کایلی بخند ای زنِ زیبا

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

شعر و متن: شادی سابُجی

کایلی بخند ! ای زن زیبای لَخت موی،                              کایلی ببوس ! میله ی غم را و بازگوی،

کایلی بخند ! آهوی عاقل!، کتاب خوان !                           با آهوانِ چابکِ چشم ات، تو درس خوان !

کایلی بخند ! موی فشان، در حصارِ ما،                             کایلی سماع برقص ! بر لبِ تیغِ اوینِ ما،

کایلی قسم به پای بلور ات که زخم هاست،                  ای پیکرت لطیف ! شیونِ شلاقِ شوم هاست،

کایلی ببخش ! شامِ شکنجه نه رسمِ ماست،                    کایلی ببخش ! سیلیِ تهمت نه کارِ ماست،

کایلی چه رفته است تو را؟، چرا بال چیده ایی؟                    کایلی ! چه رفته است که رفتی به خُودکشی ؟

کایلی ببخش ! خودزنی ات اسبابِ شرمِ ماست،                 کایلی ببخش ! غریب کُشی، جیغِ شهرِ ماست،

کایلی ببخش عزیز! چنین چنگ میکشد تو را،                 سربازِ زورگیرِ برزخِ آقا، استادِ مهربانِ خاورِ ما را !

کایلی نترس ! بیم مبَر ! شمس ! گفته ام تیزپا بیا،                : ” الساعه ” گفت حضرتِ شمسم، بِبُرّد پولادِ پای پا !

فرانسه 6 اوت 2020 برابر با 14 مرداد ماه 1399

پانوشت شعر، شماره ی 1 به تاریخ 6 اوت 2020 برابر با 14 مرداد ماه 1399:

————————————————————————————-

هفته ی پیش صبح از خواب برخواستم و در ذهنم صدایی آمد و بی اختیار بر لب گفتم “کایلی بخند”، اما شعری و وزنی بر من نیامد، اما امروز صبح در قرنطینه ی خانگی عصر کرونا از خواب بیدار شدم و باز صدایی در گوشم چنین گفت “کایلی بخند” و این شد که این شعر این بار بر من فرود آمد و آن را با خودکار صورتی بر کاغذی نوشتم. این شعر در رابطه با خانم کایلی مور گیلبرت، مدرس مطالعات اسلامی و خاورمیانه دانشگاه ملبورن استرالیا نوشته شده است. ایشان که شهروند بریتانیا و استرالیا و به دعوت دانشگاه الزهرای تهران برای شرکت در همایش شیعه شناسی سال 1397 راهی ایران شده است و اکنون در زندان اوین زندانی است و به اتهام جاسوسی به ده سال حبس محکوم شده است.

ایشان که پژوهشگر جوانی است و متولد سال 1987 میلادی (برابر با 1366 خورشیدی) است و کم و بیش هم سن و سال نگارنده ی این سطور است، از بخت بد متاسفانه به رسم شنیع و زشت مهمان کُشی جمهوری اسلامی پس از اتمام این همایش دانشگاهی و عازم شدن به کشور خود در چنگال سربازان گمنام امام زمان در فرودگاه افتاده است و سر از اوین درآورده است. اطلاع یافتن و رسانه ایی شدن مورد ایشان و خودکشی های مکرر او اولین بار در صفحه ی فیس بوک آقای رضا خندان همسر نسرین ستوده انجام شد و فقط از طریق ایشان بوده است که ما در خارج از کشور به وجود و حضور این زندانی پژوهشگر دانشگاهی دو ملیتی مطلع شدیم.

باری رشته ی مطالعات اسلامی و کار در حوزه ی خاورمیانه یک رشته ی راهبردی، کلیدی و حساس است و پژوهش در این حوزه همانند پژوهش در رشته های علوم پایه و فیزیک و مهندسی نیست و قطعا پژوهش های این حوزه به صورت کاربردی سیاسی و دولتی هم هست و در راستای نیازهای دولت ها و حکومت ها انجام می شود و جنبه ی صرف نظری و آموزشی برای درج در کتاب ها و یا فقط مقالات را ندارد.

