اکبر سیف
مضحکه انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران سال۹۲،درعین حال فرصتی است تا همه جریانات سیاسی،به تناسب امکانات، با جامعه وبایکدیگرحرف بزنند ومواضع خویش را درباره این به اصطلاح انتخابات ونیزدیگرمسائل جامعه ابراز دارند.انتخابات درنظام دینی هیچ شباهتی باانتخابات درنظام های دیگر جهان، ندارد! واین انتخابات حتی درمقایسه باانتخابات های غیردموکراتیک گذشته رژیم،متفاوت بوده و هردم که می گذرد مضحک تر گشته واوج تحجر،درماندگی وسرگشتگی سران حکومتی که مملکت راداغان ودرسراشیب سقوط وتباهی قرارداده اند،راآشکارتر می سازد.
درانتخاباتی که بخشی ازسران رژیم وحتی وفادارترین هایش به نظام،یعنی رفسنجانی وخاتمی،پس ازاینهمه مذاکرات پشت پرده وراه انداختن کاروان درخواست های ملتمسانه ازسوی مریدانشان،بااماواگرکردن های مکرروازترس نگذشتن ازفیلتر شورای نگهبان ودرحاشیه قرارگرفتن بازهم بیشتر،کاندیداتوری خودرا رامشروط به موافقت رهبرمی کنند،تکلیف بقیه شهروندان روشن است! به همین خاطرهم جامعه توجه چندانی به سناریوهای انتخاباتی بیت رهبری ودیگرباندهای مافیائی قدرت ندارد واذهان بیشترمتوجه مشکلات کمرشکن زندگی،چرائی بروز این وضعیت وچگونگی رهائی کشور ازاین مصیبت تاریخی که برگرده کشور وجامعه افتاده است،سوق پیداکرده است. درهمین ارتباط بدنیست مواضع جریانات مختلف،بخصوص آنان که کماکان هویت سیاسی خودراباتعلق خاطربه مذهب شیعه تعریف می کنند، پیرامون دومسئله مهم سیاسی جامعه ایران،انتخابات آزاد وجدائی دونهاد دین ودولت،مورد واررسی قرارگیرد.اماچرا این دومسئله؟
چون این دومسئله ازمهم ترین مسائل سیاسی جامعه ایران بوده وازاهمیتی استراتژیک درتدوین پروژه سیاسی برای ایران وآینده آن برخوردارمی باشند.این نه یک بحث نظری صرف،که موضوعی اتفاقا سیاسی است ودر ایران امروز،ما بازاء معینی هم دارند.به همین دلیل، همه جریانات سیاسی ایران،نسبت به این دومسئله، باید موضع روشن وشفاف داشته باشند؛ بطور روشن بگویند که در ایران امروز،بااین تجربه سی وچند ساله ای که از حکومت دینی شیعه مذهب دربرابرهمگان قراردارد ،از این دومسئله چی می فهمند؟چه انتقاداتی به وضع موجودازاین لحاظ دارند؟وچه چیزی رامی خواهند جایگزین آن سازند؟
دراین زمینه،تاآنجاکه به نظرولی فقیه وپیروانش نسبت به این مسائل مربوط می شود،به اندازه کافی نوشته وگفته شده است.ضمن اینکه همین مضحکه انتخابات،واقعیت نظام ج ا وعملکرد سی وچند ساله آن،که جامعه ایران رادرمسیرچندپارگی ودرآستانه فروپاشی قرار داده است،خود گویای مسئله است!ولی فقیه ورهروان او،همچون خمینی،با به بازی گرفتن دین ومذهب مردم ودستاویز قدرت قراردادن آن،برآنند که نظربه این که اکثریت مردم ایران شیعه مذهب بوده اند، پس ایشان می توانند درکادرقانون اساسی دستپخت مجلس خبرگان،به هرشیوه ای که تشخیص می دهند مملکت رااداره کنند!اینان،درتوجیه آمال جاه طلبانه وعقب مانده خویش، برای مذهب تشیع دوازده امامی وپیروان آن رسالتی خاص درامر سیاست قائل می گردند ،خودرامتمایزازدیگراهالی دگراندیش این سرزمین می پندارند وجاهلانه ادعای نجات بشریت سرمی دهند!این مظامین، همان چیزهائی هستند که تحت عنوان«ولایت فقیه»تنظیم ودرقانون اساسی رژیم گنجانده شد است.اینان اگربتوانند، حاضرند بسان گذشته های تاریخی دور، به همان ترتیب که پیشینیانشان در حق زرتشتی ها وسنی مذهب ها وبهائی ها ودیگردگراندیشان و مخالفین سیاسی وعقیدتیشان کردند،اینان نیزبازور وسرکوب وکشتار،عرصه رابردگراندیشان تنگ ترنموده وبمراتب گسترده تر ووسیع ترازآنچه تاکنون کرده اند، آنان را راهی زندان وتبعیدومهاجرت اجباری کنند.
