سبک زندگی حقوندی؛

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

میراث حکیم بنی صدر برای انسان ایرانی در آستانه نوسده (امید پایدار)

نسل امروز درست چندی پس از وفات حکیم ابوالحسن بنی صدر با پرسشی ناگهانی مواجه شد: بنی صدر که بود؟

روایت های رسمی، متناقض و حکومتی که وی را به طور مستمر خائن به وطن، متوهم، شکست خورده، اسیر قدرت و فراری با لباس زنانه می شناختند، ناگهان رنگ باختند و جای خود را به شخصیتی فرهیخته، دانشمند، حکیم، صادق، متعهد، مبارز برای استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی دادند. یگانه انسانی که چه در عرصه ایده و اندیشه و چه در سپهر سیاسی و عمل در نقش های متعدد در اقتصاد، فرهنگ، روابط اجتماعی و جامعه شناسی و نیز عرصه دفاع از مام میهن توانست الگویی راستین از خویش برای نسل های بعدی به جا بگذارد.

پیام های متعدد شخصیت های برجسته ایرانی و انیرانی در مراسم ختم و نیز بزرگداشت وی و همچنین مصاحبه ها همه حاوی نکته ای دیگر بودند. رونمایی از بیش از هفتاد اثر مکتوب وی در حوزه های مختلف از جمله اقتصاد، فلسفه، دین و اندیشه راهنما، سیاست و فرهنگ و جامعه شناسی این پرسش را برانگیخت که “آیا حقیقت در مورد وی و شناخت جایگاه وی به کمال نمایان شده است؟

حال اگر بنا را بر آغاز تغییر تلقی و رویکرد تازه نسل جوان به اهمیت شناسایی بینش و اندیشه و منش بنی صدر بدانیم، به یک دستاورد مهم وی که خود یگانه الگو و بدیل آن میراث است خواهیم رسید. اما پیش از آنکه این میراث را شناسایی کنیم اشاره ای کوتاه به درک بهتر ما از حقیقت این میراث ضروری است. 

بنی صدر کجا ایستاده است؟

پیش از این، نگارنده این مطلب در نوشتاری تحت عنوان “کوه یخ استبداد” با بهره گیری از اسطوره های ایرانی که در آن دوزخ، تاریک و سرد شناسایی شده است، رشته کوههای یخ اهریمنی را جولانگاه و عرصه تاخت و تاز انسانهایی دانست که با ازخودبیگانگی و غفلت از حقوق پنجگانه به انجماد سازی و متمرکزتر نمودن هر چه بیشتر بخش های مختلف این ناسامانه اهریمنی می پردازند. 

در سپهرهای مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی با ترکیب تمامی نیروهای محرکه با زور و خشونت و از طریق توجیه و تهدید و توهین و بکارگیری ابزارهای سرکوب از سپهر فردی، خانواده تا اجتماع، مفاهیم و معانی اساسی زیست و حیات جامعه و طبیعت را به خطر فروپاشی سوق می دهند. مفاهیم مهمی چون حق، اختیار، استقلال، آزادی، عدالت، رشد، سیاست، وطن دوستی و حتی هنر، زیبایی، فرهنگ و نظیر اینها به استمرار مفاهیم خود را در این عرصه تاریک و سرد و میرا از دست داده بودند. در چنین شرایطی شکستن و بیرون رفتن از دیوارهای شیشه ای اکراه به حضور در فراخنای بیکران لااکراه جسارت و شجاعت و سالها جهاد و تلاش می طلبید.

حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ                  متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

حضور بنی صدر بیرون از این رشته کوه یخ اهریمنی که در طول تاریخ، بر گرد اندیشه راهنمای انسانها، امرهای واقع مستمر، بیان های قدرت و روابط انسانها بسان عنکبوت تاروپود بسته بود، امکان مشاهده گری و درک ریشه های مفاهیم اساسی و شاکله هستی شناسی را برای وی پدیدار نمود. 

