از خاطرات ابوالفضل قاسمی
نوروز ۱۳۶۱ از راه می رسید. روزی که آریاییها؛ نیاکان ما، معتقدند در این روز بنیاد جامعه آریایی در ایران نهاده شد؛ کشور ایران پدید آمد. از اینرو ایرانیان از دیرزمان این روز را که روز پایان زندگی متحرک و بیابانگردی و آغاز دوران اسکان و کشاورزی است، گرامی می داشتند. روز به روز بر شکوه چنین روزی افزودند. خلاصه ترین و در عین حال پر معناترین بیان درباره فرهنگ اختصاصی یک ملت این است که یک پدیده فقط متعلق به آن ملت باشد.
نوروز را ایرانیان از دیر زمان پدید آوردند. او را به جمشید نسبت می دهند و می گویند: جمشید پیشوای آریاییها بود که آنان را از آریانا ویچه به سوی هند و ایران رهبری کرد. آن گروه که در سرزمین امروزه ایران جایگزین شدند ایرانیان نامیده گردیدند. هزاران سال است در آغاز سال جدید به هنگام احیاء طبیعت و گردش سال، ما مقدم نوروز را گرامی می داریم. این عید را مقدس می شماریم، همان طوری که عربها سال قمری را در حلول محرم و مسیحیان ژانویه را.
ایرانی بودن یعنی مقدم نوروز را محترم و مقدس شمردن. حتی کسانی که تحت فشار سیاسی نتوانستند مانند «سعدی» این سنت را اختصاصاً گرامی دارند، در برابر تازی گرایی اینچنین عشق و دلبستگی خود را به نوروز نشان دادند:
دهل زن گو دو نوبت زن بشارت که دوشم قدر بود امروز نوروز
نوروز مظهر فرهنگ و تمدن ایرانی است. گزینش آن در نخستین روز بهار نشانه نبوغ و حُسن انتخاب نیاکان ما بوده است که با بیداری و رنگ آمیزی طبیعت و آغاز سرور و نشاط نوین، مردم ما نیز به شادی می پردازند، با روی خوش همدیگر را در آغوش می کشند، بهروزی و بهزیستی و پیروزی برای ملت ما آرزو می کنند.
از دیرزمان استعمارهای خطرناک دشمن نوروز بودهاند. برای هویت زدایی آریاییها به جنگ مراسم نوروزی می رفتهاند و همواره می کوشیدند این سنت را که یادآور تاریخ باستانی ماست از میان بردارند.
هنوز یک سال از انقلاب نگذشت که دستاندرکاران فرهنگ ضد ایرانی و خودباختهگان رسوم تازی به فکر افتاده اند کار دشمنان دیرین ایرانی را شروع کنند. خود فروخته گان بیگانه، بردگان سرخ، به آنان آموختند چگونه و از چه راه این کار را شروع کنند. انترناسیونالیسم یک آرزوی بزرگ انسانهاست. یعنی روزی که همه مردم جهان یکی شوند، بیآنکه بین سیاه و سفید، مسلمان و غیر مسلمان، آمریکائی، اروپائی، آفریقائی و آسیایی با هم فرق گذاشته شود، سر یک سفره بنشینند، شادمانه، از ته دل و خلوص عقیده بخورند و بپوشند و شادی کنند. ولی تا به امروز هرچه ما به نام انترناسیونالیسم دیدیم، “آنتی ناسیونالیسم” بوده است. همه دام و تله برای شکار ملتها نه اعتلای اقوام. اسلام همه خداپرستها را برادر خواند و اعلام داشت: بنیاد اسلام بر تقواست نه نژاد و رنگ؛ بین عرب و عجم فرقی نیست؛ همه مردم و افراد بشر مانند دندانه های شانه برابرند.
