آشفتگی کوتاه یا فرونشینی اسلام سیاسی؟

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

بهنام چنگائی

…چند دهه است که رهبران مرتجع مذاهب با حمایت گسترده ی کارگران و توده های به جان آمده از استبداد و فقر و به تبع این پشتیبانی های بی دریغ، آنان توانستند دارای چند قطب قدرت و دولت مستقل و مطلق اسلامی باشند…


جنگ و همنوع کشی به سود رهبران

از زمان پیدایش دین اسلام، نزاع خونین و سازش ناپذیر سرکردگی راهبران اسلام در بین خود و سران رنگین مخالف به قیمت خون بی بهای توده ها شروع شده و تاکنون همچنان معمول بوده و مانده است. تداوم این جنگ های بی فرجام و دهشتناک هیچگاه نه به سود تحول زندگی، آینده بهتر و منافع اکثریت، بلکه در نهایت با هر شکست و پیروزی به ضرر شعورِ زمان، پیاده نظام شمشیر به دست و گرسنه و همچنین توده های زحمتکش و فرمانبرداری بوده است که همیشه در طول تاریخ قربانیان و بازندگان این جدال های بی حاصل دینی و مذهبی سران شده و مدام به دست همدیگر خود را لت و پار کرده ه اند. روندی که از دوره خود پیامبر آغاز و به مرور به تجزیه ی پیگیر اسلام به مذاهب، ده ها فرقه و شاخه آن انجامیده است و لاجرم در پی ادامه اختلافات و جدائی های ناگزیر، این روند به جنگ های ویرانگر و البته بیشتر بین خود توده های مسلمانان ساده لوح دامن زده، دشمنی را بدون هیچ دلیلی بین آنها تعمیق داده و ناسازگاری های اجتماعی را بین جامعه ستمکش علیه خویش و به نفع گردنکشان و بهره بران متمول هر چه بیشتر گسترانده و فرارویانده است. اکنون نیز در جنبش ها و شورش های اخیر نان، آزادی و مبارزات ضد استبدادی، دردا که ما شاهد تکرار تلخ این فجایع هولناک و جنگ ناآگاهانه و همنوع کشی ها با تحریکات مذهبی سران صدر نشین مذاهب مواجه می باشیم؛ که هر یک یاد آور برجسته گذشته های سیاه این مبارزات بی دلیل فرقه ای بوده و می باشند که اینجا و آنجا بارها روی داد و ادامه دارند.

درهم ریزی مفاهیم مبارزه ی طبقاتی

چند دهه است که رهبران مرتجع مذاهب با حمایت گسترده ی کارگران و توده های به جان آمده از استبداد و فقر و به تبع این پشتیبانی های بی دریغ، آنان توانستند دارای چند قطب قدرت و دولت مستقل و مطلق اسلامی باشند. در این روند به وضوح کارگران و تهیدستان شاهد رشد خشونت و برتری خواهی، تمسک به قهرِ مزمن، تمامیتگرائی فرقه ای، تداول خودکامگی، ترویج و تشویق تبعیض ها، رشد چشمگیر فقر و فاقه، فساد و چپاول، تائید آسمانی تنگدستی، استثمار و بهره کشی انسان از انسان، مخصوصا رشد جهشی نابرابری های فاحشِ غنی و فقیر، تصویب قوانین قضای وحشیانه اسلامی و ضد حقوق بشری، تفاوتگزاری چندشناک ارزش زن و مرد و قانونی ساختن تعدد همسران در مبانی و اصول اسلام و تحقیر و مخالفت های آشکار و سیستماتیک مذاهب در قدرت اسلامی نسبت به دیگر ادیان، مذاهب، عقاید و ایدئولوژی ها و توطئه های کاملا آگاهانه در به همریزی مفاهیم طبقاتی با تحریفات مذهبی، تعریف نادرست از هویت های اجتماعی، جایگاه تاریخی انسان در اقتصاد سرمایه محور اسلامی، نقش او در سیاست و اقتصاد سیاسی، و سعی در خنثی کردن صف بندها در پایگاه مستقل اجتماعی و منافع طبقاتی، و سر آخر عدم پذیرش حقوق برابر شهروندی از ویژگی های پُر مخاطره پیشین و این دوره ی رهبران جاهطلب، در اغلب موارد خیزش بهار عربی بوده اند.

