شیدان وثیق
Rerum concordia discors
چیزهای سازگار ناسازگارند
هوراسیوس (شاعر رومی، ۶۵ قبل از میلاد)
جمهوریخواهان ایران، نه در گذشته و نه امروز، متحد و متفق نبودهاند. همواره در گروهها و گرایشهای مختلف سیاسی و نظری تقسیم و تجزیه شدهاند. این تقسیم و تجزیه اما ویژگی ایرانیان نبوده است بلکه نزد همهی ملتهای تاریخ مدرن وجود داشته و دارد.
امروزه، جمهوریخواهی Républicanisme، بیش از پیش در همه جا، از جمله نزد جمهوریخواهان ایران، با بحران هویتی خود رو به رو شده است. در زمینههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و سازماندهی در برابر پرسشهایی اساسی و بغرنج قرار گرفته است. به گونهای که نمیتواند نسبت به آنها بیتفاوت یا بیطرف باقی بماند. این جمهورخواهی اما، در چالش با مسایل رو به روی خود، یا رادیکال است یا محافظهکار. رادیکال است به این معنا که خواهان تغییر ساختاری نظم موجود است. از اینرو اپوزیسیونی و ضدسیستمی است. محافظهکار است با این معنا که مدیریت رفرمیستی نظم موجود را بر عهده میگیرد. از این رو در نهایت پوزیسیونی و سیستمی است. امروزه، شرایط پر تضاد ملی و جهانی به گونهایاند که بین دو بدیل رادیکالیته و محافظهکاری راه سومی برای انسانها باقی نمیماند.
بر زمینهی دوگانگی فوق، جمهوریخواهان ایران امروز در برابر پرسشهایی چون کدام جمهوری؟ کدام دموکراسی؟ کدام جدایی دولت و دین در ایرانِ فردا و کدام راه گذر از جمهوری اسلامی در ایرانِ امروز قرار دارند. از میان آنها اما، دو چالش اصلی همانا یکی، مسالهی براندازی جمهوری اسلامی از طریق جنبشهای اجتماعی و انقلاب مردم به سوی جمهوریتی آزاد و دموکراتیک است و دیگری، در پیوندی فشرده با اولی، مبارزه برای جدایی دولت و دین در ایران. در این میدان، جمهوریخواهان ایران به دو دستهی ناسازگار، رادیکال و اصلاحطلب، با دو فلسفهی ناسازگار، گسست از سیستم یا رفرم در سیستم، تقسیم میشوند
در این میان، یکی از روندهای جمهوریخواهی در اپوزیسیون ایران را جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک ایران تشکیل میدهد. این روند، نزدیک به هشت سال پیش در خارج از کشور، بر پایهی نفی جمهوری اسلامی و سلطنت و مخالفت با اصلاحطلبی در چهارچوب رژیم، پایهگذاری میشود. این حرکتِ جنبشی برای فرارویی جمهوری، دموکراسی و جدایی دولت و دین در ایران، اکنون، با گذر از فراز و نشیبهایی، در آستانهی پنجمین گردهمآیی سراسری خود قرار دارد. این جریان، به باور من، میتواند به سهم خود، با پایداری بر اصول و ارزشهای بنیادیناش و در بازبینی و ارتقای آنها، همواره چون تا کنون، مروج و مبلغ یک جمهوریخواهی رادیکال در اپوزیسیون پلورالیست ایران باشد.
اما رادیکالیسم جمهوریخواهی به معنای انزواطلبی، فرقهگرایی یا مخالفت با تلاش در جهت همکاری و همکوشی جمهوریخواهان ایران نیست. امروزه، اگر چه به لحاظ تاریخی شرایط عینی و ذهنی شکلگیری همگراییها و اتحادهای بزرگ و فراگیر گذشته وجود ندارند و چه بسا نیز هرگز به وجود نخواهند آمد، اما در مقابل، امکان همکاریهای گسترده بر سر مسایل مشخص مبارزاتی چون دفاع از آزادی و حقوق بشر در ایران فراهم میباشد. در این مسیر، هر گامی هر چند کوچک اما عملی به پیش مفیدتر از صدها برنامهی بزرگ اما غیر عملی برای ایجاد اتحادهای ناممکن و موهوم است.
