. راستی جناب انتظام چرا شما بعنوان یکی از مطلعین انقلاب اسلامی بعد از این همه سال هنوز حاضر به قبول خطا نیستید و نمیخواهید بسهم خودتان قبول مسئولیت کنید؟ خود را پیرو مصدق میدانید و در سال ۵۶-۵۷ شما پیرو مصدق تبدیل به دیلماج ملایان متحجری میشوید که رهبر انان یعنی خمینی از دشمنان قسم خورده مصدق و از عمله و اکره باند کاشانی در جریان کودتا بر علیه مصدق بوده است منبع من سخنان ابوالحسن بنی صدر. نمونه دیگر انجا که اعمال و افکار بازرگان را به رخ مردم میکشید!! از سالهای دانشجویی در دانشکده فنی الگوی صداقت و تعهد به خدمتش، مرحوم مهندس بازرگان، بوده مگر می توانست غیر از این باشد؟» لطفا اگر مکان دارد جهت اگاهی ما مردم نااگاه بفرمایید این بقول عوام«خدایش از سر تقصیرات بازرگان بگذرد» چه گلی بر سر مردم ایران زده است که شما را قدرت فراموش کردن ایشان نمی باشد!؟شاید چون ایشان تنها کسی بود که در زمان محاکمه شما از شما دفاع کرد٬برای بهتر شناختن این الگوی صداقت و تعهد بد نیست نگاهی به سابقه «مهدی بازرگان»بیندازیم.«مهدی بازرگان (۱۲۸۶ در تهران – ۳۰ دی ۱۳۷۳ در ژنو)»خوب میبینیم او در جریان ملی شدن نفت ۴۵ساله بوده و همانطور که باید خودتان بیاد داشته باشید «مصدق»از همکاری با او طفره رفت انهم فقط بدلیل افراط گری دینی بازرگان٬ البته شما که بقول خودتان« الگوی وطن خواهیتان مصدق»بوده و در جریان ملی شدن نفت جوانی بیست ساله بوده اید باید بیشتر از اینها یادتان باشد.بازرگان و تعداد دیگری از افراد مذهبی تر در سال۴۰با تشکیل نهضت ازادی عملا حساب خودشان را از جبهه ملیی که معتقد به جدایی دین از حکومت بود جدا کردند٬سند مدعای من عدم تصویب عضویت نهضت ازادی در کنگره ۱۳۴۱ جبهه ملی دوم و شرکت بازرگان«۵۵ساله»بصورت منفرد است.در جریان اصلاحات ارضی بازرگان همدوش با فئودالها و مذهبیها و به یرهبری از خمینی که«طی نامهای به شاه دادن حق رأی به زنان را خلاف قرآن میداند.سال ۵۷بار دیگر بازرگان یکی از معرکه گردانان تئاتر ملایان است زیرا او درد دین دارد و علاج مرض خودرا هم فقط استقرار حکومت اسلامی میداند.بعد حادثه برنامه ریزی شده گروگان گیری پیش میاید و استعفای دولت او٬مبادا خیال کنید در ارادت بازرگان به حکومت اسلامی ذره ای خلل ایجاد شده است بازرگان بعد از استعفا از نخست وزیری در دوره اول مجلس اسلامی به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد.او تا پایان عمر خود در تمام دورههای انتخابات ریاست جمهوری و مجلس ثبت نام کرد اما پس از دوره اول مجلس همواره از سوی حاکمیت رد صلاحیت میشد.حال بد نیست امیر انتظام بفرمایند که مهدی بازرگان دارای چه خصائل دیگریست که مردم نباید فراموش کنند؟ فراموش نکنید مردم برای شما و استقامتتان در راه اثبات بیگناهی تان احترام قائلند٬اما انطرف زندگی به باد رفته یک ملت را چه کسی پاسخگو باید باشد؟ایا زمان ان نرسیده است که امیر انتظام با پیشقدم شدن در راه اعتراف به خطا و پوزش از مردم برای همیاری و همکاری با حاکمان معدوم و معزول و معلوم اسلامی هم نامی به یادگار گذارد و هم درس اموز دیگر دوستانش شود؟بالاخره چه کسی باد جوابگوی این فاجعه باشد؟ تنها یاداوری اینکه بر شما ظلم شده و امکان ندادند که تجربیاتتان را در راه ابادانی ملت بکار بندید که چاره درد نیست.فراموش نکنید شما جزء معدود کسانی هستید که شانس دوباره ای برای تأثیر گذاری بر اینده این مرز و بوم یافته اید٬حال زمان انتخاب رسیده است و بقول «اخوان ثالث در شعر «من اینجا بس دلم تنگ است» بسان رهنوردانی که در افسانه ها گویند – گرفته کوله بار زاد ره بر دوش فشرده چوبدست خیزران در مشت – گهی پرگوی و گه خاموش در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند – ما هم راه خود را می کنیم آغاز سه ره پیداست نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر – حدیثی که ش نمی خوانی بر آن دیگر نخستین : راه نوش و راحت و شادی – به ننگ آغشته ، اما رو به شهر وباغ و آبادی دو دیگر : راه نیمش ننگ ، نیمش نام – اگر سر برکنی غوغا ، وگر دم در کشی آرام سه دیگر : راه بی برگشت بیا ره توشه بر داریم – قدم در راه بی برگشت بگذاریم – ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ ست ؟ همانطور که خودتان بهتر میدانید منظور اخوان از گفتن« راه بی برگشت» این نیست که همانند این برادران مسلمان انتحاری عمل کرد چون در ادامه میگوید«تو دانی کین سفرهرگز به سوی آسمانها نیست» بلکه منظور استفاده از موقعیتهای بوجود امده است. مثلا در مورد شخص شما در حال حاضر شما به هزار و یک دلیل از جمله مقاومت تحسین برانگیزتان و اگاه شدن مردم از حاشیه امن برخوردارید و دیگر حاکمان را یارای ان نیست که ان کنند که با شما کردند نمونه زنده «عباس عبدی»که از جانب شما بعنوان یکی از مسؤلین پرونده سازی بر علیه شما معرفی شده بدلیل تغیر توازن قوا از در انکار در امده و خود را بیگناه میداند و حتا «حزب توده و اکثریت»هم مجبور به پوزش خواهی شده اند حال من بعنوان یکی از میلیونها مردمی که نااگاهی امیر انتظام و دیگر باورمندان مذهبی اینده و جوانیش را نابود کرد از شما بطور مشخص میخواهم که این خوشنامی را در زمان حیات خود به میانه میدان بیندازید وگرنه دلخوش بودن به پاکدامن مردن به درد مردم نمیخورد خودتان را نمیدانم؟امیدوارم شما از کسانی نباشید که بدلیل ترس از بازگشت حکومت پادشاهی و بهانه تجزیه و جنگ داخلی تمکین کنید به ادامه حیات حکومت اسلامی؟ نباید فراموش کرد باعث و بانی بوجود امدن این حس تنفر در بین مردم کشور بجز این اخوندهاو مشتی پیرو نادان انها و عده ای مأمور معذور چه کس دیگری میباشد؟ بدون قصد بی احترامی به باور دینی شما لازم به یاداوری است که جدا از استقامت شما در مقابل ملایان پشته هایی که از کشته ها ساخته شد باعث شد صدای شما بگوش جهانیان برسد پس بجاست بجای شکر گذاری تنها از خدای «جبار و قادر وقهارتان- مکرو مکراالله»یادی هم از ان بیگناهان جانباخته بر طبق قوانین و اصول اسلامی بکنید.مردم به خیلی از حقایق پشت پرده ۵۷ یعنی نحوه قدرت گیری خمینی – چگونگی تحریک و بخیابان کشانیدن مردم و از ان طرف فریب ناراضیان نااگاه به بازیهای بین المللی همچنین واداشتن تحصیل کردگان «نااگاهمان به دانش سیاسی و باورمند به اخوند وهیئت های مذهبی»و جلو اخوند افتادن و سر دادن شعار«استقلال ازادی جمهوری اسلامی»استقرارانقلاب اسلامی و تحکیم ان توسط دولت موقت و حتا با وجود بیرون انداخته شدن از قدرت در مجلس اسلامی حاضرشدند و وقتی از مجلس هم بیرون انداخته شدند از تملق و استمالت کوتاهی نکردند و نمیکنند بقول سنائی «هست از استمالت دوران – چون شترمرغ عاجز و حیران» . اخرین نمونه اعمال این اخوندهای بی دستار نامه چهار نفر از اینها با نام من دراوردی!!! «ملی مذهبی» است که بوضوح میگویند ترس دارند از سرگونی حکومت اسلامی !!چون برای اینان اسلام مهمتر از ایران است و فجایعی که بر مردم رفته برای این جماعت در درجه دوم اهمیت قرار دارد. دوست گرامی ندیده امیر انتظام شما متاسفانه بعد از ۳۴سال قتل و جنایت و ناانسانی که در حق بمردم ایران روا شده انهم بپیروی از «کتاب قران»یا احادیث و نهج البلاغه و کلینی و انواع توضیح المسائل اخوندهای نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد٬ فقط به مشکلات خودتان اشاره دارید با تکرار مدام ماشاالله انشاالله مبادا بازهم باورمند به بهروزی مردم در زیر سایه مذهبی با بالاپوش ملی باشید که حکایت حال خواهد بود بمراتب بدتر از بدتر انگاه باید گفت جلاد ما شد جهلِ ما هرچند خود را – همواره عاری از گـُنـه دانیم و تقصیر یک روز نسبت می دهیم آن را به دشمن – یک دم حوالت می کنیم این را به تقدیر تزویر دارد ریشه در اعماق وجدان – وجدان گرفته ست آشیان در دام تزویر با هر بلایی خو کنیم اما ندانیم – بس ناروا ننگی ست ، خو کردن به تحقیر گردن به یوغ اهلِ دین بستیم و دیریست – خود غرقه در کیفیم با فریادِ تکبیر معتاد خواری گشته ایم از شدت جهل – معتادِ خواری را کجا عقل است و تدبیر؟ آزادگی در آدمیت خانه دارد – این هر دو در نادانیِ ما شد زمین گیر ! آزادی آنان راست کز تحقیر دورند – بر ما دریغا دوری از تحقیر شد دیر ! «جناب م . سحر»
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو