غزل ۱۹۷ دیوان حافظ (خانلری)، در پیوند با برنامه ی نهم صدای سخن عشق

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

 بحر رمل مثمن مخبون محذوف

    فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

۱ ـ باشد ای دل که در میکده ها بگشایند‌؟

     گره از کارفرو بسته ى ‌ما  بگشایند ؟‌

۲ ـ در میخانه‌   ببستند ،  خدا یا‌   مپسند‌!

   که  در خانه ى تزویر  و  ریا بگشایند

۳ ـ اگر از بهر دل زاهد خود بین  بستند

     دل قوى دار‌‌ که  از بهر خدا بگشایند

۴ ـ به صفاىِ دلِ رندانِ  صبوحى زدگان

     بس‏  درِ بسته  به مفتاح  دعا بگشایند

۵ ـ نامه ى   تعزیت ‌ دختر رز   بنویسید

    تا حریفان همه خون ازمژه‌ها بگشایند

۶ ـ گیسوى چنگ ببرید ‌به ‌مرگ مىِ‌‌ناب

    تا همه‌ مغبچگان  زلف ‌دو تا بگشایند

۷ ـ حافظ این‌خرقه ‌که‌ دارى‌‌تو‌ببینى فردا

  که  چه زنار ز زیرش‏  به جفا بگشایند  

بیت یکم غزل ۱۹۷

۱ ـ باشد ای دل که در میکده ها بگشایند‌؟

     گره از کارفرو بسته ى ‌ما بگشایند ؟

میکده »؛ یعنی میخانه و به معنی جایی است که در آن شراب نگهداری می کنند، شرابخانه، خمدان، خمخانه، جایی که درآنجا شراب می فروشند و یا می نوشند، میکده، خرابات، دستگرد، دسکره، معبد زردشتیان، ترسایان و معبد مردم بیرون از آیین مسلمانی. در دیوان حافظ میخانه و میکده بیشتر به معنای جایگاه مردم بیرون از آیین مسلمانی یعنی مغان و ایرانیان آمده است. حافظ، واژه های خرابات، میخانه، میکده، ازل، مغان، جم، جام جم را، در برابر و مخالف با واژه های ایمان، زهد، ریا، بهشت،‌ مسجد، خانقاه، صومعه و مانند این ها، بسیار به کار برده است؛” من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم – اینم ازعهد ازل حاصل فرجام افتاد ۵ / ۱۰۷“.

خواجه ی شیراز نیز مانند نیاکان خود،  می و میکده را پاک و گرامی می دانسته است و در سراسر دیوان خود بر این اندیشه پافشاری کرده است. می، گرامی ترین اشه و افشره در فرهنگ ایران بوده و مفهومی گسترده و ژرف داشته است. حافظ تحریم و ناروابودنِ می و میکده را از سوی دین داران و زاهدان و فقیهان بر نمی تابیده و در بیشتر غزل های خود کوشیده است تا باورها و سراندیشه های ایرانی را در راستای گرامی داشت می، میکده، عشق، موسیقی و شادی، به شیوه های گوناگون بازگو کند.  

چکیده بیت یکم غزل ۱۹۷      

ای دل! آیا می شود که در میکده ها را گشوده و گره ای را که در کار ما پدید آمده است ، باز کنند؟

بیت دوم غزل ۱۹۷

۲ ـ در میخانه‌   ببستند،  خدا یا‌   مپسند‌!

   که  در خانه ى تزویر  و  ریا بگشایند

میخانه همان میکده است و پیش از این گفتیم که در دیوان حافظ، واژه های خرابات، میخانه و میکده در برابر و مخالف با واژه ی مسجد و مانند آن، بسیار آمده است. 

خدایا که در این بیت آمده است، عوام خواهش از خدا تصور می کنند و خیلی ها هم به این معنی به کار می برند، اما در اینجا خدایا حرف دعا یا ندا است. لغت نامه دهخدا در زیر معنای واژه ی خدا و در بخش معنای خدایا، می نویسد: « خدایا زین معما پرده بردار. [ یعنی] امری روشن و ساده نیست. » “خدایا مپسند” یعنی امیدواریم چنین نشود، چنین مباد، روا مدار، پسندیده نیست و مانند این ها. در این بیت سخن از بستن و باز گشودن میخانه است. خدای به معنای باریتعالی یا الله با میخانه همخوانی ندارد و می دانیم که می و میخانه در قران ناروا دانسته شده است، پس در این بیت منظور حافظ از خدایا نمی تواند؛ ای الله باشد, پس خدایا مپسند یعنی کاش می شد که میخانه را نبندند یا ای آدمیزاد اجازه مده در میخانه را ببندند، یا هرگز مباد، یا می شود گفت؛ چنین مباد.

