دکتر منصور بیات زاده
نظرات متناقض و انحرافی خلیل ملکی درباره دکترمصدق!!
(تحریف تاریخ از سوی دکتر امیر پیشداد و دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان)
در بخش دوم تحریف تاریخ (نظرات متناقض خلیل ملکی درباره دکترمصدق!!)،(١) بخشهائی از «نامه ای» که خلیل ملکی به دکتر امیر پیشداد، درباره سیاست و عملکرد دکترمصدق و کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ــ حدودأ ٢ ماه بعد از فوت دکتر مصدق برپایه «ایدئولوژی مارکسیستی» نوشته بودــ ،(٢) نقل کردم.
همچنین با مقایسه جملاتی ازآن نامه باجملاتی از دو نامه ای که وی در اسفند ١٣۴١ و نوروز ١٣۴۴ به دکتر مصدق نوشته بود، توضیح دادم که محتوی نامه ی مورد بحث (نامه به تاریخ ١٨ اردیبهشت ١٣۴۶) درباره سیاست و عملکرد دکترمصدق در تضاد با محتوی آن ٢ نامه قرار دارد؛ نامه هائی که در آنها همچنین به مطالبی در دفاع از خط سیاسی معروف به «راه مصدق» و حتی «تجدید عهد و پیمان» خلیل ملکی و سوسیالیستهای داخل و خارج از کشور «با آن رهبر بزرگ»، اشاره رفته بود.
اما، قبل از هرگونه اظهارنظرو قضاوت در باره اظهارات و احکام خلیل ملکی در باره سیاست و عملکرد دکترمصدق در نامه مورد بحث(نامه به دکتر امیر پیشداد)، ضروریست قبلا روشن شود که قضاوت درباره سیاست و عملکرد دکتر مصدق بر مبنای کدام «معیار» باید صورت می گرفت و ارزشهای تشکیل دهنده آن معیار، کدام یک از « ارزشها» ی سیاسی ـ اجتماعی می بایستی باشند؟
روشن است که برپایه ایدئولوژی مارکسیستی و یا خواستهای انقلابی می توان سیاست و عملکرد دکترمصدق را به نقد کشید و علیه آن به مبارزه پرداخت و دست به روشنگری زد، شیوه کاری که در بعضی موارد، خلیل ملکی به زعم خود مورد استفاده قرار داده است. اما اشتباه خلیل ملکی در این امر نهفته است که او باز هم به زعم خود، ایدئولوژی مارکسیستی و خواستهای انقلابی را، پایه «معیار» قضاوت درباره سیاست و عملکرد دکتر مصدق بکار گرفته است.در حالیکه اگر قضاوتی منصفانه درباره سیاست و عملکرد دکترمصدق هدف باشد، نمی توان و نباید «معیار سنجش در آنمورد را، «ایدئولوژی» مارکسیستی در نظرگرفت؛ «ایدئولوژی» که دکتر مصدق اصولا به آن باور نداشت.
آنانکه با مبارزات و فعالیتهای سیاسی دکتر مصدق تا حدودی آشنائی دارند، حتمأ می دانند و آگاه هستند که دفاع از «آزادی و استقلال» دوتا از ارزشهای محوری خواستهای سیاسی دکتر مصدق بودند، که در کنار آن دو ارزش، پایبند بودن ایشان به «حاکمیت قانون»، «حاکمیت ملت» که درآن رابطه، خواست«انتخابات آزاد » و دفاع از «حقوق شهروندی» تمام اهالی ایران…، جمعأ، از ارزش هائی بشمار می رفتند که سمت و سوی فعالیت و مبارزات سیاسی ـ اجتماعی دکترمصدق را تعیین می کردند. دکتر مصدق بخاطر اتخاذ چنان سیاست و عملکردی و پایبند بودن به ارزش هائی که اشاره رفت در بین بخش بزرگی از مردم ایران ازاعتبار و نفوذ سیاسی بزرگی برخوردار بود و هست.
روشن است که در نقد سیاست و عملکرد دکتر مصدق همیشه باید با توجه به ارزشها و خصوصیات هویتی ایشان، درنظر گرفتن شرایط و مقطع زمانی،آنهم برپاپه ی معیارهای جهانشمول در آنمورد، اظهار نظر و قضاوت نمود. و اگردر آنباره، کمبود، اشکالات و انتقادی وارد است، آنرا صریحأ بیان داشت.
حال بر گردیم به نامۀ خلیل ملکی(نامه به تاریخ ١٨ اردیبهشت ١٣۴۶به دکتر امیر پیشداد). در این بخش از نوشته سعی می کنم با ارائه ی یکسری توضیحات و کمک گرفتن از اسناد و مدارک تاریخی، به نقد چند بخش از آن نامه بپردازم.
الف ــ خلیل ملکی در آن نامه نوشته است:
«دکتر مصدّق به احزاب عقیده نداشت و حتی خود را مافوق جبهۀ ملی و احزاب اعلام کرده و موقع انتخابات [دوره هفدهم مجلس شورای ملّی] موجب شد که جبهۀ ملی بکلّی تعطیل گردید، و پس از آن، من اصطلاح «نهضت ملّی» را جانشین «جبهۀ ملّی» ـ که دیگر نبود ـ کردم.در مجلس [هفدهم] نیز دیگر فراکسیون جبهۀ ملی نبود، بلکه فراکسیون نهضت ملّی بود. با وجود تذکّرات مستمرّ و دائمی من، به حزب و حزب بزرگ عقیده نداشت. فقط بعد از [حوادث] ٩ اسفند توانستم او را متقاعد کنم ، امّا متأسفانه بمناسبات دیگر، کار از کار گذشته بود.».(مطالب درون کروشه [ ] از ناشرین کتاب نامه های خلیل ملکی می باشند.)
خلیل ملکی آن جملات راطوری تحریر کرده است که آن عده از خوانندگان که نسبت به تاریخچه مبارزات نهضت ملی برهبری دکتر مصدق اطلاعاتی ندارند و واقف نیستند که دکتر مصدق بر کدام یک از ارزشهای فکری و شکل مبارزاتی در آن مقطع تاریخی ارجحیت می داد، چنین تصور کنند که گویا خلیل ملکی بعد از توطئه دربارشاه در ٩ اسفند ١٣٣١،(٣) یعنی حدودأ ۶ ماه قبل از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢، در خیابان کاخ، پلاک ١٠٩ (خانه دکترمصدق) کلاس درس خصوصی درباره چگونگی تشکیل و عملکرد «جبهه، حزب و حزب بزرگ» و مسائل مربوط به «سیاست جهانی» ترتیب داده بود و شاگرد آن کلاس درس، فردی بنام دکتر محمد مصدق بوده است!!!