میراث بنی صدر

حضور در تماشایی که از آنها سخن به میان آمد برای حکیم بنی صدر این امکان را پدیدآورد که بتواند با پژوهش های مستمر در تاریخ، فلسفه، حقوق، اقتصاد و همچنین از راه بکار بستن روش تجربی و عملی در طول زندگی خویش در روابط فردی خانوادگی، اجتماعی نوعی از سبک زندگی برگرفته و پرداخته از دانش و بینش انسان ایرانی ایجاد کند و این سبک زندگی را به جامعه جهانی پیشنهاد کند. سبک زندگی که در آن حقوق پنجگانه براساس موازنه عدمی، محور اندیشه راهنمای انسان حقوند باشد. 

در این سبک زندگی و حضور مستمر در این سبک زندگی است که انسان حقوند امکان خلق و ابتکارِ رشدیاب می یابد و در مسیر رشد حقوند، تمامی انسانهای دارای حقوق، بدون تعارض و تضاد می توانند در حوزه و سپهر عمل خویش  به طور روزمره خلق کنند و نوروز که جشن زندگی در حقوندی است را میسر بسازند.

در این سبک زندگی است که بنی صدر امکان یافت که حق را نه به قدرت که به ویژگی هایش معرفی و به جامعه ارائه نماید. پیش از این هیچکدام از فلاسفه غربی هم نتوانستند نسبت به واژه حق تعریف دقیق خالی از تناقضی بیابند.

در این سبک زندگی است که بنی صدر سیاست را نه روشی برای کسب و حفظ و تمرکز قدرت و سلطه بر خود و دیگران که منشی برای دستیابی به آزادی ها و استقلال جوامع  برپایه موازنه عدمی از طریق توحید اجتماعی در پذیرش حق اختلاف توامان با حق اشتراک در سپهرهای مختلف شناخت و توانست  در بزنگاه های تاریخی ضمن اتخاذ تصمیمهای مهم تاریخی به طور مستمر در طول چهل سال گذشته هشدارهای لازم را به مردم ارائه نماید.

در این سبک زندگی است که بنی صدر توانست برای نخستین بار تعاریف دقیق اختیار، استقلال و آزادی را با نقد تمامی تعاریف گذشته که عمدتا برپایه عقل قدرتمدار برمبنای موازنه مثبت و ثنویت ارایه شده بودند به جامعه جهانی عرضه دارد.

در این سبک زندگی است که بنی صدر توانست اندیشه موازنه عدمی را بسط و گسترش بدهد.

در این سبک زندگی است که بنی صدر کرامت انسانی را گوهر قرن پیش رو شناسایی نمود.

در این سبک زندگی است که به بنی صدر امکان خلق و ابتکار بحث آزاد به عنوان روشی ساختمند برای امکان نقد حقوند و زدودن تاریکی ناحق و روشن ساختن حق بر موضوع مورد بحث را فراهم آورد.

در این سبک زندگی است که به بنی صدر امکان داد هویت هر فرد را خلقِ دائمی او در فراخنای استقلال و آزادی وی تعریف کند و از منظر این هویت هنرمندی پدیدار می گردد تا بتواند افق های گسترده بی کران را به روی بشریت بگشاید که به او بگوید به راه شادی بیا.

در این سبک زندگی است که بنی صدر توانست مفاهیم اساسی و ستونهای اسلام بیان آزادی را جایگزین اسلام از خودبیگانه شده در بیان قدرت کند و مفاهیمی چون توحید عناصر وجود، بعثت دائمی، تعمیم امامت و میزان عدالت را با زدودن قرن ها الینگی شرح و بسط دهد.

در این سبک زندگی است که می توان به اقتصاد تولیدمحور با بهره گیری از یگانگی تمامی نیروهای محرکه اعم از انسان، دانش، فن، سرمایه، کارمایه و نظیر این و ترکیب آنها با حق تعریف شده در همین سبک زندگی بکار جست.

در این سبک زندگی است که بنی صدر توانست با نقد حقوند عملکرد خویش و در میان گذاردن با جامعه خویش به انسان ایرانی اسطوره ایستادگی و مقاومت در برابر مثلث زورپرست داخلی و خارجی گردد.

در این سبک زندگی است که بنی صدر امکان طرح دموکراسی شورایی برای روش اداره جامعه را با مبنای موازنه عدمی فراهم آورد.

