دنیز ایشچی
مقاله شیدان وثیق عزیزتحت عنوان “ادای سهمی در پاسخ به دو پرسش: کدام سوسیالیسم؟ و کدام چپ؟” در مورد سوسیالیسم، در عین حال که نکات ظریف و فراوانی را در بطن خود دارد، از حد یک سوسیالیسم پروتستانیستی فراتر نمی رود. سوسیالیسمی که فقط “ساختار” می شکند، بدون اینکه ساختار آلترناتیوی را بتواند نهادینه کرده و جایگزین آن بکند. چنین آلترناتیو فکری در زمینه رهروان و پیروان آن حتی نمی تواند به حد و رتبه یک حزب سیاسی اپوزیسیون ارتقا پیدا بکند، تا چه برسد به اینکه بتواند خود را در حد و اندازه مدل آلترناتیو سیاسی اجتماعی ارتقاء داده باشد.
ایشان می نویسند، “ «سوسیالیسم» برای ما سیستم نیست. نظام نیست. دولت یا حکومت نیست. حاکمیتِ ملی یا طبقاتی نیست. دولت طبقهای خاص ولو کارگری یا پرولتاریایی نیست. دکترین یا شیوهی تولید نیست. «سوسیالیسم» یا مبارزهی رهاییخواهانه، فرایندی اجتماعی، جنبشی، دگرسازانه و انقلابی است. روندی است پر تضاد و تعارض و در نتیجه غیر جبرباورانه و نامحتوم، با ناروشنیها و نامسلمیهایش، با خطرها و ریسکهایش، با پیش رویها و پسرویهایش… به سوی آنی که رهایش(4) مینامیم.” در این زمینه که این مبارزات رهائی خواهانه، ایشان توضیح بیشتر داده و به روشنی طرح می کنند که این مبارزات ضد سرمایه داری می باشد. ایشان ادامه می دهند، “ مبارزات ضدسرمایهداری، رهایی خواهانه و ضد سیستمی مردمان بسیارگونه در سراسر گیتی و به ویژه در سامانهای بزرگ سرمایهداری برون آید.”
بقول ایشان ” پدیداری به نام «سوسیالیسم» امروزه در جهان وجود ندارد.” ولی با وجود این، آرمان ساختار شکن سوسیالیستی فقط می تواند در مقیاس جهانی به مبارزات دگرگون سازانه و ساختار شکنانه بپردازد. این پدیده باز هم به قول ایشان ” «سوسیالیسمِ امروز» ملی نیست بلکه جهانی است. «ساختمان سوسیالیسم» در یک کشور امروز، به مراتب بیشتر از گذشته، ناممکن شده است. سوسیالیسم امروز ناگزیر فراملی، جهانی و جهانروا ست.” پس از گفتار ایشان نتیجه می گیریم که ایجاد ساختار سوسیالیستی در یک کشور واحد تقریبا ناممکن می باشد.
دیگر تصویر کم کم برای ما واضح تر می گردد. سوسیالیسم نظام نیست، بلکه راهکار مبارزاتی ساختار شکنانه جهانی ضد سرمایه داری می باشد که در یک کشور هم تقریبا نا ممکن است بتواند مستقر گردد. نوشتار ایشان در این مرحله نمی ایستد، بلکه با وضوح بیشتری به بیان نقش سیاسی رهروان این راه می پردازد. ایشان ادامه می دهند. ” چپِ سوسیالیستی امروز اپوزیسیونی است به این معنا که در پی تصرف قدرت نیست. در خارج از سیستم چون نیرویی معترض و مخالف عمل کند.” پس چپ سوسیالیستی ساختار شکن نه تنها در فکر کسب قدرت سیاسی نیست، بلکه در حد نیروی “معترض” و “مخالف” باقی خواهند ماند.
