حمید حمیدی
…سیاست در بخش زیادی از مردم، عمل سیاسی را به ذهن متبادر می کند.یعنی آن چه که به طور روزمره در سطح جوامع بشری اتفاق می افتد. در هر کجا که انسان ها به دور هم جمع میشوند سیاست وجود دارد…
“پیشنهادی برای روز عدالت و دادخواهی”
پیشکش به دکتر لاهیجی برای پنجاه سال تلاش در عرصه حقوق بشر
آزادى طبیعى انسان به معناى آزادى از هر گونه قدرت برتر است،و اینکه تحت اراده یا حاکمیت قانونى هیچ فردى نباشد ،بلکه فقط قانون طبیعت براو حکومت کند. آزادى انسان در جامعه مى بایست تحت هیچ قدرت قانونى غیر از حاکمیت آنچه که با رضایت مشترک مردم بر پا شده، قرار نگیرد.
جان لاک (John Locke )، فیلسوف انگلیسى ( ۱۷۰۴- ۱۶۳۲)
از کتاب ” در رابطه با حکومت مدنى” ۱۶۹۰
در جوامعِ پیش از عصرِ جدید، که هنوز حقوقِ بشر به صراحتِ امروز مطرح نشده بود، مردمان،حاکمان را نمایندۀ خدا می انگاشتند و فرمانش را حکمِ الهی قلمداد می نمودند.این امر زمینۀ خودکامگی و بیعدالتی را برای حاکمان فراهم می ساخت و چون استبداد به اوج می رسید، مردم، قیام و شورش علیه نظام را آخرین راه حل می پنداشتند و اقدام به عمل می کردند. در این حالت، دیگر صلح مفهوم نداشت.(ظلم و بی عدالتی برابر با جنگ و خشونت)
از آنجائیکه حقوق بشر، بر مبناى فقط انسان بودن شخص قرار دارد، جهانى ، برابر و سلب نشدنى است. این حقوق بطور جهانشمول به تمام نوع بشر تعلق دارد. همانطور که یک فرد نمى تواند از انسان بودن خود بازبایستد ، صرفنظر از آنکه چقدر با او بطور غیر انسانى رفتار شود ،به همان شکل این حقوق از دست دادنى نیست. یک فرد حق داشتن حقوق انسانى را داشته و توسط آنها قدرت مى یابد. حقوق بشر، به راستى، حقوقى است که هر فردى، به علت آنکه انسان است از آن برخوردار است. این تفکر بطور فریبنده اى ساده، عواقب سیاسى و اجتماعى مهمى را با خود بهمراه دارد.
حقوق بشر، که هر شخصى صرفنظر از کشور و جامعه از آن برخوردار است، چهار چوبى را جهت حقوق افراد با جامعه و حکومت ها ارائه مى دهد. آنجا که این حقوق بطور سیستماتیک نقض مى شود، خواسته ها و مطالبات حقوق بشر بطور قاطعانه و بنیادین نمایان می گردد.این در حالی است که در جوامعى که حقوق بشر عمومأ ارج گذاشته مى شوند، افراد،جهت تحقق کامل حقوق خود و استانداردهاى تعین شده، دولتها را تحت فشار قرار میدهند.
حقوقِ بشر می گوید: “همه افرادِ بشر، فارغ از رنگ، نژاد، جنس، مکان و یا هر باور دینی ومذهبی و مسلکی، انسان بوده و از این لحاظ همه برابر و دارای حقوقِ یکسان و انتقال ناپذیر اند. این حقوق، اساسِ_ آزادی، عدالت و صلح را در جهان سبب شده و ظهورِ دنیایی را که در آن افرادِ بشر در بیان و عقیده آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند، تقویت می کند. شناساییِ این حقوق و همچنین تأمین و تضمینِ آن بر عهدۀ حکومتهاست و چنانچه حکومتها در انجامِ تعهدات و مسئولیت هایشان سهل انگاری نمایند، افراد قادر خواهند بود که از این حقوق بر علیه دولتِ شان استفاده کنند.”
اساساً حقوقِ بشر خطابش به حکومتهاست و از حکومتها خواسته میشود که حقوقِ بشر را مورد شناسائی و رعایت قرار داده و آن را برای شهروندانشان تأمین کنند. اگر مخالفت و یا موافقت با دولتها از سوی فعالینِ حقوقِ بشر صورت می گیرد وابسته به رفتار و عملکرد دولتهاست و هدف از این گونه کنش ها و اعتراضات، ترویج و تعمیمِ حقوقِ بشر در جامعه می باشد، که ضامنِ تحقق و تأمینِ حقوق و آزادیهای اساسیِ همه شهروندان است.