اما آنچه که مربوط به جریانات سیاسی شیعه مذهب،اعم ازطرفداراصلاح نظام تابرانداز، می شود داستان متفاوت است.اگرازمجاهدین خلق، که خود بحث جداگانه ای می طلبد صرف نظرکنیم،این جریانات طیف گسترده ومتنوعی راتشکیل می دهند:ازاصلاح طلبان مذهبی طرفداراصلاح نظام،که درجریان تحولات سالهای اخیربازهم به گرایشات تازه تری تقسیم شده اندوبعضا درجهت رادیکالیسم سیرنمود ه اند ومایلند خود رااصلاح گرا،جامعه محور،ملی-مذهبی،روشنفکران نواندیش،نواندیشان دینی نامگذاری کنند تامجامع اسلامی ایرانیان وطرفداران انقلاب اسلامی و….حقیقت این است که این مجموعه،باوجودآنکه پس ازانقلاب بهمن ماه، دریکی ازبدترین دوران حیات تاریخی کشورمان نقشی مهم درشکل گیری نظام جمهوری اسلامی داشته اند اما درجریان تحولات بعدی ،ازجمهوری اسلامی درهیئت کنونی آن،هم ازنظرسیاسی وهم ازلحاظ نحوه تلفیق دین ودولت فاصله گرفته اند وبعضا حتی تامرحله اعلام پذیرش جدائی دین ازدولت هم پیش رفته اند.
پرواضح است که بروز این تحولات فکری وسیاسی واین فاصله گیری هاازنظام ج ا، عاملی است مثبت ودرحد خودموجب رشدوگسترش آگاهی هاو تقویت جنبش دموکراتیک مردم شده است.درپی همه این تحولات، راه دیالوگ وگفت وگوی دوستانه وانتقادی میان بخش هایی ازاپوزیسیون هموارگشته وروبه رشد گذاشته است.اماروی دیگراین مسئله همانا کنده نشدن تام وتمام اغلب این جریانات ازجزم اندیشی وبینش سیاسی تئوکراتیک است؛گویاتعلق خاطرمثلااکثرشهروندان ایران به مذهب شیعه دراین یا آن دوره،بایدامتیازات خاصی برای پیروان آن درزمینه قدرت سیاسی دربرداشته باشد؛گویاشیعه مذهبان رسالتی خاص درزمینه نجات جامعه واداره آن برعهده دارند؛گویاکه موقعیت شیعه مذهبان نسبت به پیروان مذهب ها ومسلک ها وفرقه های مختلف مذهبی ودینی دیگرونیز بی دینان،برتر است!واینان بایدازحقوق استثنائی درنظام سیاسی-حقوقی کشوربرخوردارباشند.چنین است که حتی آنان که به اعلام پذیرش جدائی دونهاد دین ودولت ازیکدیگر رسیده اند، کمتر به جستجو وبیان مصادیق این جدائی درسطح جامعه می پردازند،کمتربه صراحت لزوم بی طرفی دولت وحکومت درقبال این یاآن دین را پیش می کشند وکمترلزوم متاثرنشدن قوای سه گانه کشورونظام آموزش وتعلیم وتربیت ازدین بخصوصی رانتیجه می گیرند. بنا به این مسائل است که می توان گفت که یک پای اغلب این جریانات کماکان وبه اشکال گفته وناگفته درحکومت دینی،اگرچه درشکل تلطیف شده تری، قراردارد.وهمه تجارب نشان داده است که آنجا که پای طرفداری از حکومت دینی ومسلکی،به این یاآن صورت، به میان آید،بناگزیرراه برتبعیض ونابرابرحقوقی هموارمی گردد ونظام متکی برتبعیض ونابرابرحقوقی هم،برای حفظ خودالزاما به سرکوب معترضین ومخالفین پناه می برد.