من بحث درباره این بخش از اظهارات خلیل ملکی که نقل شد را به چندین «قسمت » تقسیم می کنم
و با توضیح درباره هریک از آن قسمتها،سعی می کنم توضیح دهم که چرا و بچه دلیل مطالب مطرح شده از سوی خلیل ملکی درباره سیاست و عملکرد دکترمصدق در آن نامه، ناوارد، غلط و حتی بخشی از آن تحریف تاریخ می باشند.
١ ــ متأسفانه خلیل ملکی درهنگام تحریر آن نامه نخواسته به این واقعیت تاریخی توجه داشته باشد که دکتر مصدق یکی از پایه گذاران اصلی «جبهه ملی» بود. جبهه ای که در رابطه با اعتراض به تقلبات انتخاباتی دوره ١۶ مجلس شورای ملی ، مبارزه بخاطرباطل کردن انتخابات تقلبی و برگذاری مجدد رأی گیری تشکیل شد و پس از آن در سمت و سو دادن مبارزه نهضت ملی علیه سیاست دولت استعمارگر انگلیس که از طریق شرکت نفت، دولتی در دولت ایران بوجود آورده بود و از آن طریق در امور سیاسی ایران دخالت می کرد، نقش بزرگی ایفا کرد.
نفوذ اجتماعی و اعتباری که «جبهه ملی» در آن مقطع تاریخی دربین قاطبه مردم ایران، بخصوص عناصر آزادیخواه و وطن دوست ایرانی پیدا کرد، به دلیل حضور دکتر مصدق در آن جبهه و همسوئی کامل آن جبهه با خواستها و اهداف مورد نظر دکتر مصدق بود. «جبهه ملی ایران» در بین مردم آزادیخواه و وطن دوست ایرانی، بعنوان «خانه سیاسی» دکتر مصدق لقب گرفته بود.
٢ ــ همانطور که در بخش اول این نوشته (تحریف تاریخ ـ بخش دوم) متذکرشدم، متن نامه خلیل ملکی به دکترامیر پیشداد، بیانگر این واقعیت تلخ است که خلیل ملکی تحت تأثیر عقدۀ خود بزرگ بینی، آن نامه را تحریر کرده بود. نامه ای بی محتوی ، که بر مبنای ادعاهای پوچ و بی اساس و بازی با الفاظ و واژه ها، که کینه و اغراض شخصی از آن هویدا است.
وی در آن نامه به ارزش ها و سمت و سوی مبارزات دکتر مصدق توجه نکرده بود، همان ارزشها و صفات مثبتی که خود او در نامه های اسفند ١٣۴١ و نوروز ١٣۴۴ به دکتر مصدق، به رئوس بخشی از آنها اشاره کرده بود. در واقع آن نامه،بغض و کینه خلیل ملکی نسبت به دکتر مصدق را کاملا عیان می کند.
٣ ــ اما، برعکس ادعای خلیل ملکی، اسناد و مدارک تاریخ معاصر بیانگر این واقعیت هستند که دکتر مصدق بخوبی به تفاوت بین «ماهیت حزب» و «ماهیت جبهه» و وضع سیاسی و سطح اطلاعات سیاسی ـ اجتماعی ایرانیان در آن مقطع تاریخی مورد بحث آشنائی کامل داشته است. با توجه به آشنائی ایشان به ماهیت طبقاتی احزاب و طرفداری و تکیه احزاب بر «ایدئولوژی» های مورد نظرشان باید باشد،که به این نتیجۀ می رسد که در آن مقطع تاریخی ــ سالهای ١٣٢٨ به بعد ــ ، موفقیت و پیشبرد فعالیت ها و مبارزات سیاسی در گروی همکاری عناصر، گروهها و احزاب وابسته به طبقات و ایدئولوژی ها، مسلک ها و مرام های متفاوت می باشد. ساختار تشکیلاتی چنان همکاری ، نمی تواند تشکیلاتی جز تشکیلات «جبهه» ای باشد.آنهم بدین خاطر که اگر «جبهه» بناباشد دربرگیرنده فعالین سیاسی،احزاب و سازمانهای مختلف وابسته به طیف های چپ و راست، طبقات و اقشارمختلف اجتماعی باشد، نمی تواند طرفدار «ایدئولوژی» مشخصی باشد.
دکتر مصدق تنها شرط عضویت گروه ها، سازمانها و احزاب در «جبهه» مورد نظرش، یعنی «جبهه ملی» را، پایبند بودن نیروهای عضو به ارزشهای «آزادی» و «استقلال» می دانست.
آنهم بدین خاطر که در آن مقطع تاریخی، سمت و سوی مبارزه علیه «استبداد و استعمار» بود که شعار محوری چنان مبارزه ای، نمی توانست چیزی جز شعار «آزادی و استقلال» باشد.!
بعد از ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران برهبری دکتر مصدق ــ که هدفش قطع نفوذ دولت استعمارگر انگلیس بود ــ ، حفظ آن دست آورد و در واقع اجرای قانون «خلع ید»، به یکی از خواست های محوری دولت دکتر مصدق تبدیل شد. یعنی ، شعار و خواست محوری مبارزه در آنزمان نیز، همچون دوران مبارزات نهضت ملی، قبل از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت، برمحور آزادی و استقلال دور می زد، چونکه دولت استعمارگر انگلیس با کمک نیروهای آنگلوفیل و متحدینشان حاضر نبودند حق «حاکمیت ملی» ملت ایران را به رسمیت بپذیرند و برپایه آن با ایران روابط داشته باشند.
۴ ــ برای دقیق کردن بحث، ضروریست یاد آور شود، پس از پیروزی نهضت ملی در امر ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران، نمایندگان مجلس شورای ملی دوره شانزدهم، در تاریخ ٧ اردیبهشت ١٣٣٠ رأی تمایل به نخست وزیری دکترمصدق دادند. اما دکترمصدق قبول مسئولیت نخست وزیری را موکول به تصویب قانون «خلع ید» از شرکت نفت از سوی مجلس می نماید.مجلس شورای ملی قانون خلع ید از شرکت غاصب نفت انگلیس را در نهم اردیبهشت ماه تصویب می نماید. دکترمصدق بعد از تصویب آن قانون کابینۀ خود را در ١٢ اردیبهشت ١٣٣٠ تشکیل می دهد.
