گیتی کاوه
۱۶۴سال قبل درکشوربریتانیا در روز ۱۱ جون ۱۸۴۷، دختری در یک خانواده ثروتمند و روشنفکر بدنیا آمد بنام میلیسنت گرت که رهبری تحولات جنبش حق رای برای زنان را آغاز نمود.
Millicent Garrett
Garett مادر میلیسنت خانم لوئیزا و پدرش آقای نیوسون و نام خانوادگی شان گرت بود.
خانم لوئیزا وآقای نیوسون گرت صاحب ۱۰ فرزند،( ۶ دختر و ۴ پسر) بودند که یکی از دخترانشان الیزابت اولین پزشگ زن در انگلستان میباشد و دختر دیگراو بنام اگنس اولین زن متخصص در دکوراسیون داخلی وجوانترین دختر آنها هم در زمره مبارزانِ علیه جامعه مرد سالارِ حاکمِ آنزمان بود . دختران و پسران دیگر خانواده گرت را میتوان در زمره متفکران بریتانیا قرار داد
و گرت ها علاوه بر ثروت در روشنفکری هم ثروتمند بودند و آقای نیوسون گرت به آزادیهای آزادی های، تفکر واندیشه و قلم و بیان شدیدا معتقد و متعهد بود ومیلیسنت در چنین خانواده روشنفکر پرورش یافت .
میلیسنت جوان علاقه فراوانی به ادبیات – هنر وهمچنین خود آموزی میداشت. اودر سال ۱۹۰۱ بعنوان کمیسیونر بریتانیا در آفریقای جنوبی برای تحقیق و رسیدگی به بازداشتگاههای زندانیان سیاسی و اسرای جنگی جنگ بُور ماموریت یافت . او همچنین یکی از بنیانگذاران دانشکده نیونهام در دانشگاه کمبریج بود
میلیسنتِ مبارز: یک همسر – یک مادر- یک روشنفکر و متفکر و. وازهمه مهمتراویک رهبر سیاسی بود .
میلیسنت رهبری جنبش حق رای زنان در بریتانیا را بعهده گرفت که در نتیجه زنان اروپا و آمریکا هم از آن بی نصیب نماندند. مبارزه اوبرای خود و دیگرخانمها درجهت بدست آوردن حق رای بود ازطریق راههای قانونی که بسیار آهسته و کند، اما موثرپیش میرفت و با مبارزات خستگی ناپذیر و بی پایانش جنبشی را اغاز و رهبری نمود که ریشه اصلی آن تفکر و تعقل و منطق بود و در این راه از حمایت پدر و مادر و همچنین همسرش آقای هنری فوست که یکی از نمایندگان پارلمان انگلستان بهره مند بود
میلیسنت مسئولیت رهبری جنبشی بنام « اتحادیه ملی زنان مبارزه برای حق رای » را بعهده گرفت که در سال ۱۸۹۷ بنیان گذاشته شده بود ودارای صد هزار نفر عضومیبود.
President of National Union of Women’s suffraget Society ( The NUWSS)
این اتحادیه با استفاده از روشهای مسالمت آمیز و صلح جویانه و مهمتر از همه با استفاده از منطق و قانونمندی و روشهای قانونی برای پیشبرد اهداف خود استفاده می کرد .
زندگی سیاسی اجتماعی میلیسنت از آنجا آغاز گردید که الیزابت خواهر بزرگتر او، میلیسنت ۱۸ ساله را در سال ۱۸۶۵ به جلسه بحثی برد که یکی از بزرگترین فیلسوفان قرن نوزدهم «آقای جان استوارت میل» در آن سخنرانی می کرد. میلیسنت شدیدا تحت تاثیر سخنان جان استوارت میل قرار گرفت ودرزمره هواداران فعال او شد و در جلسات بعد بود که با آقای هنری فوست که قبلا از الیزابت خواهر بزرگتر او خواستگار نموده بود و الیزابت بخاطر ادامه تحصیل خواستگاری ایشان را رد نموده بود آشنا شد
هنری فوست نماینده یکی از مهمترین احزاب بریتانیا بنام حزب لیبرال در پارلمان بریتانیا بود که در سال ۱۸۵۸ یعنی ۷ سال قبل از آشنایی با میلیسنت در یک حادثه شکار بینایی خود را از دست داده بود.
