ج.پاکنژاد
هر ناظر منصفی، با کمی دقت در “توافق نامه” ژنو که بنا بر اطلاعی پس از ماهها گفتگوی محرمانه بین ایران و آمریکا و کش و قوسهای بسیار و “نرمش های قهرمانانه” بالاخره با “مانور ماهرانه” رهبر جمهوری اسلامی امضا شد، پیخواهد برد که سوای ادله طرفین، آن چه که در ژنو امضا شد، از سوی ایران تعهد نامه و از سوی ۵+۱ اجازه نامه ای بیش نیست
. بنا بر آن ایران در مجموع تقریبا ۲۴ مورد تعهد می سپارد تا غرب و شرق در قریب ۱۲ مورد به او اجازه بدهند از امکاناتی که متعلق به ایران است و بنا بر قوانین بین المللی حق استفاده از آنها برای کشورهای مستقل محفوظ است بهره ببرد.
این تعهد نامه عواقبی دارد که برای مردم نحسیآور است. میلیاردها دلار هزینه شد، چند هزار سانتریفیوژ ساخته و نصب شد و ایران تحت تحریم هایی قرار گرفت که با ساختی که اقتصاد مصرف محور ایران دارد فشار زیادی را به مردم وارد کرده است. چون شفاف نیست و مردم نامحرمند مقدار دقیق هیچکدام از این موارد بر مردم معلوم نیست. پس از انقلاب، سران نظام ولایت مطلقه که از توقف ساخت نیروگاه هستهای ایران توسط آلمانیها، استقبال کرده بودند و عباسعلی خلعتبری وزیر امور خارجه در دوره شاه را از جمله به جرم امضای قرار داد ساخت این نیروگاه، به جوخه اعدام سپردند، چند سال بعد از آن، در دوران جنگ ایران و عراق، بنا بر شواهد موجود و همچنین بنا بر نامه ای که محسن رضایی در سالهای آخر جنگ خطاب به آیت الله خمینی نوشت برای رسیدن به هدف “جنگ تا رفع فتنه در عالم ” و استقرار حکومت اسلامی، سودای ساخت سلاحهای لیزری و اتمی را لازم و در سر می پروراندند. علیرغم توان و منابع ایران برای تامین انرژی لازم، از ذخایر عظیم نفت و گاز گرفته تا خورشید و باد و آب، تامین انرژی(برق) و ساخت نیروگاه هستهای را پوشش این سودا کردند. مردم نامحرم شدند و برنامه محرمانه ای شروع و در استبداد و سانسور کامل، هرگونه بحث در باره لزوم و یا عدم لزوم این گونه نیروگاه، در کشور، نامیسر شد. استبدادیان خود، آن را لازم دانسته و به طور یکجانبه بر وجوب آن تاکید کردند. اما فریاد آنها که از ابتدا گفتند و نوشتند که استفاده از نیروگاه هستهای به منظور تامین انرژی برای ایران نه لازم، نه مفید و نه مقرون به صرفه است به جایی نرسید و رژیم تزویر و ریا با بوق و کرنا، عملی بیهوده را “حق مسلم” خواند و تبلیغ کرد.
اینک که تن به امضای تعهد نامهای داده که بعضا ناقض حقوق ملی ایران است می کوشد آن را توجیه کند و به مردم بقبولاند که نه تنها حقوق آنها نقض نشده بلکه از” حق مسلم ” آنها دفاع کرده و بالاخره جهان را برآن داشتهاست که به حق مسلم ایران اذعان کند . در این میان عدهای، توافق نامه را نخوانده، شادی کردند و عدهای هم، گرچه خیلی باور نکردند اما امضای توافقنامه را، حداقل، رها شدن از کابوس شوم جنگ دانستند و برخی هم رفع تحریم و بازگشت قطره چکانی ثروت ملی که مال خودشان است به کشور را پیروزی خواندند و گفتند جلو ضرر را از هر کجا بگیریم نفع است و دلیلی برای اظهار شادی. کسانی هم که دستی بر قلم دارند، به نظر نگارنده، بدون توجه به حقوق ملی مردم ایران، بدون تامل و بررسی همه جوانب در رسای آن قلم زدند و یا سخن گفتند.
