هاشمی رفسنجانی از مرجع تراشی تا علامه تراشی
مازیار شکوری گیل چالان
جنگ جناح های داخل حکومت فقیه همچنان بر سر لاشه های قدرت ادامه دارد. هاشمی رفسنجانی به همراه بیت رهبر فقید جمهوری اسلامی و اصلاح طلبان حکومتی از پی ناکامی های گذشته در سهم خواهی قدرت از مدت ها قبل به فکر راه حلی دیگر برای تصاحب لاشه های قدرت افتاده اند. اینبار هاشمی رفسنجانی و جماران اندیشان در صدد بر آمده اند تا بر خلاف گذشته، نه از لایه های میانی ساخت قدرت، بلکه به برای تسخیر فوقانی ترین لایه قدرت یعنی نهاد رهبری خیز بردارند که برداشته اند. هاشمی رفسنجانی که حد اقل یکی از معماران تأثیر گذار و سازنده و پردازنده فضاحت کنونی میباشد پیش از این به کرات بحث شورای رهبری را طرح و تبلیغ نموده بود. اما او اینبار خیزی دیگر جهت تسخیر فوقانی ترین نهاد انتصابی قدرت برداشته است. هاشمی رفسنجانی چندی قبل در مراسم سالگرد همسر دیکتاتور فقید ایران گفته است:
«رهبری با صراحت موقع رای دادن در انتخابات گفتند رای مردم حق الناس است یعنی هر آدمی حقی بر گردن کسی داشته باشد، این حق ساقط نمی شود و خداوند آن را نمی بخشد چون خدا عادل است البته این حرف مقام معظم رهبری سیاسی نیست و موضوعی اجتهادی است پس چطور میشود به خود حق بدهیم آن چیزی که مردم نمی خواهند بر مردم مسلط کنیم و آن چیزی که میخواهند، نگذاریم . . . علامه حجت الاسلام و المسلمین حاج حسن آقا خمینی مجتهد نمونهای است که با هوش بالا به خوبی مسایل را تحلیل میکند و درس خارج ایشان در قم مورد توجه است و از جمله کارهای ایشان و برادرانشان سید یاسر و سید علی که تفاوت بین آنها نمیبینم این است که آثار امام و اسناد مربوط به ایشان را حفظ کنند»
سخنان هاشمی رفسنجانی از زوایایی چند قابل تأمل و کند و کاو میباشد.
اول: هاشمی رفسنجانی از قول رهبر دیکتاتور جمهوری اسلامی حفظ و حراست آرای ملت را حق الناس خوانده اند. این بیان به جهت نظری بسیار صواب است اما هاشمی رفسنجانی به نیکی در یافته و میابند که این سخن رهبر جمهوری اسلامی فقط ادعایی از سوی حاکمان وقت بوده و میباشد و در عمل جمهوری اسلامی فی نفسه به راه خلاف آن گام نهاده و می نهد. چرا که نگاهی به عملکرد رهبر جمهوری اسلامی و همسنگرانش طی سالیان پس از انقلاب گویای این دوگانگی و نا همخوانی صدا و سیما در مدعیات دست اندر کاران بوده و میباشد.
دوم: بر هاشمی رفسنجانی بیش از دیگران معلوم است که دیکتاتوری فقیه نمی تواند و تا کنون نتوانسته حافظ خواست و رأی شهروندان باشد. چرا که شالوده اصلی و بنیانی قدرت در ساخت قدرت را ولایت مطلقه فقیه شکل می دهد نه ولایت جمهور مردم. در چنین قاعده ای خواست و اراده مردم هم چنان در پای معبد ولایت فقیه قربانی می شود، کما اینکه تا کنون هم حقوق ملت در پای شیطان ولایت فقیه قربانی شده است.
