محسن مقصودی
دیگ انتخابات گزینشی جمهوری اسلامی شروع به گرم شدن کرده است. اگر شورای نگهبان ارتجاع حماقت نکند و حداقل کاندیداهای اصلی چهار جریان سیاسی در جمهوری اسلامی را تائید صلاحیت بکند، در چهار هفته آینده شاهد بجوش آمدن این دیگ خواهیم بود.
حضور اکبر رفسنجانی این روباه پیر و”عاشق” رهبر که امل الفساد جمهوری اسلامی از بدو تاسیس آن است، تعجب بسیاری را برانگیخته است. به یاد می آورم وقتی از شادروان مهندس سحابی در کنفرانس برلین در سال 2001 در مورد برنامه های رفسنجانی پرسیدم، وی لازم ندید که نقد مفصلی بکند و گفت که دولت رفسنجانی ، سراسر فاسد بود. البته فساد پروری رفسنجانی که ملقب به اکبرشاه شد زبان زد خاص و عام است. اما نامزد انتخابات شدن این روباه 79 ساله برای کشوری که نیروی جوانی در آن می جوشد و حکومت نیز مدام برای افزایش جمعیت برنامه می ریزد! در واقع مضحک و خنده دار هم هست. آن هم با این انبوه غیر قابل تصور کارها و وظایفی که برای یک دولت در ایران به زمین مانده است. گذشته از انگیزه های شخصی و یا ترمیم جراحات ضربه های حریفان یا رویای امیرکبیر شدن که ممکن است محرک وی برای ثبت نام در آخرین ساعت در وزارت کشور شده باشد، به نظر من یک سری محاسبات درست سیاسی وی را وارد صحنه گزینش ریاست جمهوری کرده اند:
اول آنکه در چهار دوره اخیر “انتخابات” رژیم، همان مردمی که به انگیزه های مختلف رای به صندوق ها ریخته اند، به کسی رای داده اند که بنا به تشخیص آنها با ولی فقیه زاویه داشته است. شاهد آن هم این است که همه اکنون می پرسند که رهبر نظام چشم به کدام نامزد دارد، تا به آن رای ندهند ! ولایت امر هم کاملا ” دمکراتیک” تمایل خود را به کاندیدای خود پنهان می کند تا سنگ روی یخ نشود. اکبرشاه می کوشد نقش آن نامزدی را بازی کند که تمایل رهبری را با خود یدک نمی کشد. ببینید وی چه نعل وارونه ای زد تا بگوید رهبر به وی اجازه داده است که کاندید شود! یا مراجع بزرگ نجف از وی دعوت کردند که نامزد ریاست جمهوری شود! به زبان کوچه به این می گویند شامورتی بازی ! آنچه انگیزه اصلی عالیجناب رفسنجانی بود اما، پیش ازهرچیز تصمیم مشائی با پشتیبانی احمدی نژاد در آخرین لحظه بود که برای ثبت نام به سمت وزارت کشور حرکت کردند. بدون رفسنجانی ، تنها مشائی یکه تاز است و از دید رای دهندگان با رهبر همآهنگ نیست و ممکن است که حتی رای بسیاری از هواداران اصلاحات را بدست آورد. با رفسنجانی رای ها تقسیم می شوند و آرا بخشی از اصلاح طلبان به جیب مشائی واریز نمی شوند.
دوم آنکه در نبود خاتمی، اصلاح طلبان کاندیدای دندان گیری ندارند تا بتوانند شبکه های تشکیلاتی خود را در ایران و خارج که بسختی ضربه خورده و پراکنده شده اند ترمیم و بازسازی کنند. رفسنجانی اگر یک چوب خشک هم باشد باز بهتر از هیچ است و می توان زیر نامش گردآوری نیرو کرد. به همین جهت است که خاتمی وشورای مشورتیش و جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی و دنبالچه هایشان درخارج از کشور، اکبرشاه را ناجی خود می انگارند. سر پنجه های رفسنجانی در بی بی سی و رسانه های امپریالیستی نیز خوشحالند که مرد ولخرج اگر بیآید نان دلالیشان در روغن است.
سوم اینکه کاندیداتوری رفسنجانی، ویروس تفرقه را به اپوزیسیون رژیم درخارج از کشور تزریق می کند. آخر برای دفاع از اکبراقا، خیلی باید از شرف و حیثیتت مایه بگذاری. در 35 سال گذشته و از فردای انقلاب، در کدام دزدی بزرگ، در کدام جنایت بزرگ ، در کدام خیانت بزرگ، در کدام فاجعه بزرگ، در کدام تبعیض بزرگ، در کدام ترور بزرگ، اکبرشاه رفسنجانی، حضوری در پیش و پس واقعه نداشته است؟ برای اپوزیسیون دمکراتی که خواهان آزادی و دمکراسی و عدالت اجتماعی و احترام به کرامات انسانی هست، ننگ بزرگی است که بخواهد در کنار دلال های داخلی و بین المللی، فاسد ترین ثروتمندان و دزدترین غارتگران جمهوری اسلامی که میلیون ها دلار سرمایه کشور را در زمان رفسنجانی به خارج منتقل کردند، از وی دفاع کند. باید ازهمه صفات انسانی و انقلابی گذشت تا از کسی دفاع کرد که گذشته اش، تاریخ به خون و خاک کشیدن آرمان ها و آرزوهای با شکوه انقلاب بهمن است. شاهدیم که چگونه حاملین ویروس تفرقه مابین اپوزیسیون ، به تکاپو افتاده اند.
