دنیز ایشچی
آیا اگر در انتخابات سال هشتاد و هشت تقلب نمی شد، یا اینکه به آقای میرحسین موسوی پست ریاست جمهوری اسلامی ایران و اجازه تشکیل دولت واگذار میشد، جنبش سبزی بوجود می آمد؟ آیا ایشان در پست ریاست جمهوری به اصلاحات دموکراتیک در کشور دست زده و بقول بعضی از دوستان ما در جامعه “تحولات” سیاسی اجتماعی دموکراتیک را موجب می شدند؟ آیا ایشان در گسترش دامنه های جامعه مدنی و استقرار ارزش های حقوق بشری پای خود را از آقایان خاتمی و روحانی بیشتر فراتر می نهادند؟ واقعیت این است که اگر مقام ریاست جمهوری به ایشان واگذار می شد، آقای موسوی از نظر کارکردی چندان کارنامه متفاوتی با آقایان روحانی و خاتمی نمی توانست داشته بدهد.
از طرف دیگر باید قبول کرد که کودتای انتخاباتی آقایان احمدی نژاد و خامنه ای بر علیه ایشان و آقای کروبی و مقاومت های آنها در مقابل این زورگویی های آشکار به پشتوانه اعتراضات جنبش های مردمی زیر شعار “رای من کو”، موجب استقامت و رادیکالیزه اندک مواضع آقایان موسوی و کروبی شده است. اما این سوال همچنان بر جای خود باقی می ماند که آیا این تحولات تا چه اندازه پتانسیل های اصلاحاتی سیاسی اجتماعی اندیشه های ایشان را متحول کرده است.
موضوع بعدی این می باشد که چالش های مبارزاتی سیاسی در زمین اپوزیسیون، ویژه گیهای خاص خود را دارد، و با ویژگیهای سیاسی برنامه ای و یارگیری ها و ائتلاف ها ی این آقایان وقتی که در حکومت باشند، کاملا فرق خواهد کرد. تصور بکنید آقای خامنه ای پس از انتخابات هشتاد و هشت، به آقای موسوی اجازه تشکیل کابینه را واگذار می کردند، آیا ایشان در آن شرایط از نیروهای اپوزیسیون خارج حکومتی جهت تشکیل کابینه خود استفاده می کردند، یا اینکه در یارگیری های خویش از نیروهای جناح بندی های مختلف درون حکومتی نظام ولایت فقیه استفاده می کردند؟
آیا اگر در آینده ای نه چندان دور چنین فرصتی فراهم گردد که آقایان موسوی و کروبی در میدان سیاسی حکومتیان به ائتلاف، یارگیری و معامله بپردازند،نظر عمده شان به اپوزیسیون خارج حکومتی خواهد بود؟ آیا ایشان به نفی ولایت فقیه و عبور از آن به نظامی سکولار دموکراتیک روی خواهند آورد، یا در زمین همان نظام ولایت فقیه به چالش های سیاسی خود ادامه خواهند داد. زیرا که اگر ایشان همچنان به بازی در میدان سیاسی ولایت فقیه و نظام جمهوری اسلامی ایران تن داده باشند، در واقع پذیرفته اند که مقام ریاست جمهوری بصورت دوره ای میان جناح های مختلف حکومتیان چرخش خواهد خورد و هر از چند دوره نوبت ایشان و یا جناح ایشان خواهد بود.
ما مشکلی با موضع گیری ها و ارائه دادن منشورها و برنامه های سیاسی از طرف آقایانی مثل موسوی و کروبی که در درون حکومت تحت فشار سیاسی قرار گرفته و اپوزیسیون درون حکومتی تلقی می شوند نداریم. ما از آنها انتظارات غیر معقولانه ای در زمینه ظرفیتهای آنها در کنده شدن از ولایت فقیه و نزدیکی به جنبش سکولار دموکراتیک ملی مردمی در راستای عبور از ولایت فقیه به سکولار دموکراسی نداریم. آنها میتوانند متحدان جنبش سکولار و دموکراتیک مردم ایران باشند. مشکل ما بر سر ارزیابی پتانسیل های سیاسی دموکراتیک آنها میباشد. در میان ما دوستانی وجود دارند که همچنان می خواهند مشروعه چی ها را به جای مشروطه چی ها بر جنبش مردمی غالب بکنند. زمان آن رسیده است که دیگر تجربه خطای چندین بار تکرار شده تاریخی را تکرار نکنیم.
