رضا طالبی
سقراط میگوید: قوانینی عادلانه است که سازگار با اوامرالاهی باشد…
وقتی کتاب فارسی را ورق میزدم٬ البته به یاد نداشتم که کدام مقطع تحصیلی بود٬ ولی تصویرهایش هنوز در جلوی چشمانم هستند٬ تصاویری از ریزعلی خواجوی و رستم شاهنامه٬ ولیکن کمتر کسی را دیدم و بخاطر دارم که به ریزعلی خواجوی بنازد ٬ چون همیشه افسانه رستم و موهومات رسانه ای اجازه نمی داد به واقعیتی بنام ریزعلی فکر کنیم که هنوز زنده است . واقعیت فکری و اسطوره ای مردی را که هزاران سال پیش از یک خیال به کتابها راه یافته است را پرورش دادندو دادیم٬ این است تقدیر ماهایی که از جلوی چشمان خود غافلیم!
عدالت در مورد برخورد حمایتی و رسانه ای از دستگیرشدگان طیف های مختلف سیاسی و عقیدتی ٬به مفهوم امروزی موجود٬ عدالت توافقیست و چه بد که توافقیست! آیا منظور از توافقی بودن عدالت، همان نظریه دیوید هیوم نیست که عدالت را در پیروی از رسم و رسوم جامعه میجوید؟ این معنا از عدالت گرچه اجتماعیتر است، ولی به پذیرش محافظهکارانه هر وضع موجودی میانجامد و رسوم برخاسته از طبیعت جامعه میداند. بهعلاوه، منظور از توافقی بودن عدالت تکرار نظریه قراردادی عدالت در اندیشه کسانی چون هابز نیست، هرچند قرارداد و توافق در آن هست. زیرا در اندیشه قرارداد توافق میکنیم که منافع خودمان را چگونه پیگیری کنیم و وقتی همگان براساس توافق، منافع خود را پیگیری کنند، عمل آنها عادلانه خواهد بود. اما چنانکه ذکر شد عدالت اساسا مسالهای اخلاقی است نه منفعتطلبانه؛ هرچند هر دو بهواسطه قرارداد و توافق حاصل شوند
اما در جامعه امروزی ایران این مساله قراردادی شده و انگاشته میشود٬ دستگیریهای گسترده در آذربایجان طی چند روز اخیر٬ از مهدی کوخیان٬ عباس ولی زاده٬ عبدالعزیز عظیمی و مهدی حمیدی شفیق و محمود فضلی و آیت مهرعلی بیگلو گرفته تا زندانی مظلومی بنام ایرج محمدی که هنوز صدایش را هیچ کسی از سیاه چالهای زاهدانی رژیم نشنیده است.به آنگونه که برخی از چهره های ویژه مورد عنایت رسانه ای و خبری و حتی حمایتی قرار میگیرند مورد ساپورت و پشتیبانی حتی از سوی برخی از نیروهای طیف متبوع خود یعنی حرکت ملی آذربایجان ٬قرار نمیگیرند.لذا رفته رفته این موضوع حقوق بشر به این صورت بر ما مستولی میشود که یک طرف قرارداد از توافق فی مابین سو استفاده میکند٬ طرفی که همیشه دارای رسانه مطرح٬ لابی گسترده و پرسنل خدمتگزار بوده است٬ اما متاسفانه طرف دیگر حق روشن کردن میکروفنش را هم ندارد.!پوپر متفکرانی را که با اندیشههای خود عملاً در خدمت خودکامگان و راهگشای حکومتهای جبار بودهاند، «پیامبران کاذب» مینامد و تأکید میکند که ما باید در انتقاد از میراث فرهنگی خود روشن سخن بگوییم و عادت دفاع از بزرگمردان را ترک کنیم، چرا که بسیاری از آنان از راه تاختن به آزادی و عقل، خطاهای سنگین مرتکب شدهاند و تسلط فکریشان هنوز مایهی گمراهی انسانهاست. «پیامبران کاذب» در آثار پوپر با دقتی سنجشگرانه ردیابی میشوند و سرانجام در مقابل قاضی دادگاه عقل قرار میگیرند. افلاطون و هگل دو تن از متفکرانی هستند که پوپر آنان را سزاوار سرزنشهای تند میداند و اندیشههایشان را در خدمت دشمنی با آزادی و عروج نظامهای تامگرا (توتالیتر) ارزیابی میکند.این فعالیت تبعیض آمیز در عرصه حقوق بشری با خدمت به خودکامگان هیچ تفاوتی ندارد.پیامبران کاذبی که هرم و شاکله سیستم سازمانی خود را بر تجزیه کردن فعالین تحت ستم انشا کرده اند.در جبهه مقابل نیز همانطور که عرض کردم٬ بسیاری از منسوبین همین طیف ها نیز کم لطفی نموده و از حمایت و صدارسانی هم فکر خود عاجزند و در این مساله قربانی تنها یکیست٬ نه پیامبر کاذب و نه تقیه گران بت پرست٬ قربانی مومنیست که فریاد میزند من هستم! چون انسانم!