۱- بحران هویتی جمهوریخواهی امروز
جمهوریخواهی در نظریه و عمل از سِکانسهای مختلف تاریخی گذر کرده است. ریشهی آن را البته باید نزد یونانیان باستان در ایدهی Politeiaیافت. در آن فلسفهی سیاسی جُست که شهر- مداری را ابداع میکند و «سیاست» را از امر «خدایان»، «یک»، «فیلسوف- شاه» یا «نخبگان» به امر مردم Demos در میآورد(۱). اما جمهوریخواهی معنای بنیادین خود را پنج سدهی بعد در روم، نزد سیسرون، چون «امر عمومی» Res publica کسب میکند(۲). از آن پس این مقوله در اندیشه و فلسفهی سیاسی راه خود را تا به امروز با گذر از تعریف کانتی از جمهوری چون «شکل رژیم» forma regiminis بر پایهی قانون اساسی(۳) سیر میکند. با این همه در انقلاب فرانسه است که رپوبلیکانیسم به واقع در نظریه و عمل در برابر مونارشیسم (پادشاهی) شکل میگیرد. این جمهوریخواهی اما از همان روز تولد یکپارچه نبوده است بلکه به دستههای مختلف و متضاد در نفی نظام سلطنتی تقسیم و تجزیه میشود.
جمهوریخواهی دوران کنونی اما با بحرانی هویتی رو به رو شده است. در زمانیکه «جمهوری» به شکل اصلی و غالبِ نظامهای جهان درآمده است، در شرایطی که از شرق آسیا تا غرب آمریکا و از شمال اروپا تا جنوب آفریقا، کمتر رژیمی خود را امروزه جمهوری و جمهوریخواه نمینامد، جمهوریخواهی در وضعیتی قرار گرفته است که ایدههای بنیادیناش چون حکومت قانونمدار بر پایهی قانون اساسی، پارلمان منتخب، جدایی سه قوای مجریه، مقننه و قضایی و انتخاب رئیس جمهور… به تنهایی دیگر پاسخگوی مسایل سیاسی و اجتماعی مبرم کنونی نمیباشند. جمهوریخواهی در سدهی بیستم در برابر جمهوریهای توتالیتر، فاشیستی، اقتدارگرا و دینی قرار میگیرد و هر بار ملزم به مرزبندی خود با آنها میشود. هر بار باید نشان دهد که جمهوری و جمهوریخواهی حقیقی در نظریه و عمل با آن جمهوریها و جمهوریخواهیهای بدلی، استبدادی، ضدمردمی یا محافظهکار تضادی اساسی و ماهوی دارد. افزون بر این، امروزه جمهوریخواهی در برابر چالشهایی جدید چون بیعدالتی اجتماعی، نابرابری، سلطه ملی و جهانی قدرتهای مالی و سرمایهداری… قرار گرفته است. به گونهای که نمیتواند نسبت به این پدیدارها بیتفاوت یا بیموضع باقیبماند.
در چنین وضعیتی، جمهوریخواهیامروزی میبایست هویت خود را بازبینی کند. محدودیتهای مضمونی و محتوایی خود را بررسی کند. دست به ساختارشکنی خود در تئوری و عمل زند. کاستیهای خود را زیر پرسش بَرَد. خود را باز تعریف کند. مبانی خود را ژرفا بخشد. در یک کلام دست به نوسازی و نواندیشی خود زند. امروزه، در برابر خواستهای اساسی برابریخواهانه و رهاییخواهانهی مردمان از زیر سلطههای مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، جمهوریخواهی حقیقی نمیتواند در چهارچوب مبانی دویست سالهی خود باقی بماند و آنها را با نیازهای زمانه متحول و منقلب نسازد.