در این سبک زندگی است که پیمان حقوندی را انشا کرد و بدان به طور روزمره عمل نمود و بر پایه آن با تمامی انسانها و هستی هوشمند پیمان بست و  استقامت جست و متعهد ماند و سند چشم انداز پیروزی حقوندان را ترسیم کرد.

 در این سبک زندگی است که می توان به سواد حقوند که امکان ایجاد تغییر مستمر انسان به سمت رشد و توسعه در جامعه با بکار بستن  دانشهای دهگانه خود می باشد را هموار نمود.

در این سبک زندگی است که به وی این امکان را داد که بتواند خشونت زدایی را روش مستمر زندگی در برابر جهانی که جولانگاه انواع خشونتها و نابرابری هاست بنماید و روش های سی گانه خشونت زدایی را پیشنهاد داد.

در این سبک زندگی است که بنی صدر هفت شهر عشق را مراحل حضور در فراخنای استقلال و آزادی و روابط چهارگانه انسان با خویش، جامعه، طبیعت و خالق هستی هوشمند بیرون از هر گونه تبختر، تبعیض  و خشونت شناساند.

در این سبک زندگی است که می توان نوروز این سالجشن انسان و طبیعت را به مثابه فرهنگ حقوندی و استقلال و آزادی انسان نمود.

در این سبک زندگی است که می توان کتاب قانون اساسی حقوندان بر پایه حقوق پنجگانه را به انسان ایرانی در آستانه حضور در نوسده ارائه نمود. بر همین پایه توانست به این باور برسد که حقوق یکدیگر را ایجاب می کنند و حق استقلال و آزادی از یکدیگر جدایی ناپذیرند.

و بالاخره در این سبک زندگی است که می توان فرزندانی رشید، دانشمند، توانا و دوست پرورش داد تا آنها نیز با حضور در عرصه لااکراه حقوندی بتوانند رشد یابند و هنر زندگی در حقوندی را به سایر فرزندان بیاموزند.

آری، میراث حکیم بنی صدر نه تنها به شهادت بسیاری پاسداری از حقوق تمامی انسانها و استقلال و آزادی و انقلاب مردم ایران در بهار انقلاب که معرفی سبک زندگی حقوندی برای نسل جوانی است که می کوشد ایرانی آباد، آزاد، مستقل با جمهوری حقوندان بسازد. سبکی از زندگی که خود تا واپسین لحظات عمر خویش بر آن استوار ماند و خلق کرد و همه انسانها را در دوستی و شادی و بهروزی به آن تماشا خواند و خود در دل تمامی انسانهای حقوند که این سبک زندگی را روش خویش سازند شهید جاودان باقی ماند.

امید پایدار – هشتم آذر 1400

مرکز پژوهش های حقوندی

مطالب مرتبط با این موضوع :