پس از انتخاب دکترمصدق به سمت نخست وزیری، برخی ازاعضا و سازمانها و احزاب وابسته به جبهه ملی، تمایل به این امر داشتند تا دکتر مصدق کابینه خود را فقط از اعضای جبهه ملی و احزاب وابسته به آن جبهه انتخاب کند. عبدالقدیرآزاد رئیس «حزب استقلال»، بخاطر اینکه نتوانست دونفر از اعضای حزبش را عضو کابینه دکتر مصدق کند، در همان روزهای اول نخست وزیری دکتر مصدق به یکی از مخالفین سرسخت دولت دکتر مصدق و جبهه ملی تبدیل شد.
دکتر مسعود حجازی، یکی از کوشندگان نهضت ملی و رهبران بعدی جبهه ملی، در صفحه ۴۴٣ جلد اول کتاب خاطرات خود(رویدادها و داوری ١٣٣٩ ــ ١٣٢٩) در رابطه با این موضوع که چرا دکتر مصدق حاضر نشد تمام اعضاء کابینه اش را فقط از اعضای جبهه ملی و سازمانهای وابسته به آن حزب تشکیل دهد،می نویسد:
« دکترمصدق صریحأ اعلام کرد که دولت او دولت جبهه ملی نیست و او بهمان مصلحتی که نخست وزیری را پذیرفته است هیئت دولت را نیز با توجه به شرایط زمان و برای پیشبرد موضوع نفت تشکیل می دهد. دکتر مصدق در تشکیل هیئت دولت و انتصاب وزرا به طور مستقیم عمل نمود و بیش از آنکه تمایلات و خواستهای دوستان و همفکران خود را در نظر بگیرد اوضاع و احوال زمان و مقتضیات کار را مدّ نظر قرار داد.».(۴)(تاکید از منصور بیات زاده)
محمدعلی سفری، یکی از همکاران دکتر حسین فاطمی در روزنامه باختر امروز در صفحه ۴۵٨ جلد اول کتاب «قلم و سیاست» در باره چگونگی ترکیب کابینه دکتر مصدق می نویسد:
«…متأسفانه در جلسۀ جبهه ملی این توافق صورت نگرفت و عبدالقدیر آزاد خواستار شد که از حزب متعلق به او به نام «استقلال» دونفر، از دوستان آیت الله کاشانی دونفر، از حزب ایران دونفر، و از جبهه ملی دونفر وارد کابینه شوند.[ در آنزمان هنوز حزب زحمتکشان ملت ایران تشکیل نشده بود ـ توضیح از منصور بیات زاده] و وقتی با مخالفت روبروشد جارو جنجال به راه انداخت و در نتیجه از جبهه ملی اخراج شد و از همان آغار کار در گروه مخالف قرار گرفت. البته همانطور که اشاره رفت، ترکیب کابینه دکترمصدق چندان مقبول عامه نبود تا بدان جا که دکتر حسین فاطمی در توجیه این تصمیم دکتر مصدق ناگزیرشد، در باختر امروزضمن سرمقاله ای اعلام دارد که اگر موضوع نفت درجلو نبود کابینه دکترمصدق طور دیگری تشکیل می شد.
دکترمصدق به منظور جلوگیری از نوع مسائلی از این قبیل اعلام کرد که از عضویت جبهه ملی استعفا می دهد تا به عنوان نخست وزیر فقط به جبهه ملی تعلق نداشته باشد.»(۵) (تاکید از منصور بیات زاده)
در همان رابطه دکتر مسعود حجازی در صفحه ۴۴۵ کتاب خاطراتش نوشته است:
«صرف نظر از آنکه انتخاب وزراء و یا تعیین اشخاص به مشاغل مهم دولتی و نظامی از طرف دکتر مصدق دارای ایراداتی بوده یا نه رویۀ دکترمصدق در این امر موجب شد که ازاطرافیان قدرتمند دکتر مصدق نتوانند در انتصاب مقامات مهم اعمال نفوذ کنند و دولت و حکومت محل برخورد و تاخت و تاز طرفداران و شخصیتهای همکار دکترمصدق شود…»
با توجه به مسائلی که اشاره رفت، دکتر مصدق در دوران نخست وزیری اش از جمله بعد از انتخابات مجلس دوره ١٧، نقشی در چگونگی فعالیت و تصمیمات جبهه ملی نداشته است!
۵ ــ خلیل ملکی در رابطه با ادعای خود مبنی بر: دکتر مصدق « به حزب و حزب بزرگ عقیده نداشت »، کوچکترین توضیحی نداده، که او برپایه ی کدام یک ازنوشته ها و یا اظهارات دکتر مصدق، به چنین برداشتی رسیده است.
آیا زمانیکه دکترمظفر بقائی وعلی زهری باتفاق خلیل ملکی، دوهفته بعد از شروع نخست وزیری دکتر مصدق در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۳۳۰ «حزب زحمتکشان ملت ایران» را تأسیس کردند، در آن رابطه، دکتر مصدق مواضعی منفی اتخاذ کرده بود و با تشکیل آن حزب مخالف بوده است؟!
عضو نشدن در حزبی و یا تأسیس نکردن حزب جدیدی، نمی تواند و نباید به حساب مخالفت با وجود و حضور احزاب در جامعه تلقی گردد. از سوی دیگر باید توجه داشت که «حزب»، همچون «جبهه» و یا «سازمان»، وسیله ایست برای پیشبرد مبارزه و بهیچوجه نمی تواند «هدف» مبارزه باشد!
همانطور که قبلا اشاره رفت، مصدق براین نظر بود که در آن مقطع تاریخی از طریق «جبهه» بهتر می تواند خواسته ها و اهداف خود را پاسخ گو باشد، تا بوسیله«حزب»!