حافظ در اینجا از خدا معنی ایرانی آن را در نظر دارد. واژه ی خدا چند هزار سال است که در زبان های ایرانی به کار رفته است ، این واژه  در اصل و از نظر محتوا در ایران و فرهنگ ایرانی با واژه ی الله برابر و همسنگ نبوده و نیست و برای همین است که مردم کشورهای اسلامی کلمه ی الله را به کار می برند و خود را نیز مسلم می دانند، در حالی که ما ایرانیان به جای الله، واژه ی خدا را به کار می بریم. مردم ایران به خود مسلمان می گویند و کلمه ی مسلم را درباره ی خود به کار نبرده و هنوز هم  به کار نمی برند.

واژه ی خدا از فارسی باستان می آید و از ریشه ی واژه ی “دا” (dhaaya، taay) به معنی ساختن و آفریدن گرفته شده است . واژه ی”هوا” ( xva , hva ) یا “خوا” که به معنی خود یا خوب است به آن افزوده شده است.از بهم پیوستن این دو واژه در چندین هزار سال پیش واژه خدا «dhaata + hva » ، « dhaata+ uva بوجود آمده است. درگذشته های دور، خدا به انسان گفته می شده است؛ کدخدا و خانه خدا به معنای مرد یا انسان صاحب خانه است. در آن روزگاران مردم ایران خدایان بسیاری داشته اند و هر یک از روزهای ماه خورشیدی، به نام خدایی بوده که آن خدا ناظر و کارگزارکارهای ویژه ای در جهان در آن روز بوده است. در تقویم های ایرانی و تقویم های پیروان دین زرتشت هنوز نام این خدایان یا ایزدان بر جای مانده است . در لغت نامه ی دهخدا آمده است که «. . .وات َ یا وایو، در سانسکریت و اوستا اسم مخصوص پروردگار و ایزد مخصوص عنصر باد است و. . . نیز آمده است که روز بیست و دوم از هر ماه شمسی باشد… ابر و باران می آورد، درختان را بارور می کند، . . . نام فرشته ی موکل  بر تزویج و نکاح است …»

لغت نامه ی دهخدا درباره ی ریشه ی واژه ی خدا چنین می نویسد:«… در حاشیه برهان قاطع در وجه اشتقاق این کلمه چنین آمده است: پهلوی متاخر xvta ـ hya، پهلوی اشکانی xvta ـ  hda … در پهلوی و پازند خواتای بمعنی شاه آمده و «خواتای نامک »، یعنی «شاهنامه ». خدا در زبان فارسی بمعنی اللّه گرفته شد… گفته اند که خدا بمعنی خودآینده است چه مرکب است از کلمه خود و کلمه «آ» که صیغه امر است… فاما چون مرکب مستعمل باشد مانند خانه خدا، کدخدا، دولت خدا، آن هنگام اطلاق آن بر غیر خدا هم کنند و معنی آن خداوند و خداوند خانه و خداوند دولت بود. (شرفنامه منیری). نزد یهودیان «یهوه » و بهندی خدا را «رام » می گویند و در قاموس کتاب مقدس آمده است … »

تزویر یعنی بیاراستن و نیکو گردانیدن و راست کردن چیزی، آراستن دروغ را، گرامی داشتن زائر را. فریب و مکر و دروغ و دورویی و نفاق و مانند این ها، به معنای تزویر است. ریا؛ هم به معنای  ظاهر سازی و دو رویی است.

بنا بر آنچه گفتیم؛ خانه ی تزویر و ریا جایی است که در آن زائر را گرامی می دارند و دروغ و دورویی را می آرایند. منظور حافظ از خانه ی تزویر و ریا، که این کارها در آنجا انجام می شود؛ مسجد است. زیرا همانگونه که پیش از این هم گفتیم حافظ اغلب میخانه را درمقابل مسجد و در تضاد با مسجد به کار می برد، مانند:« یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست ـ و آنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود ۸ / ۲۰۰»

چکیده بیت دوم غزل ۱۹۷

در میخانه را بستند روا مباد که در جایی را باز کنند که خانه ی گرامی داشتن زائر، دروغ آراستن و دورویی است.

