رژیم ولایت مطلقه را از سر راه برقرای ایرانی آباد و آزاد و حقوند و دموکراتیک و آزاد و پر عدالت برداریم.
ژاله وفا عضو مجامع اسلامی ایرانیان
jalehwafa@yahoo.de
1-
Banisadr 97-01-15=روش شناسی قسمت (۱۰) ویژگیهای زبان قدرت و زبان آزادی: مصاحبه تلویزیون سپیده با آقای بنی صدر
لینک صوتی
https://soundcloud.com/a-banisadr/banisadr-97-01-15sepideh
لینک تصویری
Banisadr 97-01-22=روش شناسی قسمت (۱۱) قواعد خشونت زدائی: مصاحبه تلویزیون سپیده با آقای بنی صدر
لینک صوتی
https://soundcloud.com/a-banisadr/banisadr-97-01-22
لینک تصویری
https://www.youtube.com/watch?v=I3DH947_0zA
Banisadr 97-03-23=روش شناسی بخش ۱۲- پاسخ به بینندگان در باره قواعد خشونت زدائی:گفتگو با آقای بنی صدر
لینک صوتی
https://soundcloud.com/a-banisadr/banisadr-97-03-23sepideh
لینک تصویری
3 پاسخ
زنده باد موساد. اینکار با همکاری موساد و علی اف انجام شد. و البته در پس این ماجرا موساد و حکومت اسلامی با هم همکگاری می کنند تا ضربه ای که در همین چند روز آنجام خواهد شد. جمهوری اسلامی میداند که موساد است که پشت این ماجراست اما اگر برسمیت بشناسد باید پاسخ بدهد و آن وقت نابود خواهد شد. اسرائیل هم که خب معلوم است که خواهان کتمان حکومت اسلامی ست. طبق خبر موثق از یکی از فرماندهان مهم سپاه. همه ی ماجرال در باک بنزین اتفاق افتاده. بدین صورت که موادی در باک ریخته شده که سطح مایع سوخت را بالا آورده و مایع سنج و درجه ی باک نشان میداده که پر است در حالیکه فقط برای حدود ۲۰ دقیقه سوخت داشته. ماجرای هوا و سرما و برف و…دروغی ست که همه را راضی میکند. هم موساد کارش را کرده حالا به نام برف و سرما باشد یا جنگ قدرت در داخل نظام یا نه برایش مهم نیست. حکومت هم میخواهد وانمود کند که موساد نبوده و وارد جنگ نشود. اما ضربه مهمی در راه است. و البته شما رنگین کمانی ها در خواب غفلت هستید. و امیدی نیست که نیست. رنگین کمان یک آسایشگاه است. اینرا یکی از مقامهای امنیتی می گفت !
شهریار تبریزی
بسیار مهم:
با درود به گردانندگان سایت شما امیدوارم نوشته ی مرا به عنوان یک مقاله منتاشر کنید: این مقاله را جای دیگری نیز فرستاده ام.
رئیسی را کشتند !
بدبختانه مجبورم از کنج دفتری در تهران مخوف با «نام نشان» بنویسم. نخست اینکه خانواده اختاپوس رهبری از آقا مجتبى تا باقری کنی و اژه ای و قالیباف و چند نفر از سرداران سپاه در قتل رئیسی و امیرعبداللهیان و آل هاشم و….و بدبختانه یکی دو نفر بیگناه و کمگناه دست داشتند. آنها در برابر بیسوادی ٰرئیس جمهور و امیرعبداللهیان به بن بست رسیده بودند. آنها دیگر نمیتوانستند ادبیات، حتا نسبت به خودشان، بسیار سطح پائین این دو نفر را تحمل کنند. آنان نه شجاعت عزل او را داشتند و نه امکانش را. چرا که اگر از عزلش میکردند ناکارآمدی خودشان نیز هویدا می شد. چرا که آنان تمام سرمایه های جنایتکاری خودشان را در بر کشیدن چنین شخصی که واقعا حتا از سخن گفتن معمولی نیز عاجز بود را به پای سید ابراهیم رئیسی و امیر عبداللهیان بیسواد ریخته بودند. به عنوان نمونه (حقنه کردن در حلقوم را بیاد بیاورید.) همینگونه آبروریزی ها را که کم نیستند هر دو فاسد و آدمکش یعنی ابراهیم رئیسی و امیرعبداللهیان به وفور در پرونده شان داشتند. حکومت اصلا درمانده بود تا با اینان چکار کند. یکی از پاسداران میهندوست هم خودش و هم از قول چند پاسدار طرفدار براندازی میگفت حتی قیافه ی این آقا را تحمل نمیتوانیم بکنیم. صدایش صدای بیسوادان است. راه رفتنش هم همین طور. این دو نفر یعنی رئیسی و امیرعبداللهیان روی دست رژیم و رهبری باد کرده بودند. راه چاره برای مافیای بر قدرت و سرمایه همین یک راه بود و حذف اینان. چرا که در غیر این صورت با آنهمه تائید و تاکید بر تائید نمیشد رئیسی و امیرعبدالهیان را از دور به در کرد. بنا بر این با فتوای رهبری و بنا بر حفظ رژیم خونخوار از اوجب واجبات است حتا ابزارهای قتلعامهای خودشان را نیز حذف میکنند. چرا که آنها معتقدند که برای حفظ نظام میباید اینان را قربانی کرد و اعتقاد دارند که اینان را به بهشت فرستاده اند. چنانکه با بسیاری کردند. و اما در اینجا باید از ناکارآمدی اپوزیسیون در کل و خصوصا از اپوزیسیون خارج از کشور یادی بکنم. این اپوزیسیون در کلیتش ناکارآمد و الکن بوده است. نامهائی که می برم