۶ ــ اگر فرض را براین موضوع بگذاریم که اظهارات و ادعای خلیل ملکی مبنی بر مخالفت دکتر مصدق با تشکیل حزب، واقعیت داشته است و حق با خلیل ملکی است. در آن رابطه، این سئوال بدرستی می تواند مطرح شود، شخص خلیل ملکی که با تشکیل «حزب»، آنهم «حزب بزرگ»، مخالف نبوده است. روشن نیست که چرا وی نتوانسته است با کمک طرفدارانش ازجمله آقایان دکتر امیرپیشداد، دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان و…، «حزب بزرگ» مورد نظرش را سامان دهد؟! آیا موانعی برسر راهش قرار داشته؟ و اگرپاسخ مثبت است آن موانع چه بوده اند؟
٧ ــ آیا عاقلانه ترنبود، آن «ایدئولوگ مارکسیست» خود پسند، بجای اظهاراتی همچون :«دکتر مصدّق به احزاب عقیده نداشت و حتی خود را مافوق جبهۀ ملی و احزاب اعلام کرده » ، به توضیح علل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که سبب شدند و اصولا سدّ بودند و اجازه ندادند تا در آن دوران مورد بحث ، احزاب مردمی، برپایه ایدئولوژی های مورد نظر فعالان و کوشندگان سیاسی در وطنمان ایران شکل گیرند و نفوذ اجتماعی پیدا کنند،می پرداخت؟
و یا بطور صادقانه عللی که باعث تفرقه فعالین سیاسی در احزاب موجود آنزمان شدند را توضیح می داد، از جمله فاصله گرفتن شخص خلیل ملکی و عده ای از اعضای حزب زحمتکشان ملت ایران از دکتر مظفربقائی کرمانی و علی زهری ــ دو نفر از بنیانگذاران آن حزب ــ .؟!
٨ ــ این ادعا که دکتر مصدق« خود را مافوق جبهۀ ملی و احزاب اعلام کرده »، ادعائی کذب می باشد. خلیل ملکی به این واقعیت توجه نکرده که هریک از فعالین و گروه های سیاسی آن زمان سعی داشتند تا از نفوذ اجتماعی دکتر مصدق به نفع نظرات و خواست های مورد نظر خود استفاده کنند.
مصدق که در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی نماینده مجلس شورای ملی نبود، اکثریت نمایندگان مجلس آن دوره را اعضای« حزب دمکرات» قوام السلطنه تشکیل می دادند، از جمله افرادی همچون دکترمظفر بقائی کرمانی، حسین مکی، سید ابوالحسن حائری زاده، عبدالقدیرآزاد… همان افرادی که پس از داغان شدن «حزب دمکرات» قوام السلطنه، بعنوان اعضای اقلیت مجلس با قرارداد «گس گلشائیان» دست به مخالفت زدند و با مخالفت خود عملی بسیار ارزنده و مثبت در آن مقطع تاریخی انجام دادند.
باین موضوع باید توجه داشت که چرا آن اقلیت مجلس در افکار عمومی چنین جلوه می داد که نظر و خواست آنان همسو با خواست و نظرات دکتر مصدق است؟ آیا آنان از آن طریق نمی خواستند از محبوبیت دکتر مصدق بخاطر جلب پشتیانی افکارعمومی در پیشبرد خواست و نظرات خود استفاده کنند؟ و در واقع، آنعده به شخصیت های مورد علاقه بسیاری از ایرانیان در آنزمان تبدیل شدند. و آیا چنین نیست، در زمانیکه همان افراد که نقش بزرگی در امر ملی شدن صنعت نفت ایفا کرده بودند، از درمخالفت با دکترمصدق ونظرات دکترمصدق درآمدند، از سوی بخش بزرگی از همان مردم طرد شدند؟!
و یا همین جناب خلیل ملکی، تئوریسن و مارکسیست بزرگ، آیا ایرادش به دکتر مصدق بدین خاطر نبوده است که چرا مصدق حاضر نشده است از خواست ها و اهداف مورد نظر خلیل ملکی مارکسیست پشتیبانی کند و چون حاضر نشده است به چنان کاری دست زند، بخاطر مقابله اش با ایشان، از کلماتی همچون «مافوق جبهۀ ملی و احزاب» کمک گرفته است؟ بدون اینکه در آن نامه به امیر پیشداد، توضیح دهد که چرا و بچه دلیل دکتر مصدق ملیگرا و دمکرات، که در طول مبارزاتش بر «حاکمیت قانون» و در آن رابطه اجرای کامل قانون اساسی مشروطیت تاکید داشت، می بایستی برای متحقق کردن خواست های خلیل ملکی مارکسیست، که دربسیاری از مسائل اجتماعی و سیاسی برداشت های متفاوتی از دکتر مصدق داشت، عمل می کرد و از نظرات و عقاید خود صرفنظر می نمود ؟!
٩ ــ در آن جملاتیکه از نامه مورد بحث نقل شد همچنین می خوانیم:
« و موقع انتخابات [دوره هفدهم مجلس شورای ملّی] موجب شد که جبهۀ ملی بکلّی تعطیل گردید، و پس از آن، من اصطلاح «نهضت ملّی» را جانشین «جبهۀ ملّی» ـ که دیگر نبود ـ کردم.در مجلس [هفدهم] نیز دیگر فراکسیون جبهۀ ملی نبود، بلکه فراکسیون نهضت ملّی بود.».
در بند ۴ همین بخش از نوشته توضیح دادم که دکتر مصدق در رابطه با مخالفت با خواست عبدالقدیر آزاد درباره چگونگی ترکیب کابینه که از اعضای جبهه ملی واحزاب وابسته به جبهه ملی باشد، صریحأ اعلام می دارد که ایشان نخست وزیر ملت است و از آن تاریخ درامور تشکیلاتی جبهه ملی شرکت نمی کند. و در دوران نخست وزیری اش بهیچوجه در امور تشکیلاتی جبهه ملی و سازمانهای وابسته به آن جبهه دخالت نکرد. پس اگر در آنزمان ایرادی به وضعیت تشکیلاتی جبهه ملی وارد باشد، آن ایراد را باید متوجه مسئولان و کارپردازان آن زمان جبهه ملی و سازمانها و احزاب وابسته به آن نمود و نه دکتر مصدق.