بیت سوم غزل ۱۹۷

۳ ـ اگر از بهر دل زاهد خود بین  بستند

     دل قوى دار‌‌ که  از بهر خدا بگشایند

زاهد  یعنی کسی که مذهبی است و دنیا را برای آخرت ترک می گوید؛ پارسا و پرهیزکار. در این جا زاهد خود بین اشاره به امیر مبارزالدین مظفری فرمانروای متعصب شیراز است.  دل قوی یعنی معتمد، مطمئن. مولانا می گوید: « بسکه خوردم بس زدم زخم گرانـ دل قویتر بوده ام از دیگران ». دل قوی دار یعنی مطمئن باش، نترس. در این بیت از بهر خدا بگشایند یعنی برای مردم بگشایند . همانگونه که در بیت دوم گفتیم خدا به معنی الله با میخانه سازگار نیست پس این خدا همان مردم یا به قول حافظ  آدمی بچه است. یعنی برای خوشنودی مردم باز خواهند کرد.

چکیده بیت سوم غزل ۱۹۷

اگر ( میخانه را) برای خوشنودی دل آدمی که ترک دنیا کرده است ( و برای پاداش آخرت  او)، بستند، مطمئن و آسوده خاطر باش که برای خشنودی مردم باز خواهند کرد.

بیت چهارم غزل ۱۹۷

۴ ـ به صفاىِ دلِ رندانِ  صبوحى زدگان

     بس‏  درِ بسته  به مفتاح  دعا بگشایند

صفا یعنی روشنی ، پاکیزگی ، پاک و بی غش بودن . رندان؛ جمع رند است و رند یعنی آزاده و آن کسی است که در بند دین و باورهای آن نیست و از دو جهان آزاد است. صبوحی؛ به معنی باده ای است که در صبح می نوشند.باده ی صبحگاهی.

صبوحی زده کسی است که نماز صبح نمی خواند. رندان صبوحی زدگان یعنی آزادگانی که به جای نماز خواندن، می صبحگاهی نوشیده اند. وقتی دوستان از سر شب تا سپیده دم به جشن و باده نوشی بپردازند آخرین باده های آن ها صبحگاهی تلقی می شود. منظور حافظ از صبوحی زدگان؛ برای تأکید بر این است که آن ها نماز صبح نمی خوانده اند. در اینجا منظور خواجه نفی و ترک صلوه است.  مفتاحیعنی کلید و هر چیزی که بدان چیز دشوار و مشکلی را آسان کنند. رندان با روشنی دل به رازهای جهان پی می برند و سختی ها را آسان می کنند(به جزیره ی رامنی در گرشاسب نامه نگاه کنید). دل و جام نزد حافظ یک چیز هستند. او بارها به شیوه های گوناگون به این نکته اشاره کرده است  او می گوید: « همچو جم جرعه ی ما کش که زسر دو جهان ـ پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی ۲ / ۴۷۹ ».

دعاء. به تعبیر عوام، حاجت خواستن از خداست. به معنای نیایش، تحیت و درود، خواهش و درود، آفرین و دعا یعنی مدح و ثنا، سلام و تهنیت است . دعا به معنای خواهش و درود در دیوان حافظ فراوان آمده است چنان که می گوید: « به ملازمان سلطان که رساند این دعا را ـ که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را ۱ / ۶ »

چکیده بیت چهارم غزل ۱۹۷

آزادگانی که دل روشن دارند و می صبحگاهی می نوشند، درهای بسیاری را با کلید صفا و خواهش دل خود می گشایند.

بیت پنجم غزل ۱۹۷

۵ ـ نامه ى   تعزیت ‌ دختر رز   بنویسید

    تا حریفان همه خون ازمژه‌ها بگشایند

تعزیت یعنی دلجویی کردن در سوگواری. نامه ی تعزیت؛ نامه ای است که برای دلجویی به کسان و نزدیکان مرده ها می نویسند. رَز به معنای درخت انگور یا مو است. دختر رَز یعنی شراب . حریف ـ یعنی هم پیشه، هم بازی، هم پیاله، معاشر و . . . حریفان جمع واژه ی حریف است. « خون از مژه ها بگشایند» یعنی خون از مژه ها جاری سازند.                         

چکیده بیت پنجم غزل ۱۹۷

برای مرگ شراب، نامه ی سوگواری بنویسید تا همه ی دوستان هم پیاله، به جای اشک، خون از مژه هایشان جاری شود.