درتوضیح این مسئله تاآنجا که به اصلاح طلبان مذهبی درون نظام مربوط می شود قضیه روشن است.انتقادات اینان به وضع موجود،نه به اصل دینی بودن حکومت،نه به وجود دین رسمی شیعه دوازده امامی، ونه به سیطره فقه شیعه برقوای مقننه ومجریه وقضائیه وبرنظام آموزشی وتعلیم وتربیت ودرواقع برکلیه شئونات جامعه و…،نمی باشد. بدین ترتیب درنظام اندیشگی همه این طیف های اصلاح طلب، تبعیض میان شهروندان برمبنای اعتقادات مذهبی ودینی ومسلکی وسپس گسترش آن درسایر زمینه ها،اصل است؛بدیهی است که حراست ازچنین نظمی هم،بویژه درجهان معاصر وگسترش روزافزون ارتباطات وآگاهی ها،جزازطریق تکیه برقوای انتظامی وسرکوب مخالفین میسر نمی باشد.انتقادات اصلاح طلبان به وضع موجود،ازموضع حفظ نظام،ودرحد انتقاد ازندانم کاری ها وسوءمدیریت ها،انتقاد ازولی فقیه،شورای نگهبان،نظارت استصوابی ودررادیکالترین حالت طرح لزوم تغییر قانون اساسی ومثلا حذف موادی ازآن می باشد.انتخابات آزاد ازنظراینان درچنین کادری مفهوم می یابد!بی جهت نیست که انتخابات آزاد،والزامات دموکراتیک آن ، نظیرآزادی کامل همه احزاب وتشکل ها ورسا نه ها وامکان شرکت برابر حقوق همه شهروندان فارغ ازتمایزات دینی-عقیدتی وسیاسی وغیر آن،تحت نظارت نهاد های معتبربین الملی،درادبیات سیاسی اینهاهیچ جائی ندارد.برای اینان،اصل سهیم شدن درقدرت سیاسی وبرخورداری از امکانات آن است.به همین دلیل آنجا که ازانتخابات آزاد واخیرا«انتخابات مناسب» سخن می گویند منظور انتخاباتیست که خود حق شرکت درآن را داشته باشند! به عنوان مثال وقتی اینان ازبرگزاری انتخابات آزاد ریاست جمهوری سخن می گویند برایشان اصل است که کاندیدا ها باید الزاما پیروشیعه دوازده امامی،پایبند به قانون اساسی نظام وبالاخص اصل ولایت فقیه، باشند.یعنی،صرف شیعه مذهب نبودن شهروندان،آنان رابه شهروند درجه دو سوق می دهد وسبب محرومیت ازکاندیدتوری می شود.بخصوص اگراین شهروندان بی دین،بهائی ویهودی باشند!دریک چنین مجموعه ایست که گاه نحوه برخورد بخش هائی ازاین اصلاح طلبان شباهت به روش برخورد مصلحان دینی ای پیدامی کند که دغدغه اصلی آنها رانجات مذهب ومسلک، ونه چیزدیگر،تشکیل می دهد!
اما سایر جریانات سیاسی شیعه مذهب با این مسائل چه برخوردی دارند؟مرزبندی ایشان با اصلاح طلبان مذهبی پیشگفته دراین موارد چگونه است وکجا به نقد آنان دراین موارداقدام کرده اند واساسا زاویه نقدشان به چه قرار است؟
دراین موارد همانطور که گفته شد این جریانات همگام با تحولات سیاسی جامعه،تجربه تلخ بیش از سه دهه استقرارج ا،رشد آگاهی ها وگسترش گفتمان دموکراتیک دچار تحول گشته اند ومفاهیم مربوط به اندیشه سیاسی مدرن واشکال دموکراتیک اداره امورجامعه درادبیات سیاسی اینان راه یافته است.وازاین لحاظ بعضا تاحد دفاع ازجدائی دین ازدولت وحقوق بشرو…پیش رفته اند.اماآنجا که به جستجوی مصادیق آنها درجامعه ایران وارائه راهکارهاومکانیسم های مشخص بمنظورتحقق آنها بر می گردد،اغلب محافظه کارانه برخورد می کنند.