آیا جنبش فمنیستی ایران، جنبش دانشجوئی، جنبش کارگری و جنبش ملی دموکراتیک ملیت های مختلف در ایران، جنبش اقشار میانه روشنفکر و ترقیخواه، و جنبش های مستقل دموکراتیک و ازاده ایران بخشی از جنبش سبز بوده و در درون پوسته کوچک و شکننده آن جای میگیرند؟ جواب به این سوال بصورتی قاطعانه منفی خواهد بود. بخش اعظم این جنبش ها بصورتی کاملا مستقل در حال حرکت می باشند. بنا بر این جای دادن تمامی این بخش بندی های متفاوت جنبش دموکراتیک در زیر چطر آنچه که جنبش سبز نامیده می شود یک استراتژی بسیار خطرناکی می باشد به نحوی می خواهد این جنبش ها را از ماهیت واقعی دموکراتیک و تحول گرایانه آنها تهی بکند.
آنهایی که پتانسیل های غیر واقع بینانه ای را به آنچه که جنبش سبز نامیده می شود و رهبران آن نسبت می دهند، و به نحوی از انحاء نقش رهبری جنبش مرحله ای تحول گرایانه تاریخ امروز را بر گردن این جناب های واگذار می کنند، جنبش مردمی را در مسیر یک سراب هدایت می کنند. آنهایی که چنین تصویر تحلیلی سیاسی را عمده می کنند و تلاش دارند تا تمامی بخش بندی های مختلف جنبش ملی دموکراتیک مردم ایران را زیر چطر این آقایان و منشور آنها جای بدهند، در اشتباه بزرگی بسر می برند. این دوستان ما باید برعکس، تلاش کنند تا آنچه که آنها آن را جنبش سبز می نامند را به دنبال و یا در نهایت زیر چطر بزرگ جنبش تحول گرایانه عمومی دموکراتیک مردم ایران جای بدهند.
آیا سناریوی مشروعه و مشروطه برای چندمین بار در تاریخ تحولات دموکراتیک مردم ایران تکرار نمی شود؟ در دوران مشروطه یادمان هست با چه طمطراقی ستارخان ها را بعنوان قهرمان ملی به غسالخانه تهران دعوت کرده و پس از نابودی آنها مشروعه چی ها، ملاک، تجار، روحانیون و دیوانسالاران را در مجلس گرد هم آورده و بعنوان نظام مشروطه پارلمانی به مردم ایران غالب کردند. ایا در آن زمان هم مرغ ها را رنگ کرده به جای بوقلمون به مردم نفروختند؟ آیا این استراتژی نمی خواهد همان حکومتیان سابق را بعنوان رهبران پروژه سیاسی تحول دموکراتیک در راستای استقرار ارزش های حقوق بشری، سکولاریسم، ترقیخواهی و مدرنیسم، استقرار ارزش های جامعه مدرن و دموکراتیک تعریف بکند؟ این استراتژی به زبان دیگر همان مشروعه چی ها را به نام مشروطه چی ها تعریف نمی کند؟
اولا امروزه باید از پوشاندن قبای سبز بر تن تک تک بخش بندی های مختلف جنبش مردمی احتراز کرد. آنچه که بعنوان حرکت رهبری جنبش سبز نامیده می شود، می تواند از حکومتیان کنده شده و بعنوان بخشی از جنبش اعتراضی و دموکراتیک مردم ایران مطرح گردد. با توجه به این مساله که این نیرو باید ساز خود را همنوای با ارکستر عمومی جنبش دموکراتیک مردمی بنوازد و زیر رهبری کانداکتر ارکستر عمومی جنبش سکولار دموکراتیک عمومی عمل بکند، تعریف کردن آنها بعنوان رهبران جنبش ملی دموکراتیک و تعریف منشور آنها بعنوان منشور و برنامه مرحله ای گذر از نظام ولایت فقیه یک پس رفت کلانی برای جنبش مردمی تلقی می شود.
