اسماعیل نوری علا
تا «استقرار سکولار دموکراسی در ایران» چقدر راه است؟ چقدر زمان می برد تا در ایران نیز حکومتی غیر مذهبی برقرار شود و شهروندان اش بر حسب اعتقادات شان در تور مرتبه بندی حقوقی گرفتار نباشند؟ این پرسش ها از دل های شکسته در انقلاب ۵۷ و ذهن های کاوندهء راه های نجات ایران از سایهء شوم حکومت ایدئولوژیک ـ مذهبی ۳۵ سال اخیر بر می آید؛ پرسش هائی که اغلب معلوم نیست به کجا باید بردشان و چه کسانی را مورد خطاب شان قرار داد.
تا «استقرار سکولار دموکراسی در ایران» چقدر راه است؟ چقدر زمان می برد تا در ایران نیز حکومتی غیر مذهبی برقرار شود و شهروندان اش بر حسب اعتقادات شان در تور مرتبه بندی حقوقی حکومتی تبعیض گزار گرفتار نباشند؟
این پرسش ها از دل های شکسته در انقلاب ۵۷ و ذهن های کاوندهء کنونی برای یافتن راه های نجات ایران از سایهء شوم حکومت ایدئولوژیک ـ مذهبی ۳۵ سال اخیر بر می آید؛ پرسش هائی که اغلب معلوم نیست به کجا باید بردشان و چه کسانی را مورد خطاب شان قرار داد.
در این میان، من، در حد و به سهم خود، فکر می کنم که تنها پاسخ دهنده و حتی متحقق کنندهء این آرزوها همانی است که «اپوزیسیون» نام دارد. اما بلافاصله هم می توان پرسید که براستی این اپوزیسیون کجاست؟ در چه رنگ ها و نمودهائی متجلی می شود؟ و بر اساس چه مشخصاتی می تواند پاسخگوی آن پرسش ها باشد؟
***
«اپوزیسیون» یعنی «مخالفت» و نیز جمع «مخالفان». این واژه در زبان های فرنگی بخصوص، با واژه های دیگری نیز همخانواده است همچون: مقاومت، پایداری، عداوت، خصومت، تضاد، ضدیت، ممانعت، رقابت، ناسازگاری، انزجار، نارضایتی، مذمت، بی رغبتی، ارتداد، ناپسند شمردن، انتقاد.
اگر بخواهیم از مجموع این مفاهیم و واژه ها تعریفی برای اپوزیسیون پیدا کنیم (آن هم تنها در حوزهء سیاست، چرا که این واژه در موارد مختلف دیگری، از منطق گرفته تا نجوم، کاربردهای گونه گونی دارد) آن تعریف چنین خواهد بود: «گروه های منسجمی از مخالفان گروه نشسته در قدرت دولت و یا نظام حکومتی، که مخالفت شان از انتقاد و ناسازگاری و ارتداد و ضدیت و مقاومت آغاز شده و می تواند تا سرحد نفرت و دشمنی و انزجار و خصومت و مبارزهء ذهنی، لفظی، و عملی کشیده شود».
ت.جه کنیم که در تعریف فشردهء بالا تلویحاً به این امر هم اشاره شده است که، در امر سیاست، یک گروه اپوزیسیون می تواند یا در برابر «دولت» صف بندی کند و به «نظام حکومتی» کاری نداشته باشد (شیوه ای که «اصلاح طلبی» نام دارد)، و یا مخالفت اش با «نظام حکومتی» باشد، که در آن صورت مخالفت با دولت نیز در آن مستتر است. من نام فعالیت های این نوع از اپوزیسیون مخالف نظام حکومتی را «انحلال طلبی» گذاشته و معتقدم که هرگونه اقدامی در راستای تغییر آنچه که نظام و رژیم و حکومت خوانده می شود (از مبارزات و نافرمانی های مدنی گرفته تا شورش و قیام و مآلاً انقلاب) همگی در زیر عنوان «انحلال طلبی» قابل جمع شدن هستند. یعنی، بر اساس آنچه آمد، کار «اپوزیسیون دولت» (اصلاح طلب ها) حفظ رژیم و آرایش و پیرایش آن است اما هدف «اپوزیسیون حکومت» (انحلال طلب ها) براندازی نظام (و در نتیجه دولت برآمده از آن) از هر طریق ممکن است.
این گسترده ترین تفکیک در جمع اپوزیسیون است و، بنا به تعریف فوق، تنها از اپوزیسیون انحلال طلب است که می توان انتظار برآوردن آن آرزوها را داشت.