این جمهوریخواهی، در بازبینی، بازسازی و نوسازی خویش، به امر اجتماعی در دستگاه نظری و عملی خود اهمیت و جایگاهی ویژه میدهد. در گسترهی ملی و جهانی، از تغییر سیستم موجود، نه تنها در امور سیاسی و حقوقی بلکه همچنین در عرصهی اقتصادی و اجتماعی جانبداری میکند. در چنین نگاهی، جمهوری یا «جمهوری اجتماعی» است و یا نیست و در این صورت جمهوری به معنای واقعی کلمه نیست.
اگر Res publica یا «امر عمومی» معنای حقیقی جمهوری است، پس جمهوریخواهی نمیتواند طرفدار نظام اقتصادی ملی- جهانی حاکم کنونی باشد که در جهت سود و سلطهی اقلیتی کوچک و خسران و نابودی اکثریتی کلان عمل میکند.
اگر Res publica یا «امر عمومی» معنای حقیقی جمهوری است، پس جمهوریخواهی نمیتواند طرفدار بیعدالتی و نابرابری باشد. نمیتواند طرفدار تبعیضات گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، جنسیتی، ملیتی و غیره باشد. نمیتواند طرفدار دولتگراییEtatismeبه معنای سلطهی دستگاهی جدا و مافوق جامعه بر جامعه و انسانها باشد.
اگر Res publica یا «امر عمومی» معنای حقیقی جمهوری است ، پس جمهوریخواهی نمیتواند «سیاست» را چیزی غیر از دخالت و مشارکت مستقیم مردم در ادارهی امور خود از طریق سازماندهی جمعیشان یا خود- سازماندهی بداند.
۲- جمهوریخواهان ایران و چالشهای جدا کننده
در ایران، جنبش جمهوریخواهی به این نام در حقیقت با انقلاب ۵۸ و انقراض نظام پادشاهی آغاز میشود. البته پارهای از مبانی جمهوری خواهی چون حکومت قانون، قانون اساسی، مجلس قانونگذار و تا اندارهای اصل تفکیک قوا در انقلاب مشروطه و قانون اساسی آن مطرح میشوند. ایدهی Res publica را بلکه بتوان به معنایی در اصل بیست و ششم متمم قانون اساسی مشروطه پیدا کرد: «قوای مملکت ناشی از ملت است». اما این انقلاب، در نفی سلطنت مطلقه، در اساس سلطنتی مشروطه میخواست و نه جمهوری. تلفیق دولت و دین میخواست و نه جدایی آن دو را. پس از آن نیز، در سکانسهای مختلف تاریخی، جمهوریخواهی در نظریه و عمل هیچگاه تبدیل به جنبشی فکری، سیاسی و اجتماعی در ایران نمیشود. دینگرایان در اکثریتی بزرگ همواره طرفدار سلطنت مشروعه یا حکومت دینی بودند. ملیگرایان شعار «شاه باید سلطنت کند و نه حکومت» را سر میدادند و حزب وابستهی توده مخالفتی با نظام سلطنتی به شرط تبعیت از ارباب شمالیاش نداشت. در این میان، از اواخر دههی ۴۰ و در دههی ۵۰، در جنبش دانشجویی خارج از کشور (کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان) و در میان چپهای مارکسیست مستقل داخل و خارج، سرنگونی رژیم شاه به معنای نفی نظام پادشاهی تبدیل به شعاری اصلی میشود. با این همه حتا در این دوره نیز، جنبشی مستقل به نام جمهوریخواهی شکل نمیگیرد. شناخت کسری جمهوریخواهی در جنبش سیاسی ایران در فاصلهی بین دو انقلاب، با این که از اهمیت آموزندهای برای مبارزات کنونی و آینده برخوردار است اما خارج از موضوع اصلی این نوشتار میباشد.