این که ایشان همزمان با شرکت در این همایش شیعه شناسی از طرف دولت های دیگر برنامه ایی و طرحی برای پیاده کردن به صورت مخفیانه داشته است یا خیر، بر نگارنده این سطور کاملا پوشیده است و هیچ گونه استدالی در این زمینه ندارم و هیچ موردی هم تا به حال از پرونده ی ایشان در این مورد در رسانه ها منتشر نشده است. اما این که در رژیم جمهوری اسلامی با بدبینی بسیار زیادی پژوهشگران وطنی در سایر حوزه ها از جمله در حوزه ی پلنگ آسیایی و محیط زیست را هم به طور نامنصفانه ایی به جاسوسی متهم کرده اند و پرونده سازی سنگین و پوشالی برای آن ها کرده اند اینک دیگر بر کسی پوشیده نیست.

کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد ! ” و من درست برعکس نظر حضرت حافظ شیرازی راه و شیوه ی شاعری را انجام می دهم و هر گاه حزین خاطرم بهتر شعر می نویسم. آن چه فکر شاعرانه ی مرا حقیقتا به درد آورده است و موجب شده است که این شعر نوشته شود در چند مورد زیر خلاصه شده است:

یکی این است که این خانم در زندان به شدت تحت فشار قرار گرفته است و از او خواسته شده که برای اطلاعات سپاه جمهوری اسلامی جاسوسی کند و ایشان از به عهده گرفتن نقش جاسوس ابا کرده است و بر دانشگاهی بودن خود تاکید کرده است و نوشته است : “من هیچ وقت جاسوس نبوده و نیستم “. دوم این که، با توجه به حوزه ی تخصصی پژوهشی ایشان که شیعه شناسی و مطالعه ی بحرین و جنبش های منطقه است و ایشان به زبان عربی مسلط است، اما در پی بی اعتنایی دیپلماتیک کشورش استرالیا در حمایت از او، مجبور شده است که خود به دشواری به زبان فارسی حدود ده نامه به مسئولان کشوری ایران بنویسد. نامه نویسی به فارسی برای یک زن دانشگاهی که زبان ما را نمی داند، و در بند گرفتار شده است، شاید موضوعی هم ملیح و هم در حال دردناک، برای خلق ادبیات باشد.

من از غریب کشی و مهمان کشی و گرفتار شدن یک زن دانشگاهی خارجی در زندانی در تهران، که زبان فارسی ما را به خوبی و درستی برای دفاع از خود نمی داند، و برای آزادی خود به در دیوار می زند تا کسی به دادش برسد و عدالت را بر او روا دارد عمیقا ناراحت شدم و بغض شدیدی گلویم را گرفت.

چون متاسفانه خودم هم تجربه های تلخ مشابهی، اما ابدا نه در این حدت و شدت و در این سطح، به عنوان یک زن دانشگاهی خارجی در کشور فرانسه داشته ام و با نیشها و گزندها و نیشترهای این موضوع از نزدیک آشنا هستم. به خوبی می دانم که دفاع کردن از خود در شرایط بحرانی به زبانی که زبان مادری آدمی نباشد چقدر دشوار است. روزهای تلخی را به یاد می آورم که در یکی از دانشگاه های فرانسه، سعی می کردم از بی عدالتی زشتی که بر کار پژوهشی من تحمیل شد از خودم دفاع کنم اما بیان شیوایی به زبان فرانسه نداشتم و از نظر گرامری و یا لغوی توانایی بیان درست و شیوا به زبان فرانسه نداشتم و با خشن ترین روش رانده شدم و صدایم شنیده نشد. برای چه کسی اهمیت داشت گنگ گویی های یک زن ایرانی در فرانسه که می خواست آن سالها از تلاش پژوهشی چند ساله ی خود دافع کند؟ هیچ کس!