بالاخره در این میدان چالش های سیاسی بین المللی و خصوصا برای ما در چهارچوب ایران چه وظایف سیاسی باقی می ماند به غیر از “معترض” و “مخالف” بودن با حاکمیت وقت؟ جواب این سوال را ایشان در نوشته خویش به این صورت تشریح می کنند. ” به دیدهی ما، چپِ دیگر یا نوینی که برای شکل گیریاش در ایران میتوان شرط بندی و مبارزه کرد، میبایست دارای سه ویژگی اصلی باشد: ساختار شکن و سوسیالیست باشد. جمهوری خواه لائیک و فدرالیست باشد. جنبشیگرا و اپوزیسیونی باشد.” از سه ویژگی تعریف شدن برای “جنبش چپ” بعنوان نماینده پیشاهنگ رهروان راه ساختار شکن سوسیالیستی، ویژگی سوم، برای تاکید مجدد باز هم بر این اصل که ویژگی این پیشاهنگان فقط “جنبشی گرا” و “اپوزیسیونی” می باشد پای می فشارند.
از نظر تصویر ساختار سیاسی و راهکار مبارزاتی جنبشی که ایشان آن را سوسیالیستی می نامند، تا حدود زیادی تصویر واضحی بدست آوردیم. سوالی که برای من مطرح بود این می باشد که آیا علت آین خلا و تهی سازی سیاسی مبارزاتی که تا حد “اپوزیسیون پروتستانیستی” تنزل پیدا می کند، این میباشد که ایشان در زمینه ارائه مدل ساختاری آلترناتیو اقتصادی اجتماعی دچار بن بست شده اند. خوشبختانه مقاله جامع ایشان به این امر هم می پردازد. در این زمینه ایشان اینطور می نویسند.
“سوسیالیسم رهایی خواهانه، به دیدهی ما، رشد مالکیت و اقتصاد دولتی در هر شکلی نیست. در فرایند آن، پیشروی به سوی الغای مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، تصاحب جمعی نیروهای مولده، کنترل و خود- مدیریت جمعی و مشارکتی این نیروها توسط تولیدکنندگان و کارکنان به صورت مستقیم و بی واسطه، در اشکالی که نه دولتی باشد و نه خصوصی، سرنوشت مبارزه ضد سرمایهداری را در نهایت رقم میزند.” پس ساختار مالکیتی ایشان بر ابزار تولید نه تنها با حذف هر نوع مالکیت خصوصی و دولتی، بلکه از طریق کنترل جمعی بر ابزار تولید و مدیریت جمعی با ساختارهای غیر خصوصی و غیر دولتی شکل خواهد گرفت. به نظر می رسد که باید ساختار اقتصادی اجتماعی و چهارچوبه فلسفی چنین بینشی از انسجام جامع تری از اینها برخوردار بوده باشند. چنین ساختار آلترناتیوی اگر قابل ترسیم باشد، چه ویژگیهایی باید داشته باشد.
چرا آلترناتیو نظام ساختاری سیاسی اقتصادی اجتماعی که ایشان می خواهند پس از شکستن ساختارهای نظام سرمایه داری جایگزین بکنند، از حد یک رویای شیرین فراگیر جهانی فراتر نمی رود؟ چرا در بهترین حالت آن، ویژگیهای مبارز ایده آل “چپ” ایشان از حد “چه گوارا” فراتر نمی رود که امروز در آرژانتین، سپس در کوبا و بالاخره فردا در بولیوی دربرای شکستن ساختار نظام های کهن مبارزه می کند. “ارنستو” در بهترین حالت خود برای درمان درد این مردم داروهایی را به بیماران تجویز می کند که بعنوان یک طبیب و پزشک همراه خود حمل می کرد. آیا این دلرحمی عاطفی و قلب گشاد “چه گوارا” برای جایگزین کردن مدل و نظام نوین اقتصادی اجتماعی بر ویرانه های نظام سرمایه داری کافی خواهد بود؟
“شیدان” عزیز چنین درمانی را به ما تجویز می کنند. بگذارید کمی واقع بینانه تر بیاندیشیم. نظام سرمایه داری جهانی در عین حال که از جنبه های زیادی جهانی می گردد، گردش سرمایه ها، نیروی کار، بازارهای مصرف، دسترسی به منابع اولیه و غیره بصورت عمده بصورتی جهانی به همدیگر گره خورده و با همدیگر در ارتباط متقابل است، توسط ارتش ها و نیروهای قهر و امنیتی ناتو و آمریکا و غیره محافظت می گردند. در عین حال در کنار حجم کلان و جهانی سرمایه داری کمپرادور، شاهد سرمایه داری های خرد و متوسط از طرف دیگر و سرمایه داری های ملی محلی نسبتا مستقل که خواهان روی پای ایستادن مستقل خود هستند می باشیم.