***
اما «انحلال طلبی» نیز بخودی خود وافی به مقصود نیست؛ چرا که یک نیروی انحلال طلب می تواند، در عین حالی که مخالف «گروه صاحب قدرت حکومتی» است خود نظامی را خواستار باشد که تخالفی با «ماهیت نظام موجود» نداشته باشد. لذا، اگر صاحب قدرت حکومت کنونی ایران یک گروه «مذهبی» است یک گروه مذهبی دیگر نمی تواند اپوزیسیون مورد توجه آرزومندان پرسش های صدر این مقاله باشد.
به همین دلیل، لازم است که «مخالفت»، بجای هدف گرفتن افراد یک رژیم، ریشه های ایدئولوژیک و مذهبی اندیشهء حاکم بر آن گروه را در قانون اساسی و قوانین و مقررات برخاسته از آن آماج خود بداند. و چون حکومت فعلی حکومتی مذهبی است، اپوزیسیون برانداز آن حتماً باید مذهبی نبوده و «سکولار» باشد؛ بدین معنی که بخواهد و بکوشد تا بتواند حضور مذهب و مکتب (ایدئولوژی) و دستگاه های مذهبی و مکتبی و ارزش ها و احکام تمام مذاهب و مکاتب را در حوزهء قانون اساسی و ساختارهای حکومتی برخاسته از آن ممنوع سازد تا همگان بتوانند از شر الزامات و تحمیلات رژیم های عقیدتی خلاص شوند.
در عین حال، انحلال طلب و سکولار بودن نیز شروط کافی نیستند. اکثر جمهوری هائی که در نیمهء دوم قرن بیستم از طریق کودتا به قدرت رسیده و رژیم های قبل از خود را منحل کردند (یا برانداختند) اگرچه بر مبنای اندیشهء «جدائی مذهب از حکومت» بوجود آمده بودند اما خود برآمده از ایدئولوژی های غیر مذهبی (مکاتب عقیدتی) محسوب شده و در عین حالی که «سکولار» خوانده می شدند، درست همچون حکومت های غیرسکولار پیش از خود، سرکوبگر و تحمیل گر بودند. در واقع، استقرار حکومت سکولار به تنها هیچ تضمینی را برای استقرار حاکمیت ملی به دست نمی دهد و تنها در پیوند با دموکراسی است که به کار ما می آید، هرچند که، از دیدگاه توسعه کشور و رفاه مردمان، بهر حال از حکومت های مذهبی بهتر است.
اینجا است که ترکیب «سکولار دموکرات انحلال طلب» معنی پیدا می کند و «دموکراسی»، بعنوان مفهومی جهانی (یا یونیورسال)، پلی بین انحلال طلبی و سکولاریسم می شود؛ پلی که تا این لحظه از تاریخ بشریت، ویژگی هایش در اعلامیهء جهانی حقوق بشر به تعریف و تشریح کشیده شده است.
باری، از نظر من، آرزوهائی که در آغاز این مطلب به آنها اشاره رفت فقط و فقط معطوف به آن «اپوزیسیون “نظام” حکومتی» است که می خواهد رژیم ایدئولوژیک فعلی را «منحل» و نظامی سکولار دموکرات را جانشین آن کند. بقیهء انواع اپوزیسیون ها (مخالف دولت، یا مخالف نظام اما برآمده از ایدئولوژی و مذهبی دیگر) حتی اگر توان منحل کردن نظام مستقر را داشته باشند نخواهند توانست مستقر کنندهء نظامی سکولار دموکرات باشند و، در نتیجه، در محاسبهء ما نمی گنجند.
***
در عین حال، باید توجه داشت که میان دو اردوگاه «اصلاح طلبان» و «انحلال طلبان» خط کشی قاطعی وجود ندارد و یک نوار پهناور خاکستری رنگ بین آنها فاصله می اندازد که عدهء زیادی در آن ساکن اند و هر از گاهی سری به یکی از آن دو اردوگاه زده و این شائبه را بوجود می آورند که مبانی نظری اردوگاه منتخب خود را پذیرفته اند اما اندکی بعد سر و کلهء آنها در اردوگاه مخالف پیدا می شود.