آنانکه وضع سیاسی حاکم بر ایران در آن مقطع تاریخی را با وضع سیاسی کشورهای اروپائی که اداره کشور آن جوامع بر پایۀ روابط نظام دمکراسی پارلمانی اداره می شد، مقایسۀ می کنند، اشتباه بزرگی را مرتکب می شوند. آنهم بدین خاطر که در آن کشورها احزاب سیاسی وجود داشت که هریک از آن احزاب در بین مردم جوامعشان دارای نفوذ سیاسی بودند. درچنان جوامعی، آن احزاب طی رقابت با یکدیگر برپایۀ برنامه های سیاسی و شخصیتها و کادرهای حزبی در مبارزات انتخاباتی شرکت می کردند؛ آن حزبی که موفق می شد اکثریت نمایندگان را از آن طرفداران خود کند، دولت را تشکیل می داد. و اگر به تنهائی حزبی موفق نمی شد که اکثریت نمایندگان راشامل شود. دولت ائتلافی با حزب و یا احزاب دیگر تشکیل می داد.
اگرچه دکتر مصدق با چنان روابط حاکم بر کشورهای اروپا آشنائی کامل داشت، ولی وضع سیاسی حاکم بر وطنمان ایران در آن مقطع تاریخی اجازه تحقق چنان وضعی را در ایران بهیچوجه به ایشان نمی داد.
حزب زحمتکشان ملت ایران، همان حزبی که خلیل ملکی در کنار دکترمظفر بقائی کرمانی، یکی از رهبران آن بود و آن حزب بعد از حزب ایران، یکی از بزرگترین احزاب طرفدار جبهه ملی و دولت دکتر مصدق در آنزمان بشمار می رفت، باوجود اینکه درمقایسه با احزاب و تشکلات دیگر، آن حزب کادرها و فعالین سیاسی زیادی در اختیار داشت، فقط ٢ نفر از کاندیدای آن حزب که عضو آن حزب بودند، در انتخابات مجلس دوره ١٧ موفق شدند بعنوان «نماینده» منتخب مردم روانه آن دوره مجلس گردند (دکنر مظفربقائی کرمانی و علی زهری).
١٠ ـ وانگهی اظهارات خلیل ملکی مبنی براینکه:عنوان«نهضت ملّی» را جانشین «جبهۀ ملّی» ـ که دیگر نبود ـ کردم.در مجلس [هفدهم] نیز دیگر فراکسیون جبهۀ ملی نبود، بلکه فراکسیون نهضت ملّی بود».
اظهاراتی غلط می باشد و در واقع بیان چنان مطالبی، «تحریف تاریخ» است.
آنهم باین دلیل که، اسناد و مدارک تاریخی آن دوران بیانگر این موضوع هستند که در مجلس دوره شانزدهم، اصولا فراکسیونی بنام «فراکسیون جبهه ملی» وجود نداشته است، که در رابطه با آن سنت، در مجلس دوره ١٧ همچنان از آن « نام » برای تشکیل «فراکسیون» استفاده شود.
در مجلس دوره ١۶ نمایندگان وابسته به جبهه ملی که عبارت بودند از دکترمحمد مصدق، دکتر مظفر بقائی کرمانی، حسین مکی، سید محمود نریمان، سید ابوالحسن حائری زاده، دکتر سید علی شایگان، عبدالقدیر آزاد( همگی از شهر تهران) و اللهیار صالح (از شهر کاشان)، که با چند نفر دیگر از نمایندگان مجلس از جمله آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی، مشترکأ « فراکسیون وطن» را تشکیل می دهند. ضروریست یادآورشود که آیت الله کاشانی اگرچه شخصأعضو جبهه ملی نبود، اما نام ایشان در لیست انتخاباتی مورد تایید جبهه ملی قرار داشت.
از سوی دیگر جای تعجب است که چرا نویسنده نامه مورخ ١٨ اردیبهشت ١٣۴۶ به دکتر امیر پیشداد، در هنگام تحریر آن نامه، بخاطر نداشته است که در در دوران برگذاری انتخابات دوره ١٧ و شروع کار مجلس آن دوره قانونگذاری، برگذاری «دادگاه لاهه» در پیش بود، دادگاهی که رابطه مستقیم با امر ملی شدن صنعت نفت داشت و روشن بود که دکتر مصدق بخشی از وقت و نیروی خود را صرف چگونگی برگذاری آن دادگاه و دفاع از حقوق ملی و حق حاکمیت ایران می نمود . صرفنظر از آن موضوع بسیار مهم، اصولا خلیل ملکی نماینده مجلس شورای ملی دوره ١٧ نبوده است که در آن رابطه حق شرکت در جلسات آن فراکسیون و اظهار نظرو پیشنهاد را داشته باشد. عجیب تر اینکه، اظهاراتی همچون:
«…جبهه ملی بکلی تعطیل گردید و پس از آن ، من اصطلاح «نهضت ملی» را جانشین «جبهه ملی» ـ که دیگر نبود ـ کردم. در مجلس [هفدهم] نیز دیگر فراکسیون جبهۀ ملی نبود، بلکه فراکسیون نهضت ملّی بود.»، گفتاری کاملا غلط و بر خلاف رویدادهای تاریخی آنزمان و در واقع «تحریف تاریخ» است.
حال توضیح می دهم، چرا و بچه دلیل چنان اظهاراتی تحریف تاریخ است:
بعد از انتخابات مجلس دوره ١٧ ، زمانیکه محمدرضاشاه پهلوی حاضر نشد، تعیین وزارت جنگ را همچون وزارتخانه های دیگرطبق اصول قانون اساسی مشروطیت به نخست وزیر واگذار کند، دکتر مصدق ازسمت نخست وزیری استعفا می دهد.
اصغر پارسا سخنگوی فراکسیون نهضت ملی در یادداشتی تحت عنوان «پایه و اساس فراکسیون نهضت ملی چگونه و در کجا گذاشته شد» چنین می نویسد:
«پس از صدور فرمان نخست وزیری قوام از طرف شاه تعدادی از نمایندگان در مجلس متحصن و شبها در حوض خانه عمارت بهارستان بیتوته می کردند. به پیشنهاد یکی از آقایان (متأسفانه اسمش را به خاطر ندارم ولی به ظن قریب به یقین مرحوم مهندس احمد رضوی) در تاریخ ٢۶ تیرماه ١٣٣١ تعهد نامه ای فی المجلس نوشته شد و به امضای آقایان نمایندگان رسید. بعدأ همین تعهدنامه منجر به تشکیل فراکسیون نهضت ملی گردید.
