رضا پرچی زاده
در میان اخبار مذاکرات هستهای جمهوری اسلامی با اروپا و آمریکا و اخبار «فتنه» و «حماسه ۹ دی» و اخبار بلبشوی ترکیه، اهمیت وقایع اخیر عراق و لبنان عمدتا از چشم ناظران و تحلیلگران مسائل ایران و خاورمیانه پنهان مانده است. با این وجود، بر اساس شواهد به نظر میرسد که وقایع اخیر در جریان تغییر معادلات قدرت در خاورمیانه از اهمیت خاصی برخوردار باشد، لذا در این مقاله قصد دارم به اختصار به چگونگی، دلایل و نتایج احتمالی این وقایع بپردازم.
چند روزی است که استان الانبار در عراق شلوغ شده است. پس از حمله نیروهای نظامی نوری المالکی به خانه احمد العلوانی، نماینده سنی تندروی اهل الرمادی و از مخالفان سرسخت دولت شیعه المالکی، که به کشته شدن برخی از نزدیکان العلوانی و زخمی شدن تعدادی از نیروهای نظامی/امنیتی انجامید، هواداران العلوانی در استان الانبار و به خصوص شهرهای الرمادی و الفلوجه دست به تظاهرات گسترده و قیام مسلحانه زدهاند؛ که باعث شده المالکی هم واحدهای نظامی و گردانهای تانک ارتش عراق را به الانبار گسیل و در آنجا مستقر کند. در جریان درگیریهای اخیر ظاهرا چندین نفر هم کشته شدهاند، و در واکنش به این اتفاق 44 نماینده مجلس عراق استعفا دادند، که در نتیجه دولت عراق به بحران افتاده است. در همین اثناء، طارق الهاشمی، معاون سنی رئیسجمهور عراق که در کنار نمایندگان مذکور از منصب خود استعفا داده بود، ضمن اعتراض به جمهوری اسلامی بابت نقشاش در بیثباتیهای عراق، اقدامات سرکوبگرانه دولت وابسته المالکی در الانبار را محکوم و خواستار سرنگونی رژیم وی شده است.
الانبار، علاوه بر اینکه بزرگترین استان عراق است و تقریبا یک سوم مساحت کشور را به خود اختصاص میدهد، از نظر ژئوپولیتیکی بسیار اهمیت دارد و یکی از استانهای استراتژیک عراق محسوب میشود: الانبار از جنوب با عربستان، از غرب با اردن، و از شمال با سوریه هممرز است. دو شهر الرمادی و الفلوجه که از مراکز مهم سنینشین در عراق هستند و در زمان حکومت صدام حسین از پشتیبانان اصلی رژیم او به حساب میآمدند در مرکز سیاسی/استراتژیک الانبار قرار دارند؛ چرا که شاهراه بغداد به سوریه – و البته اردن – از آنجا میگذرد؛ و این همانا یکی از مسیرهای زمینی اصلی جمهوری اسلامی به سوی سوریه است، که از آن طریق به وسیله سپاه قدس رژیم اسد را تغذیه و تقویت میکند. بنابراین، درگیریهای فرقهای اخیر در الانبار یکی از شاهرگهای حیاتی جمهوری اسلامی به سوی سوریه را قطع میکند (شاهرگ دیگر در «اقلیم کردستان» قرار دارد که ظاهرا فعلا دارد با جمهوری اسلامی مدارا میکند). با توجه به اینکه الانبار طولانیترین مرز را با عربستان سعودی دارد، و با توجه به اینکه جمعیت این استان عمدتا متعصبِ سنیمذهب است، و با توجه به اینکه عربستان با جمهوری اسلامی بر سر هژمونی در منطقه رقابت دارد و سوریه در حال حاضر مهمترین میدان این رقابت است، هیچ بعید نیست که عربستان پشت شلوغیهای الانبار باشد.