سوم: واکاوی تاریخی عملکرد هاشمی رفسنجانی میتواند به اشکال تمام عیار گویای این مهم باشد حفظ و حراست از آرای مردم و حق الناس چیست. مرحوم آیه الله احمد آذری قومی در نامه مورخه . . . خطاب به هاشمی رفسنجانی مکتوب می دارد:
«جنابعالی چه نظارتی بر وزارت اطلاعات داشته اید؟ وزارتی که تمام آزادی های فردی و اجتماعی حتی قضائی را سلب نموده، حتی مسائل حوزه و مراجع عظام را تحت مراقبت دارد. حتی حقیر را که یکی از طلاب قم هستم، از معرفی اعلم یعنی حضرت آیت الله العظمی بهجت منع کرده و رساله مرا ممنوع الطبع نموده اند، و در آن فعالیت های خاموش سربازان گمنام امام زمان چه جسارت هایی به مراجع غیر رسمی ننموده اند و وحشت و نا امنی را در میان مردم متدین و انقلابی و حوزویان ایجاد کرده اند»
مرحوم آیه الله آذری قومی بی پرده هاشمی رفسنجانی را مخاطب قرار داده و فجایع وزارت اطلاعات در سلب آزادی های فردی را به او گوش زد کرده و متعاقبا او را به پاسخگویی در مورد نقشش در نظارت به وزارت اطلاعات فراخوانده است. آیا آزادی های فردی و اجتماعی که وزارت اطلاعات دولت هاشمی رفسنجانی تمام آنها را ناقض شده بود از حقوق ملت و حق الناس نبوده است؟؟؟ آیا انتقاد و اعتراض به سیاست های دولت هاشمی رفسنجانی حق امضا کنندگان نامه موسوم به نود امضا نبود که بجز مرحوم مهندس بازرگان و چند تن دیگر مابقی امضا کنندگان راهی زندان شدند؟ آیا اینکه علم به اینکه قتل های زنجیره ای چرا و چگونه در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی به وقوع پیوست حق ملت نیست؟؟؟ حق الناس نیست؟؟؟ اگر هاشمی رفسنجانی بر آن است که حق الناس را محترم شمرد نیک آن نیست که نیمه های پنهان اعمال و رفتار خود را برای شهروندان روشن نماید تا هموطنان بتوانند با علم افزون تر به تحلیل شرایط و تصمیم گیری گردن نهند؟؟؟
چهارم: هاشمی رفسنجانی در خیز جدیدش برای تصاحب رأس هرم قدرت سید حسن خمینی را علامه خوانده است. گویی هاشمی طبق روال مصمم است تا خلف وعده ننموده و باری دیگر مجتهد تراشی، مرجعیت سازی و خاطره نگاری پیشه کند. اما در ابتدا باید از هاشمی رفسنجانی و کسانی که به علامه خواندن حسن خمینی از سوی او معترض نشده اند جویا شد که چگونه شخص موضوع کلام هاشمی بدون مرقوم داشتن حتی یک خط مباحث فقهی، اصولی، کلامی و فلسفی به حد و حدود علامه ها دخول نموده اند؟؟؟ در ثانی، آیا علم و دانش هاشمی رفسنجانی که سال های سال است درس و بحث را بدور انداخته بدان حد و اندازه میباشد که بتواند علامه را از غیر علامه تمیز دهد؟؟؟
پنجم: غوص در تاریخ سی و چند ساله انقلاب میتواند پیشینه هاشمی رفسنجانی را در القاب سازی ها و ملقب نمائی ها به خوبی مکشوف نماید. اینکه هاشمی رفسنجانی چگونه با حیله و تردستی سید علی خامنه ای را مجتهد مطلق و مرجع تقلید نمود گو اینکه دیکتاتور فقیه به شهادت اسناد فاقد هر دو مرتبه علمی بوده و میباشد.