و اما سیاست چیست؟
سیاست در بخش زیادی از مردم، عمل سیاسی را به ذهن متبادر می کند.یعنی آن چه که به طور روزمره در سطح جوامع بشری اتفاق می افتد. در هر کجا که انسان ها به دور هم جمع میشوند سیاست وجود دارد. سیاست در همه جای اجتماع قابل رویت است. “قدرت ” و”تضاد” که در اجتماعات انسانی پدید می آیند، زمینه ساز سیاست و “سیاست ورزی” می باشند. اصولأ سیاست به معنای عمل (پراتیک) در تمامی مراحل و رفتارهای سیاسی انسان رخ می نماید و جلوه گر است، واین موضوع کل نهاد های یک جامعه را در برمی گیرد. مانند:
دولت – سازمانهای غیر دولتی – احزاب، سازمانها، و تشکلات صنفی و سیاسی و…
ولی باید در نظر داشت سیاست به معنای عملی (پراتیک) از حوزه نظری یعنی مطالعه سیستماتیک پدیده های سیاسی متفاوت است. سیاست در وجه نظری به ما می آموزد که:
چگونه “دانشی” در مورد سیاست و در مورد زندگی سیاسی کسب کنیم؟
از چه جنبه هایی نظام های سیاسی به همدیگر شبیه هستند؟ از چه جنبه هایی متضاد می باشند؟
نقش “اقتدار” و “قدرت” در نظام های سیاسی چیست؟ چه نوع شرایطی “ثبات”، “تغییر”، “انقلاب” و “رفرم” را در یک نظام سیاسی ایجاد می کند؟ چه شرایطی لازم است تا صلح اجتماعی و بین المللی حفظ شود؟ و خشونت در همه ابعاد آن قابل اجتناب باشد؟
چه نوع نظام سیاسی بهترین است؟ و در سیاست در شرایط مشخص تصمیم بهینه کدام است و چگونه باید تصمیم گرفت؟ و در نهایت اینکه دانش سیاسی، حوزه فرد ودولت و نیز حوزه های میانی را که موسوم به جامعه مد نی است را تنظیم و بررسی میکند.
به عنوان مثال گفته شده است که علم سیاست را می توان به عنوان علم دولت یا به عنوان رشته ای از علوم اجتماعی که مربوط به تئوری، سازمان ها، حکومت و اعمال دولت است تعریف نمود. برخی نیز در تعریف سیاست قدرت را مفهوم اساسی آن دانسته اند. به عنوان مثال گفته شده است؛ سیاست علمی است که همه اشکال رابطه قدرت را در مکان و زمان های گوناگون
بر رسی و جهت و چگونگی اعمال این قدرت را تبین می نماید.یکی از متفکران معاصر علم سیاست نیز چنین می گوید: سیاست تماما یا در پی حفظ قدرت یا افزایش قدرت و یا در پی نمایش قدرت است.
من فعالیتی را سیاسی می دانم که به قصدِ رسیدن به قدرتِ سیاسی انجام پذیرد. این امر می تواند از طریقِ جلبِ رضایتِ حکومت و یا مخالفت با آن به دست آید و ممکن است با رسیدن به هدف متوقف شود؛ در حالی که فعالیتِ حقوقِ بشری یک پروسۀ دوامدار بوده و تا بشر است، ادامه خواهد داشت.
از سوی دیگر، چون «حقوقِ بشر» و «سیاست»، هردو، موضوعاتِ اجتماعی اند، بینِ مبارزاتِ سیاسی و مبارزاتِ حقوقِ بشری مشترکاتی وجود دارد، که بعضاً سببِ مخدوش شدنِ حیطۀ حقوقِ بشر با سیاست می شود. متأسفانه، پیامدِ ناگوارِ این مخدوش شدن، آشفتگی مفهومی و سوء استفاده از حقوقِ بشر را بوجود می آورد.
بگذارید با موضوع اعدامها و خشونت هائی که حکومت اسلامی در طول حیات خود با مردم ایران اعمال نموده(مفهوم سازی تهدید و حفظ امنیت نظام و با اهداف سیاسی مشخص) و طبقه بندی نگرش دیدگاههای مختلف(ایرانیان درون مرز و برون مرز که در قالب سازمانها و احزاب سیاسی و هم چنین نهادهای حقوق بشری فعالیت می نمایند) بیشتر به این موضوع بپردازم.
این واکنش ها را می توان در حوزه نظری به صورت زیر طبقه بندی نمود.