حال باید دید که این شادی بجاست و یا نابجا:
در آنچه که “حق مسلم ” عنوان شده و می شود یعنی غنی سازی، بنا بر آنچه در معاهده ان پی تی آمده، هر کشور “حق” دارد از اتم و فنآوری آن، استفاده صلح آمیز کند. بنابراین که مقدمه واجب، واجب است، این بند، برای هر کشور که حق استفاده از نیروگاه اتمی را دارد حق تولید سوخت نیروگاه اتمی را نیز دارد. اما “حق” غنی سازی اورانیوم که از حق داشتن نیروگاه اتمی جدا نیست، در شمار حقوق موضوعه است و نه آنطور که آقای ظریف پنداشته و گفته حق ذاتی که اگر چنین بود نمی باید محدود به کشورهایی باشد که معاهده ای را امضا کرده اند. این حق برای کشورهایی که این معاهده را امضا کرده و به آن پیوسته اند محفوظ است که ایران نیز یکی از امضاء کنندگان آن است. اما بنا بر اصل تجزیه ناپذیری حق، اگر بر فرض پذیرش ادعای مسئولان نظام، غنی سازی حق باشد آن هم از نوع مسّلم، یعنی چیزی شبیه به حق نفس کشیدن، حق آزادی، حق برخورداری از عدالت و…(که نیست) پس بنا بر اصل تجزیه ناپذیری حق، دیگر نباید درصد بشناسد. چگونه میشود پذیرفت ۳.۵ تا ۵ درصد غنی کردن اورانیوم حق باشد و بیشتر از آن، وقتی بکار استفاده صلح آمیز میآید، حق نباشد. به این می ماند که بر گردن کسی طناب انداخته و بفشارند آن وقت با کمی گشایش، به او اجازه ۳ تا ۵ درصد دم و بازدم بدهند. چنین ۳ تا ۵ درصد نفس کشیدن را نه برخورداری از حق که تسلیم حالت نزدیک به خفه شدن میگویند. پس اینکه بگوئیم داشتن نیروگاه و یا غنی سازی و یا هر حق موضوعه دیگری که بنا بر ضوابط و روابطی برای عده ای شناخته میشود حق مسلم و ذاتی است دروغ و فریب است. کما اینکه نمیتوان با هیچ معاهده و یا قراردادی انسانها را از حقوق ذاتی آنها که بعضا در اعلامیه جهانی حقوق بشر ملحوظ است محروم کرد. در واقع راست تر این است که استفاده از نیروی هسته ای که مواد زائد و آلاینده بادوامی دارد و کشورهایی که آنرا تولید می کنند در انبار کردن آن در مانده اند و بنا بر برآوردها آلودگیی که ببار می آورد تا بیش از صدها هزار سال از بین نخواهد رفت ناقض حقوق ذاتی انسانها که بهره بردن از محیط زیست سالم است می باشد.
حال اگر هم آن را از حقوق موضوعه بدانیم (که بنا بر معاهده ها، به تبع حق انسان بر انرژی، هست) در این صورت هم در معاهده ان پی تی محدودیتی برای آن قید نشده است.تنها غنی سازی در حد ۹۰ درصد، بخاطر بکار رفتنش در تولید بمب اتمی میتواند ممنوع باشد. پس آنچه، در ژنو، نمایندگان جمهوری اسلامی ایران امضا کرده اند ناقض ادعای دیرینه “غنی سازی حق مسلم ما است” و تصدیق دروغگوئی رژیم از روز ایجاد تأسیسات اتمی، در اختفا است. وقتی رهبر مطلقه که اتخاذ سیاستهای کلان، بدون چون چرا، با اوست، با دادن مانوری هنرمندانه، چرخشی مفتضحانه میکند و از روی ناچاری و برای فرار از سقوط نظام ولایت مطلقه، تعهد نامه ننگینی را می پذیرد، چه جای تعجب؟ هر مستبدی چنین میکند. رضا شاه تمدید قرارداد دارسی را بمدت ۶۰ سال پیروزی نخواند و جشن نگرفت؟ گروگانگیری که عواقب وخیمی برای ایران داشت را با قرارداد ننگین الجزایر پایان ندادند و پیروزی نخواندند؟ خمینی جام زهر شکست در جنگ را سر نکشید و آن شکست رسوا را پیروزی نخواندند؟ پس نباید از مشاهده دم از پیروزی زدن و عبور نکردن از «خطوط قرمز» و واداشتن جامعه جهانی به قبول حق ایران و تبریک روحانی به خامنهای و پاسخ او تعجب کرد. اما باید از رفتار و گفتار کسانی که خیانت حاکمان را خدمت جلوه میدهند و برای اینکار، راست را دروغ میکنند تعجب کرد.
جالب اینکه، بنا بر متن تعهد نامه، ایران حق غنی سازی ندارد، تنها مجاز است تحت نظارت کامل آژانس و کمیسیونی که تشکیل میشود، اورانیوم را تا ۳.۵ درصد غنی کند. بشرط آنکه در پایان ۶ ماه، میزان اورانیوم ۳.۵ درصد از آنچه امروز هست، بیشتر نشود. اگر شد باید درجا به سوخت بدل شود. و حتی هر آنچه را که قبلا تا ۲۰ در صد غنی کرده را باید ضعیف و یا تبدیل به سوخت کند.پس آنچه که مسئولان ایرانی پذیرش حق غنی سازی از سوی جامعه جهانی میخوانند تنها اجازه ای محدود و تحت نظارت است . یاد آور می شوم که پس از امضای قرارداد الجزایر در دیماه ۵۹ که به گروگانگیری سفارت آمریکا در ایران خاتمه داد از آنجا که هر قراردادی با امضای رئیس جمهور رسمیت می یافت و آقای بنی صدر قرارداد الجزایر را نه پذیرفت و نه امضاء کرد، حتی علیه آقایان رجایی و بهزاد نبوی به عنوان امضاء کنندگان به دادگاه شکایت کرده بود ، حکومت رجایی آنرا بیانیه خواند ،اینک نیز شاهد آن هستیم که آقای عراقچی معاون وزارت خارجه که خود در گفتگو ها و امضای تعهد نامه نقش داشت مدعی است که این تعهد نامه نیست بلکه یک بیانیه سیاسی از سوی طرفین است و الزام آور نیست اگر چنین است پس چگونه به دروغ مدعی می شوید دنیا مجبور شد حق مسلم ما را بشناسد، پس حقی از حقوق مردم احقاق نشده است که جای شادی داشته باشد. این خیال و سراب است.