در خاموشی انقلاب زن زندگی آزادی دست داشتند. شخص شاهزاده رضا پهلوی با نداشتن جنم، شجاعت و ناکارمدیش و ناسخنوریش و لمنپنهایش و فحاشانش و انگشترسانهایش. اطرافیانش و به ویژه خانم محترمش یاسمین خانم با آن شعار نابخردانه اش مرگ بر سه فاسد ملا، چپی، مجاهد . سازمان مجاهدین خلق با همچنان یک سازمان بسته و تروریستی ماندنش. چپهائی که شعار «مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر» سردادند. در این میان باید به شورای مدیریت گذار حسن شریعتمداری با راه دادن افراد تجزیه طلبی همچون ضیاء صدرالاشرافی که یکی از فاسدان بی اعتبار در میان دیگر فاسدان و تجزیه طلبان است و نشانی از ترکیبات خود شریعتمداری ست، دیگری شورای ملی تصمیم بود با آب روغن بازهم تجزیه طلبی که مردم را در ایران ترسانید. من همان زمان برای کاری به یکی از شهرهای نسبتا کوچک رفته بودم آنجا دیدم که در میدان شهر کسی ایستاده بود و اعلامیه آن شورا را با آب و تاب میخواند و خصوصا نامها را یکی یکی مورد تجزیه و تحلیل قرار میداد. فرزند من همان موقع با راهنمائی من نظری را خطاب به مسعود نقره کار نوشت و این آقای دکتر مسعود نقره کار عوض فهمیدن و بکار گرفتن خرد و دریافت ماجرا با عصبانیت فرزند مرا سایبری نظام دانست. کسان دیگری که دانسته یا ندانسته دست بکار شدند برای نجات رژیم یکی اکبر گنجی بود، دیگری سروش بود سومی علی افشاری بود، مسیح علینژاد، حامد اسماعیلیون و مسیح علینژاد، عبدالله مهتدی و ابوالفضل محققی، فیروزه بنی صدر، مهران مصطفوی، محمود دلخواسته و کل بنی صدریها و…اینان و خود شماها ها در رنگین کمان همگی اشتباه تاتیکی کردند از اولینشان تا آخرینشان. چرا که پس از ۴۵ سال هم استبداد حکومت سلطنتی به نام مشروطه نا مشروطه بود و هم استبداد حکومت اسلامی به نام جمهو.ری نا جمهوری بود. بنا بر این می بایست و می باید در یک آشتی ملی هم مشروطه خواهان و هم جمهوریخواهان موجودیت یکدیگر را برسمیت بشناسند و با گرد آمدن بدور تمامیت ارضی ایران، حکومت مرکزی و مقتدر ایران، پرچم یگانه ی ایران، احترام به اقوام و تعهد به رفع تبعیض و ترمیم خسارات به اقوام ایرانی، و خارج کردن تجزیه طلبان و فدرالیستها از میان خود یک ائتلاف گسترده تا رفراندوم را به وجود آورند و همگی تعهد کنند که رفراندومی برقرار شود و تعهدی دیگر بر اینکه این رفراندوم زیر نظر سازمانهای حقوق بشری بیم المللی و بدون تقلب باشد و همگی نتیجه آنر بپذیرند و آن گروه که اکثریت نبوده به گروه اکثریتی تبریک بگوید. بنده ساکن ایران هستم و بنا بر شغل دولتیم به چندین شهر رفت و آمد میکنم و شخصا جمهوریخواهم و آنچه مینویسم برآینده دیه ها و شنیدهایم است. با این وجود اگر مشروطه خواهان رای بیاورند با جان و دل به آنها تبریک خواهم گفت. من به مشروطه خواهان پیشنها میکنم تا آنها نیز چنین رائی داشته باشند. من دوستدار همشان هستم و از حکومت اسلامی بیزار و متنفرم.
خراسانی از خیابان کفر
شاید دیدگاه خبر من تائید نوشته شهریار تبریزی باشد. امیدوارم این خبر را روزنامه ی چاپ ایران بنویسند. روزنامه نگار واقعی افشاء کننده اسرار است.
یک اظهار نظر و در آن آن خبری مهم از چمدانی دوبل ! چمدانی عین چمدانم رئیسی که در آن واحد عوش شد. و آما همینک جنازه ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور سقط شده ی حکومت اسلامی اشفالگر ایران در شهر مُتَجَنـِس* مشهد توسط عده ای بیشرف و جنایتکار و یا احمق و بیسواد در حال تشییع است تا برای فرو کردنش در نجاستگاه به حرم امام هشتم شیعیان
احمق منتقل شود. و اما او را مافیای هسته ی مرکزی خامنه ایستها کشت . نه کسی دیگر بمب در داخل چمدانی که کپی چمدان رئیسی بود جاسازی شده بود و در یک چشم به هم زدن آن چمدان را به جای چمدان رئیسی جا سازی کردند. خاک بر سر ما خراسانی ها که نتوانستیم آن بیشرف حرامزاده را از خاک ایران در آوریم و آتشش بزنیم و خاکمان را از این نجاست پاک کنیم. به امید نابودی اسلام و مخلفاتش. ملا و آیت الله و مداح و طلبه و جشن قرآن سوزان و تبدیل امکان امام امامزاده و مسجد به توالت عمومی و تاتر و کتابخانه و جمع آوری روسپیان بیشمار و اسکانشان و تعلیم و تربیتشان و بازسازی آنها.
* واژه ی مُتَجَنِس را سنده یاد حاج سید ابراهیم رئیسی در حلقومشان حقنه کرده بودند و از مصدر نَجَسه که تخمیری آن نجاست است مصادره شده.