مردم زیر ستم دو ابرقدرت زمان – ایران و روم – از این سراب سر از پا نشناخته علیه نظامهای بیدادگر به پا خاستند. همینکه نظامهای آنان متلاشی شد، اسلام چیره گردید. طولی نکشید که پرده قداست و حرمت اسلام کنار رفت. تازیان وحشی و عقبمانده دور از ابتدایی ترین مبانی تمدن و فرهنگ بر ملت ما چیره شدند. یک سیستم نژادگرایی پسمانده، غارتگر و خون آشام بر مردم حاکم شد. ایرانیان وقتی از خواب بیدار شدند به جای آب زلال و گوارا، به کویر توحش رسیدند، سواران بیابانگرد تا “سند” و “سیحون” و “ارس” رسیده بودند. بذر ملی گرایی – شعوییه – در برابر تازی گرایی – عروبیه – از اینزمان در قلوب کاشته شد که به قول یکی از نویسندگان وطن خواه، نخستین اثر آن به گونه خنجری دو دم به وسیله «فیروزان» – «ابو لؤلؤ» – در پهلوی خلیفه عرب فرو رفت، او را فدای اندیشه های راستین کرد. تازیان همین که فهمیدند با کشتار نمی شود یک ملت کهنسال و متمدن را از پای درآورد در اندیشه پوچ کردن ملت ما و گرفتن معتقدات ملی او بر آمدند تا با جانشینکردن فرهنگ صحرایی و پس مانده، ما را از خود بیگانه و تهی سازند. این چنین جنگ دو تمدن، دو فرهنگ شروع شد. یکی از مبانی تمدن ما فرهنگ مرکزگرایی، شهرنشینی ـ دوری از بیابانگردی ـ بود. ” تازیگری” ـ عروبیه ـ برای بیهویتی ملی و فرهنگی ما به همه چیز ما می تازد. نوروز یکی از نشانه های فرهنگی ما و گزینش آن در اول سال اعتدالی، مؤید خرد و نبوغ ایرانی است. از اینرو تازیان و فرزانگان ضدایرانی آنان از روز نخست با این نشان ملی به دشمنی پرداختند و چون نتوانستند آن را از میان بردارند در صدد “تحریف” و مارک تازی زدن بر آن برآمدند؛ دعای “عیدیه” برای آن درست کردند، (یا مطلبالقلوب… یا محول حول والاحوال … ایامکم مجید)
انترناسیونالیستهای کمونیست نیز مانند تازی گرایان ابتدا به جنگ نوروز رفتند. از قفقاز تا آسیای مرکزی با نوروز و آیینهای آن جنگیدند. بعد از هشتاد سال مبارزه و تخطئه نوروز، سرانجام نظریه دهندگان و طراحان ملی زدا پیشنهاد کردند: باید چیزی بزرگتر جانشین نوروز کرد و از این راه این عید را از آریاییها گرفت. به عقیده اینان هیچ چیز بهتر از یادها و یادوارههای کمونیستی و سیاسی نیست که باید این روزها را به قدری بزرگ، پرشکوه و جلال کرد تا به تدریج نوروز و مراسم آن فراموش شود.
پس از انقلاب ایران، همین که انقلاب تک بُعدی شد تازی گرایان با فریب و حیله و مکر و ترفند برآن مسلط شدند، همان تز کمونیستها را جلوی خود قرار دادند از همین راه به ملی زدایی پرداختند. ۲۲ بهمن روز انقلاب است. با اینکه تا نوروز ۳۸ روز بیشتر نیست ولی می توان از ۲۲ بهمن برای نوروز برنامه ریزی کرد. “یومالفجر و لیال عشر” را راه انداختند. مردم نافهم و بی دانش و بی فکر بی آنکه بپرسند “والفجر” که در ۱۴۰۰ سال پیش آمده چه ارتباط با ۲۲ بهمن می تواند داشته باشد. «طبری» مورخ و مفسر، “فجر” را روزهای اول ماه ذیحجه میداند نه ۲۲ بهمن.
سپس نیز نوروز به عنوان “بهار آزادی” مطرح شد و به هویت زدایی ملی و تخطئه نوروز پرداختند؛ نوروز را علامت کفر و زندقه مربوط به آتشپرستان دانستند. برای چهارشنبه آخر سال نوار سخنرانی یک ضد ایرانی معروف – «مطهری» – را همه جا پخش می کردند.
امسال سر و صدا، هو و جنجال، تشریفات نوروز زدایی گستردهتر بود. تلویزیون و رادیو برنامه منظم تری همراه با فیلم داشت. پوسترها و عکسهای رنگارنگ بر در و دیوار، زندان را زینت داده بود. همه سخن از “فجر، بهار آزادی” سر می دادند، اصلاً گویی ما عید و نوروز نداشتیم.
مگر «ضحاک» تازی چه کرد؟ وقتی بر ایران مسلط شد و بر پدید آورنده نوروز چیره گردید، چه کرد؟ همه چیزِ تمدن صحراگرایی عرب را جایگزین تمدن آریایی کرد؛ کتابخانه ها را ویران نمود؛ عید جمشیدی به راه انداخت. ولی ملت ایران به رهبری یک کارگر رزمنده و ایثارگر، «کاوه» به پا خاست تمدن و فرهنگ ایرانی را از سلطه تازیان رهانید.
تبلیغات مسخره، توهین های زننده، حرفهای بی محتوی و پوچ، بازتاب و واکنش بدی علیه ارتجاع داشت. هرکس به نحوی این تظاهرات را به مسخره می گرفت.
«مطهری» و همه دشمنان وطن و ملیت و فرهنگ ایران، هر آئین کهن ما را به مسخره می گیرند. آن را دلیل کفر و شرک آدمیان می دانند. مسلمانان ساده دل این مرز و بوم را علیه ملیت و فرهنگ بر میانگیزانند.
من می پرسم، اگر مردم و سنتهای کهن ما شرک است، آیا از مراسم ما بوی شرک می آید و یا از سنگ بوسی و قداست یک تکه سنگ سیاه، شما که “حجرالاسود” را با هزاران میکروب به دست و روی چشم و دهان خود می کشید؟ آیا این نشانه جاهلیت و دوران کفر تازیان است یا نوروز.
نوروز در جو سنگین ارتجاعی زندان
با همه مراقبت ها، بچه ها برنامه منظمی درست کرده از کاغذ و تخته و لباس، وسایل روشنایی فراهم کردند. ساعتی پیش از بسته شدن درهای حیاط “چهارشنبهسوری” را با روشن کردن آتش برگزار کردند به گونهای که حتی ترسوها و بزدلان نیز به ما پیوستند. خبر به زیر هشت بردند که چه نشسته اید که ضدانقلاب به تظاهر ملی و شرک آلود پرداخته است. رئیس جدید بند، آقای «رفیعی» را از بند خارج کردند. پاسداران در بالای دیوارهای زندان پیدا شدند. مسلسلها را آماده کردند. از این سو نیز زندانبانان به زندان یورش آوردند. پیش از موقع ما را از هواخوری ممنوع کردند. در حالیکه کُپههای آتش در حیاط زندان شعله می کشید و دل ضد ملی ها را کباب می کرد، ما را داخل سلول ها کردند و اجازه ندادند در راهرو بمانیم. اخطار شد روز عید مراسمی نخواهد بود. هرکس تخلف کند تعزیر خواهد گردید. این اخطار، جبهه گیریها را تشدید کرد. گروهی تصمیم گرفتند علیرغم تازی گرایان مراسم عید را برگزار کنند.
مراسم نوروز زیر فشار ددمنشانه و جوّ سنگین ارتجاعی زندان برگزار شد. بچه ها علیرغم ملی زدایان، همدیگر را در آغوش می کشیدند. هر کس به فراخور استعداد و توان و باور و روحیه خود شعار شادباش می داد. “مبارک باد”، “نوروز پیروز”، ” همیشه جاویدان باد آیین اهورایی”، “نابود باد آنگره مینو “
نوروز پیروز، مرگ بر دشمنان ایران، نابود باد ارتجاع.
روز ائمه طی شد و در پیشگاه شرع جز احمقی و مرتدی و کافری نماند
«ملکالشعرای بهار»