changaii behnam 01

” بر خالی دهان های پُر فریاد”

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

changaii behnam 01

changaii behnam 01بهنام چنگائی

برای گرامیداشت روز گارگران

 و همه ی آنان که از طریق فروش کار فکری خویش امرار معاش می کنند!

 

با دام خدا بود

که تله نهادند

برخالی دهان های ِپُر فریاد امروز

و این، تردستی ِکُله سیاه ِلجوج و عبوسی بود ـ که

پی پیروزی بر دانائی

شعور را با دین شکست داد

و سر ِسران پُر ادعا را بخاک کوبید

وآنگاه: خیل واماندگان، جاخوردند

و یکسر بدو پیوستند.

او در نبرد، با نیرنگ بُرد، تا زنده بود کُشت، بعد اُفتاد و مُرد

پس از او: انسان بر قلاده کید ِاو اسیر ماند

و هیولای “شیعه” پا گرفت و شروع به بلعیدن کرد.

بر هستی نان آوران تاخت و باختِ مردمِ کار، با نام خلافت آغازید

از آنزمان تاکنون انسان رنج سهم

در روز تا شب بیگار

نه دست پُر مددی بر کام می برد

و نه دادرسی بر این بیداد می یابد!

زیرا در حکومت راستان، بیکاری و خشونتِ فقر و شلاقِ نداری، حکمت الهی دارند

و فلسفه ی گرسنگی، تنها آزمایشِ کوچکِ خدائی ست

و محنتِ انسان در درگاه او هیچگاه بی پناه نیست.

لیکن نان، رزق خدا و نبودش، تنبیه او و عاید بردبارانش بهشتِ برین فرداست

پس معاشِ محروم، اعتماد به روز معاد و در پیش اوست!

و بدین سان شد که:

 نان آوران خود گرسنه ماندند.

و خوشبینی بر سر بد بختان فروریخت

زمان ماسید و کپک زد

و روحِ پاکان، سوار زر و زور شد

چنان که چند دهه ی اولیا، برهمگان هزاره رفت

دیریست در آن بالا: بر اریکه ی رهبانیت

از مناجات پاکدامن نان

مدام، بوی بریان فریاد ـ

دودِ کباب ِوجدان می آید.

و گلوی ِبی یاورِ گرسنه

همچنان بر دندان خون آلود فقیه مانده است.

و این پائین: زعامتِ شب برای بیکاران، دعا توصلِ نان می خواند.

و در میان انصار هم، مظلوم خـواری مُد شده است!

و در مسابقه ی انتخابات: پوست و استخوان ِانسان تکیده بدست درنده ترین ها سپرده می شود

تا برائی برنده، از قساوت ِشمر و کشتار هفتاد و دو تن کربلا بالاتر گیرد

و حالا: سران ِسیر ِسینه سپر سّید  

لقمه را از دهان ایتام ِ لشگر قدس هم می دزدند.

امانی نیست از  طمع و ظلم شان

گر یکی ـ نه به اعتراض که پژواکی از درد سردهد

دودمانش سر تاسر خاکسترش کنند!

ناموس اش به سیخ کشند

زیرا اینجا: تجاوز ِبه اسیر، بخشی از قضاست!

+++

تا کی و کجای ِتحمل ِ ظلم

و سجده بر این سفره ی ِ مکر و فساد؟

و چشم امید به آستانِ آسمان بی رحمت؟

تیغِ زهرآگین، بر آن سادگی که زیر دندانِ پلشتان شد ـ

قومی که برابری انسان دشمن اش بود  و

ستمِ و شلاق بی رحمی اش

بنیاد و بندِ نافِ کوه می برید!

در این خرابه ِ زار ِ ننگِ آسمانی

این تنها: زحمتکشانِ گرسنه ـ

حمال ِشوکت ِنمایندگانِ خدا بودند

و در سور و عزایشان ِمی گریستند و می مردند

و اینانِ نرم دست و پا:

گندم نکاشته  ـ نانخورانِ مفت و سیر شدند

در سرد و گرم، بی هیزمِ رنج

مامن گرم و دلنشین داشتند

و برای کشتگر، وعظ ِ چرب و چله ِبهشت

و خوشبختی آخرت را می سرودند

تا بدانسان نردبان “گنج”ِ آسمانگیر روحانیت  بی هیچگونه رنجی ساخته شد.

۷ اردیبهشت ۱۳۹۲

 

 

 

 

 

 

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.