متن تعهد نامه چنین بود:
٢۶ /۴/١٣٣١ ما امضاء کنندگان ذیل نمایندگان مجلس شورای ملی درتأیید سوگندی که برای حفظ مبانی مشروطیت در مجلس یاد کرده ایم و بعلت آنکه معتقدیم در شرایط فعلی ادامه نهضت ملی جز با زمامداری دکتر مصدق میسر نیست متعهد می شویم با تمام قوای خود و با کلیه وسائل از دکتر محمد مصدق پشتیبانی نمائیم.
نادعلی کریمی ـ محمد رضا اقبال ـ ضیاء الدین حاج سید جوادی ـ خسرو قشقایی ـ شمس الدین قنات آبادی ـ دکتر عبدالله معظمی ـ اصغرپارسا ـ مهندس کاظم حسیبی ـ آیت الله سید محمد علی انگجی ـ آیت الله باقر جلالی ـ سرهنگ احمد اخگر ـ علی زهری ـ مهندس زیرک زاده ـ یوسف مشار ـ مهندس احمد رضوی ـ آیت الله صفایی ـ سید جواد خلخالی ـ حسین مکی ـ دکتر مظفر بقایی ـ دکتر سید علی شایگان ـ آیت الله شبستری ـ محمود نریمان ـ سید ابوالحسن حائری زاده ـ محمد حسین قشقایی ـ علی اصغر مدرس ـ محمد ابراهیم شاپوری ـ فرزانه و آیت اله میلانی.»
اصغر پارسا.(تاکید از منصور بیات زاده).
تعداد امضاء کنندگان ٢٨ نفر بودند که روز بعد سه نفر دیگر از نمایندگان، حسینعلی راشد و دکتر ناظر زاده کرمانی و دکتر ملکی نیز به آنها پیوستند و جمع نمایندگان فراکسیون نهضت ملی به ٣١ نفر بالغ گردید.
آن تعهد نامه بضمیمه امضاء ها که نقل شد روی یک صفحه کاغذ مارک دار «مجلس سنا» نوشته شده بود. (۶)
در هرحال در آن سند،از «خلیل ملکی» نامی برده نشده است. آنهم بدین جهت که خلیل ملکی در آن روند کار کوچکترین دخالتی نداشته است.
١١ ــ گویا خلیل ملکی در هنگام تحریر آن نامه به دکتر امیر پیشداد، همچنین بخاطر نداشته است که شخص او طی نامه ای به تاریخ ششم اسفند ١٣۴۵ برابر با ٢۵ فوریه ١٩۶٧ ــ هشت روز قبل از فوت دکتر مصدق ــ که مخاطبش همچون اکثریت نامه ها ی آن کتاب، «دوست عزیز» بوده است(آن نامه بنابر توضیح ناشرین کتاب در بخش یادداشت ها، مخاطبش دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان بوده است)، نوشته است:
«… بعضی دوستان لندنی که بسیار بسیار دوآتشه تشریف داشتند و شاید هنوز هم [تشریف] دارند و مرا معتدل می دانستند، اظهار تمایل به دیدن من کرده اند، امّا از ترس نتوانسته اند مستقیم یا غیر مستقیم به ملاقاتِ من بیایند و یا حتی در جای دیگری [مرا] ملاقات کنند.
باری اگر دوستی هنوز باقی مانده باشد، از طرف من [به او] سلام برسانید.» (تمام مطالب در کروشه [ ] از ناشرین کتاب نامه های خلیل ملکی می باشند).(تاکید از منصور بیات زاده) (٧)
١٢ ــ با توجه به توضیحاتی که رفت، آیا نباید این سئوال را مطرح کرد که اگر نویسنده آن نامه، خلیل ملکی بوده است، او با تحریر چنان نامه ای (نامه ی ١٨ اردیبهشت ١٣۴۶) به دکتر امیر پیشداد، و طرح یکسری اتهانات واهی به دکترمصدق، هدفش سرپوش گذاشتن بر ناکامی و شکست خود در ایجاد «حزب بزرگ» نبوده است؟
***
صرفنظر از توضیحاتی که درباره ناوارد بودن ادعای خلیل ملکی اشاره رفت، همچنین اسناد و مدارکی وجود دارند که،عکس ادعاها واظهارات خلیل ملکی را ثابت می کنند.
دکترمصدق در جواب نامه هیأت اجرائی سازمانهای اروپائی جبهه ملی ایران بتاریخ ٣٠ تیر ١٣۴٣ ــ سازمانی که من (منصور بیات زاده) در آنزمان یکی از اعضاء تشکیلات آن در شهر ماینس/ آلمان بودم ــ ، در رابطه با برداشتش از «حزب»، چنین می نویسد:
« … مرقوم فرموده اید که این جانب ایام توقف در اروپا به وزارت عدلیه منصوب شده در حزبی وارد نبوده و از جریان حزبی اطلاعاتی ندارم اینست که عرض می کنم پس از خاتمه تحصیلاتم در سوئیس سفری به ایران نمودم که ورودم تصادف کرد با روزی که جنگ بین الملل اول درگرفت و بواسطه انسداد طرق مدت پنج سال در طهران ماندم و در حزب اعتدال واردشدم و بعد که بواسطه مهاجرت حزب مزبور منحل شد به دعوت حزب دمکراتیک ضد تشکیلی در این حزب وارد شدم و انتصاب این جانب به وزارت دادگستری بعد از این پنج سال بود که به اروپا رفتم بنابراین نمی توان گفت که این جانب از جریان امور حزبی بی اطلاعم.».(٨).
همچنین مدارک و اسناد زیادی در رابطه با نظرات و عقاید دکتر مصدق در رابطه با چگونگی ساختارتشکیلاتی جبهه ای وجود دارد. اتفاقأ، سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق، بسیاری از آن مدارک را در مجموعه ای جمع آوری کرده، که در پانویس این نوشته به لینک آن مجموعه که شامل ١١ سند است، اشاره رفته است.(٩)
اما من در این بخش ازنوشته، آگاهانه به نقل جملاتی از نامه دکتر مصدق در جواب نامه دکترسید علی شایگان که در تاریح ۴ مهر ماه ١٣۴٣ نوشته شده است، اشاره می کنم. تا از این طریق همچنین از آن سیاستمدار ملی، آزادیخواه و استقلال طلب ایران در این نوشته یادی شده باشد.