اینان، گاه فراموش می کنند که بحث برسر جدایی دین ودولت یا انتخابات آزاد نه درخلاء که درجامعه مشخصی به نام ایران است؛دراین جامعه بیش ازسی سال است که حکومت دینی شیعه مذهب مستقراست.دراین مملکت علاوه برشیعه مذهبان،پیروان ادیان ومذاهب دیگرونیز بی دینان وجود دارند.دین مربوط به حوزه خصوصی ودولت وحکومت مربوط به حوزه عمومی است؛امرهمگان،بمثابه شهروندان برابر حقوق،است.دولت وحکومت دریک نظام دموکراتیک وعاری ازتبعیض میان شهروندان،باید نسبت به ادیان موضع بی طرفی داشته باشد.قوای سه گانه کشورونظام آموزشی وهمه نهاد های حکومتی باید آشکارا فارغ ازنفوذ این یا آن دین کارکرد داشته باشند.طرفداران همه مذاهب وادیان به یکسان حق دارند مراسم ومناسک خویش را،به شکل فردی وجمعی،مطابق قانون به انجام رسانند.آزادی ادیان وآزادی تغییردین ومذهب باید ازسوی دولت تامین گردد،یعنی یک شیعه مذهب می تواند تحت تاثیر تبلیغات آزادانه وقانونی مثلا جامعه بهائی وجامعه مسیحی دین خودراتغییردهد.درهمه انتخابات ودر تعیین همه مقامات ومسئولین نظام،همه شهروندان اعم ازاینکه شیعه باشند یاسنی،بهائی یایهودی یا…،می توانند آزادانه کاندیدا شده یا به کاندیدای مورد نظرخویش رای دهند.واینهمه،برخلاف برخی تصورات عامیانه،به مفهوم ضدیت با دین مردم نیست؛مردمان حق دارند دین خودراداشته باشند ودرپناه آن زندگی خصوصی خودراسازمان دهند؛حرمت دین مردمان رابه یکسان باید پاس داشت واجازه نداد که مذهب ودین آنان ،بسان قرون وسطی،بازیچه دست قدرت طلبان ومال اندوزان وزورگویان گردد.
اینکه سی یا چهل سال پیش اکثر مردم ایران شیعه مذهب بوده اند یاامروزهم به صورتی دیگر شیعه مذهب هستند، تغییری دراین مباحث ایجاد نمی کند.اکثریت مردم ما،مثل هرکشوردیگری،دیروزتاریخی پیرو یک دین بوده اند،امروز طرفداردین دیگری هستند،درآینده ای دورترنیزمی توانندبه دین دیگری گرایش پیداکنند ویا اساسا بی دین شوند.این که اکثر مردم پیرواین یاآن دین باشند،دربرگیرنده هیچ امتیاز خاصی برای پیروان آن دین درحوزه عمومی،بویژه قدرت سیاسی،نمی باشد.یک جریان سیاسی بواقع دموکرات،آزادیخواه وطرفدار حقوق بشر،باید بروشنی مواضع خویش رابطورعلنی وبدون اما واگر،درباره همه این مسائل،فارغ ازمناقشات آماروارقامی درباره تعداد پیروان این یاآن دین ومسلک،ابرازدارد.نمی توان به صرف داشتن ریشه و تبارمشترک بااصلاح طلبان مذهبی یابخاطرهمراهی با عقب مانده ترین تمایلات باقی مانده درسطح جامعه، تحت عنوان «سیاست ورزی»ونظایرآن،نسبت به این مسائل مهم وحیاتی،آنهم پس ازاین همه فجایع،مبهم برخورد کردو«تقیه»پیشه کردوازاظهارنظرصریح طفره رفت.آری،دموکراسی وحقوق بشروجمهورمردم فقط کلمه نیستند،الزامات خاص خودرا،آنهم درجامعه ای نظیرایران بااین حکومت دینی ومتکی برتبعیض میان شهروندان درتمامی زمینه ها وبااین سابقه تاریخی استبداد وخودکامگی وسرکوب،دارند.