هنری فوست و میلیسنت باوجود ۱۴ سال اختلاف سن با یکدیگر ازدواج نمودند که حاصل این ازدواج دختری بنام فیلیپا فوست میباشد.
میلیسنت معتقد به بحث و گفتگو بامخالفان حق رای نسوان بود واو معتقد بود که تنها با بحث و گفتگو میتوان از درجه اختلافات کاست و به راه حل های معقول و مطلوب رسید. او مخالفان حق رای برای زنان را الزاما دشمنان زنان نمی دانست . مبارزه اش آرام و آهسته ولی محکم وخستگی ناپذیربود. برای اثبات نظریه اش با مخالفان حق رای برای زنان اینچنین استدلال می کرد:
اگر زنها لیاقت و شایستگی این را دارند که به عنوان معلمِ آموزش و پرورش کودکانِ یعنی نسلهای آینده جامعه میباشند ویامسئولیت پذیرمیباشند و مسئولیت مدیریت مدارس را عهده دارهستند و یا خانمهای ثروتمند که صاحبان مزارع و کارخانه میباشند و کارمند و کارگر استخدام می کنند ودرنتیجه تولید کننده سرمایه و کار میباشند و حتی به اندازه آقایان مالیات میپردازند چرا نباید باندازه کارگران و یا کارمندان ( وکیل – حسابدار– آشپز– مستخدم و باغبان و درشگه چی و راننده) حق رای نداشته باشند.
میلیسنت با این چنین استدلالها مانند لاکپشت آرام و محکم جلو میرفت.
البته ناگفته نماند که ازآغاز قرن هجدهم زمزمه حق رای برای زنان آغاز گردیده بود و دو فیلسوف مرد به نامهای آقای « آقای جرمی بنتهام» و آقای « آقای ویلیام تامپسون» ویک نویسنده و فیلسوف زن ایرلندی بنام خانم «آن دویل ویلر» را میتوان نام برد. خانم آن دویل ویلرفیلسوف ، نویسنده ، مترجم ودختر یک کشیش ایرلندی بود که در سال ۱۸۲۹ در یک کلیسا واقع درمیدان «فینزبری» در باره حقوق زنان صحبت و دفاع کرد.
در سال ۱۸۶۶ دادخواست حق رای برای خانمها به مجلس انگلستان ارائه شد که در آن زنان بریتانیا تقاضای تغییرقانون انتخابات و تقاضای حق رای برابر با مردان را نموده بودند. متاسفانه به دلیل جامعه مرد سار آنزمان با اعتراض و خشونت شدید با آن برخورد شد و مخالفان حق رای برای زنان معتقد بودند ، حق رای زنان بزرگترین خطرات را برای انگلستان به همراه خواهد آورد و عقیده داشتند حق رای برای زنان زندگی سیاسی بریتانیا را مبتذل خواهد نمود و ثبات خانواده را از میان خواهد برد.
خانم پنکهرست و دخترانش و عده ای دیگر از زنان که صبر و حوصله خانم میلیسنت را نداشتند از«اتحادیه ملی زنان مبارزه برای حق رای » جدا شده و« انجمن اجتماعی سیاسی زنان » رادر سال ۱۹۰۳ تاسیس نمودند که اعضای آن به سافریجتت ها معروف شدند و از سال ۱۹۰۵ این گروه به خشونت گراییدند .