۱-نگر شی که تحلیل را مبنا قرار میدهد وبا بیان اینکه این اعمال از روی استیصال و ناتوانی حاکمان صورت گرفته،آن را محکوم می نماید.
۲- نگرشی که وقوع این اعمال را مبنای حقانیت مخالفت خود با حکومت اسلامی تبین می نماید،واعتراضات خود را نه بر مبنای لغو اینگونه اعمال(به مثابه مفهومی اجتماعی-انسانی)،که بر مبنای شعار سرنگونی وسازماندهی این اعتراضات بر مبنای نظرات سیاسی،انجام می دهد.
۳-نگرشی که ضمن مخالفت با این اعمال،تلاش خود را برای همگرائی در حوزه سیاسی بعمل می آورد.(همگرائی احزاب و سازمانهای سیاسی در موارد مشخص)
۴- نگرشی که دفاع از حقوق بشررا مبنای مخالفت با این اعمال قرار میدهد و تلاشهائی برای این مخالفت ها انجام میدهد.
۵- نگرشی که از نیروهای سیاسی مختلف در قالب مخالفت با این اعمال تشکیل شده و به جهت پیروی از دیدگاهای سیاسی خود،فقط همسویان و تائید کنندگان خود و نیروهائی که هژمونی آنها را در شکل مخالفت با لغو مثلأ مجازات اعدام می پذیرند،بعنوان نیرو می پذیرد.
در نگرش های ذکر شده، آنچه به نظر می آید،این همانی و برابر سازی بین دو مفهوم،”مدافعین رعایت حقوق بشر” و”کنشگران و فعالین حقوق بشر” و هم چنین مفهوم “اعمال خشونت و مجازات اعدام” به مثابه مفهومی سیاسی بوده که به تعریف این مفاهیم می پردازم.
“مدافعین رعایت حقوق بشر” می توانند شامل افراد، گروها و سازمانهای سیاسی و غیر سیاسی باشند که “رعایت حقوق بشر” رابه مثابه جزئی و یا تکمیل کننده مخالفت های خود در ارتباط با شرایط موجود اظهار میدارند. به عبارتی “رعایت حقوق بشر” تمامی اهداف و آرمانها آنها نمی باشد و به همین منظور در مواجه با “عدم رعایت حقوق بشر”،واکنش نشان میدهند.
“کنشگران و فعالین حقوق بشر”،ضمن دفاع از”رعایت حقوق بشر”،به نقض حقوق انسانها،فارغ ازرنگ،نژاد،جنسیت،….. واکنش و کنش های خود را دارند.
برای تلاش در راه تحقق حقوق بشر، هیچ «شرطی» لازم نیست. ما انسانها، اگر بخواهیم میتوانیم ازفعالان حقوق بشر باشیم. با این وجود، «استانداردی» که فعال حقوق بشر را ملزم به رعایت آن میسازد، مفهوم پیچیدهای است.، مسئولیت فعالان حقوق بشر ، سه مسأله کلیدی زیر میباشند.
پذیرش جهانشمولی حقوق بشر
فعالان حقوق بشر، جهانشمولی حقوق بشر را همان گونه که در اعلامیه جهانی حقوق بشر تعریف شده است، باید بپذیرند. کسی نمیتواند بخشی از حقوق بشر را انکار نماید و در عین حال باز هم خود را از این جهت که از سایر حقوق جانبداری میکند، فعال حقوق بشر بداند. به عنوان مثال، قابل قبول نیست که از حقوق بشری مردان دفاع کند، اما منکر حق برابری زنان با مردان گردند.
چه کسی بر حق و چه کسی بر خطاست – آیا این موضوع باعث تفاوت میشود؟
موضوع مهم دیگر، مخدوش نمودن ارزش مباحثات است. فعالان حقوق بشر نیازی ندارند که در مبارزات خود بر حق باشند. مثلاً گروهی از فعالان، از حق آزادی بیان دفاع می نمایند،در این حالت دفاع از آزادی بیان ارتباطی به موضوع بیان شده با توجه به استاندارد های بین الملی ندارد وبواسطه موافقت ویا مخالفت با مضمون موضوع بیان شده،هیچ حقی برای فعال حقوق بشر ایجاد نمی نماید به عبارت دیگر فعالان حقوق بشر در تلاش های خود ،به برحق بودن و برخطا بودن،توجه ای نمی نمایند. مسأله اصلی برای فعالان این است که نگرانیهایشان در چارچوب حقوق بشر میگنجد یا خیر؟.این مسأله بسیار مهم است. زیرا در بسیاری از کشورها فعالان حقوق بشر غالباً توسط دولت و حتی مردم بر خطا تلقی میشوند. زیرا از یک طرف دعوی حمایت میکنند. آنگاه به آنها گفته میشود که مدافعان وفعالین «واقعی» حقوق بشر نیستند. همین طور فعالینی که از حقوق زندانیان بیان و اندیشه یا اعضای گروههای مسلح مخالف، دفاع میکنند، غالباً از نظر مقامات دولتی، حامیان آن احزاب یا گروهها تلقی میشوند؛ صرفاً به این دلیل که از حقوق آن افراد دفاع میکنند.این مسله درست نیست. فعالان حقوق بشر باید مطابق حقوقی که دفاع میکنند و مطابق حقوق خاص خودشان برای انجام چنین کاری، تعریف و پذیرفته شوند.