*مرحوم آیت الله آذری قومی در نامه خود خطاب به مردم در مورخه بیست و چهارم آبان ماه سال هفتاد و شش در رد دیدگاه های جامعه مدرسین می نویسد:
«آقای هاشمی که به عنوان نایب رئیس خبرگان عمل می کرد، اجتهاد ایشان -علی خامنه ای- را در حین اخذا رای به خورد خبرگان داد که با اعتراض حقیر روبرو شدند، ولی به اعتراض من وقعی نگذاشتند که باید در صورت مجلس جلسه ویژه منعکس باشد ولی در این رابطه از خدا و ملت ایران پوزش می طلبم، امید است که هر دو به پاداش اعتراف به قصور یا تقصیر از من در بگذرند»
*مرحوم آذری در نامه آذر ماه همان سال خطاب به هاشمی مرقوم می دارد:
«آقای هاشمی که به عنوان نایب رئیس خبرگان عمل می کرد، اجتهاد ایشان را در حین اخذا رای به خورد خبرگان داد که با اعتراض حقیر روبرو شدند، ولی به اعتراض من وقعی نگذاشتند که باید در صورت مجلس جلسه ویژه منعکس باشد ولی در این رابطه از خدا و ملت ایران پوزش می طلبم، امید است که هر دو به پاداش اعتراف به قصور یا تقصیر از من در بگذرند»
*هاشمی رفسنجانی در کتاب کارنامه و خاطرات خود خاطرات خود از هجدهم خرداد ماه سال شصت و هشت را اینچنین نقل میکند:
« آقای ابراهیم امینی آمد. گفت آقای منتظری با رهبری آقای خامنه ای مخالف است و تایید نمی کنند. گفتم تلاش کنند که تایید کنند و متقابلا ما روی مرجعیت ایشان کار کنیم! آقای محمد عبائی خراسانی و آقای مرتضی بنی فضل آمدند. همین را گفتند، علاوه بر اینکه اگر نشد می توانیم آقای محمد علی اراکی را مرجع معرفی کنیم که بقاء بر تقلید میت را حتی در مسائل عمل نشده جایزه می دانند. آقای محمد رضا مهدوی کنی آمد و گفت رهبری تلگرافی به آقای گلپایگانی بزنند، مبنی بر تشکر از حضور در نماز برای امام و عرض تسلیت و آقای گلپایگانی در جواب، رهبری رو تایید کنند. گفتم اول متن جواب آیت الله گلپایگانی مشخص شود، سپس تلگراف آقای خامنه ای ارسال شود…»
در این بیان هاشمی دقیقا میگوید که با چه تر دستی کثیفی سعی در مرجع سازی علی خامنه ای داشته.
ششم: اکنون نباید به این مهم توجه داشت که هدف هاشمی رفسنجانی از علامه تراشی جدید حول و حوالی سید حسن خمینی چیست؟ آیا هاشمی در این مسیر تنها است یا برخی دیگر هم او را در ملبس نمودن سید حسن خمینی به لقب علامه همراهی میکنند؟ به نظر میرسد اصلاح طلبان حکومتی و بیت خمینی جمیعا بر این باور میباشند و هستند تا راهی را به رأس هرم قدرت بگشایند تا پس از علی خامنه ای سید حسن خمینی را بر تخت ولایت فقیه بنشانند و ولایتش بر ما و شما را پاس دارند. در این مسیر لایه های گوناگون اصلاح طلبان هم با هاشمی و خمینیون همراهی مینمایند. با مفروض داشتن اینکه اکنون علامه خوانده جدید و بیت خمینی در اردوگاه جنبش سبز بر سینه میکوبند بدنه اجتماعی اصلاح طلبان بر این باورند که با تصاحب نهاد رهبری توسط حسن خمینی و وانهادن امور در ید او فضای سیاسی و اجتماعی جامعه گشوده شده و حاکمیت طی دگردیسی عمیقی از دیکتاتوری به دموکراسی طی طریق خواهد نمود. اما این آرزوی بدنه اجتماعی اصلاح طلبان تا چه حد میتواند با واقعیت انطباق یابد؟ برای حصول به این پرسش میباید به گذشته تاریخی خمینی و خمینیون رجعت نمود.
هفتم: جهت بررسی گذشته بیت خمینی به برخی مواضع سید احمد خمینی، زهرا مصطفوی و سید محمد خاتمی نظر میکنیم.