در فردای انقلاب ۵۸، با استقرار استبداد جدید و در مبارزه با ننگی که خود را «جمهوری» با پسوند دینی میخواند، حرکتهای جمهوریخواهی به این نام در اپوزیسیون ایران شکل میگیرند. با گذشت سی و سه سال از عمر رژیم اسلامی، این جمهوریخواهی امروز در برابر چالش هایی گوناگون و بزرگ که هم جنبهی سیاسی- راهکاری دارند و هم نظری- فلسفی قرار گرفته است. بخشی از آنها را در بالا مورد توجه قرار دادیم. از آن جمله است پرسش کدام جمهوری و جمهوریخواهی برای ایرانِ فردا. آن جمهوریخواهی که «جمهوری اجتماعی» میخواهد یعنی امر اجتماعی و نه تنها سیاسی و حقوقی را مورد نوجه قرار میدهد و برای تغییرات ساختاریِ سیاسی- اجتماعی مبارزه میکند؟ و یا آن جمهوریخواهی که اکنون در سراسر گیتی حکمفرماست، که مدیریت (بهتر؟) سیستم موجود ملی- جهانی را بر عهده میگیرد و در نهایت رسالتی برای خود جز ادامهی «همان- در- شکلی- دیگر» قایل نیست؟
افزون بر اینها، جمهوریخواهان ایران در برابر دو چالش بزرگ دیگر قرار دارند. یکی، گذر از جمهوری اسلامی، چگونگی و راهکار آن و دیگری، جدایی دولت و دین و مضمون آن در شرایط ایران است. در این دو میدان تفکیکناپذیر، جمهوریخواهان ایرانی به دو دستهی اصلی تقسیم میشوند. بخشی بزرگ و در اکثریت خواهان اصلاحات در جمهوری اسلامی یعنی در نهایت پاسدار سیستم و قانون اساسی آن و در نتیجه پیرو گونهای حفظ دینسالاری است. بخشی دیگر که در اقلیت است، خواهان براندازی نظام در تمامیتاش از طریق جنبشهای اجتماعی در داخل و بنابراین تاسیس نظامی دیگر بر مبنای یک قانون اساسی دیگر یعنی قانون اساسی جمهوریت و به ین وسیله پایان دادن به دینسالاری در هر شکل و مضمون آن است.
اما ویژگیهای تمیزدهنده و شاخصهای اصلی جمهوریخواهی رادیکال ایرانی، در خطوط کلی و محوری، امروزه چه میتوانند باشند؟
جمهوریخواهی رادیکال خواهان دگرگونیهای ساختاری در جامعه ایران است. به این معنا که تنها برای تحولات روبنایی سیاسی، حقوقی و نهادینه مبارزه نمیکند بلکه برای تغییرات زیربنایی اجتماعی و اقتصادی و از جمله برای عدالت اجتماعی و برابری نیز تلاش میکند. این جمهوریخواهی میداند که آزادی، جمهوری، دموکراسی و حقوق بشر به معنای حقیقی کلمه بدون عدالت اجتماعی و برابری بسی ناقص، ناپایدار، محدود و در نهایت صوری میباشند. با این همه برای کسب همین آزادیها و دموکراسی نیز از هیچ تلاش و پیکاری خودداری نمیکند.
جمهوریخواهی رادیکال، برای ایجاد تغییرات سیاسی و اجتماعی، تنها و تنها بر رشد و توسعهی جنبشهای اجتماعی در درون جامعه و بر خود- سازماندهی مردم باور دارد و در این راه نیز تلاش و مبارزه میکند.
جمهوریخواهی رادیکال از اشکال گوناگون مبارزات مردمی، از مقاومت منفی و مدنی، اعتصابات و تظاهرات خیابانی و دیگر اشکال مسالمتآمیز تا شکلهای شورشی چون قیام و انقلاب پشتیبانی میکند. انقلابی که به رغم خطرها و نامسلمی پیامدهاش همواره از اسپارتاکوس تا امروز راقم تاریخ بشریتِ در بند بوده است.