6 پاسخ

  1. واقعا باید حماقت و وقاحت و رذالت و شناعت و اسلامیاتی و متشیعاتی عظیم در کار باشد تا چنین مدیحه ای در مورد حاج سید ابوالحسن بنی صدر نوشته شود. نویسنده این مقاله یا نپویسندگان این مقاله باید خودشان خودشان حکیم بدانند تا حکمتی اینچنینی را در وجود حاج سید ابوالحسن بنی صدر یافته باشند. نویسند مرقومیده: «نسل امروز درست چندی پس از وفات حکیم ابوالحسن بنی صدر با پرسشی ناگهانی مواجه شد: “بنی صدر که بود؟“». عجب بمب خیالی را نویسنده منفجر کرده که خودش از هیبتش بر خود بادیده! ( از فعل بادیدن= یعنی از ترس بادی ازش در رفته). اولا بنده که در تهران زندگی میکنم و سه شغله هستم هم درس میدهم و با جوانان دانشگاهی سرکار دارم، هم پنجشنبه و جمعه شوفری میکنم و هم درس خصوصی میدهم اصلا گوش و چشم و هوش مردم ایران به دستبوس خمینی حاج سیدابوالحسن بنی صدر نیست. بنی صدر شاید تنها کیفیتش این بود که دزد نبود! بله! اما ایشون یک شخصیت ارتجاعی بود که با غروری باور نکردنی فکر میکرد تمامی علوم و فنون جهان را بلد است. این البته از آخوند و آخوندزاده بودن و از سید بودن او سرچشمه میگرفت. ببینید نفوذ ناپذیری او در حدی بود که با بیش از شصت سال در فرانسه بودن یک ذره نور عصر روشنائی فرانسه در این مرد وارد نشد که نشد. هنوز او قرارش بر این بود که از مکه پاریس به مدینه تهران مهاجرت کند و حکومت واقعی اسلام را برپا نماید. این آقا اگر یک ذره نور و پرتو وارد تاریکخانه اش شده بود می بایست کتابی بنویسد زیر عنوان «چرا مسلمان نیستم ؟»! اما کو آن شجاعت تا آن سوراخ لازم را در تاریکخانه ی ذهن نارسایش بکند تا منشاء اثر بشود. ببینید اصلا اینکه بعد از این همه جنایت اسلام در این ۱۴۰۰ سال و ماندرگایش در عرض چندین دهه هیچ پرسشی در ذهنش تولید نشده و حتا باز هم نام فرزندش را علی گذاشته، علی ای که طبق گفتار و نوشتار تاریخ و خود روحانیون سر بیش از صد هزار نفر را شخصا بریده. این واقعا از عجایب است. تمامی کسانی که نامهای این امامان و نام شخص پیامبر را دارند باید این لکه های ننگین را از دامان خودشان پاک کنند و اتفاقا چنین موجی سراسر ایران را فرا گرفته. همین ترس باعث شده که پریروز در تلویزیون حکومت اسلام ضد بشر اعلام کردند که مغازه ها حق ندارند نامهای لری و کردی و تالشی و مازندرانی …را روی مغازه های خود بگذارند…اما این شرماور است که در دکانها ها هنوز و پس از اینهمه جنایت اسلام و تشیع و تسنن روی شیشه ی مغازه نامهای اسلامی و بسم الله الرحمن الرحیم، آیه الکرسی و…گذاشته اند و نوشته اند و هنوز پس از ۱۴۰۰ سال جنایت اسلام ما باید صدای اذان بیرون را در خانه هامان بشنویم. . این آقای بنی صدر هرگز در مورد این خرافات احمقانه و بیشرفانه حرفی نزد و نه تنها سکوت کرد بلکه به آنها عقیده و باور داشت. حتما باید در همان شهر لوئی شانزدهم در زمان خاک سپاری کسی برایش فاتحه و تلقین خوانده باشد. من از نویسنده گان «باشرف» این مداحی می پرسم که کجای این آقا به حقوق انسان برمیخورد. الکی از روی هوا و هوس این انشاء و ادبیات من درآوردی حقوندی و …چرا دادوندی نه، واقعا تهوع آور است این نوشته. نوشته ای سست، نوشته ای متملقانه و خفت بار. شاید همین بس باشد که او انقلاب اسلامیش را در هجرت نگه داشته بود، مثل ترشی. بنی صدر البته یک کیفیت مهم دیگر هم داشت و آن پافشاریش و یکدنده گیش و ماندگاریش در جهالت اسلام ناب بود. این البته قابل بخشش بود اگر همچون پدرش و اجدادش در همان حوزه های ضد علم و ضد علوم مانده بود. اما بیش از ۵۰=۶۰ سال در مرکز عصر روشنائی زیستن و هیج و هیج و هیچ و باز هم هیچ نیاموختن بیضه هایی می طلبد همچون بیضه های بنی صدر. من فکر میکنم بهترین کاری که باید کرد خاکسپاری بنی صدریسم است همراه بنی صدر و برهم نزدن این گنداب اسلامیت او. مادر من آنچه را ژاله وفا در مورد بنی صدر نوشته را چاپ کرده بود و به من داد. مزخرفات ناب بود. من آنرا به ۱۷ دانشجو ی لیسانس و چهار فوق لیساس نشان دادم، همشان آنرا مسخره میدانستند، من فردا و جمعه آینده همین نوشته را به آنها نشان خواهم داد. حالا نویسند پرسیده که:« نسل امروز درست چندی پس از وفات حکیم ابوالحسن بنی صدر با پرسشی ناگهانی مواجه شد: “بنی صدر که بود؟“» آنهائی که ناگهان پرسش کرده اند در ذهن ناتوان نویسنده است که نمی داند امروز مردم ایران به تمامی مقدسات و اسلامیات و اسلامیجات و مخلفاتش نه تنها پشت کرده بلکه تقود کرده اند. حالا هر کسی به زعم خودش چیزی مینویسد. آن مردک حاج اکبر گنجی که در حماقتش و سرسپردگیش به اسلام و خود را محور دانش سیاسی دانستنش کمتر از بنی صدر نیست هم فکر میکند که مردم ایران منتظرند تا او آنها را ناامید کند! نه خیر اینطور نیست خانمها و آقاین حقوندیان و حاج اکبر گنجی و سروش و کدیور و بازرگان و سید ابرام نبوی و …اصلا فکر نمی کردم این سایت کشکولی بشود برای حاج سید ابوالحسن بنی صدر. کسی که اصلا دکترائی نداشت و وقتی به او دکتر می گفتند لای سبیلی در میکرد. و البته با احترام