بیداری عمومی

با این وجود، به نظر می آید که بخش چشمگیری از توده ها پی به هویت رهبران مذهبی خود برده و بیدار شده باشند. در مصر لااقل ما شاهد چنین رویداد بزرگ و انقلاب توده ای با آگاهی از تاریخ و تجربه های سراسر شکست خورده تاکنونی اسلام سیاسی شده باشیم. آیا مرحله دور و تسلسلی تاکنونی برای توده های سرخورده کار و زحمت و سوء استفاده ی مذهبی از آنان در یک کشور بزرگ اسلامی همچون مصر که به واقع روی داده مستقل است؟ در آینده از تیغ تیز ارتش، طیف های راست هار و مدافعان امپریالیست آنان در امان خواهند ماند؟ آیا حضور متحد، متشکل و متمرد کارگران و توده ها بر علیه اسلام سیاسی و مرتجعان دیگر به امتناع آنان از سرکردگی سیرسپردگان سرمایه داری داخلی و جهانی فراخواهد روئیئ؟ آیا این انقلاب می تواند مبدا چرخش نو تاریخ به سود آگاهی طبقاتی باشد؟ به باور من می تواند چنین شود و به تکیه گاهی استواری در منطقه، جهان فقیر اسلامی تبدیل گردد. البته اگر از همین امروز دست به همبستگی عمیق و هر چه بیشتر و گسترده تر و سازماندهی طبقاتی مستقل تر برد، از هر گونه خشونت بر علیه موافقان خوشبین مُرسی پرهیز کند و آنان را دعوت رو در روئی مسلکی نکند. برپائی تمرد کارگران و زحمتکشان و میلیون ها مسلمان تهیدست مصر در این فراز بلند توده ای، برای من حکایت از بیداری عمومی آنان دارد که نسبتا نشان می دهد که بخش بسیار بزرگی از آنان پی به ترفندهای این رهبران متمول، فاسد و فتنه انگیز در میان خود دارد.

جنگ مذاهب تسنن و تشیع

جنگ تسنن و تشیع و از آن بدتر خودرائی این رهبران مذاهب (البته نه تصوف) که کاملا تاکنون مرسوم بوده و هنوز هست، ربطی به مزدبگیران و تهیدستان ندارد. همگی این اقتدارگرائی ها، بشکلی قانومند توانسته و می توانند بیانگرِ منافع رهبران فرصتطلب جهت تصرف قدرت و ثروت از یکسو و از سوی دیگر تمرکز این قدرت، آنان و ظرفیت شان را نابردبار ساخته و طبعا در به روی تکثرگرائی بین رهبران و مذاهب اسلامی بسیار ضعیف و نادر می باشد.

دو روش سنتی مکار و فرافکنانه شیعه و سنی که توده های کار و رنج را نه برای کسب نان و آزادی، بلکه تنها برای مذهب خویش آموزش و سازمان می دهد. چنانچه این دو در قدرت باشند، همچنان که دیده ایم، هیچ هویت دیگری را بر نمی تابد و مستعد است برای اعِمال سرکردگی (خود به نام خدا) علیه ( مخالف) بدون کمترین نرمش وارد جنگ و خونریزی شود. مخالفت ها و ستیزهائی علنی که بخش عمده ای از این جریان ها و سرانِ کهنه و نو پای بنیادگرائی اسلامی در اکثر نقاط جهان نا آرام و به خصوص در همین خاورمیانه ی آشوبگرفته و استبداد زدهف همگی اینان سعی در مطلقگرائی اراده ی مذهبی خود می نمایند. البته باید یادآور شد که دیگر ادیان و عقاید ایدئولوژیک نیز نسبتا چنین اند.