جمهوریخواهی رادیکال در این برههی تاریخی جنبشی اپوزیسیونی است نه برای تصرف قدرت و دولت بلکه برای ایجاد زمینههای نظری و عملی برآمدن جنبشهای دگرگونساز اجتماعی در ایران. این جمهوریخواهی، در شرایط وجود جمهوری اسلامی و قانون اساسی اسلامی تبعیضگرایش، در هیچ یک از ترفندهای سیاسی رژیم چون «انتخابات» و غیره، نه مستقیم و نه غیر مستقیم، شرکت نمیکند. از نگاه این جمهوریخواهی، میان «امر عمومی» و «امر دینسالاری» هیچ نقطهی مشترکی وجود ندارد.
۳- جمهوریخواهان دموکرات و لائیک ایران و جمهوریخواهی رادیکال
در طیف جمهوریخواهان ایران، جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک ایران روندی را تشکیل میدهد که نزدیک به هشت سال پیش در نفی جمهوری اسلامی، سلطنت و بیراههی اصلاحطلبی در چهارچوب رژیم، برای فرارویی جمهوری، دموکراسی و جدایی دولت و دین در ایران، پایهگذاری میشود.
به باور راقم این سطور، این حرکت جنبشی قادر است با پایداری بر اصول و ارزشهای بنیادین خود چون سه اصل اساسی جمهوری، دموکراسی و جدایی دولت و دین، با خواست برکناری نظام جمهوری اسلامی توسط جنبش مردم ایران، با تاکید بر عمده بودن نقش جنبشهای اجتماعی در داخل کشور برای ایجاد دگرگونیهای ساختاری، با پشتیبانی از اشکال مختلف مبارزاتی، از اعتراض و اعتصاب تا قیام، با پیگیری شکل جنبشی- موکراتیک و غیر قدرتطلبانه سازمانیابی در تمایز با شکلهای حزبی- بوروکراتیک و قدرتطلبانه… ترجمان جمهوریخواهی رادیکال در اپوزیسیون ایران باشد.
اهمیت پایداری و استمرار حرکتی از این سنخ، اهمیت حضور فعال یک روند جمهوریخواهی رادیکال از نوع جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک در اپوزیسون ایران، روندی هر چند کوچک و در اقلیت، اهمیت حضور فعال حرکتی که تمامیت رژیم اسلامی را نفی و خواهان برچیدن آن باشد… در این است که امروزه ما شاهد آنیم که بخشهای بزرگی از جمهوریخواهان ایران یا در فکر اتحادهای رسوا کننده با هواداران نظام پادشاهی به نام «وفاق ملی» هستند، یا مشوق دخالت قدرتهای بزرگ جهانی در ایران به نام «سیاستورزی» میباشند و یا، در پی اصلاحطلبان داخل کشور، در جهت حفظ سیستم گام برمیدارند.
اما اندیشه و عمل جمهوریخواهی رادیکال ریشه در واقعیتهای موجودِ ملی- جهانی دارد و به هر ترتیبی، چه به یاری جمهوریخواهان لائیک باشد و چه نباشد، راه ناهموار و نامسلم خود را سیر خواهد کرد.
۴- از همگرایی و اتحاد ناممکن تا همکاریهای ممکن
ویژگی دوران کنونی نسبت به گذشته این است که در زمانهی ما فازهای مبارزاتی توام و همزمان در مناسباتی پیچیده با هم نمایان میشوند. این فازها به هم پیوسته و در هم آمیخته شدهاند و بیش از پیش کلاف سر در گمی از مناسبات را تشکیل میدهند. افزون بر این، مسایل «ملی» با مسایل «جهانی» در دنیای کنونی چنان در هم تنیده شدهاند که راهکارها و راهحلهای مشترک و همبستهای را در سطح منطقه و جهان فرا میخوانند. امروزه، بر خلاف گذشته، سد گذرناپذیری «مراحل» مبارزه را از یکدیگر جدا و متمایز نمیکند، همچنان که مبارزهی سیاسی- اجتماعی در یک کشور را از سایر کشورهای همسایه و دور جدا نمیسازد.