  2.  این مقاله ی سرشار از محبت خانوادگی برای این است که هیچ کس جز خود نویسنده برای چند ساعت باورش نکند و نمی کند. چرا که حتا این نویسنده که باید فامیل درجه یک حاج سید ابوالحسن بنی صدر آیت الله زاده باشد هم باید از پس نوشته و نوشتنش اندکی فکر داشته باشد. پس به نتیجه میرسد که این مقاله پوک و پوچ است. البته شاید اگر زمان شاه نوشته میشد اثری داشت. آما حالا از اسلامی نابتر که مثلا بنی صدر آنرا پاکیزه کرده و از زیر اعصار قرون خشونت بیرون آورده. اگر توهین به شعور انسان نباشددست کم مسخره است. مرقوم فرموده اند:
    «در این سبک زندگی است که بنی صدر توانست مفاهیم اساسی و ستونهای اسلام بیان آزادی را جایگزین اسلام از خودبیگانه شده در بیان قدرت کند و مفاهیمی چون توحید عناصر وجود، بعثت دائمی، تعمیم امامت و میزان عدالت را با زدودن قرن ها الینگی شرح و بسط دهد.»
    اولا این جمله کسی بیاید و معنا کند! و سپس باید از این نویسند پرسید سر بریدن یهودیان بنی قریضه توسط علی و سر بریدن ۷۵۰۰۰ نفر توسط او طبق اخبار شیعه و سنی در آن ۴سال و ۹ ماه خلافت و « و قاتلوهم حتی لا تکون الفتنه» و «ببرید سرشان را، و انگشتانشان را و زجرکششان کنید و…» اینها کی و کجا نوشته اند. آن پیامبر بعثی یا بعثتی که با یک دختر بچه سه ساله قمری که میشود دو سال و چند ماه تفخیذ می کند و او را در شش سالگی میبردش به رختخواب و افضایش می کند این کجایش «خود بیگانه» است. این که اصل و اصول اسلام است! این که بسیار هم خودی و در دسترس است و اصلی ست و ابدی ست! چرا اینهمه دروغ را سر هم کرده اید. تازه من به شما بگویم که حتا طالبان و داعش و القاعده در برابر اسلام واقعی محمد نبوی و علی علوی و سید مرتصی مرتضوی مثل بره هائی هستند در برابر گرگ اسلام واقعی. این نوشته ی مملو از مزخرفات و به قول سهروردی متملقات فقط از سر بیماری ای ست که نامش اسلام است. و امضاء کننده این نوشته همانند نوشته اش نامی مستعاری دارد پوک و پوچ همچون نوشته اش.
    امید پایدار!
    این امید پایدار در واقعیتش نومیدی پاید ار است!
    چرا که اسلامِ اصالتا و اساسا جنایتکار و مظهر بیشرفی را با پایداری میزان عدالتش می نامد و آنرا با پیشبینی دردناک برای آینده بشریت نوید میدهد. و این یعنی بن بست ابدی و پایدار و جاویدان.
    حیف وقت که این دوست من با فرستادن این مقاله بی مقال از من گرفت. این «امید پایدار» خوب است برود «القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه که در محراب به جد و آبادش…» را بخواند. در اینجا باید بگویم با همه ی بدبختی ای که بنی صدر و دوستانش یزدی و قطب زاده و خمینی و منتظری و خامنه ای و قرآن و محمد و علی به سر مردم آوردند باید گفت که دست کم مردم را بیدار کردند، مردم بیدار شدند تا بفهمند بیماریشان نامش اسلام و تشیع و اذان و روضه و محرم و صفر و رمضان است. آری مردم بیدار شدند. لازم میدانم به اطلاعتان برسانم که این القصیده در نسخه های کاغذی و به صورت ایمیل هزاران بار که من میدانم و شاید میلیونها بار برای مخاطبان فرستاده شده. شما هم آنرا بخوانید.