فعالیت های صلحآمیز و مسالمت جویانه
در نهایت کارهایی که فعالان حقوق بشر انجام میدهند باید صلح آمیز و مسالمت جویانه باشد تا با اعلامیه مدافعان حقوق بشر سازگاری داشته باشد.
به عبارتی،”رعایت حقوق بشر” برای کنشگران و فعالین نقض حقوق بشر هدف و آرمان بوده و تابع شرایط تاریخی تغییر نمی نماید.
بنا بر موارد ذکر شده میتوان تفاوت های “فعالین سیاسی مدافع رعایت حقوق بشر”و”مدافعان غیر سیاسی حقوق بشر”(بطور اختصار مدافعان) و”فعالین و تلاشگران نقض حقوق بشر”(بطور اختصار فعالان و تلاشگران) را به صورت زیر طبقه بندی نمود.
۱-تحقق حقوق بشر برای فعالان، تمامی هدف و آرمان است،در حالیکه برای مدافعان، جزئی و یا بخشی از اهداف آنها می باشد.
۲-اعتراض به نقض حقوق بشر فارغ از زمان و مکان برای فعالان امری ثابت است،در حالیکه برای مدافعان مفهومی متغییر می باشد.
۳-مخاطب-فعالان، دولت ها(فارغ از ماهیت نظام سیاسی) و نهاد های مدنی هستند وفعالان برای تحقق حقوق انسانها به سرنگونی و یا اصلاح نمی اندیشند،در حالیکه جهت گیری مدافعان، در موارد بسیاری،سرنگونی و یا اصلاح نظام سیاسی حاکم می باشد.
۴-عدم رعایت حقوق انسانها توسط حکومت ها برای فعالان بر مبنای منشور حقوق بشر و کنوانسیون ها و … مورد ارزیابی قرار می گیرد،در حالیکه مدافعان سیاسی از تحلیل ماهیت حکومت ها به “عدم رعایت حقوق بشر”می پردازند.
۵- فعالان برای ارتقاء و حمایت از حقوق مدنی و سیاسی و نیز بهبود و حمایت و تحقق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تلاش میورزند،در حالیکه فعالین سیاسی مدافع حقوق بشربرای کسب و یا مشارکت در قدرت سیاسی تلاش می نمایند.
در حالت کلی تفاوت بین این دو گروه را می توان به صورت زیر بیان نمود.
در ارتباط با مدافعان :هدف-تحلیل-اعتراض(واکنش)
در ارتباط با فعالان :هدف-اعتراض(واکنش و کنش)
بطور کلی باید گفت هدف فعالان و تلاشگران حقوق بشر رقابت و یا بدیل سازی برای حکومت ها نیست اما آنها بعنوان ناظران بر رعایت حقوق انسان همواره آماده اند و همین پیگیری و ممارست ایشان است که توانسته جایگاهی که امروز نزد گروه بیشماری از مردم جهان داشته باشد، را فراهم نماید.تلاش فعالین و تلاشگران حقوق بشر برای دادخواهی و عدالت است.
داد خواهی و عدالت به مثابه واژه هائی که در چند سال اخیر از سوی نگرش های مختلف مورد استفاده قرار می گیرند،چه مفهومی را ارائه می دهند؟ در پاسخ تنها میتوان گفت که مثل هر مقوله اجتماعی دیگر،تعبیر و تفسیر های متفاوتی را در ذهن شهروندان و اعضای جامعه تداعی می کنند و هر صاحب نظری از آن تعبیر و تفسیر ویژه یی در تطابق با منافع خود ارائه می دهد..