امروزه در ایران، زمان مبارزهی ضداستبدادی برای آزادی که بنا بر ویژگی حکومت اسلامی خصلتی ضد دینسالاری دارد، جدا از زمان مبارزه برای جمهوری و دموکراسی سیاسی نیست. این یکی نیز جدا از مبارزه برای دموکراسی اجتماعی، مبارزه برای عدالت اجتماعی و برابری نیست. زمان این آخری نیز در نهایت نمیتواند چندان دور و بیگانه نسبت به مبارزه برای رهایی انسانها از سلطههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی… باشد. افزون بر همهی اینها، امروزه دیگر نمیتوان مبارزات در محدودهی «ملی» را از مبارزات در گستره فراخ منطقهای و جهانی جدا کرد.
از این جا میخواهم نتیجه بگیریم که مبارزهی سیاسی- اجتماعی امروز در ایران و یا در هر گوشهی دیگر زمین مشترک ما، بدون در نظر گرفتن مسایل فردایی که در دل همین امروز هر دم رخنه میکند، امکانپذیر نیست. پس اگر این فردا را از هم اکنون باید چون مسالهی حی و حاضر – و نه مسالهای مربوط به آیندهای دور و نامعلوم – دریابیم و در مبارزه و سیاست خود دخالت دهیم، در این صورت طرحهای ناظر بر ایجاد کلیتهای بزرگ سیاسی چون «وفاق ملی»، «اتحاد »، «همگرایی»، «بلوک» و غیره، به دلیل تعارضها و تضادهایی که ریشه در موقعیتها و منافع متفاوت و متضاد اقتصادی و طبقاتی دارند، به دلیل شرایط گوناگون اجتماعی، فرهنگی، ایدئولوژیکی و عقیدتی، به دلیل طرحهای متفاوت برای آیندهای که جدا از امروز نیست… برای مردمانی که هیچگاه واحد و همگون نبودهاند و نیستند… نه تنها نا ممکن میگردد بلکه حتا کوشش در جهت آن نیز اقدامی واپسگرا و ارتجاعی میشود.
امروزه نمیتوان تنها به گرد اصول کلی چون جمهوری، دموکراسی، حقوق بشر و یا شعارهایی چون انتخابات آزاد و از این قبیل… دست به ایجاد اتحاد، بلوک یا همگرایی جمهوریخواهی زد. امروزه نمیتوان به منظور ایجاد همگرایی، اتحاد یا وفاق، از مسایل پسا جمهوری اسلامی در زمینههای مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که به راستی و به ناگزیر در جامعه تعارض برانگیزاند، چشم پوشید. امروزه نمیتوان مسایل مبرم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی که مورد اختلاف و نزاع در جامعه میباشند را به خاطر دسترسی به همگرایی یا اتحاد، فرصتطلبانه کنار گذارد و یا دور زد.