دکترسید علی شایگان بعد از شهریور ١٣٢٠ نقش بزرگی در دامن زدن به بحث و توضیح در باره «حاکمیت ملی» (اشتات سوورنیت) داشت ــ که آن حاکمیت (حاکمیت ملی) با «حاکمیت ملت» (فولکس سوورنیتت) کاملا تفاوت دارد. (١٠) در بخش بعدی این نوشته در آنباره که مربوط به برداشتهای متفاوت دکترمصدق و خلیل ملکی از موضوع استقلال و حاکمیت ملی می شود، اشاره خواهم کرد.
در نامه دکتر مصدق به دکتر شایگان در رابطه با چگونگی ساختار«جبهه» می خوانیم:
«…اینکه مرقوم فرموده اید بواسطه انسداد باب مکاتبه در این مدت اظهار لطف نفرموده اید مورد تأیید است. چون که خود بنده هم که بواسطه غیبت فرزندم دکتر غلامحسین مسافر اروپا احتیاج به دکتر داشتم ١٠ روز گذشت تا اجازه دادند دکتر دیگری بنده را معاینه کند. اگر باب مکاتبه مفتوح نیست خلقت ما طوری ساخته شده که با نبودن هیچ ارتباط مثل هم فکر می کنیم و در مسائل سیاسی اختلاف نداریم کمااینکه جنابعالی نماینده مجلس بودید و بنده در رأس دولت و هردو یک جور فکر می کردیم و هرقدمی که برمی داشتیم در صلاح جامعه بود و بنده هیچ وقت فداکاریهای جنابعالی را در شورای امنیت سازمان ملل متفق و دیوان بین المللی لاهه فراموش نمی کنم و الحق که قدمهای مفیدی برای مملکت برداشتید. خواهانم خدا به شما عوض کرامت کند و ملت رنجدیده ایران قدر خدمات جنابعالی را بداند.
اکنون قدری از جبهه ملی عرض می کنم که چون نخواست با نظرات بنده راجع به تجدید نظر در اساسنامه و آئین نامه موافقت کند دست از کار کشید و جبهه منحل گردید. نظریاتم این بوده[:] اشخاص منفرد که در هیچ اجتماعی نیستند وارد جبهه نشوند و همچنین اشخاصی که در اجتماعات هستند همان اجتماعات آنها را انتخاب کند و در مملکت مشروطه از افراد کاری ساخته نیست، افراد را باید اجتماع خودشان انتخاب کنند تا پشتیبان آنها باشند…
البته نظریات بنده مربوط است به جبهه ملی در مرکز، ولی در خارج از مرکز چون دربعضی نقاط عده ی هموطنان آنقدر نیست که بتوانند حزب تشکیل دهند از عقاید و نظرات این جوانان مطلع و وطنپرست باید بحد امکان استفاده نمود و باید از آنان دعوت نمود که به عضویت شورای جبهه درآیند. اگرجبهه ملی در مرکز تشکیل شد و آئین نامه ای تنظیم نمود که اجرای آن درخارج از کشور عملی باشد کارسهل می شود و همه تابع یک مقررات خواهند شد والا هرجبهه باید برای خود مقررات خاصی تنظیم کند و غیر از آزادی و استقلال ایران پیرامون هیچ مرامی نگردد، چه با این مرام هیچ کس نمی تواند مخالفت کند ولی با هر مرامی غیر از این ولو اینکه مفید باشد مخالفت خواهند کرد. برای اینکه جبهه بتواند در مرام اصلی که آزادی و استقلال ایران است توفیق حاصل نماید و این رویه مانع از این نیست که هرحزب و هر اجتماع مرام خاص برای خود داشته باشد. بیش از این عرض ندارم و توفیق جنابعالی و جوانان وطن پرست را که چشم وطنپرستان این مملکت به آنها دوخته شده است از خدا خواهانم. دکترمحمد مصدق».(١١) (فقط تاکید درهمه جا از منصور بیات زاده)
نقل قول بالا، آنقدر واضح و روشن است که بنظر من احتیاج به هیچگونه توضیح و تفسیری ندارد!!
ادامه دارد
دکتر منصور بیات زاده
پنجشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۴ – ۹ آپریل ۲۰۱۵
پانویس:
١ ـ نظرات متناقض خلیل ملکی درباره دکترمصدق !! ـ تحریف تاریخ ـ بخش دوم (تحریف تاریخ از سوی دکترامیرپیشداد و دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان)
٢ ــ کپی نامه ١٨ اردیبهشت ١٣۴۶ خلیل ملکی به دوست عزیز(امیرپیشداد)، ـ بانضمام بخش یادداشت های ناشرین در صفحات ۴١۴ تا ۴١٧ کتاب نامه های خلیل ملکی، که توضیحات خود را با نمره گذاری مشخص کرده اند.
http://www.ois-iran.com/2014/mehr-1393/ois-iran-6876-namahe_khalil_Maleki-18_ordibehesht_1346.pdf
٣ ـ ٩ اسفند ١٣٣١ ـ در آنروز عده از مخالفین دکترمصدق قصد داشته اند با ایجاد بلوا در جلوی کاخ سلطنتی، زمانیکه مصدق از کاخ خارج می شود ایشان را بکشند.
دکتر مصدق در پیام رادیوئی که در روز دوشنبه ١٧ فروردین ١٣٣٢ انتشار یافت در مورد توطئه نهم اسفند ١٣٣١ چنین اظهار کرده اند:
«هموطنان عزیز روز نهم اسفند گذشته به این عنوان که دکترمصدق می خواهد اعلیحضرت همایون شاهنشاهی را به خارج روانه کند عده ای جلو کاخ اختصاصی آمده بودند و قصدشان این بود که در موقع خروج از کاخ کار مرا یکسره سازند، ولی به هدف نرسیدند. پس از آن جلوی خانۀ این جانب آمدند و باز کامیاب نشدند…
حوادث اخیر معلول سلسله تحریکات و دنبالۀ یک رشته دسائسی است که از بدو تشکیل دولت حاضر هر روز بنوعی جلوه گر شده و منظور محرکین اصلی همواره هدف واحدی بوده و آن عقیم ساختن نهضت ملی ما میباشد.
دول استعمارطلب هرکجا که بخواهند مقاصد خود را پیش ببرند نقشه هایی دارند که هریک از آن ها با اوضاع و احوال روز تطبیق کند، آن را انتخاب نموده و به موقع اجرا میگذارند و از هر گونه اختلاف و اختلال داخلی کشور ها سوء استفاده مینمابند.