متاسفانه این جنبش به رهبری خانم پنکهرست و دخترانش و بسیاری دیگر از زنان بریتانیایی بعدها به خشونت گراییدند وآنچنان رادیکال شد که با جنبشی که گزینه استدلال و منطق را انتخاب نموده بیگانه گردیدند و نتیجه مطلوب ومثبتی برای جنبش زنان ببار نیاورد. طرف مقابل آنها ( دولت و دولتمران ) را سمج تر و مصمم تر با مخالفت با حق رای برای زنان نمود.
تا پایان ۱۸۹۹ بیش از چهل دادخواست به پارلمان بریتانیا ارائه شد و تا سال ۱۹۰۰ نیز ادامه یافت . از سال ۱۹۰۳ به بعد در اثر بی اعتنایی جامعه مرد سالار بریتانیا این جنبش به ناچار به خشونت بیشتری روی آورد . در سال ۱۹۰۸ دریک راهپیمایی بیش از ۵۰۰ هزار نفر شرکت کردند و خانم امیلین پنکهرست همسر یک حقوقدان و دخترانش کریستابل و سیلویا از رهبران این جنبش بودند. ملکه انگلستان که خود یک زن بود ترجیح داده بود که طرفدار جامعه مرد سالار باشد تا طرفدار حق رای برای زنان . کشیشهای مسیحی هم در زمره مخالفان حق رای برای خانمها قرار گرفتند و به همین دلیل چندین کلیسا توسط خانمهای سافریجت ها منفجر شدند. دولت به نخست وزیری آقای اسکویت که فردی مذهبی متعصب بود و اخیرا با یک دختر جوان ۲۵ ساله ازدواج کرده بودوجایگاه زنان را در خانه میدانست نه خانه مجلس عوام و لرد ها وبه هیچ وجه حاضر به گفتگو با آنها نبود. سافریجت ها هم وکلای مجلس را در راه منزل به پارلمان مورد حمله قرار میدادند. قسمتی از خانه «دیوید لوید جورج» که وزیر اقتصاد وقت بود و بعد ها نخست وزیر شد وشخصا موافق حق رای برای خانمها بود توسط سافریجت ها منفجر گردید. در زمینهای بازی گلف خرابکاریهای بزرگی انجام می دادند و بازی گلف مردان را مختل می کردند. درخیابانهای مراکزخرید بخصوص خیابان آکسفورد لندن که مرکزتجارت بود شیشه های فروشگاهها را می شکستند. قایق هایی کرایه می کردند و روی رودخانه تایمز که پارلمان انگلستان در کنار آن قرار دارد با بلند گو ها با صدای بلند فریاد میزدند حق رای برای زنها و بدینوسیله جلسات مجلس را مختل می کردند. سافریجت ها خود را با زنجیر به میله های قصرباکینگهام می بستند و تظاهرات در مقابل قصر ملکه برگزار می کردند زیرا پادشاهِ امپراطوری بریتانیا ساکن قصر باکینگهام بود و دربارهم درزمره مخالفان حق رای برای زنان بود. نخست وزیر وقت آقای اَسکویت چندین بارمورد سوء قصد شد .