مهمترین عامل در ایجاد این رفت و آمدها حوادث اجتماعی اند. ساکنان منطقهء خاکستری گاه از اصلاح حکومت نومید می شوند و به اردوگاه انحلال طلبان می آیند و انسجام درونی آن را مختل می کنند و گاه ـ مثلاً، با ظهور کسی به نام محمد خاتمی یا حسن فریدون روحانی ـ خود را با سر به اردوگاه اصلاح طلبان پرتاب کرده و، از راه نرسیده، نظریه پرداز آتشین آن اردوگاه می شوند.
این واقعیت ها البته همگی ناشی از طبیعت متکثر جوامع بشری است و هر کس ناچار است، همراه با وقوف به طیف ها و گرایش ها و اردوگاه های دیگر، بکوشد تا هدف و استراتژی و تاکتیک های اجرائی اردوگاهی را که واقعاً به آن تعلق دارد تعیین کرده یا تشخیص دهد و در پی کارا کردن و متحقق ساختن آنها باشد.
***
البته نوعی از «اپوزیسیون سکولار دموکرات انحالال طلب» هم وجود دارد که علاقمندان به استقرار سکولار دموکراسی در ایران نمی توانند به آن دل ببندند. این اپوزیسیون مرکب از گروه هائی است که از جانب قدرت های خارجی حمایت و تقویت می شوند و به ناچار به ساز آنها می رقصند. گاه اپوزیسیون دولت اسلامی می شوند، گاه برانداز رژیم، گاه سکولار دیکتاتور و گاه سکولار دموکرات، و خلاصه به هر آن قالبی در می آیند که «استاد اجل» می گوید.
یعنی، اگر آقای اوباما کارت «تغییر رژیم» را روی میز نگاه دارد آنها همه آماده می شوند که سوار بر تانک ها وارد ایران شده و حکومت مطلوب غرب را تشکیل دهند و اگر آقای اوباما کارت تغییر رژیم را از روی میز تاکتیک های خود بردارد، چنانکه در توافق اخیر ژنو برداشت، یکباره آن همه اتحاد و هماهنگی برای تغییر حکومت و گسترش و استقرار سکولار دموکراسی در ایران از یادها می رود، چشمه های کمک مالی خشک می شود، کنفرانس ها از یاد می روند و اعلام اینکه ما هنوز هستیم اغلب در غالب اعلامیه های حقوق بشری از نفس افتاده و مقاله های بی سر و ته خودنمائی می کنند. توجه کنیم که این نوع اپوزیسیون همیشه هست و وقت می گذراند اما هر از چند گاهی به مرخصی استعلاجی فرستاده می شود تا اگر زمانی لازم شد، بر سر میز کار خود در «اپوزیسیون بی هویت وابسته»، حضور پیدا کند.
***
باری و اما آنچه که تاکنون در این مطلب عرضه داشته ام از یکسو تکرار مطالبی بوده است که در گذشته ها نیز بصور مختلف درباره شان توضیح داده ام(۱) و، از سوی دیگر، پاسخگوی انتظاری نیست که عنوان این مقاله، یعنی «اپوزیسیون در اغما»، در خواننده اش ایجاد می کند. ولی من چاره ای نداشته ام تا دوغ و دوشاب را از هم جدا کرده، سپس در مورد مفهوم خاص مورد نظرم از «اپوزیسیون» توضیح داده و آنگاه بتوانم «در اغما افتادن سیاسی» اپوزیسیونی را که خود در ذهن دارم تشریح کنم؛ یعنی اغمای رخوتناک «اپوزیسیون سکولار دموکرات انحلال طلب مستقل» را.
از نظر من، این اپوزیسیون، که من خود را نیز متعلق به آن می دانم، اگرچه در زمینه های مختلف افشاگری، آگاهی دهی و گفتمان سازی همچنان فعال است اما، از لحاظ مبارزهء سیاسی در حال حاضر در گرداب بیهوشی فرو افتاده و نوعی زندگی گیاهی را آغاز کرده است، بی آنکه کسی از جائی حکم مرخصی استعلاجی اش را صادر کرده باشد؛ چرا که این فرو افتادن در اغما امری درونی و ناشی از واکنش نسبت به شرایط بیرونی است.
