امین موحدی
هر نویسندهای مخاطب خود و هر نوشتهای طرفداران و یا مخالفان خود را دارند. هیچ نویسندهای خصوصاً در عرصه سیاست نمیتوان یافت که وی و همه نوشتههایش مورد دلخواه همه باشد و یا بر عکس، همه از وی و همه نوشتههای وی بیزار باشند.
یک نویسنده و یک نوشته، عدهای را خوشحال میکند و عدهای آنقدر از آنها(نوشته و نویسنده) بیزارند که شاید ازدیدن و شنیدن آنها حالشان خراب شود.
عدهای آنقدر برایت هورا کشیده و کف میزنند که فکر میکنی بزرگترین نویسنده عالم شدهای و عدهای آنقدر ناسزا ولعنت نثارت میکنند که میخواهی هماندم نویسندگی را رها کنی تا آنچه که نوشتهای آخرین نوشتهات باشد!
و اینچنین است که اگر نویسنده «مستقل» نباشد، میان جهنم و بهشت و دنیایی شبیه برزخ، گرفتار میآید و راه گریزی نمییابد.
نویسندهای که برای تشویق و هورا بنویسد، اگر یک روز برایش هورایی کشیده نشود نمیتواند بنویسد و آنکه برای ناراحت کردن دیگران بنویسد اگر یک روز کسی از دستش ناراحت نشد، آن روز آخرین روز کاری وی خواهد بود، اما نویسندهای که برای هیچکدام از آنها ننوشته و استقلال خویش را با تایید و تکذیب دیگران از دست ندهد، همیشه خواهد نوشت حتی اگر بر فرض محال تمام دنیا دوستش داشته باشند یا از وی متنفر باشند.
نویسندهای که برای هیچ کس نمینویسد در واقع برای همه مینویسد، عدهای میپسندند و عدهای نمیپسندند، چه آنها که نمیپسندنش مطالبش را میخوانند و چه آنها که میپسندند.
با این همه، این نویسنده است که در بدو آغاز نوشته خویش مخاطب اصلی خود را انتخاب و با وی سخن میگوید گر چه همه، سخنش را میشنوند، هم در و هم دیوار. گاه با دیوار سخن میگوید تا در بشنود و گاه با در که دیوار بشنود و گاه با هردو و گاه با هیچکدام، بلکه تنها با خویش سخن میگوید گر چه باز، همه میشنوند او با خود چه میگوید.
و من در این مقال با خود سخن میگویم با کسی نیستم، از خود میپرسم تو برای چه کسی مینویسی و برای چه کسی نمینویسی؟
این سؤالی است که میخواهم خود به آن پاسخ دهم.
تو گویی آنها که برایشان مینویسم و آنها که برای آنها نمینویسم هر دو اینک کنار من نشستهاند و منتظر و کنجکاو پاسخ من به «خود من»اند.
من برای شما نمینویسم که در وسط زمستان سرد، از فرط گرما عرق کردهاید و پنجرهها را گشوده؟
من برای شما مینویسم؛ شما زلزله زدگان آذربایجان که اکنون در میان چادری سرد، که نه دری برای بستن دارد و نه دری برای گشودن، میان ماندن و رفتن از آن فضای تنگ و سرد و تاریک نمیدانید کدام را انتخاب کنید؟ داخل چادر، سرد و تنگ و تاریک است و بیرون چادر «سردتر» و تو در هردو، احساس خفقان داری.
برای شما نمینویسم که برای وزیر و وکیل شدن هر کسی که مقابل خود میبینید را از دم تیغ کین میگذرانید حتی اگر آنها دشمنت نباشند و دوست تو به حساب آیند. برای شما نمینویسم که بدون توجه به جنس دشمن و دوست همه را به رگبار بستهاید، درست شبیه سربازی کهدر هنگامه نبردی سهمگین و قبل از آنکه نبرد پایان یافته باشد، پشت به دشمن کرده درجستجوی غنأئم جنگی همرزمان خویش را به گلوله میبندد تا سهمی بیشتر نصیبش شود.
من برای شما مینویسم که سینه خود را سنگر همرزم خویش میکنید تا از گزند تیرهای دشمن در امان بماند.
برای شما نمینویسم که میخواهید همواره فقط خوبیهایتان را بنویسم، بلکه برای آنهایی مینویسم که میخواهند هم خوبیها و هم بدیهای شما را بدانند.
برای شما نمینویسم که میخواهید برایتان بنویسم، برای شما مینویسم که کسی برایتان نمینویسد.