سافریجت ها خشونت را به بینهایت رساندند و دولت هم آنها را بجرم قانون شکنی و اعمال تروریستی دستگیرو جریمه مالی می کرد و این خانمهای تحصیلکرده و ثروتمند از پرداخت جریمه خود داری و به زندان رفته ودر زندان اعتصاب غذا می کردند و دولت آنها را مدتی در زندان نگهداری می کرد و به محض اینکه از نظر جسمی ضعیف می شدند آنها را آزاد می نمود و این خانمها هم پس از خروج از زندان و تغذیه مجدد دوباره چاق و چله و پروار می شدند و روز از نو و روزی از نو و مبارزات خود را آغاز می کردند. دولت هم از ترس اینکه مبادا این جنبش شهید دار بشود در زندان به این خانمها با زور غذا میخوراندند و این مسئله به ضرر دولتمردان تمام شد زیرا فقط به دیوانگان با زور غذا می دادند و این مسئله مشروعیت دولتی که اینجنین با خانمها رفتار می کرد را زیر سئوال برد. این یک بازی موش و گربه ای بود که مدتهای مدیدی بین زنان و دولت بر قرار بود تا اینکه در سال ۱۹۰۸ پادشاهِ سوار بر اسب که برای تماشای مسابقه معروف اسب دوانی «داربی» به توتنهام رفته بود در آنجا یکی از خانمهای سافریجت ها بنام خانم «امیلین وایلدین دیویدسن» خود را به جلوی اسب پادشاه رساند ودراثر این سانجه شدیدا مجروح و سه روز بعد در بیمارستان وفات یافت و سرانجام اتفاقی که دولت از آن هراس داشت به وقوع پیوست و جنبش زنان دارای یک شهید شد. جنازه خانم دیویدسن با شکوه و جلال هرچه تمامتربا حضور هزاران نفر زن و مردازمرکز لندن گذشت. دسته گلهای فراوان و پیامهای تسلیت از سراسر دنیا بود که به انگلستان سرازیر شد. مراسم شیح جنازه خانم دیویدسن مانند تشییع جنازه یک دولتمرد برگزار گردید. اما این اتفاق به ضرر جنبش زنان تمام شد زیرا در مجامع – مطبوعات و پارلمان بحث بر این بود که آیا واقعا زنانی که این چنین وحشیانه رفتار می کنند شایسته حق رای می باشند ؟ جنبش خشونت آمیز سافریجت ها به رهبری هانم پنکهرست از بدو تاسیس یک قدم به جلو میرفت و دو قدم به عقب. دولت و دولتمردان هم که دست کمی از آنها نداشتند وآتش آنان را با اعمال ورفتار های مصرانه و غیر منطقی شعله ورتر می کردند. دولت آنها را یک گروه اخلال گر و قانون شکن و تروریست خطاب می کردند . سافریجت ها هم در مجموع دولت را دشمنان خود و آزادی شان می انگاشتند و می گفتند که حق گرفتنی است و باید حقمان را بگیریم حتی با زور . در واقع هر دو طرف به یک بن بست رسیده بودند که نه راه عقب نشینی داشتند و نه راهی به جلورفتن . بیرون آمدن از آن بن بست کار بسیار دشواری برای هر دوطرف میبود . اما جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ به کمک هر دو طرف شتافت. با آغاز جنگ جهانی اول زنان وبخصوص سافریجت ها که تا دیروز دولت و دولتمرا ن را دشمنان خود می دانستند امروزدر کنار آنها (دولتمردان – پادشاه – رهبران مذهبی کلیسا) از مملکت خود دفاع میکردند. و در کنار دشمنان دیروز، با دشمن خارجی امروز می جنگیدند وخانمهای بریتانیایی با فداکاری های درخشان وبی دریغشان در کنار مردان از کشورشان دفاع کرده و در جنگ پیروز شدند.
این زنان، مردانی راکه نمیخواستند به جنگ بروند آنها را مجبور می کردند به جنگ بروند و اگر موفق نمی شدند بر روی کلاه آقایان یک عدد « پر» که سمبل کلاه خانمها بود قرار میدادند و بدینوسیله آنها را به جنگ میفرستادند.
زنها کارهای سنگین مردان را در کارخانه ها انجام می دادند. در کارخانه های اسلحه سازی وکارخانه هایی که یونیفرم سربازان را میدوختند کار می کردند.راننده اتوبوس و کامیون و آمبولانس می شدند در بیمارستانها بعنوان نرس و آشپز و غیره کار می کردند – بعنوان کارمند ادارات به کار میپرداختند. آن عده از زنان که زبان خارجی میدانستند بعنوان جاسوس برای کشورشان خبر می آوردند و سیمهای تلگراف دشمن راقطع می کردند. در کارخانه های نجاری و اسلحه سازی کارهای سنگین انجام می دادند. مسئولیت دامداری و کشاورزی را در جهت تهیه مواد غذایی برای کل کشور می شدند. زنها یونیفورم پوشیده و در نیروی هوایی و زمینی و دریایی خدمت می کردند. بعنوان آشپزو کارمند و تایپیست – تلفنیست کارمی کردند با دوچرخه و موتورسیکلت پیامها را اینطرف به آنطرف می بردند.