  3. با درود دوستان برای من این نوشته ی «حکیمانه» را فرستادند. و من با اکراه فراوان آنرا خواندم و هر چه بیشتر خواندم و پیشتر خواندم دیدم که بنی صدر این سید بزرگوار و این آیت الله لباس شخصی ولی بی کروات (که آنرا صلیبی میدانست) وارثی هم دارد به نام «امید پایدار» عجب! امیدوارم اشعه ی موی منِ زن باعث عذاب و فشار قبر آقای بنی صدر نشود. البته دوستان ایشون مشکل اشعه تحریک کننده ی ایشون را رد کردند اما من بر این باورم که نیروی جنسی جذابی در نگاه و. پوست و موی زن هست که بسیار هم خجسته است و اگر ما آدمیان تا اینجا آمده ایم و این همه تاریخ ساخته ایم همه و همه از این جذبه و انجذاب بوده است. البته دوستان او آنرا تکذیب کردند ولی این واقعیت دارد که او گفت و من خودم آن زمان در رادیو تلوزیون بودم و جوان هم بودم و اشعه موهایم بسیار موثر بود و خودم دیدم و شنیدم. اما اینهمه فرار از دانش و پناه بردن به خرافات اسلامی و خود تخریبی برای من نه تنها عجیب که مصیبتی ست. و ادامه آن جهلیات و آن جعلیات و آن خرافات را در این نوشته سراسر تهی از محتوا می بینم.
    و اما یک گلایه از این سایت! و آن اینکه rangin-kaman.net بسیار آزار دهنده است. چرا که اولن سایت دیگری با همین نام هست. رنگین کمان که به نظرم می آید هممیهنان همجنسخواه افغانستانی آنرا اداره میکنند. می گویم هممیهن چرا که امیدوارم روزی ایران افغانستان و تاجیکستان و ازبکستان و …یک کشور واحد شوند و با بازاری مشترک …سه چیز آزار دهنده است برای ایرانی و آمدنش به سایت شما. یکم این ـ خط تیره بین رنگین و کمان. دیگری net داشتن و نه com داشتن. این برای گسترش و تبلیغ این سایت که بسیار هم مفید است بسیار ناکارآمد است. خوب است فکری برایش بکنید و به قول پدر من نام دیگر کنید. و سوم اینکه شماها با این همه جمعیتی که از متفکر و کاردان و شاخه شکسته و شاخدار دارید می بایستی تبلیغتان گوش فلک را کر کند. اما بدبختانه کسی شما را در ایران اسلامزده و وبازده نمی شناسد و این زیان بزرگی ست. فکری برای این سه موضوع بکنید.