متاسفانه بسیاری از رسانه های خارج از کشور با بوق و کرنا قراردادن شعارهای لوث دموکراتیک٬ خود تیشه بر ریشه دموکراسی میزنند ٬زیرا همان کاری را که رژیم اسلامی با اینترنت و تبادل آزاد اطلاعات میکند اینان با تبادل آزاد دفاع از حقوق تمام مظلومین دربند میکنند٬ شاید این نوع تاکتیک ضد بشری را نوعی فیلتراسیون حقوق بشری نامید! شاید قراردادی و مادی فرض کردن مفهوم حقوق بشر را در جامعه اینگونه توضیح دهیم بر مبنای تفکر هابز و پوپر٬ مخلوطی از هردو را مانیتور کنیم که مفهوم حقوق بشر تجاری در جامعه به نحوی القا شده است که اکثر حمایتها مقطعی٬ منفعتی است و بعد از گذر دوران قوس سینوسی اش ٬ فروکش میکند و همچون شکارچی دنبال شوژه ای جدید نه برای مدافعه بلکه برای تبلیغ خود و اندیشه خود است. سعید متین پور بخاطر بیماری رضا شهابی٬ فعال کارگری آذربایجانی اعتصاب غذا میکند٬ ولیکن بسیاری از شبکه های اجتماعی و خبری مخالف طیف فکری وی٬ خبر اعتصاب وی را نه تنها ذکر بلکه با تحت الشعاع قراردادن آن در زیر خبر رضا شهابی٬ براحتی از کنارش میگذرند.
کتاب فارسی را ورق میزنم٬ پطروس٬ ریزعلی خواجوی و رستم٬ شاید اسم خود کتاب نیز به حذف ریزعلی کمک بیشتری میکند تا بر طبق خیال و افسانه رستم پرست شویم! رستم هایی که بر طبق نظر پوپر قدرت نقدشان را هم نداریم٬ زیرا افراسیاب کشی در سیستم فکری ما نهادینه شده است!
بگذارید اندکی کتاب ترکی خویش را ورق بزنم٬ تقویمی ای که سالش پایان ندارد٬ دستگیری جوانانی که به جرم رستم نبودن٬ صدایشان به جایی نمی رسد٬ مهدی کوخیان٬ عباس(اوختای) ولیزاده و بسیاری دیگر که دست میوه چین رژیم فرصت رسیدن به آنها نمی دهد.جوانانی که شما آنها را خائن و تجزیه طلب می انگارید۲ جوانانی که با قانون سقراطی شما تابع اله غیری هستند و محکوم به اضمحلال. نه خواهش میکنم و نه امر میدهم٬ زیرا برترین واژه ها را انسان میدانم٬ و لیک اگر شما نیز به انسان بودن خود مطمئنید٬ حداقل با عصاره گلی٬ بها را به زمستان آذربایجان تقدیم کنید. آذربایجانی که همیشه سعی کرده اید٬ همانند کلیدهای پلاستیکی دوران کودکیمان ٬خارشگر دندانهای نو رسیده مان باشد.
هنگامی که هاییتی در ۱۹۳۴ درخواست تصویب معاهدهای را که متضمن رعایت حقوق بشر در خصوص اقلیت های قومی بود به جامعه ملل ارایه کرد، این پیشنهاد از سوی فرانسه و انگلستان رد شد. درکمال تعجب، این تنها مورد بود که در جامعه ملل پیش از انحلال آن در آستانه ی جنگ جهانی دوم به آن اشاره شد و ظاهرا هیچ یک از اندیشمندان یا دولتمردان عمده آن دوران به صورت جدی به این فکر نپرداختند
فکر میکنم اکنون هاییتی باز هم درخواست تصویب معاهده ای را از شما دارد٬ دیگر سال ٬ سال ۱۹۳۴ نیست٬ بلکه سال ٬ سالیست که زمستانش برای هاییتی زمانه بسیار سخت میگذرد!