بهنام چنگائی
روز بروز، نوع انسان کارمزد و تنگدست بیشتر از گذشته ها، گلویش در چنگ قوانین زور سرمایه و دندان های تیز بهره کشی و تحمیق ادیان مورد هجوم قراردارد و برای زنان کم درآمد، بی سرپرست و خانه دار، یورش این بلایا به مراتب سخت تر و سنگین تر تمام می شود. مخصوصا برای مادران و زنان تنها و متارکه کرده، مصائب امروزی به مراتب شدیدتر و فاجعه بارتر است. زیرا همراه نابرابری های مالی، زنان توامان در دوایر بسته ی تبعیض ها، تحمیل ها، تهدیدها، تجاوزها، تحقیرها، سرکوب ها، تاراج های ارزشی، فسادهای دینی، مذهبی و بی حقوقیِ های کامل و همه جانبه، هستی مستقل آنان به اشکال مضاعف تر سرکوب، رشد استعدادشان محدود و پویائی های ملزوم تاریخی شان کند، خفه و اغلب ویران شده و از هم پاچیده می شود.
جایگاه زن در حاکمیت مذهبی ایران فاجعه ی وحشتناکی ست. در این جبر دینی و جور فقه و جنون بی پایان حاکمان، یافتن اندک حق زندگی و درآوردن “آنِ حیاتی” از کام اجحاف های جانفرسا و نفسگیر، برای زنان، طبق قواعد و قوانین بربریت شیعی با این شدت همگانی فقر و فاقه و عذاب شکنجه ی ناامیدی ها، خودملامتگرای ها به “چرائی زن بودن” در بساط “زن گریز”ولایت، هرگز پاسخ منطقی نمی یابد و جان بدر بردن با دستان خالی و تنهائی به راستی در این کنام وحشت یک “هنرمقاومت” واقعی ست که آن توانائی برای بسیاری از زنان له و لورده شده، همچون کار حضرت فیل می تواند باشد که چندان آسان نیست. به ویژه آنگاه که در جولانگاه هیز و درنده ی هرزگان ولائی، همه جا از زیر لحاف تا نُه توی اندیشه، سراغ ات موش های غیب می فرستند و تو بی پناه زیر سقف بی یاوری ها اسیر بی هودگی ها شده و در دام چه کنم ها محبوس می مانی.
امروزه ما می دانیم که وضع هولناک معیشت به اصطلاح “امت” ایران اسلامی، از هر گوشه ی جهانِ فقرزده و تاراج شده، بیشتر سرریز ستم، حرمان و تهیدستی ست. زندگی اکثریت مردم در معرض تنگناهای حتی همین نان بخور و نمیر وامانده است. ظرف پیدایش و چیره چنبره ی این اختاپوس شیعه بر حیات ما، یک اقلیت مردان مافیائی، بدون حضور جدیِ حتی یک زن در میان خود، آنها با ترفند نام خدا و پیغمبر صاحب کل جان و مال و اراده ی ما شده اند و به هیچکسی پاسخگو نیستند. اینان درست به سان ۸۵ میلیاردرِ مالیخولیازده جهانخوار که دارائی های ربوده شان، بیش از توانائی مالی نیمی از غارتشدگان این کره زمین است؛ رقمی در همین حدودها در ایران ناب محمدی، از خود ولی فقیه گرفته تا باند های قدرت، همگی دچار مرض “انباشت سرمایه” شده اند و ثروت این “گروه های کوچک” بیش از کل هستی همه شیعیان پاکباخته، کمرشکسته و مسکین کشور است. اینان در این ۳۵ سال، سلسه جبال گنج ها خود را بر اساس حکومت مطلق و جواز”الهی” از دست مردم ربوده و نان را روز روشن از کام زن و بچه های محرومان و نیروهای کار و زحمت بیرون کشیده و تلمبار کرده اند.