بر علیه افراطگرائی

خصوصیات مذاهبی که منشأ فجایع، تهدیدات قابل پیش بینی و به تبع آن عواقب بسیار ناگواری را در گذشته و یا آینده در هر یک از کشورهای مسلمان داشته و یا می تواند داشته باشد. و حالا، در میان ملل فقیر و خسته ی اسلامی یک نگرانی جدی وجود عینی و همگانی یافته و تقریبا بخش بزرگی از شهروندان را از نیات رهبران این جریان های نسبتا ناشناخته که با نام اُمت، خدا و عطوفت اسلامی می آیند؛ ولی چندان نمی پاید که با آمدن آنها، عملا امنیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و در یک کلام حقوق بشر کشورها به خطر حتمی افتاده و همزمان دشمنی، جنگ داخلی و خودکامگی در ابعاد متنوع و ویرانگر، جامعه رنگین را بشکل هجومی در مقابل هم می نهد. این اضطراب البته پس از چند تجربه خونین و تکرار سیاه آن در(پاکستان، افغانستان، ایران، عراق، لیبی، سوریه و همین حالا در تونس، مصرو…) همه از رو در روئی با آن به شدت می ترسند. امروزه این هراس در دید همگان آشکار و بازتاب های ناامنی در اغلب این کشورها، افکار مسلمانان نوعدوست، برابری جو و مسالمت طلب را بشدت آشفته کرده و می کند. و همین وحشت مایه ی بیداری همگانی بر علیه افراطگرائی شده است که فعلا نشانه های برجسته آن در مصر بزرگ و انقلابی پیدا شده است.

ترور مخالفان خودی و غیر خودی

مثلا : آن روزیکه سران طالبانِ افغانستان آقای نجیب الله را از دفتر پناهندگی حقوق بشر با ضرب و شتم بیرون کشیده و او را به همراه برادرش بدون محاکمه و با قساوت بی مانندی در ملاء عام به دار کشیدند؛ و یا زمانیکه خمینی بسادگی آب خوردن، و با یک صحنه سازی شرم آور و چند دقیقه ای به محاکمه سران رژیم شاه در بیدادگاهِ کذائی انقلاب پرداخت و بدنبالش آنانرا به میل خود در پشت بام مدرسه علوی گروه گروه به رگبار گلوله های بی عدالتی اسلامی شیعه ی خویش سپرد. در هر دوی این ترورها، بهانه ای ظاهرا انقلابی برای متقاعد کردن، موجود بود که کسی تصوری حتی گنگ هم از فردای این خشونت عریان که از همانمروز آغازید، نداشت. مگر اندکی از سازمان های سیاسی چپ، عناصر مترقی فرهیخته و دمکرات و هوشیاران نوعدوست آنزمان بودند که تجربه ی خونین تاریخ اسلام را از همان عصر خود پیامبر شناخته و بار آگاهی شان از جنون مذاهب، عقاید و ایدئولوژهای تمامیتگرای رنگین جهانی را شناخته و بر کول مسئول می کشیدند. آری در همان روزهای داغ شکست انقلاب، سازمان و چنین عناصر قلیلی با جسارت، فاشیسم اسلامی را جار زدند؛ ولی فایده ای نداشت؛ خمینی و طالبان کار خود را کردند. اما، این دو الگوی خشن، نرمش ناپذیر و برجسته در چهار دهه ی گذشته و تجربه های متعدد خونین و اسفبار اخیر، و دامنه ی آنها، چنان تاثیر منفی در اذهان و عواطف انسانی جهانیان مترقی و به ویژه همین ملل مسلمان فقیر و بیداد زده بر جای گذاشته است که جبران ناپذیر است و این یک نقطه آغاز برای پایان استبدادهای مذهبی و ایدئولوژیک در جهان دیکناتور زده است. تحولی که نام آن هوشیاری، بیداری و آگاهی عمومی و مردمی نسبت به اسلام سیاسی امروز و فرداست که می تواند بسیار امید بخش باشد.

بهنام چنگائی ۱۶ تیر ۱۳۹۲

 

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.