بیت ششم غزل ۱۹۷

۶ ـ گیسوى چنگ ببرید ‌به ‌مرگ مىِ‌‌ناب

    تا همه‌ مغبچگان  زلف ‌دو تا بگشایند

گیسوبریدن یا بریدن گیسو؛ در ایران در گذشته شیوه ای از سوگواری کردن بوده است و آن چنین بوده که به ویژه زنان پس از مرگ دلدار خود گیسوی خویش را می بریدند. در این بیت حافظ چنگ را دلدار و معشوقِ می ناب دانسته است و « گیسوی چنگ ببرید به مرگ می ناب » یعنی چون دختر رز یا می ناب را که در نهانخانه ی خم ، سر و روی پوشیده ، نشسته بود ، خون اش را ریخته اند ، پس به نشانه ی سوگواری گیسوی چنگ را ببرید. تا در این سوگواری مغبچگان که دوستان می ناب و چنگ هستند زلف بافته ی خود را باز و به نشانه ی سوگواری پریشان کنند. خاقانی گفته است : « گیسو چو خوشه تافته وز بهر عید وصل  ـ من همچو خوشه سجده کنان پیش عرعرش ». مغبچگان جمع مغبچه یعنی بچه ی مغ و گبرزاده یا ایرانی است.

مغبچه یعنی بچه ی مغ، بزرگان و پیشوایان مادها مغ نامیده می شدند. مادها که پدران کردها و ما به شمار می روند پیش از زرتشی گری صنم پرست و خرمی بوده اند. آن ها انسان و همه ی پدیده های جهان را جانان و خودآ می دانستند. برای آن ها انسان نیز خودآ بود. مردم ایران در آن روزگار خدایان بسیاری داشته اند. حافظ به این گذشته ی ایرانی خود افتخار می کند. او تمام ایران را دیرمغان می نامد و می گوید: « در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی » یا می گوید: « حلقه ی پیر مغان از ازلم در گوش است » حافظ مغ و مغبچه را برای ایرانیان نامسلمان به کار می برد و نیز برای هوشیاری مردم ما گفته است که:« آمد افسوس کنان مغبچه باده فروش – گفت بیدار شو ای رهرو خواب آلوده ۲ / ۴۱۵»

چکیده بیت ششم غزل ۱۹۷

برای سوگواری در مرگ می پاک و بی غش، گیسوی چنگ را ببرید تا گبرزادگان که دوستان و دوستداران می و چنگ هستند به نشانه ی سوگواری دو گیسوی بافته ی خود را پریشان کنند.

بیت هفت غزل ۱۹۷

۷ ـ حافظ این‌ خرقه ‌که‌ دارى‌‌ تو ‌ببینى فردا

  که  چه زنار ز زیرش‏  به جفا بگشایند    

خرقه ؛ جامه ای که از تکه پارچه های گوناگون دوخته شود. جبه مخصوص درویشان و لباس بلندی است که در زیر عبا و یا بدون عبا بر تن می کردند.

زنار؛ هر رشته ای را به طورعام زنار گویند.  ریسمانی است به ستبری انگشت از ابریشم که آن را بر کمر بندند. رشته ای را که آتش پرستان به کمر خود بندند. رشته مانندی که … مجوسان … بر میان بندند. جفا  یعنی ستم، بی وفایی، بی مهری، ناوفاداری کردن و آزردن. « که چه زنار ز زیرش به جفا بگشایند » یعنی این که؛ تو چگونه و تا چه اندازه به این خرقه بی وفا و جفاکارهستی، آشکار خواهد شد. یعنی رشته ی آتش پرست بودن تو آشکار و گشوده خواهد شد و نشان داده خواهد شد که این خرقه ، پوشش راستین تو نیست و تو همچنان آتش پرست و مجوسی. 

چکیده بیت هفتم غزل ۱۹۷

حافظ این لباس و پوششی که تو داری خواهی دید که فردا چگونه از زیر آن راز ناوفا داری تو آشکار خواهد شد و کمر بند آتش پرستان را از زیرآن بیرون خواهند آورد.

نتیجه : این غزل رندانه را می توانیم چنین خلاصه کنیم:

  • در بیت ۱ حافظ رند بسته شدن میکده را مشکل بزرگی برای رندان و مردم می داند    
  • در بیت ۲ بسته شدن میخانه را سبب رونق خانه ی تزویر و ریا یعنی مسجد می داند
  • دربیت ۳ امید می دهد که مردم ، میکده را برای خدا یعنی برای مردم خواهند گشود
  • دربیت ۴ صفای دل رندان صبوحی زده را کلید درهای بسته می داند
  • دربیت ۵  مرگ شراب را برای رندان و حریفان ناگوار می داند
  • در بیت ۶  گبرزادگان و رندان  را در غم مرگ می ناب و چنگ  به سوگواری  می خواند
  • در بیت ۷ حافظ خود را ناوفادار به خرقه مسلمانی، دارای زنار و گبر می داند

منوچهر تقوی بیات

استکهلم ـ سی و یکم تیرماه  ۱۳۹۸ خورشیدی برابر با ۲۲ ژوئیه ۲۰۱۹ میلادی

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.