همانطور که آگاه هستید مملکتِ ما در شرایطی قرار گرفته که سختترین دورانِ تاریخیِ خود را در دستِ عدهای راهزن در یک کلام تجربه مینماید و برای گذر از این پیچِ گذرگاهِ صعب، نیازمندِ «چه باید کرد»ی هستیم که آنان دل در گروِ میهن دارند را از حالت انفعال خارج ساخته و به مرحلهای برساند که توانِ اجراییِ سیاسی را عرضه نمایند که اکثریت متفقالقول نامش را «آلترناتیو» گذاشتهاند. اما اینکه چرا و چگونه تاکنون بدان دست نیازیدهایم یکی از مشکلاتیست که گریبانگیرِ دادخواهانِ آزادیِ ایران میباشد، گفتمانی که روی کاغذ و به شکلِ تئوری در چارچوبِ دموکراسیهای متدوال بیان شده و در حدِ گفتگو و حیطهی جلساتِ حضوری مطرح و مدام هم بر سر چگونگیها متاسفانه جز بحثهای اغنایی رهیافتی ایجاد نشده که ثابت میکند هر برنامهای تا با اقبال مردمی و بسان یک پل عمل ننماید موفق نخواهد شد که بر همین اساس به نکاتی چند پرداخته میشود.
نکتهی مهم و ابتدایی در این پیرو که برای براندازی رژیمِ اسلامی نباید بر آن قیمت تعیین کرد چرا این امر باعث میشود آب به آسیاب آنها ریخته شده و به طور غیر مستقیم و ناخواسته به اصطلاح همان بازی کردن در زمینِ حاکمیت میشود، این مهم سالهاست منجر به تولید اپوزیسیون جعلی و دستساز از سوی رژیم شده که راه ما را برای رسیدن به آزادیِ ایران به دوردستها منتهی کرده و باعث به انزوا کشیده شدنِ مخالفانِ واقعیِ این سیستمِ فاسد شده است.
ائتلاف به جای اتحاد؛ امری مهم که با حفظِ جایگاهِ فکری و حزبی همگی را میتواند در کنار هم قرار دهد و مبین این گفته در تعریفِ دموکراسی خواهد شد که هر کسی میتواند حرفش را به عنوانِ آزادیهای سیاسی بگوید اما نمیتواند هر عملی را انجام دهد و بر این مهم صحه میگذارد که به تعداد جمعیتِ ملتِ ایران میتواند افکارِ مختلف را همراه داشت و نباید حتی یک نفر را به جرمِ صرفِ چگونه اندیشیدن حذف گردد و راه را در راستای تفاهم ملی هموارتر میسازد.
گذار از اپوزیسیونِ سنتی به مدرن؛ که ما ناگزیر به پذیرش این اصل هستیم وگرنه تکرار آنچه که ظرفِ این سالها با مواجه بودهایم خواهد شد. به صورت کلی نیازمند یک سازمانِ بزرگ استراتژیک هستیم که به گونهی یک اندام که اجزای مختلف و متفاوت(سازمانها و احزابِ ایرانی) را در خود با در نظر گرفتنِ راهبرد و برنامههای خود در آن جای گیرد، که بدین طریق هم اپوزیسیون ایرانی شکلِ واقعیِ خود را به دست میآورد و هم به عنوانِ طراحان دموکراسیخواهی ایران نزد کشورهای غربی به اعتبار و جایگاه دست مییابند و نیز اقلا اگر کسی با هر اندیشهای مورد تعرض قرار گرفته و با گرفتاریهای فراوان گریخته است میداند به عنوان یک ایرانی به کجا باید مراجعه نماید! امری که خلاءِ آن مشهود و باید در سالهای دور انجام میشد که مسلما اکثریت از دلایلِ عدم تشکیلِ چنین نهادی قطعا واقف هستید. در همین پیرو اپوزیسیونِ مدرن به ما میآموزد که در غربستیزی کوتاه باید آمد چرا که اولا دموکراسی از ارزشهای غرب است و تنها در صورتی که در وجودِ خود به آن پایبند باشیم میتوانیم مدعیِ ارائه و اجرای آن در ایران باشیم و حکومتِ اسلامی قریب به چهل سال است که با مشتهای گره کرده این کار را انجام میدهد به علاوهی آن غربیها بیگمان همپیمانان فردای ما هستند و برای اینکه منافعِ ما را محترم شمارند باید منافع آنها را در نظر گرفت که درسِ مهم امروز دنیای روابطِ سیاسیِ دنیاست. تنها با این شیوه میتوان به سوی یک دولتِ در تبعید حرکت کرد و بدان دست یافت.