چهارم آنکه پذیراندن رفسنجانی، حداقل در مرحله نخست انتخابات به حکومت و به شورای نگهبانش آسان تراز هر فرد دیگری است. اگرچه واقعا ازنظرمیلیون ها جوان، یک فرد 79 ساله توانائی لازم را برای 18 ساعت کار در روز ندارد و گزارش های خبر نگاران رسانه های رژیم، در مورد شرکت افراد بسیار مسن درفعالیت های سیاسی و اجتماعی همیشه آمیخته به طنز هستند، اما برای شورای نگهبان و حاکمیت، هزینه زیادی خواهد داشت تا اکبرشاه را رد صلاحیت کنند. کسی که تمام پست های کلیدی از جمله فرمانده کل قوا، نمایندگی امام، ریاست مجلس، ریاست جمهور، ریاست مجلس خبرگان و ریاست مجمع مصلحت نظام که مرجع قضاوت در مورد اختلاف های مجلس و شورای نگهبان است را بعهده داشته و دارد اگر رد صلاحیت شود، یعنی نظام به رد صلاحیت خودش رای داده است !
پنجم آنکه رفسنجانی، ژنرال بی لشکری است که اگر پست ریاست جمهوری را بدست آورد و یا نیآورد در آینده متکی خواهد بود بر کادرها و نیروهای جبهه مشارکت و دیگر اصلاح طلبان و نبردبانی برای شرکت و حضور آنها در حکومت. حمایت از رفسنجانی، عروسی اصلاح طلبان و کارگزاران است که بهرحال با وجود کبر سن، داماد آنقدر مایملک و میراث هنگفت دارد که بشود تحملش کرد. در این سن دیگر خواندن صیغه دائم و یا موقت عقد ، هم اهمیتی ندارد. داماد خواستگاری کرد، عروس خانم بله گفت ، حالا اگر شورای نگهبان عقد را جاری کند، بساط سور و ساز جشن مهیا می شود تا به چه سرانجامی برسد!؟ اگر مرحوم ریگان هم نیست که کیک و انجیل جشن را بفرستد، حتما باراک حسین جان حلقه های پیوند را خواهد فرستاد ! مبارک است انشاءالله !!
بدین ترتیب از هر جهت که بنگریم محاسبه رفسنجانی و اصلاح طلبان برای آغازی دیگر، درست است و تنها باید مراقب باشند تا از حول حلیم در دیگ انتخابات نیافتند.
اما آیا برای توده مردم و زحمت کشانی که دوران قدر قدرتی رفسنجانی و یا دوره سید خندان و یا دولت مهرورزان را دیده اند و با پوست و گوشت خود حس کرده اند، تغییر رئیس جمهور به معنی تغییر بنیادین حکومت بسود حاکمیت مردم و بهبود وضع معیشت و رفاه آنان است؟ کدام برنامه و کدام راهکارهای واقعی و عملی در حوزه های مدیریتی و یا اقتصادی از سوی جریان های سیاسی درون نظام به جامعه ارائه شده اند؟ نقش مردم آیا باید به تائید حاکمیت از یک سو و پر کردن صندوق رای برای این و یا آن جریان مطیع ولی فقیه از سوی دیگر باشد؟ آیا باید تنها ابزاری برای کسب قدرت این و یا آن جریان سیاسی درون رژیم بود؟
شرکت در جنبش تحریم، شرکت در مبارزه برای آینده، حق حاکمیت، سعادت و رفاه مردم است!
جنبش تحریم، آن جایگاه واقعی مردمی است که دیگر نمی خواهند سرنوشت خود را بدست ولی فقیه و یا کارگزاران و تدارکچی های او ویا آن افرادی بسپارند که در35 سال گذشته بارها وبارها ناتوانی، بی صلاحیتی وبی تفاوتی به منافع ملت را به عیان نشان داده اند. تدارک چی های نظام می پرسند با تحریم چه چیزی را بدست می آورید؟ وجدان آزاد و پاک ! این اولین پاسخی است که می توان به این سوال داد. با تحریم انتخابات گزینش شده دیکتاتوری حاکم، به وجدان انسانی خود قرص خواب نمی دهیم و آن را در معرض فروش نمی گذاریم. مگرمی شود بدون داشتن احساس مسئولیت عمیق نسبت به سرنوشت مردم و میهن، کشور را از ورطه بحران های ریز ودرشتش بیرون کشید؟ کسی که چشمش را بر گذشته سراپا خونین مسئولان نظام می بندد، کدام جامعه آزاد و انسانی را می خواهد پایه ریزی کند؟ مگر باید از ترس مار به اژدها پناه برد؟ آزادی را برای قانون گرائی می خواهیم و یا قانون گریزی؟
در مقابل از آنان که همهمه شرکت در انتخابات را سرمی دهند می پرسیم، آیا اگر ماشین انتخابات رژیم را بدون سوخت رها کنیم و بجای آن به افشا و نقد سیاست های نابخردانه حاکمیت بپردازیم و خواست ها و مطالبات دمکراتیک را با منطقی علمی و عینی در مقابل نظام قرار دهیم و با وجدان هائی پاک و سرافراز در مقابل دستگاه های تبلیغی و اجرائی دروغ پرداز و ناپاک نظام بایستیم، آزادی و عدالت بیشتری بدست نمی آوریم و چشم انداز روشن تری را رقم نمی زنیم؟