اما شادی و تبریک گفتن ذوب شدگان در ولایت و کسانی که کلام رهبر برایشان حجت و فصل الخطاب است گرچه قابل قبول نیست، قابل درک است. اما از سوی کسانی که بر دروغ بودن این ادعا واقفند، این “شادی” و توجیه کردنها که نه قابل قبول و نه قابل درک است از چه روست؟
*آیا توافقنامه سایه شوم جنگ را دور کرده است؟
با توجه به مفاد این تعهد نامه و با توجه به نظارتی که اعمال میشود( علاوه بر ناظران سازمان انرژی هسته ای کمیسیونی نیز برای نظارت بر اجرای تعهد نامه تشکیل میشود)، از این به بعد کوچکترین قدم رژیم میتواند عدول از توافق و نقض تعهد معنی شود. رژیم تا روز امضای این توافق، قطعنامههای شورای امنیت را غیر قانونی میخواند و اجرا نمیکرد و تحریمهای کشورهای غرب را ورق پاره و بی اثر میشمرد، با امضای توافقنامه، پذیرفت که قانونی و لازم الاجرا هستند. پس به تصدیق رژیم، شورای امنیت میتواند دستور اجرای قطعنامههای خود را بدهد و بکاربردن قوه قهریه را نیز اجازه دهد. تجربه حمله به عراق به استناد ادعاهای دروغی (رژیم صدام مشغول ساختن سلاح هستهای است) که امریکا و انگلیس خود آن را ساختند و علیرغم گزارشهای بازرسان سازمان ملل متحد در این باره که عراق صاحب هیچگونه سلاح کشتار جمعی نیست، وارد جنگ شدند و عراق را اشغال کردند و به روز سیاه نشاندند جلو چشمان ما است.
قدرت های مداخله جو به خصوص محافظه کاران جدید و اتحاد عربستان و اسرائیل و لابی هایشان، کوشش خواهند کرد افکارعمومی جهانی را که در سالهای اخیر به خصوص پس از آنچه که در عراق و لیبی تجربه شده است، دخالت نظامی در کشورها را به آسانی نمی پذیرد، قانع کنند که حالا دیگر به زور باید ایران را که به تعهد های خود عمل نمیکند به ” راه راست” هدایت کرد. از روی ناچاری نیاز به جراحی است و این جراحی چیزی جز جنگ و حداقل بمباران و نابودی تجهیزات و تاسیساتی که صلح جهانی را به خطر انداخته است، نیست. پس سایه جنگ هنوز بر سر ما است.
حق مسلم مردم ما و هر جای دیگر جهان زندگی در صلح و آرامش و البته در آزادی و استقلال توام با رشد و عدالت اجتماعی است. حق مسلم مردم ما و هر جامعه ای مالکیت بر سرنوشت خویش و بر قراری دولت حقوقمدار است که مردم در آن صاحب اختیار هست و نیست کشورند و فرد و یا جماعتی بنا بر هر دلیلی قیم آنها نیست و نیستند. این آن حقوقی است که اغلب از آن غفلت میشود.
در این مورد خاص نیز، آنچه که حق است آگاه شدن مردم از واقعیت آغاز و ادامه و نحوه مواجه شدن با بحران هسته ای است. واقعیت این است که اگر رژیم ولایت فقیه به رهبری خامنه ای و آقایان روحانی و ظریف به نمایندگی از آن به مردم ایران و جهان میگفتند تصمیم استفاده از انرژی هستهای، تصمیمی اشتباه بود و ما بر آن شدیم اشتباه را رفع کنیم، دیگر نیازی به پذیرش این همه تعهد و به خطر انداختن حقوق ملی مردم و امنیت ملی ایران نبود و دولتهای زورگو و مال مردم خور نیز بهانهای برای نگهداشتن ایران در قید تحریمها نداشتند زیرا نمیتوانستند تحریمهای وضع شده را توجیه کنند.
و اما واقعیت دیگر این است که تا نظام ولایت مطلقه در ایران حاکمیت دارد و حفظ آن از اوجب واجبات است، بحران هم ادامه دارد، تنها شکل عوض میکند و هر بار با نوشیدن جام زهری به ظاهر به پایان میرسد. کافی است تا به جام زهرهای پیشین و اثرات مخرب آن نگاهی بیاندازیم تا در یابیم، متاسفانه این جام زهرها تنها برای آنها که آنرا سر میکشند نیست که اثر می کند بلکه نحسی آن در زندگی روزمره مردم موثر است و ذره ذره هستی و موجودیت ایران را به تحلیل می برند.