هراکلیت در قطعهی مشهور خود میگوید: «نزاع (یا جنگ) پدر همهی چیزهاست»(۴) و شاعر رومی، هوراسیوس، در همین راستا میافزاید: «چیزهای سازگار ناسازگارند»(۵). در جهان زمینی پر تضاد و تعارض ما (هم چون جهان آسمانی خدایان نزد یونانیان باستان) سازگاری، آنیست که ناسازگار باشد. این ناسازگاریست که با واقعیت جهان پر شور و تلاطم ما سازگار است و نه بر عکس. همه چیز در جهان، در هستی خود، چندانه، چندگانه، متضاد و در همزیستی- همستیزی به سر میبرند. این چندانگی و چندگانگی نمیتوانند توسط «یک» نمایندگی شوند بلکه، به واقع، تنها میتوانند به صورت چندانه و چندگانه در تجمعها، گروهها و تشکلهای گوناگون، متفاوت یا متضاد، خود را نمایان سازند، معرفی و اعلام وجود کنند. «هر «گونه»ی مجتمع، از این گوناگونی، بیواسطه از خود نمایندگی میکند. مستقیم، دست به عمل میزند، دخالتگری و مبارزه میکند. این «گونه»های مجتمع، این جمعهای جدا از هم، اما میتوانند در رخدادهایی، در زمانهایی و در مکانهایی ویژه و معین، بیشتر نابهنگام و اتقاقی، به گرد مسایلی مشخص، مبرم و مشترک، به گونهای موقت و گذرا، همسو شوند و دست به همکاری یا ائتلافهایی زنند.
اما این ائتلافها یا اتحادهای سیاسی همواره موقت و گذرا میباشند. اینها در همین حد نیز تنها میتوانند برآیندِ اتحاد بین اقشار و طبقات اجتماعی در حرکتهای مبارزاتی، اجتماعی، سیاسی و مدنیشان باشند و نه بر عکس. این تصور رایج در اپوزیسیون ایران که در خارج از کشور، در خارج از میدان مبارزات سیاسی- اجتماعی و مستقل از جنبشهای اجتماعی و اتحادهایی که میان خودِ اقشار و طبقات بر سر موضوعات مشخص سیاسی یا اجتماعی به وجود میآیند، میتوان دست به اتحادهای بزرگ سیاسی بین گروههای سیاسی بُریده از میدان واقعی اجتماعی مبارزه زد، افسانه یا پنداری واهی و باطل بیش نیست.
با این وجود اما، به سر رسیدن تاریخی زمانهی همگراییها و اتحادهای بزرگ سیاسی را نباید به معنای بسته بودن راههای همکاری و مشارکت گروهها و روندهای سیاسی بر محور پارهای اصول و راهکارها تلقی کرد. رادیکالیسم جمهوریخواهی به معنای انزواطلبی، فرقهگرایی یا مخالفت با تلاشها در جهت همکاری و همکوشی جمهوریخواهان ایران نیست. امروزه، امکان همکاریهای محدود یا گسترده به گرد مسایل مشخص مبارزاتی چون دفاع از آزادی و حقوق بشر در ایران فراهم میباشند. جمهوریخواهان خارج کشور به راستی میتوانند بر اساس سه اصل حداقل چون جمهوریت، دموکراسی و جدایی دولت و دین برای ایران دست به همکاریهای گوناگون و گسترده با حفظ چندانگی و چندگانگی خود زنند. این همکاریها میتوانند اشکال مختلف به خود گیرند: از کارزارهای عملی مشترک تا برگزاری گفتوگوها و سمینارها برای روشنایی بخشیدن به اختلافات و اشتراکات… در این مسیر، هر گامی هر چند کوچک اما عملی به پیش مفیدتر از صدها برنامهی غیر عملی برای ایجاد اتحادهای ناممکن و موهوم است.
آوریل ۲۰۱۳ – فروردین ۱۳۹۲
یادداشتها
۱ – دیالوگ پروتاگوراس در افلاطون: آثار افلاطون، پروتاکوراس، جلد اول، ص. ۸۴، مترجم: محمد حسن لطفی.
۲ – سیسرون: رسالهها در بارهی جمهوری.
۳ – امانوئل کانت در : به سوی صلحی جاودانه، نشر فرهنگستان برلن، جلد ۸، ص. ۳۵۲.
۴ – هراکلیت : قطعه ۵۳ در Dielz – Kranz
۵ – هوراسیوس Horace در مکتوبات ۱ – ۱۲ – ۱۹