واز همه مهمتر ظروف فلزی خانه های خود را هم به وزارت جنگ اهدا نمودند تا با ذوب آنها دولت اسلحه بسازد در جهت دفاع از کشورشان. پس از خاتمه جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸ زنان در بریتانیا دارای حق را ی شدند و قانون انتخابات در پارلمان اینچنین تغییر نمود : حق رای برای خانمها بالای ۳۰ سال و آقایان بالای ۲۰ سال وهم اکنون در سال ۲۰۱۴ قانون حق رای برای زن و مرد ۱۸ سال میباشد.
چه بسا اگرجنگ جهانی اول بوقوع نمی پیوست ابعاد مبارزه حق رای زنان، آنهم در زمانی که جامعه اروپا آماده انفجار و انقلاب بود به کجا ختم می شد. این ماجرا مرا بیاد جنگ ایران و عراق می اندازد که ملت ایران برای دفاع از کشورشان در کنار دولتمردانی که آزادی آنها را سلب نموده بودند بخصوص آزادی زنان را در کنار مردها با دشمن آب و خاک کشورشان جنگیدند ولی متاسفانه حاکمان با بد رفتاری بخصوص در مورد خانمها ناسپاسی را به حد اکثر رساندند که نتیجه آن جنبش خود جوش سبز بود که آغاز شد ومشروعیت جمهوری اسلامی ملایان را زیر سئوال برده و آنها را به بن بست کشانده باضافه اینکه این جنبش تنها زنان در آن شرکت ندارند بلکه مردان و جوانان و پیران هم از رهبران آن میباشند و میرود که پیروز شود با هر قیمتی . تاریخ نشان داده است که جنبشهای آزادیخواهی را هرگز نمیتوان کنترل کرد و سرانجام پیروزی از آنِ آنها میباشد.
وهمچنین خانم میلیسنت مرا بیاد یک هموطن خودم می اندازد که درسال ۵۷ با تمام قوا سعی کرد که با منطق و قانونمداری کشورم را به طرف آزادی دموکراسی بخصوص جدایی دین از حکومت هدایت نماید و آن کسی نبود بجززنده یاد دکتر شاپور بختیار بنیانگدار جدایی دین از حکومت.
کشورنیوزیلند نخستین کشوری بود که ۲۵ سال قبل از بریتانیا یعنی در سال ۱۸۹۳ حق زنان را به رسمیت شناخت خانمهای کیت شپارد و ماری آن مولر رهبران هواخواه حق رای زنان بودند و در سال ۱۹۱۹ حق نامزدی در مجلس را بدست آوردند و خانم الیزابت مک کُومب اولین نماینده زن در پارلمان نیوزیلند بود.
کشور بحرین در سال ۲۰۰۲ و کشور عمان در سال ۲۰۰۳ و کویت در سال ۲۰۰۵ و امارات عربی در سال ۲۰۰۶ حق رای زنان را به رسمیت شناخت.
در اروپا زنان فنلاند در سال ۱۹۰۶ و در همان سال در ایران انقلاب مشروطه شد و قانون اساسی مشروطه در سال۱۹۰۶ ومتمم آن تصویب شد و طبق آن قانون خانمها هم مطابق آقایان حقوق مساوی داشتند . در قسمت حقوق ملت می گوید کلیه شهروندان دارای حقوق مساوی میباشند.
گیتی کاوه