حسن روحانی در ۱۳ مرداد سال جاری بعنوان رئیس جمهور حکومت اسلامی تنفیذ شد. اگر فاصلهء زمانی مرداد سال گذشته و امسال را در نظر بگیریم می بینیم که در طیف عام و «غیر چپ بنیادگراِ»ی اپوزیسیون، سالی پر از تلاش و امیدواری طی شده است. اتحاد برای دموکراسی در ایران کنفرانس های متعدد خود را برگزار کرده است، شاهزاده رضا پهلوی طرفداران اش را گرد هم آورده و شورای ملی ایران را برساخته است، اتحاد برای گسترش سکولار دموکراسی در ایران با اتحاد جمهوریخواهان ایران دست دوستی و مودت داده است، همبستگی جمهوریخواهان ایران اعلام موجودیت کرده است، مجاهدین از لیست تروریست ها خارج شده و دفتر خود در واشنگتن را افتتاح کرده اند، و احزاب کردستانی دموکرات ایران و کومله با هم همپیمان شده اند، و…
در جوامع بشری همواره وجود چنین فضای تلاش و کوششی خبر از وجود هدف و استراتژی و امید داشته است. بر اساس همین قاعده نیز می توان حکم کرد که اپوزیسیون رنگارنگ حکومت در خارج کشور در دوران پیش از به اصطلاح «انتخاب ِ» حسن روحانی حتماً دارای امید و هدفی بوده که دست به این همه اقدامات تنگاتنگ زده است. اما اکنون، بخصوص پس از توافقات ۱+۵ با حکومت اسلامی، به نظر می رسد که، بقول اخوان ثالث، «موج ها خوابیده اند، آرام و رام / طبل طوفان از نوا افتاده است. // چشمه های شعله ور خشکیده اند، آب ها از آسیاب افتاده است…»(۲)
در این میان تکلیف اپوزیسیون وابسته روشن است. به آنها گفته شده که فعلاً از «تغییر رژیم» خبری نیست و شما هم بهتر است فتیلهء چراغ هاتان را پائین بکشید. اپوزیسیون دولت (و نه نظام) اسلامی هم فعلاً از «نجات رژیم» غرق شادمانی است و در بیان محمدرضا خاتمی تصمیم گرفته است خون های ندا و سهراب و شکنجه ها و تجاوزات دوران جنبش سبز را به لقای ظهور حسن روحانی ببخشد و مراقب آن شود که مبادا جایش در دولت جدید کمتر از بقیه باشد. این اپوزیسیون، با ادغام در دولت (یا پوزیسیون) خودبخود دیگر «اپوزیسیون» نیست و نمی توان از این امامزاده انتظار معجزتی داشت.
اما اپوزیسیون نظام حکومتی که می خواهد مستقل عمل کند چه؟ در این اردوگاه من مسئله را با عینک آسیب شناسی نظری نگاه می کنم. این اپوزیسیون هست، وجود دارد، به کارهای مختلف حقوق بشری و نظریه پردازی مشغول است اما «وضعیت موجود» آن را به بی عملی و اغماء سیاسی کشانده است. از یکسو، همچون اپوزیسیون وابسته، محکوم به دنباله روی از اوضاع شده و در برابر تصمیم آقای اوباما، مبنی بر حذف گزینهء تغییر رژیم و برداشتن محدود تحریم ها، همهء امیدها را رفته بر باد می بیند اما، از سوی دیگر، و برخلاف اپوزیسیون اصلاح طلب، نمی تواند در شادمانی های موقت مردم برای رفع تحریم ها و استقرار امیدهای کاذب شادمانی کند. پس با سکته ای ملیح بخوابی اغمازده فرو رفته است و فقط تنفس آرام اما بی اثرش در زمینه های حقوق بشری خبر از زنده بودن اش می دهد.
***
این بیمار فرو رفته در کما را چگونه می توان به هوش آورد و فعال کرد؟ پزشکان معمولاً روند بیرون آمدن از «کما» را وابسته به شرایط مختلفی می دانند. اگر کما ناشی از کمبودهائی در تغذیه سیستم باشد (مثلاً افتادن سریع قند خون) می توان با جبران کمبودها شخص فرورفته در کوما را بیرون کشید. اما اگر کما ناشی از لطمه های مغزی، چه بعلت ادامهء بلند مدت کمبودها و چه به دلیل ضربه هائی از خارج باشد، بیرون آمدن مریض از کما مشکل تر است و تبدیل به گیاه شدن بیمار و یا پایان زندگی او هر لحظه می تواند محتمل تر شود.
حال، به تشخیص من، دچار شدن اپوزیسیون سکولار دموکرات انحلال طلب و مستقل به کمای سیاسی ناشی از فقدان هدف و استراتزی معین و قابل قبول گسترده، همراه با واکنشی بودن رفتارها و گفتارها، و نومیدی از امکان فروپاشی رژیم است. لذا می توان امیدوار بود که متفکران و نظریه پردازان این قوم هرچه زودتر دلایل حدوث این وضعیت را مطالعه کرده و، در همان حال، به جبران کمبودها و رفع اختلالات بپردازند.