مواضع سید احمد خمینی در مورد مرحوم آیت الله العظمی شریعتمداری و مرحوم صادق قطب زاده:
*«وقتی که آقای قطب زاده را بازداشت کردند ما شنیدیم که ایشان سوء قصدی راجع به مرحوم امام داشته و در چاهی نزدیک محل سکونت ایشان موادی کار گذاشته اند که کشف شده و آقای شریعتمداری هم از این موضوع اطلاع داشته اند. روزی آقای حاج احمد آقا خمینی در قم به منزل ما آمد و در حالی که آقای حاج سید هادی هاشمی نیز حضور داشت به نحو تهدید آمیز گفت: امشب قطب زاده در تلویزیون مطالبی را راجب آقای شریعتمداری می گوید، شما مواظب باشید حرفی نزنید و چیزی نگویید! بعد شب مصاحبه آقای قطب زاده از تلویزیون پخش شد و در این راستا بود که به سراغ آقای شریعتمداری رفتند، و من از صحت و سقم قضایا بی اطلاع بوده و هستم. بعدا شنیدم آقای حاج احمد آقا خمینی در زندان سراغ آقای قطب زاده رفته و به او گفته است شما مصلحتا این مطالب را بگویید و اقرار کنید و بعد امام شما رو عفو می کنند، ولی بلاخره او را اعدام کردند. و باز بعد ها از طریق موثقی شنیدم که جریان ریختن مواد منفجره در چاه نزدیک محل سکونت مرحوم امام به کلی جعلی است و واقعیت نداشته است و منظور فقط پرونده سازی برای مرحوم آقای شریعتمداری بوده است، والعلم عندالله»
خاطرات آیت الله منتظری / صفحه چهارصد و هشتاد و چهار
*«یک روز آمده بود اینجا. گفت: من الان منزل آقای گلپایگانی بودهام. این مطلب را به آقای گلپایگانی گفتهام، به شما هم می گویم: آقای شریعتمداری همین دو سه روز رفتنی است. مبادا از خود عکس العملی نشان بدهید. در حقیقت آمده بود تهدید کند. من به او گفتم: بالاخره آقای شریعتمداری یک مرجع است که تعداد زیادی از ترک ها به ایشان علاقه دارند. من اگر جایی امام بودم، در صورتی که آقای شریعتمداری فوت می شد، در مسجد اعظم یک فاتحه برای او می گذاشتم. با این کار، مردم خوشحال می شدند و احساس می کردند که مسائل شخصی در کار نیست. به نظر من، فاتحه گرفتن برای ایشان یک کار عقلایی است. گفت: این نظر شما رو به بالا بگویم؟ گفتم: بگو این قضیه تمام شد. آقای ری شهری رفت بعد هم آقای شریعتمداری از دنیا رفت. جنازه او را شبانه آورده بودند، آقای حاج آقا رضا صدر خواسته بود بر او نماز بخواند، نگذاشته بودند. بعد از چند روز من رفتم جماران. دیدم آقای شیخ حسن صانعی و احمد آقا این مطلب را دست گرفته اند که بله، منتظری می گوید امام برای شریعتمداری فاتحه بگذارد! و این کار مسخره می کردند!»
خاطرات آیت الله منتظری / صفحه چهارصد و هشتاد و دو
*موضع خانم زهرا مصطفوی، دختر خمینی پس از سخنرانی سیزدهم رجب مرحوم آیت الله منتظری در محکومیت ایشان:
«هنوز در خاطر داریم امام از دست چه کسی طلب مرگ کرد، و نگرانی های امام را از اعلام قائم مقامی رهبری از یاد نبرده ایم. ساده لوحی نه دندان فاسد است که به دورش افکنی، نه مرض است که درمانش کنی، نه گناه است که عذابش دهی و نه جهالت است که با هشت سال درس خارج پس از رحلت امام تعییری در آن افتد»
روزنامه اطلاعات / یکم آذر ماه هفتاد و شش
*موضع سید محمد خاتمی از وابستگان به بیت خمینی در محکومیت اظهارات مرحوم آیت الله منتظری در سیزدهم رجب:
« ما اگر بخواهیم جامعه را تقسیم کنیم یک قطب آن دولت است، یک قطب دیگر جریان هایی هستند که این نظام را نمی پذیرند و در صورت های حادش در فکر براندازی هستند، در این میان این دو قطب هم مردم هستند که اشتراک شان این است که مبنای نظم جامعه را پذیرفته اند با طیفی از موافقان خیلی نزدیک به حکومت تا مخالفان وفادار به نظام و قانون اساسی. با کسی که نظام را قبول ندارد و در فکر براندازی است باید به زبان امنیتی و تنبیهی برخورد کرد. قانون ما ولایت فقیه را به عنوان یکی از اصول نظام در آورده است. ولایت فقیه به عنوان یک نظریه فقهی در کنار دیگر نظرات نیست، اصل نظام است، در قانون اساسی هم آمده و مخالفت با آن یعنی مخالفت با نظام. همه باید حرمت اصول و معیارها را حفظ کنیم»