  4. گوئی این مقاله را خود بنی صدر در مورد خودش نوشته! بنی صدر تنها کیفتش خود بزرگبینی و خودشیفتگی تمام و کمال بود که در این نوشته هم هویداست.
    نویسند بنی صدر را در واقع و به روشنی بزرگترین فیلسوف و بزرگترین حقوق دان و بزرگترین اقتصاددان و بزرگترین و بزرگترین میداند. گوئی آن کس که با نام سمتعار این مدحیه و مدیحه را نوشته از شیفتگان کور بنی صدر بود. شاید اصلا همسرش و یا حاج سید علی پسرش اینرا نوشته باشند. بنی صدر یک مسلمان به غلیت خرافاتی بود. او اصلا هم به قول نویسند «حقوند» اگر بود دست کم یکبار از خدمات بسیار ارزنده و یکتای رضا شاه و محمد رضا شاه یاد میکرد. بنده اصلا و ابدا نه شاه الهی هستم و نه پادشاهی طلب. اما همین اندازه هم که بنی صدر توانست بر رروی زمین بخزد از لطف رضا شاه و محمد رضا شاه بود. اگر چه آنها وستایل پرواز را فراهم کرده بودند اما کسانی همجون بنی صدر با پاهای چوبین فقط توانستند بخزند. و گر نه از این اسلام ننگین دست برمیداشتند. فرقوم فرموده اند«
    «در این سبک زندگی است که بنی صدر امکان یافت که حق را نه به قدرت که به ویژگی هایش معرفی و به جامعه ارائه نماید. پیش از این هیچکدام از فلاسفه غربی هم نتوانستند نسبت به واژه حق تعریف دقیق خالی از تناقضی بیابند.»
    اصلا این نوشته با همه ی ادعایش بر حکیم دانستن مدعی دبیری و انشاء نویسی پارسی هم هست. اما خواهش می کنم حتا به ادبیات نوشتاریش توجه کنید تا دریابید که این آمید آقا یا امید خانم تا کجا پایدار است. فقط کم مانده که بنی صدر را از ناپلئون و کوروش و جنرال دوگل و افلاطون و …مهمتر بداند. من از دوستان تقاضا میکنم که دیگر چنین لاطائلاتی را برایم نفرستند. بابا ما دیریست که میدانیم که با یک متوهم کامل عیار روبروئیم. البته این واژه را رژیم خونخوار اسلام خونخوارتر هم به او نسبت میدهد. اما نمی شود که چون او به بنی صدر میگوید بنی صدر ما به او نام دیگری بگذاریم.

  5. این نویسنده محترم میخواسته بنویسد دکتر سید ابوالحسن بنی صدر، دیده دکتر نیست، میخواسته بنویسد حاج، بنویسد حجت الاسلام و آیت الله و …دیده چنان همشان در ناپاکی شناورند که باید لقبی دیگر جستجو کند و از آنجا که از شعر حافظ مدد گرفته باید گفت که حکیم دانستن بنی صدر پاسخی ست به حافظ که پرسان پرسان و نالان نالان می گوید:

    مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
    کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی!؟

    و این امید پایدار پاسخ می دهد ایناهاش حافظ جان.

    ولی اگر بنی صدر به غیر از مسلمان و شیعه بودنش، یکی از این صفات ادعائی در این مرثیه خوانی را داشت و یا دست کم میخواست همین دین کشتارگر را اصلاح کند به این انباشت تاریخی جنایت خیانت تجاوز به زنان* کشتارهای به غایت بیشرفانه علی ابن ابی طالب و به قول نطر دهنده ای دیگر به بچه بازی پیامبر و به هزار و چهارصد سال جنایت بی وقفه ی اسلام اشاره ای میکرد. اما بنی صدر در حد یک معلم مدرسه ی ما که اینک ۸۷ سال دارد و می گوید اسلام راهی جز این ندارد که از ایران پاک شود و این تب پاکی از ایران به سراسر منطقه و جهان سرازیر شود. این آموزگار شریف میگوید همچنانکه با شکست ایران در قادسیه اسلام همچون بیماری به سراسر منطقه و حتا اسپانیا و افریقای شمالی سرایت کرد، پاک شدن ایران از این آلودگی بدخیم اثری به غایت مثبت بر نه تنها زندگی ایرانیان خواهد داشت بلکه جهان را دگرگون خواهد کرد. بنی صدر واقعا یک منبری بود و توهماتش زندگی کرد و در فرانسه هم که بود عوض گشوده شدن به سوی روشنائی در تاریکخانه ی ذهنش باقی ماند و همین فقط در آن توهم می توانست مدعی شود که به جائی وابسته نیست! و فقط وابسته به اسلام و قرآن است. در حالی که حتا یک کشور مسلمان وجود نداشت تا برود در آنجا سرش را بر بالش بگذارد بی آنکه بریده شود و مجبور بود برود در کشور واضع لائیسیته و روشنگری فرانسه. در حقیقت کشور کافران. این از نمک نشناسی عمیق مسلمانان است. مسلمانانی که کشورهای غربی آنها را پناه داده اند و مسلمانانی که در پاریس و مادرید و انگلیس و آلمان و نیس و هر کجا بتوانند آنها را با ترورهای کور میکشند. بنی صدر میتوانست در آنجا کتابی و مقاله ای بنویسد و از اسلام انتقاد کند، از قران انتقاد کند ولی او هرگز قادر به چنین کاری نبود و نخواهد بود.
    دوستان بنی صدر از جمله حاج احمد سلامتیان این آخوند بی عمامه وقتی در مسجدی در اصفهان سخنرانی می کرد که من سیزده سالم بود. یادم است که وقتی نام اماتم خمینیش را می آورد و مردم یک صلوات می فرستادند ایشون بسیار دلخور بود و میگفت باید سه صلوات فرستاد. حاج ابراهیم یزدی هم همینطور، فخرالدین حجازی که از همه ی اینها بیشرفتر بود.
    در هر حال من نمی خواستم چیزی بنویسم، اینها را با گشتره ای بسیار وسیعتر برای دوستی گفتم و دو مرا مجاب کرد تا این چند جمله را بنویسم.
    در پایان از ایرانیانی که نامهای اسلامی دارند تقاصا میکنم تا هم اکنون این نامها که یادآور تجاوزات اعراب و مسلمانان صدر اسلام است به زنان ایرانی و هم قتل عام مردان از خودشان بزدایند، پاک کنند. من حتا به علی بنی صدر هم پیشنهاد می کنم که این نام ننگین را از شناسنامه اش پاک کند. جناب علی بنی صدر ببین که آنهائی که اصفهان عزیز را به خاک و خون کشیدند از گردان‌های امنیتی امام علی بسیج اصفهان بودند. امام علی ای که در و خونخواری و سبعیت در تاریخ بشر همتا ندارد.
    آیا با این همه حکمت بنی صدر پاسخی ست به نعره حافظ در تاریخ که در جستجوی حکیمی و رای برهمنی ست!؟
    خوب است این آقا یا خانم امید پایدار و پیروان بنی صدر بر این نظرات پاسخ دهند.
    در پایان من از این سایت درخواست می کنم تا این نظرات را محفوظ دارد. چرا که اینها تاریخی هستند و نشانی از آگاهی وجدانی ایرانیان.
    *
    اینرا سرچ کنید:
    قرائتی با توجه به آیه ۲۴ سوره نساء می‌گوید: “سکس با زن شوهردار اسیر و غنیمت‌ گرفته شده، حلال است…” پی‌نوشت: حال یک عده از اسیر گرفتن زنان و دختران مظلوم افغانستانی توسط طالبان متعجب شده‌اند، به هیچ عنوان جای تعجب ندارد چرا که از نظر اسلام هیچ اشتباهی را مرتکب نشده‌اند و دقیقا قوانین گفته شده در قرآن را اجرا می‌کنند. #قرائتی #سکس #زن_شوهردار #قرآن #اسیر #سوره_نساء
    در اینجا واجب حیاتی ست تا به متون و سخنان آخوندهای طالبان و آذربایجانی، داعشی و ایرانی توجه شود تا ببینید که تجاوز به زنان ایرانی در حمله ی اسلام به ایران سیستماتیک بوده. تازه این ایران نبوده که حمله کرده بلکه این اسلام ضد بشر بوده که به ایران حمله ور شده و به وحشیانه ترین وجه تجاوز به زنان و حتا پسران در دستور کارش بوده. این فقط یم نونه روشن آن است که قرائتی آنرا قرائت می کند! بروید سرچ کنید ببینید این اسلام تا چه اندازه ضد بشر است!

  6. این ایده که میگوید باید نامها را ایرانی کرد ایده بسیار ارزشمندی ست. این یک خفت و خودزنی و خود سرزنشی ست که نامهای اسلام مثل محمد۷ تقی، نفی، علی، صادق، حسن و حسین و مهدی و انتخاب کنیم. مردم ایران باید یک بازگشت به خود و بازکشت به خیش را اجرا کنند. بابا بنی صدر مرد و مکارش تمام است. [الا دوستی، فامیلی برایش چیزی نوشته. بگذارید بنویسد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.