اما اگر تشخیص من درست باشد آنگاه براستی چگونه می توان این اپوزیسیون شریف را، با ارائهء هدف و استراتژی درست، از کما بیرون کشید؟ چگونه می توان کاری کرد که بدن بیمار اموری همچون کوشش برای اتحاد بر حول محورهای چهارگانهء «انحلال طلبی، سکولاریسم، دموکراسی خواهی و استقلال» را پس نزند و بتواند این داروها را بگوارد و سیستم خود را از رخوت کما بیرون کشد؟ آیا این کما ناشی از عادت به واکنش نشان دادن به حوادث لحظه ای و فراموش کردن وظایف بلند مدت نیست؟ آیا نه اینکه حوادث جاری در دنیا و در ایران نباید آنچنان در سرنوشت این اپوزیسیون مؤثر باشد که با یک غوره سردی، و با یک مویز گرمی اش کند؟ و آیا برای ایجاد چنین وصعیت ایمنی چگونه باید هدف و استراتژی مبارزه را از تکیه دادن به این حوادث مانع شده و آن را به سوی «استقلال فکری آینده نگر» کشاند؟
***
به نظر من، تا آن زمان که این اپوزیسیون دچار تشتت و تفرقه در امر انتخاب هدف و تعیین استراتژی است، ناچار خواهد بود که یا همچون اصلاح طلبان با موج حوادث همراه شود و برای پیروزی های ظریف آقای روحانی کف بزند و یا تن به غوطه زدن در اغما بدهد تا شاید روزی از این خواب زمستانی بیدار شود و یا بصورتی همیشگی در این اغمای دلشکن بماند تا مرگ اش فرا رسد.
برای اینکه به سخنم جنبه ای عملی نیز داده باشم، از میان جعبهء داروهای پیشنهادی برای تزریق استراتژی های مبارزاتی به پیکر این اپوزیسیون، داروی «انتخابات آزاد» را بیرون می کشم(۳). آیا پیکر اپوزیسیون می تواند پس از تزریق این دارو از کما خارج شود؟ آیا مگر نه اینکه اگر «انتخابات آزاد» بعنوان هدف انتخاب شود، و قرار باشد این انتخابات را رژیمی که در حال از پا در آمدن است برگزار کند، اپوزیسیون مورد نظر ما خود تبدیل به عامل حفظ رژیم نمی شود؟ و، در عین حال، پس از توافقات اخیر ژنو، کدام نشانه ای از ضعف رژیم وجود دارد که خواستاری «انتخابات آزاد» بتواند عامل زوال آن باشد؟ آیا می توان «انتخابات آزاد» را بعنوان استراتژی خروج از کما بکار برد؟ در آن صورت هدف ما چه خواهد بود؟ و یک «استراتژی بدون هدف معین» چه چیزی جز داروهای گچی و قلابی از آب در خواهد آمد؟
«اپوزیسیون سکولار دموکرات انحلال طلب مستقل» (که در رخوت حاصل از آمدن روحانی، نرم شدن غربی ها، پس کشیدن اپوزیسیون وابسته، و شادمانی اپوزیسیون اصلاح طلب به کما دچار شده)، هرچه زودتر باید در معرض بحث های اساسی و منطقی و واقعیت مدار دربارهء انتخاب هدف و استراتژی مبارزاتی خود قرار گیرد تا شاید بتواند زنجیرهای رخوت بار کمای سیاسی را از دست و پا و ذهن و دل خود باز کند و آزادنه و آگاهانه کار مبارزاتی خویش را برنامه ریزی نموده و در اجرای آن بکوشد. بقول حافظ:
مرو بخواب! که حافظ، به بارگاه قبول
ز ورد نیمه شب و درس صبح گاه رسید!
_______________________________________
۱. مثلاً، مقالهء «منطقهء خاکستری در جغرافیای اپوزیسیون»، جمعه ۱۶ آذر ماه ۱۳۸۶، در پیوند زیر:
http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2007/ES.Notes.120707-greyarea.htm
۲. شعر مشهور «آب ها از آسیاب افتاده است» در پیوند زیر:
http://jjjoookkkeeerrr.blogfa.com/post-58.aspx
۳. ده مقاله در مورد انتخابات آزاد در پیوند زیر:
http://www.puyeshgaraan.com/ES.Articles/ES.Re-Free-Election.htm