روزنامه های سلام و رسالت / بیست و هفتم آبان ماه هفتاد و شش
در شواهد تاریخی استناد شده از بیت خمینی به خوبی و نیکی جفای اهل البیت خمینی به مخالفان و منتقدان کاملا مشهود و اظهر من الشمس است. اما آنچه سئوال است اینکه چرا دختر رهبر فقید انقلاب و سید محمد خاتمی در محکومیت اظهارات و اعتراضات مرحوم آیت الله منتظری اعلام موضع نمودند؟؟؟ آیا غیر این است که بیت خمینی از افشای نقش دیکتاتور فقید و فرزندش سید احمد در ظلم به منتقدان و مخالفانشان و طرح ریزی هرگونه توطئه و دسیسه علیه آنان هراسناک بوده و میباشند؟؟؟
هشتم: بدنه اجتماعی اصلاح طلبان بر این باورند که با تکیه زدن سید حسن خمینی بر تخت ولایت فقها و جامه ولایت امری به تن کردن مشکل ممنوعیت آزادی بیان و قلم و ممنوعیت انتخابات آزاد و ممنوعیت فعالیت احزاب مرتفع و سیل دموکراسی کشور را فرا خواهد گرفت. اکنون سئوال مبنایی یک چیز است و آن اینکه، دموکراسی چیست؟ آزادی قلم و بیان چیست؟ و سئوالاتی بسیار از این دست. مسلم دموکراسی آن است که شهروندان به آزادی گردش اطلاعات و اخبار دسترسی داشته و بتوانند عقاید خود را به تمام و کمال بیان و در معرض انتخاب عموم قرار دهند. از این رهگذر کند و کاو و نقد اعمال و رفتار گذشته خمینی و وابستگان به او بی هیچ مسامحه ای به نقد و بازنگری بی رحمانه کشیده خواهد شد. در این صورت آیا علامه خوانده جدیدی به نام سید حسن خمینی به چنین بازنگری بی رحمانه و بی قید و شرط گذشته دیکتاتور جماران رضایت خواهد داد؟؟؟
نهم: سال نود و یک آیت الله محسن کدیور طی چهار مقاله تحقیقی به روند حذف مرحوم آیت الله العظمی شریعتمداری همت گماشت. عناوین مقالات به ترتیب عبارت بودند از: “اسنادی از مظلومیت آیت الله شریعتمداری” ، “اسنادی از شکسته شدن ناموس انقلاب” ، “ممانعت از اعزام بیمار مبتلا به سرطان” و “اعاده حیثیت از آیت الله شریعتمداری” اما نحوه تقابل بیت خمینی با مقالات پژوهشی محسن کدیور در باب مظلومیت مرحوم آیت الله العظمی شریعتمداری چه بود؟؟؟
سایت جماران در جهت مخدوش نمودن چهار مقاله پژوهشی فوق به انتشار سلسله مقالات و مصاحبه هایی بر علیه نویسنده و مرحوم آیت الله شریعتمداری پرداخت که بیشتر مقالات و مصاحبه ها نه نقد بلکه جرح کدیور و مرحوم آیت الله مظلوم بود. سایت جماران که وابسته به بیت رهبر فقید جمهوری اسلامی ست حتی اخلاق را نیز وقعی ننهاد و چهار پژوهش محسن کدیور را منتشر ننمود تا مراجعه کنندگان بدانند مدعیات کدیور بر چه اسناد و ادله هایی استوار بوده است. اما محسن کدیور راهی دیگر در مواجهه با منتقدان در پیش گرفته و اخلاق را تمام و کمال به انجام رساند. کدیور نه تنها مقالات منتقدان و معترضان را در سایت جرس و سایت شخصی خود منتشر نمود، بلکه تحقیق تاریخی در مورد مرحوم آیت الله العظمی شریعتمداری را تکمیل و به همراه تمامی نقد ها و جرح ها در مجلدی با عنوان “اسنادی از شکسته شدن ناموس انقلاب” منتشر کرد.
حال همگان به قضاوت بنشینیم و بنگریم نحوه مواجهه کدیور حامل دموکراسی بوده یا نحوه مواجهه بیت خمینی با موضوع تاریخی مرحوم آیت الله شریعتمداری؟؟؟
آیا سید حسن خمینی و بیت خمینی زیر بار انتشار کتاب منتشره کدیور در دفاع از مظلومیت مرحوم آیت الله شریعتمداری خواهند رفت؟؟؟
واقعا با ملبس شدن سید حسن خمینی به جامه ولایت امری آزادی بیان در کشور حاکم خواهد شد؟؟؟