در یک چنین جهنم بی عدالتی های جنسیتی، بیدارسی های صِرف، قوانین ضدبشری، مصوبات متحجرِ حقوقی، قساوت قضای بی مثال اسلامی، لگدکوب شدگی همگانی و بدتر از همه سکوت و یا حمایت ضمنی اغلب دول مدعی غرب و امپریالیست ها از ارتجاع مذهبی و فراموشی مصوبات جهانی حقوق بشر توسط این غارتگران مکار، جز جنایت علیه بشرین نیست. طبعا هر کدام از ما می تواند با حساب سرانگشتی تعداد دشمنان ذاتی و طبقاتی دور و نزدیک خود را در این کمینگاه گرگان شمرده و پیدا کند و علل این نابرابرهای”سهم کاه وار” مردم، با “کوه گنج” این چند نامردمان و یاران جهانی شان را برای خود ساده و سرراست دریابد؛ و برای رهانی و نجات خویش علیه دزدان نان و آزادی به همیاری با همدردانش بپیوندد و به چرائی و چگونگی نبرد بزرگ و مشترک و سرنوشت ساز فردای نچندان دور خود بیندیشد؛ وظیفه ای که نیروهای مترقی چپ و کمونیست با تاوان های سنگین و خونین دهه ها همچنان در پی آن بوده و هستند و خواهند بود.
زنان، تعادل بخش اندیشه و عاطفه ی انسانی
از مفاد پدیده جهانشمول ۸ مارس، همین حداقل های حقوق نسبی و مرسوم و به دست آمده با مبارزات خونین زنانِ جهان، هنوز در کشورهای خوابرده ی اسلامی و منجمدتر از همه در ایران، گذار و گزیری حتی صوری و اصلاحی برای برابری حقوق زن و مرد آسان نیست. بازیافت ریشه علل، پاسخ به این غفلت ها و به تبع آن، از بیداری کلان اجتماعی و لاجرم متحول و ضد قوانین مردسالاری، همچنان و عموما جز در بین نیروهای دمکرات و مترقی چندان خبری نیست. «شناخت و دیدگاه اسلام از ناکامل بودن زن و عدم تکوین مصلحتی راز ِآفرینشِ الهی او، گره اصلی و مانع، مافوق اراده ی انسانی ست و ناگزیر راه حل متمدنانه نیز به این سادگی ندارد. اصولا چنین پنداشت حقارت آمیزی از ناقص بودن هویت زن، و بازتاب واماندگی چنین برداشت مفتضحی، عملا در طول تاریخ و به خصوص پس از حکومت صفویان، رسما و به مرور تأثیر منفی آن در اعماق ذهن اغلب مردان، خلا بزرگ بینی و برتری خوئی ها علیه زنان را ایجاب و ایجاد کرده است. با تشدید و سیستماتیک شدن این بیماری در عصر ولائی، مسلما امکان رهائی زنان، بدون فروریزی بساط ضدزن شیعی میسر نیست.
از قتلگاه شخصیت و شرافت زنان در اسلام فقهی و بریان ارزش های مظلومانه در جهنم فقه ها، بر وجدان پاک این بزرگواران، در این ۳۵ سال اخیر، که شرمسار تاریخِ به عنوان”وحشت از زن” باقی خواهد ماند، بر غرور، جان، روان، تن، توان و مهر جانفشان زنان، این نیمه ی همیشه پُرکار و قدرتمند بشریت که پیوسته (تعادل بخش اندیشه و عاطفه ی انسانی)بوده چه ها توسط دیوانگان رژیم بر سرشان نیامده و این قربانیان جاهلیت تاب آن تلخی خوار داشتن ها را نیاورده اند!؟ در این درندشت خشک ماران قتال و بی عاطفگان دین پناه، زن و دختری نیست که در میانه ی ستمگری هدفمند و بی آبرو از لشگر پلید و دستگاه زن ستیز ولی فقیه، زخمی و زهری در کام نچشیده باشد. آری: علل این ترس، کاملا آشکار است؛ زیرا که: توانائی های شگرف زنان در همه ی عرصه ها، کل بنا و ساختمان، اصول ذهنی ادیان و همین اسلام، که زن را ناقص می داند! بانوان ما همه آن ستون ها را به شدت در هم ریخته و دعاوی هر کدامشان را به چالش غیر قابل تصور، تحمل و تحلیل انسانسالارانه، با قدرت تمام به زمین واقعیت ها فروکشانده است.