درهمه این موارد،اتفاقا جریانات سیاسی-مذهبی ای که ازاستقراردموکراسی وحقوق بشر وجدائی دونهاد دین ودولت درایران طرفداری می کنند،همچون جریانات سیاسی دیگر،وظایف دشواری برعهده دارند.تاریخ ایران،اززمان های دورودراز،ازمقطع حمله اعراب به ایران،وسپس دردوره صفویه وقاجاریه وبالاخره طی سی وچند ساله اخیر،ازجمله بازرتشتی کشی،جنگ سنی وشیعه،انواع منازعات فرقه ای،بهائی کشی،کشتاربی دینان وراه انداختن موج سرکوب وتبعید ومهاجرت میلیونی اینان وهمه دگراندیشان رقم می خورد.زندگی صلح آمیزمیان پیروان مذاهب وادیان مختلف وبرقراری دیالوگ وگفت وگوی دوستانه میان نمایندگان آنها،درفضائی بازودموکراتیک،ازجمله الزامات زندگی درجامعه امروزی وقرن بیست ویکمی می باشد.آن بخش ازجریانات سیاسی شیعه مذهبی که درجریان بازخوانی تاریخ گذشته به مواضع دموکراتیک دست یافته اند،درست این است که بمراتب بیش ازگذشته به نقدتلفیق دین ودولت درایران،نشان دادن مصادیق جدائی این دونهاد وارائه راهکارهای روشن دراین زمینه بس حیاتی برای پیشرفت وتوسعه جامعه همت گمارند.لازمه وفاداری به این مواضع دموکراتیک ایجاب می کند که این جریانات به روشنی اعلان دارند که تعلق خاطربه مذهب شیعه دوازده امامی، متضمن هیچ امتیازخاصی برای پیروان آن درنطام سیاسی-حقوقی مورد نظرآنان نمی باشد؛بهائی ویهودی ومسیحی وسنی وبی دین همان حقوقی راخواهند داشت که شیعه مذهبان.وبه همین خاطرونیزبخاطرحقوق تضییق شده این هموطنان طی تاریخ واخیراتحت سیطره ج ا،دفاع ازحقوق این هموطنان دگراندیش ازوظایف مهم شهروندی همه ایرانیان،ازجمله شیعه مذهبان، محسوب می شود.این هاست ازجمله نکاتی که درادبیات سیاسی اغلب جریانات سیاسی شیعه مذهب هنوزجای لازم نیافته است.
حقیقت این است که خواست جدائی دونهاد دین ودولت ازیکدیگر هرچه بیشتردرجامعه ایران مطرح گشته ومی رود که به خواستی همگانی بدل گردد.اغراق نیست اگرگفته شود جداائی این دونهاد، به پیش شرط هرگونه تحول دموکراتیکی درایران امروزبدل گردیده است.این روند،روندی است ناگزیر،وچه بسا درمسیری پیچیده وبغرنج پیش خواهد رفت.برخورد فعالترجریانات سیاسی وروشنفکری که ازپیشینه مذهبی برخوردارند بااین روند،ازجمله نیازهای جامعه ما دررهائی ازچنگال حکومت دینی وقدم گذاشتن درمسیر دموکراسی،آزادی،توسعه وپیشرفت پایدار است.به موازات این مسئله،باید به طرح امرمهم انتخابات آزاد پرداخت،شرایط برگزاری آنرابرطبق استاندارد های بین المللی برشمرد ونقش محوری آنرادرتحول دموکراتیک جوامع بازشناساند ونشان داد که مردم ایران هم حق دارند همچون همه جوامع پیشرفته دراین مسیر گام بردارند وآزادانه نظام موردنظر خویش راانتخاب کنند.بجای بازی درمیدان رژیم ومضحکه های قرون وسطائی آن،باید به فکر تهیه نقشه راه برای آینده وترسیم مختصات نظام دموکراتیک جانشین برآمدو وسیع ترین گفت وگوهارادربین همه جریان هاوگرایش های سیاسی دموکرات وآزادیخواه جامعه،درشکلی علنی،برقرارساخت.باید بافاصله گیری قطعی ازنظام دینی حاکم وهرنوع نظام دینی ومسلکی دیگر،درمسیر اعتماد سازی درسطح اپوزیسیون ودرسطح جامعه نسبت به آینده پس ازجمهوری اسلامی گام برداشت.ازاین راه ها،ونه ازطریق دنبله روی ازاصلاح طلبان آویخته به درگاه ولایت مطلقه فقیه،است که می توان بنیان های نظری وسیاسی-حقوقی یک نظام دموکراتیک راازهم اکنون فراهم دید،پیرامون آن کارآگاهگرانه گسترده ای رادرسطح جامعه ومردم سازمان داد وبه سهم خویش ازتکرار«چرخه استبداد-هرج ومرج-استبداد» درجامعه ایران ممانعت به عمل آورد .ازاین طریق است که می شودراه رابرای استقرار نظامی بواقع جمهوری، دموکراتیک وبرابرحقوق،که همه شهروندان فارغ ازهمه تفاوت ها وتمایزاتشان به زندگی صلح آمیز وفارغ ازخوف وهراس درسرزمین مشترک زندگی می کنند،هموار ساخت وباتکیه برمنابع عظیم مادی وانسانی جامعه،به دست خود مردم وبامشارکت آنان،برشکاف ها وچند پارگی های اقتصادی وقومی-ملی وفرهنگی ومذهبی غلبه کرد.
اکبر سیف جمعه ۲۰اردیبهشت ۱۳۹۲- ۱۰مه ۲۰۱۳
.