نه تنها برای خانم کایلی مور گیلبرت، بلکه برای هر فرد دانشگاهی جوانی که بیهوده محکوم به ده سال حبس شده است و مجبور است از بهترین سالهای جوانی و عمر پژوهشی اش را بیهوده در زندان در یک کشور خارجی باشد و در سخت ترین فشار های روحی و مجازات های تنبیهی باشد از جمله تنبیه هایی چون اعزام به زندان قرچک و بودن در میان زندانیان بزهکار مواد مخدر و قاتلان جنایی، بی شک رویدادی بس دردناک است، نمی دانم این نامسلمانان مستبد تبهکار تبه پیشه در رژیم جمهوری اسلامی چگونه از این خانم کایلی مور گیلبرت می خواهند حلالیت بطلبند و شب را با وجدانی آسوده بر بالین بگذارند و یا در آینده سر را آسوده بر بالین خاک بگذارند؟

در پایان این نوشته به سهم کوچک ی نفره ی خود از طریق این شعر و سهم کوچک یک نفره ی شهروندی خود، از جامعه ی نوپای مدنی ایران هم در داخل کشور به ویژه در شهر تهران و هم در خارج کشور می خواهم که درباره ی ایشان واکنش نشان دهند. همچنین از کلیه ی کاربران فارسی زبان در توئیتر و سایر شبکه های اجتماعی می خواهم که با هشتگ هایی چون ” کایلی را آزاد کنید ! ” ، ” کایلی ما را ببخش ! “، ” کایلی ببخش ! “، ” کایلی را نجات دهیم ! ” ،” کایلی و مهمان کشی جیم.الف “، صدای وجدان افکار عمومی فارسی زبانان و ایرانیان را درباره ی ایشان به گوش مسئولان گروگان گیر سلطنتِ آخوندی برسانند.

پانوشت شعر، شماره ی 2 به تاریخ 26 نوامبر 2020 برابر با 6 آذر ماه 1399:

=================================================================================================

امشب در فهرست اخبار رادیو فردا دیدم که خانم کایلی مور گیلبرت آزاد شده است، با دیدن خبر لبخند زدم و خوشحال شدم و به یادم آمد که ماه ها پیش درباره ی او شعری نوشته ام، در پی پیدا کردن متن شعر برآمدم و آن را یافتم. آزادی اش مبارک باشد. اما در پیچیدگی این که چرا تایلند ! ناگهانی در این ماجرا ورد کرده است از نظر روابط بین الملل برای من قابل فهم نبود ! با خودم با همان لهجه ی اصفهانی گفتم :” وا ناغافِلِکی تایلند ! آ جخ تو ماجرای یک پژوهشگر استرالیایی بریتانیایی زندانی در ایران ! آ چرا سر و ته این ماجرا، ای طوری به هم نیمی خوره! وا، آ من که حالیم نیمی شد والا !”. مبادله ی او گویا با سه زندانی ایرانی که در تایلند می خواسته اند طرح ترور بر علیه اسرائیل انجام دهند، انجام شده است. پیچیدگی این مبادله شاید در روزهای آینده بیشتر مشخص شود، به شکرانه ی آزادی ایشان این شعر از طریق رسانه ی اینترنت منتشر خواهد شد.

**      کلیه حقوق این شعر و متن محفوظ است و شامل قانون مالکیت روشنفکری می باشد، هر گونه کپی برداری و سرقت از آن اکیدا ممنوع است. این شعر متعلق به مجموعه ی شعر، ” میان موی من تا موی شمس زیرک تبریز (گفت و گوهایی با شمس تبریز پیرامون اوضاع زمانه در جمهوری اسلامی ایران) نوشته شادی سابُجی می باشد. باز نشر این شعر بدون هر گونه تحریف مجاز می باشد.

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.