در عین حال ما بخش های دیگری از بشریت ازاد را مشاهده می کنیم که در مقیاس های کوچک ولی جهانی به ایجاد ساختارهای اقتصادی اجتماعی خود گردانی دست زده اند که هدف محوری آنها نه “انگیزه سود جوئی” که شیره حیاتی نظام سرمایه داری می باشد، بلکه “رفع نیازهای گروهی” می باشد. مدل ساختار آلترناتیوی که نه بر اساس مصرف گرائی مطلق، بلکه بر اساس استفاده هرچه علمی و تکنولوژیک تر از منابع طبیعی با حد اقل اطلاف می باشد. صحبت از چنان مدل اقتصادی اجتماعی در میان است که در آن سرمایه مالی فعلی که بدون پشتوانه ارزشی واقعی بوده و در شکل بادکنیکی خویش می باشد و در کنترل یک درصد اقلیت جهانی ی باشد، بکلی از معادلات اقتصادی اجتماعی حذف می گردد، و جای آن معیارهای سنجشی آلترناتیو نوینی قرار می گیرد که رفع نیازهای فردی و اجتماعی را مورد سنجش قرار می دهد. نهادهایی از قبیل تعاونی های تولیدی، اعتباری و مصرف، نهادهای مردمی غیر انتفاعی، صندوق های اندوخته صنفی برای بازنشستگی و غیره میتوانند نطفه های اولیه چنین مدل هایی باشند که روز به روز در حال گسترش می باشند.
نقش کنترل و قانون مندیهای دولتی در اقتصاد سرمایه داری، نقش افکار عمومی در مهار کردن لجام گیسختگی نظام سرمایه داری نشان می دهند که نه تنها در دوران گذر، دولت و افکار عمومی می توانند نقش کارسازی داشته باشند، بلکه میتوان و باید از پتانسیل های سازنده دوران گذر در نظام سرمایه داری استفاده کارسازی به عمل آورد. ساختار شکنی “سارتر” به عنوان لیبراسیون فردی با کارکرد چپ های “چه گوارای” مدرن، برای عبور از این مرحله به تنهایی کفایت نخواهند کرد. باید نظام آلترناتیو را با تمام ویژگیهای آن به دقت و وسعت کافی تشریح و توضیح داد. بدون تبیین چنین مدل کامل و جامع آلترناتیو و جایگزینی، “سوسیالیست چپ و پروتستان” مورد نظر “شیدان” از حد انتقاد طرف مقابل فراتر نخواهد رفت.
نقطه آخری که خواستم در مورد آن صحبت کرده باشم مربوط میشود به این آنالیز “شیدان” که می نویسند، ” در شرایطی که آمادگی ذهنی و عملی اکثریت بزرگی از مردمان برای همراهی و مشارکت فعال و مستقیم آن ها در ایجاد چنین تغییراتی فراهم نیست، شرکت چپ در قدرت و دولت ناگزیر او را در برابر یک دو راهی تراژیک قرار میدهد” . آیا این “اکثریت مردم” هستند که از آگاهی و آمادگی ذهنی لازم برخوردار نیستند، یا اینکه این پیشاهنگ سیاسی نظری نظام آلترناتیو نظام موجود سرمایه داری ، یا چپ های سوسیالیست هستند که تعریف جامع و روشنی از نظام ساختاری اقتصادی اجتماعی آلترناتیو خویش نمی توانند ارائه بدهند؟ آیا غیر از این است که شرایط بافتهای ساختاری نظام آلترناتیو طبیعی انسانی در ضعیف ترین حلقه هایی که از نظام حاکمه جهانی سرمایه داری کنده می شوند، امکان شکل گیری پیدا می کنند؟ در چنین شرایطی نه فقط “چپ های” ایران باید چشمان خود را به کسب قدرت سیاسی در ایران بدوزند، بکله آنها همزمان با تعریف جامع ویژگیهای نظام آلترناتیو پیشنهادی خود، با پویایی و پشتکار خستگی ناپذیر در این راه پیگیر باشند، به این دلیل که آنها سیال ترین، آزاده ترین، عدالت جو ترین، سکولارترین، مترقی ترین و مدرن ترین نیروهای آینده ساز کشور محسوب می گردند.
دنیز ایشچی 01/10/2013