مدیریتِ سیاسی اپوزیسیون؛ این تجربه نشان داده است که جمهوری اسلامی علاوه بر خارج از کشور در داخل هم بیکار ننشسته و تا آنجا که توانسته در این پیرو به وسیلهی اتاقهای فکرِ خود در این راستا هزینه و برنامهریزی کرده که نتیجهی این دامگستری حذفِ کلمهی مخالف و اشاعهی اصلاحطلبی بوده و اذهانِ مردمِ داخل را از براندازیِ دور کرده و تنها حولِ محور اصلاحاتِ قطرهچکانی به بازی گرفته است.
جمهوری اسلامی همواره سعی داشته تا از طریقِ موازیسازیِ همیشگیِ خود فعالیتِ جنبشها و اعتراضهای داخلی را کانالیزه و با مدیریتِ آن از طریق کسانی که به داخلِ اپوزیسیونِ خارج رهنمون داشته، به بی اثر نمودن آن اقدام کرده است، پس راهی نیست جز این که مدیریتِ سیاسی در اختیار اپوزیسیون واقعیِ در خارج از کشور قرار گیرد تا با حمایت و برنامهریزیِ سالم از فرو افتادن در خندقهای رژیم جلوگیری شود.
حقوقِ شهروندی؛ جمهوری اسلامی نزد حاکمان جمهوری از هیچ احترام و اعتباری برخوردار نیست و گمان نمیکنم کسی که این حکومت را به تجربه نشسته یا به هر طریقی شناخته باشد این امر را نفی کند. برجسته نمودن این مورد تنها به این دلیل باید باشد که رسیدن ملت به احقاقِ حقوق خود جز عبور از این نظامِ وحشت نیست و به عنوان مخالفان هیچ درخواستی از رژیم نباید در این گونه موارد داشت، هر چند آنها با بازیهای معمولِ خود این کلمات را به ابتذال کشاندهاند که نمونههای مختلفش معرفِ همگان میباشد.
جمهوری اسلامی حکومتی است که شریانهای حیاتیاش با بحران عجین شده و هر گاه از طرف دول خارجی هم به آرامشِ خاطر رسیده فتیلهی فشار و سرکوب را در داخل بالا میکشد و هرگاه هم تحت فشار قرار گرفته تابوتِ پر از پنبه و پشم شیشه بر دوشِ ملت قرار داده و به سرود ملی-حماسی پرداخته است. اما آنچه مبرهن است این مرهم نیز با توجه آن چیزی که دیده میشود به تاریخِ انقضای خود رسیده و تنها باید دستِ همت را بالا زد تا این جسد متعفن را برای همیشه مدفون کرد.
یکی از مواردی که امروز در میان بعضا مخالفان به چشم میخورد تعیینِ شکلِ حکومتِ آینده است که البته عنوان نمودن آن بد نیست اما به کلیت روی آن اصرار ورزیدن چیزی نیست جز همان مثالِ «ماهی را در دریا قیمت گذاشتن»، ما اگر خواستارِ یک ایرانِ دموکراتیک و بیتبعیض هستیم باید بر محتوا اشاره داشته که اگر در هر قالبی قرار گیرد حقی پایمال نگردد وگرنه کلمهی فدرالیسم یا پادشاهی و غیره را مدام تکرار کردن جز اینکه ما را در راه تفاهمِ ملی به حاشیه براند حاصلی نخواهد داشت و البته چه خوب بود آنها که بر شکلهای حکومتی اصرار میورزند به اجزابندی و ساختارِ شفافِ آن در جهتِ بسترسازی پیرو یک برنامهی کلان پرداخته و آن را از سوی حزب یا سازمانِ ارایه نمایند و گرنه تنها تکرار این کلمات جز وقت تلف کردن نیست هر چند معتقدم هر نوع حکومت دموکراتیکی هم که به وجود آید اگر «حداقلِ رفاه» را برای یکایکِ مردم در نظر نگیرد باز تبعیض سخن خواهد گفت. زمان فیلی
در غیرِ این صورت …