از آن طرف لبنان هم اخیرا ناآرام شده، و جمهوری اسلامی و وابستگانش در مرکز این ناآرامی قرار دارند. ترور محمد شطح – به احتمال زیاد به دست حزبالله – معاون سعد حریری، نخستوزیر سابق لبنان که رهبر جریان «المستقبل» و یکی از رهبران «ائتلاف ۱۴ مارس» و از مخالفان شدید دخالت سوریه و جمهوری اسلامی در لبنان است، که پیش از مرگ در نامهای سرگشاده جمهوری اسلامی و رژیم اسد را به دخالت در امور لبنان از طریق حزبالله متهم کرده بود؛ به علاوه کمک بلاعوض سه میلیارد دلاری عربستان برای تجهیز ارتش لبنان به پیشنهاد دولت فرانسه، نشان از تحت فشار قرار گرفتن جمهوری اسلامی در لبنان دارد.
دو مساله مذکور این احتمال را ایجاد میکند که انفجار آبانماه گذشته در مقابل سفارت جمهوری اسلامی در بیروت که به کشته شدن رایزن فرهنگی رژیم و چندین نفر از نیروهای حفاظت سفارت از جمله سرتیم حفاظت و محافظ شخصی سفیر انجامید هم در اصل نه کار القاعده که از سمت نیروهای ناسیونالیست لبنانی که مدتهاست خواستار اخراج جمهوری اسلامی و عاملش حزبالله از لبنان هستند آب خورده باشد. در این میان، ارتش لبنان برای اولین بار پس از مدتها به سوی هواپیماها و هلیکوپترهای رژیم اسد که مناطق شمالی لبنان را بمباران کرده بودند آتش گشوده و خبرگزاریهای رسمی لبنان هم علنا این را اعلام کردهاند.
شاید به دلیل همین سقوط بخت در عراق و لبنان بوده باشد که جمهوری اسلامی، با وجود سخت گرفتن حکومت نظامی مصر بر حماس و بستن تونلهای قاچاق از سینا به نوار غزه، اخیرا به فکر ترمیم روابطش با حماس و ادامه کمکهای مالی/نظامی خود به این گروه تروریستی فلسطینی افتاده است. باز، هیچ بعید نیست که جمهوری اسلامی در جریان تخریب اردوغان هم دست داشته باشد تا تمرکز وی بر روی سوریه را متزلزل کند؛ چرا که ترکیهِ اردوغان در کنار اسرائیل و عربستان سه نیروی مهم منطقهای در خاورمیانه هستند که هر کدام به دلایل خاص خود به شدت خواهان سقوط رژیم اسد میباشند. اینها همه در حالی است که جمهوری اسلامی هنوز زیر بار شرط فرانسه برای حضور در مذاکرات ژنو درباره سوریه نرفته است، که همانا کنار رفتن اسد از قدرت باشد؛ امری که در صورت اتفاق افتادن، معنیاش کاهش نفوذ جمهوری اسلامی در سوریه و لبنان و نتیجه نهاییاش افول امپریالیسم این رژیم در خاورمیانه خواهد بود.
وقایع اخیر همه به خوبی نشان میدهد که جمهوری اسلامی در منطقه تحت فشار شدید قرار گرفته است. پس از تعلل و فرصتسوزی اوباما در برانداختن اسد و اخراج جمهوری اسلامی از سوریه، اینک به نظر میرسد که دیپلوماسی فرانسوی با حمایت اسرائیل و عربستان میداندار مساله سوریه شده است. دو نتیجهای که از تمام این وقایع میتواند برای ایران حاصل شود یکی این است که جمهوری اسلامی مجبور خواهد شد هرچه بیشتر درباره مساله هستهای کوتاه بیاید و بلکه برای ماندن در قدرت معاهداتی را امضاء کند که روی ترکمانچای را سفید کند؛ دیگر اینکه کاهش نفوذ منطقهای و بینالمللی جمهوری اسلامی که باعث از دست رفتن بسیاری از اهرمهای قدرتش میشود، راه را برای تشدید فشار حقوق بشری و دموکراتیک بر این رژیم هموارتر خواهد کرد. همین مورد دوم است که آزادیخواهان و دموکراسیخواهان ایران باید قدرش را دانسته و از آن استفادهِ درست کنند. بدین ترتیب، باید صبر کرد و دید سال ۲۰۱۴ برای رژیم جمهوری اسلامی و «آپوزیسیون»اش چگونه آغاز میشود.