استبداد و خشونت در هر کشوری قربانی می گیرد و بازماندگانشان را به جا می گذارد. تجارب کشور های دیگر نشان می دهد که تمامی کشورهای استبداد زده،روزی فرایند دادخواهی را آغاز نموده و قربانیان و متضررین خشونت را شناسایی و به استناد اسناد و مدارک و شواهد جمع آوری شده آمران و عاملان این خشونت ها را برای کشف حقیقت به محاکم عادلانه فرا می خوانند تا:
-این جنایت ها تکرار نگردد
-حقوق نقص شده قربانیان وبازماندگان درمسیر اجرای عدالت تحقق یابد.
بیعدالتی موضوع تازه ای نیست. بیعدالتی،”جوهرِ دورنماندگار”تاریخ ایران است. یکی از افسران انگلیسی در سال ۱۸۸۴ از تهران به دربار انگلیس نامه مینویسد که :”اینجا سرزمین بس عجیبی است؛ سرزمینی که حاکمانِ آن از اعمال هیچ ستمی بر مردم ابا نمیورزند. تصور اینکه در اینجا چه میگذرد برای کسانی که ندیدهاند، دشوار است. این جا “سرزمین بدون عدالت” است، بنابراین ما با تامین منافع حاکمان هرکاری را میتوانیم انجام دهیم”.این فردتعبیر “سرزمین بدون عدالت(land without justice) را به کار میبرد. اگر ستمرا بنیانِ خشونت و آدمکشی و در واقع “بحرانهای تاریخی” بدانیم، یگانه پاسخ به این بحران، عدالت خواهد بود. ما راهحلهای زیادی آزمودهایم. حققیترین پاسخ به بحرانهای تاریخی و فوریترین راهِ حل به این سقوط، پناهبردن به رویکرد حقیقیِ مبتنی بر اصل عدالت است. تکرار پاسخهای گذشته، مشکلاترا پیچیدهتر کرده است.جامعه ما به یک اصل اخلاقی فراگیر نیاز دارد که به جهت تکثر تمامی شهروندان آن سرزمین را در برگیرد.این اصل، همان عدالت است که در آن هر انسانی بیآنکه وابستگیهای نژادی،قومی و هویتی و آیینیِ آن مبناء قرار گیرد، همسان میتواند “گفتآوردِ حقیقت” باشد. پندار کنارهگیری از عدالت خطاست؛ زیرا ما به مثابه “هستیِ اجتماعی با رویکرد معطوف به جمع/مردم همراه و همگام هستیم.در نتیجه ما عدالتخواه هستیم. عملکرد ظالمانه با تولید “حذف”، خودشرا بر می تاباند، سیاست عدالتخواهانه، اما، نه تنها کسی را بیرون نمیراند، بلکه “حذف شدگان” را از انزوا و حاشیه به متن فرا میخواند. عدالت فراخواندنِ “رانده شدگان” به حاشیه، آن هم در”تصمیمگیریهای اساسی” است.گردهمائی امروز،بزرگداشت انسانی است که پنجاه سال زندگی و تمامی امور مربوط به آن را،برای تحقق عدالت و دادخواهی برای قربانیان بی عدالتی صرف نموده است. از همین رو پیشنهاد می نمایم امروز ۱۴ دسامبر را که روز بزرگداشت پدر حقوق بشر ایران است در تقویم فعالان و تلاشگران حقوق بشر ،”روزِ عدالت و دادخواهی” نامگذاری کنیم.هدفِ اصلی از این نامگذاری علاوه بر پایهگذاری یک “تقویمِ جمعیِ شاد” در فرهنگِ عزادار جامعه، دادخواهی از عدالت و اعتراض علیه تقویمِ ستم است؛ اعتراض علیه تقویمی که تاریخرا بر مبنای سرگذشتِ ستمگران نوشته است و سرگذشتِ جمعیِ این جامعه متکثر را در فرهنگ و آدابِ حاکمان آن فرو میکاهد. روزعدالت و دادخواهی، اعتراض علیه تاریخی است که با چشمِ بسته به گذشته مینگرد. ما به تاریخ و تقویمی از نوعی دیگر نیاز داریم، تاریخ و تقویمی که بی عدالتی و ظلم در آن نباشد و سرگذشت ستمدیدگان و قربانیان در مرکزِ آن قرار داشته باشد. تغییراساسی در تقویم و تاریخ و نجات فرهنگ و امرگذشته از سلطه ظلم و بی عدالتی را میتوان بنیانِ اصلی عدالت دانست.
* این نوشتار در مراسم بزرگداشت پنجاه سال تلاش دکتر لاهیجی در عرصه حقوق بشر به صورت سخنرانی ارائه گردید.