با همه مصیبت های فقر و خسارات جبران ناپذیر آن در ساختار شکننده ی جوامع طبقاتی و خانواده در ایران، حالا بهتر است به جایگاه زنان فقیر، زحمتکش و تنگدست، این محرومترینِ محرومان جهان که واقعا وضعیت حقوق بشر امروزی شان بیش از هر گوشه گیتی دچار سنت وحشیگرانه، تظلم ها و تبعیض ها، سرکوب ها، سرزنش ها، محرومیت ها و بهره برداری های مضاعف و شرم آور و ناروا گشته است؛ نگاهی کوتاه به حقوق زن در اسلام انداخته و تنها یک مورد از آنها را البته همانگونه که در جهان اسلام و خصوصا در ایران جاری هستند بیفکنیم و به عنوان یک مساواتجو و ضد تبعیض ها به قضاوت انسانی پیرامون سهم ارزشی زن نسبت به مرد، در جوامع اسلامی بپردازیم. آنگاه عملا متوجه صدمات اجتماعی بین”درندگان و دریده شدگان”که شامل اکثریت مردم است می شویم. از یکسو فقر و از سوی دیگر تحکمات جاهلانه مذهبی و غیرقابل جبران بر علیه ذاتِ والا و گرانقدر مادران، زنان، خواهران و دختران خود می شویم که چگونه اصول و بساط شیعی در عصر ارتباطات، همچنان در مورد آنان کور و کر و کودنانه ایستاده و بر علیه ابتدائی ترین حقوق زنان در این دوران متلاطم و انفجاری همچنان قد علم کرده و بساط منحط ولایتِ بی وجدان، بر سر زنان قیامت بر بپا ساخته است.
ترجیح می دهم تنها و ابتداء مفهوم برابری حقوق روابط جنسی در عرصه نابرابر سکس و ذات پیدایش متضاد آن را در دیدگاه اسلام به ساده ترین شکل بررسی و بازتابم. چراکه در قوانین اسلامی مقوله ازداوج، اهمیت والا دارد و عملا بنیاد خانواده در پرتو آن گستره ای روحانی ست. اگر چنین باشد که ظاهرا هست! پس لاجرم می بایست محور تشکیل خانواده بر اصل پیوند قلبی، برابری حقوقی، تعهد متقابل برای حفظ کیان خانواده، مغازله ای الهی، معنوی و توامان لذتبخش از همدیگر، مشترکا و اجتناب ناپذیر در بین زن و مرد حاکم باشد. آیا چنین است؟ در غیر این صورت، باید اسلام تکلیف چند زنیِ مرد تحت هر بهانه ای، در برابر بی چندشوهری زن بر اساس مساوات الهی را روشن کند! تازه باید حق ازداوج موقت یا صیغه را هم برای مردان مسلمان زیر پرسش برد! براستی: اگر تمتع جنسی برای مردان جالب، محرک و جایز الهی ست، پس سهم برابر زنان در این میان کجاست؟ تردید ندارد که بهانه های چند همسری و صیغه این فرصت غیراخلاقی بهره جنسی و یکسویه، تنها برای مردان متمول و هرزه و بی عاطفه است. اهرم مطرود ، پست و نامشروعی که مستقیما وجود نیمه ی انسانی و یا زن را به کالای سکس نیمه دیگر و یا مرد تقلیل می دهد، اعتماد و اعتبار اعضای خانواده را به همدیگر ویران کرده و عملا اسلام با این شیوه غلط، مرد را به خیانت علنی علیه زن تشویق می کند. تبلیغ چند همسری، جز دشمن بنیان خانواده، خائنِ به عشق بی شائبه، و از آن هم بدتر، ناپختگی و جهالت از درک موهبت زیبای تک همسری ست، نیست و نمی باشد! امکان چنین حقارت، تبعیضات و توهین ناروای دینی به زنان برای تطمیع مردان مسلمان، در شرایطی ست که اگر روزی یک زن مسلمان که عملا و به کرات شوهرش همآغوش با زنان دیگر می شود، به مردی به اصطلاح نامحرم دل ببازد و یا نه، متناسب با عدم تعهد مردش به تک همسری، او نیز تمایل به رابطه ی جنسی با مرد و یا مردان دیگر مورد دلخواهش شود؛ پاسخ اسلام برای این عشقبازی زن، یعنی همان کاری که مرد بارهای بار توسط جواز دین، مزورانه و نابرابر دارد؛ و زن ناقص طبق نص صریح فاقد این حق مسلم می بایست باشد و ندارد. پس زنا رویداده و زنِ زانیه، باید سنگسار همان مردان هرزه ای شود که اسلام به عشقبازی مردان زانی نمی گوید! و چرا؟
بهنام چنگائی ۱۵ اسفند ۱۳۹۲