در طول یکصد و پنجاه سال اخیر در این مملکت با کسانی که به حمایت منافع وطن خویش برخاسته اند با حربه های گوناگون مبارزه کرده اند و هریک از آن ها را به نوعی از میان برده اند…
نیزمشکلات و محظوراتی که در دورۀ پنجم و ششم تقنینیه برای انجام وظیفه داشته ام که منجر به ١۴ سال تحت نظر و مراقبت شهربانی و دهنشینی و بالاخره منجر به حبس در زندان بیرجند گردید…
یکی از روزهای اول نخستوزیری خود که صبح بکاخ ابیض می رفتم وقتی که از آنجا خارج می شدم ناگهان دو نفر زن که یکی از آنها بچه ای در بغل داشت جلوی اتومبیل من که درحال حرکت بود آمدند و آن را متوقف ساختند و معلوم شد دونفر مرد نیز از دور متوجه من هستند.
ولی بلافاصله مامورین نخستوزیری رسیدند و آن دونفر ناپدید شدند و زنها نیز در موقع بازجوئی نتوانستند دلیل موجهی برای متوقف ساختن اتومبیل بیان کنند و این سبب شد که این جانب برای چندی مجلس شورای ملی را محل توقف خود قرار دهم و از عبور و مرور در خارج اجتناب نمایم و همان روز قبل از رفات بمجلس حضور اعلیحضرت شرفیاب شده واقعه را عرض کردم. فرمودند گزارشی هم بمن رسیده بود.
بار دیگر که عمال بیگانه قصد جان این جانب را کرده بودند واقعه ای بود که روز یک ٢٣ آذر ماه ١٣٣٠ هنگام تشکیل جلسه علنی مجلس اتفاق افتاد و شرح قضیه بطور خلاصه این است که عدهای چاقوکش مست را بعنوان تماشاچی بسالن مجلس آوردند تا موقعی که این جانب بمعیت هیأت دولت وارد جلسه شویم فریاد مرده باد مصدق را بلند کنند و چون برخلاف آن ها صدایی بلند میشد آن وقت زدو خورد را به داخل جلسه بکشانند و کارخود را صورت دهند…
همه میدانند که در دوره شانزدهم اقلیت مخالف دولت در مجلس، با علیا حضرت ملکه مادر و والاحضرت شاهدخت اشرف دائمأ در مراوده بوده و ارتباط کامل داشتند و به جای این که اوقات دولت صرف اصلاحات امور اساسی بشود صرف مبارزه با اقلیت می گردید…
وقایع نه اسفند نمونۀ جدیدی از همین دسائس می باشد،… »
به نقل از «خاطرات و تألمات دکتر محمّد مصدق» ـ بقلم دکتر محمّد مصدق… به کوشش ایرج افشار، صفحات ٢٠٩، ٢١۶، ٢١٧ و ٢١٨
۴ ـ کتاب« رویدادها و داوری ١٣٣٩ ــ ١٣٢٩ـ خاطرات مسعود حجازی» ــ جلد اول ـ صفحه ۴۴٣ ـ چاپ اول: تابستان ١٣٧۵ ـ انتشارات نیلوفر.
۵ ـ محمدعلی سفری ـ کتاب قلم و سیاست ــ از استعفای رضاشاه تا سقوط مصدق ـ جلد اول ـ صفحه ۴۵٨ ـ بهار ١٣٧١ـ تهران ـ نشر نامک.
و همچنین صفحه ۴۴۴ کتاب« رویدادها و داوری ١٣٣٩ ــ ١٣٢٩ـ خاطرات مسعود حجازی»
۶ ـ اصغر پارسا ــ «پایه و اساس فراکسیون نهضت ملی چگونه و در کجا گذاشته شد»، صفحات ۴۴۵ تا ۴۴٨ کتاب« رویدادها و داوری ١٣٣٩ ــ ١٣٢٩ـ خاطرات مسعود حجازی».چاپ اول: تابستان ١٣٧۵ـ انتشارات نیلوفر
برای مشاهده کپی صفحات مزبور که همچنین کپی متن نوشته شده به تاریخ ٢۶ /۴/١٣٣١ در روی کاغذ مارک دار مجلس سنا را دربردارد از لینک زیر استفاده کنید.
www.ois-iran.com/2015/farwardin-1394/ois-iran-7081-sanade_tarikhi-26_4_1331.pdf
٧ ـ صفحه ٣٩۴ کتاب نامه های خلیل ملکی ــ نشرمرکزـ چاپ اول ١٣٨١
٨ ـ صفحه ٢٣۴ جلد اول نامه های دکتر مصدق ـ گردآورنده :محمدترکمان ـ نشرهزاران
٩ ــ نامه های دکتر مصدق درباره چگونگی ساختار تشکیلاتی جبهه ملی ایران
http://www.ois-iran.com/2011/esfand-1389/ois-iran-1160-namahaye_dr_mossadegh.htm
١٠ ـ “ملی” و “ملی گرائی” ـ “حاکمیت ملی” و “حاکمیت ملت (حاکمیت مردم)”، دومقوله کاملا متفوت هستند! ـ دکترمنصور بیات زاده
http://www.ois-iran.com/pdf130.pdf
درباره «حاکمیت ملت (حاکمیت مردم)» و تفاوت آن با «حاکمیت ملی» ـ دکتر منصور بیات زاده
http://www.ois-iran.com/pdf135.pdf
“حاکمیت ملی” و “حاکمیت مردم (حاکمیت ملت)” ـ دو مقوله سیاسی هستند که معانی آنها کاملا متفاوت است! ـ و اشاره ای کوتاه به معنای لغت فرانسوی ـ لاتین
Souveränität
ـ بقلم دکتر منصور بیات زاده
http://www.ois-iran.com/pdf186.pdf
www.ois-iran.com/ois-iran-186.htm
١١ ــ نامه دکتر مصدق در جواب نامه دکتر سید علی شایگان، ۴ مهر ماه ١٣۴٣ ـ صفحات ٣٣۵ تا ٣٣٧ کتاب نامه های دکتر مصدق ـ جلد اول ـ به کوشش محمدترکمان
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق
http://www.ois-iran.com/2011/esfand-1389/ois-iran-1167-shayegan.pdf