ویژگیهای تاریخی فلسفی دنیای امروز با مشاهده تحولات علمی تکنولوژیک امروزین و گلوبالیزه شدن جهان و مرحله گذر تاریخی بسوی حاکمیت های سیاسی سکولار دموکراتیک و جامعه مدنی در راستای عدالت اجتماعی و حکومت های “اکو دوستانه” شرایط ویژه ای را فراهم کرده است که تمامی حرکت های اجتماعی از آنها تاثیر میگیرند. از یک طرف فلسفه نگرش پست مدرنیستی با نقد شدید فلسفه دوران مدرنیسم، خلا فلسفی ویژه ای را ایجاد کرده است که موجب شده است تا اندیشه های ارتجاعی قرون وسطائی به میدان آمده و جهت توجیه خلا نقد پست مدرنیستها، خود را مشروع جلوه دهی نمایند. از آن جمله رشد افراطی گری کلیسا در بعضی کشورهای غربی و رشد حرکت های اسلامی به قدرت دلارهای نفتی وهابی ها و سلبی ها در کشورهای اسلامی می باشد. گرچه این حرکت در مقابل طوفان عظیم ارزش های نوین بشری شکل گرفته از تحولات گلوبالیزه شدن و انقلاب تکنولوژیک اطلاعاتی بصورت موج های کوتاهی بیش نیستند، ولی انقلاب تکنولوژیک اطلاعاتی جهانی حتی تاثیرات خود را بر این ارتجاعیون را هم گذاشته است.
آنهایی که منشور مشروعه طلبان را منشور تحول و گذر دموکراتیک می نامند و رهبری سیاسی اپوزیسیون مشروعه خواه را که در آقایان موسوی و کروبی تجلی پیدا کرده است بعنوان رهبری تحول و گذر دموکراتیک می نامند، باید در اندیشه های خویش تجدید نظر جدی به عمل بیاورند. گرچه این اندیشه ها در جای خود تجلی خواسته های اقتصادی سیاسی کوتاه مدت و شاید هم بلند مدت برخی گروه بندی های ویژه اجتماعی سیاسی می باشند، همین گروه بندی ها در شرایط رادیکالیزه شدن چالش های مردمی، مواضع خویش را تغییر داده و بعضی از آنها در کنار حکومتیان قرار خواهند گرفت و برخی دیگر خود را رادیکالیزه کرده و به صفوف مردم خواهند پیوست.
اگر پنج سال پیش شعار “رای من کو” از طرف اقشار مردمی که رای خود را در صندوق های رای ریخته بودند، بعنوان یک شعاری حقوق بشری و دموکراتیک بعنوان شعار محوری حرکتی انفجاری که ناشی از دهه ها حاکمیت استبدادی نظام ولایت فقیه بر آنها بود تبدیل شد، این مساله به هیچ وجه نباید اینطور تعریف گردد که آقایان موسوی و کروبی کسانی هستند که خواهان انتخابات آزاد و دموکراتیک در ایران بوده و هستند. آنها تا امروز نه تنها گفته ای در رابطه با نفی ولایت فقیه، از میان برداشتن ارگان های استبدادی و غیر حقوق بشری این نظام نظیر شورای نگهبان مطرح نکرده اند، بلکه در بهترین حالت، این آقایان خواهان بازگشت به روزهای اول حکومت خمینی می باشند.
باید از یک طرف تفکیک بزرگی میان آرمانها و خواسته های مرحله ای کسانی که شعار “رای من کو” را مطرح می کردند، از طرف مردمی که خواسته دموکراتیک مردمی خویش بخاطر انتخابات ازاد را مطرح می کردند قائل شد، با هویت های آرمانی برنامه ای کسانی که از طرف دیگر هنوز در چهارچوبه درون حکومتی قابل ارزیابی بوده و با ظرفیت ها و کارکتر ها و هویت های شخصیت های برگزیده شورای نگهبان و ولایت فقیه که مردم ناچارا باید از میان آنها یکی را برگزینند قابل تعریف می باشند. اگر هنوز هم ولایت فقیه به آنها امکان بازی در میدان سیاسی حاکمیت را بدهد، در همان زمین و با مولفه های آن بازی کرده و یارگیری خواهند کرد.
امروز این اقایان زندانیان سیاسی نظام حکومت خلافت فقیه می باشند. بدون شک همه آزادیخواهان خواهان آزادی تمامی زندانیان سیاسی بوده و خواهان آن می باشند تا تمامی احزاب سیاسی بتوانند آزادانه به فعالیت سیاسی پرداخته و نقش خویش را در سازندگی جامعه مدنی ایفا نمایند. در اینجا باید بطور همزمان واقف بود که نباید این امکان را فراهم کرد تا نهادهای سیاسی ولایت فقیه در درون صفوف اپوزیسیون سکولار دموکراتیک به باز تولید خویش ادامه داده و از این طریق حیات سیاسی خلافت فقیه را در فرم های دیگری بسط و گسترش دهد.
دنیز ایشچی ۲۳/۱۰/۲۰۱۴