بهنام چنگائی
در همان روزهای پُرشور و شوق اوایل خیزش سراسری اجتماعی بود که نه تنها آن اندک روحانیت رانده شده ی از بارگاه شاه، بلکه حتی سران آخوندهای وابسته به دربار، نوچگان و طلبه های مزدبگیرشان که رقم کلانی داشتند و همچنین نیروهای واپسگرای ملی مذهبی، تحصیل کردگان مکلا و تجار نان به نرخ روزخورهای بازاری، یعنی همه سنتگرایان مذهبی
با دیدن خروش مردم، پی به توان اراده شگرف کارگران، زنان و توده های یکپارچه بردند و به سمت و سوی یقین سرنگونی ساختار فاسد پادشاهی که با شتاب در حال فرود بود به سرعت باور آورده، جسورتر شده و به همت توده های طغیانی در خیابان ها، جسارت یافته و به ولی نعمت خود شاه پشت کردند و سرایش سرود انقلاب و پردازش فردای ساختمان سیاسی دمکراتیک مردمی را همگی مرتجعان بی هیچ گمانی اجتناب ناپذیر دریافتند.
در اواسط 57، انقلابی اجتماعی، همگانی و نسبتا ناگهانی در حال شُرف بود. استعداد هدایت و چند و چون سمتگیری آتی آن برای کمتر کسی قابل پیش بینی و یا رهبری مستقل بود. نیروهای چپ و مترقی پس از رویدادسیاهکل توسط ساواک به شدت سرکوب، زندانی و یا متواری شده بودند و انسجام، تشکل و سازماندهی حزبی، کافی و لازم نداشتند؛ مگر روحانیتِ چاق و چله شده قرن ها مفتخوری، ثروت اندوزی و دمبه کلفت کرده در بساط سازمان های مخفی و مذهبی ساواک شاه؛ آنهم به یاری هزاران اهرم تشکل امام زاده ها، مساجد و با صدها مراکز فراوان ریز و درشت مذهبی شان! به هر رو مردمان مظلوم و محروم ما و نیمی از آنها، زنان و به همان سان نیروهای ملی، مذهبی، چپ، مترقی و دمکرات کنار هم، اما همگی بی تجربه و پراکنده و بخشی نیز خوشبین به ملاها یکصدا با هم علیه سرنگونی شاه با به پاخاسته بودند و در این صف مشترک جوشش و پویش چشمگیر زنان از اعماق تا پهنای آن بسیار گسترده و همه جا ملموس و خیره کننده شده بود. به طوریکه خیلی زودتر از تصور تاریک مرتجعان، زن رل انقلابی خود را یافت و جای تردیدی نیز برای زن ستیزان نگذاشت که بدون حضور، نفوذ و یاری همه جانبه آنها که نیمی از جامعه “همیشه مفید” بشری را تشکیل می دهند؛ هرگز طعم پیروزی انقلاب مردم بر شاه شدنی نبود.
نشان دادن شگرف این توانائی تاریخی و سپس اندکی از هجوم کور، اغلب خونین و سراسر تلخبار به اراده ی مستقل زنان آزاده و نمایان کردن واقعی سرزنش وجود گرامی او و تنها در ایران، آنهم نه در درازنای تاریخ روسیاه گذشته، که تراژدی و انباشته ای از شرمساری شاهان و ملایان زنباره و مردان متمول سنتی است؛ بلکه تنها بخش ناچیزی از فجایع هولناکِ کنونی رژیم وحشی و ضدزن ولائی هم چندان کار آسانی نیست.
زیرا: صحبت از گرانقدری موجودی توانا، رازناک و اعجازانگیز با نام زن است. زن، این نیمه ی همیشه پُرکار و رنجور و خستگی ناپذیر! ( نیمِ انسانیت صبور، بی حقوق ولی پیوسته مداراگر و به شدت دردآشنائیکه او، چه در هسته ی خانواده ی تکوین یافته به دست خودش باشد و یا چه در عرصه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، هرگز سهم برابر با مرد، چه برسر مزدِ برای کار یکسان، چه در حق مسلم و مستقل زندگی با مرد و چه اختیار آزاد بر جسم و روان و اعمال و اِعمال خواست خود را حتی نه در جامعه، بلکه در درون خانه اش هم ندارد.) این نیمه ی دیگر انسان همچنان در ساختارهای جوامع بهره کش بورژوائی، گوناگونی منافع متضاد طبقاتی، رسوم مرتجع و سنتگرائی دینی مذهبی و توامان عقب ماندگی جامعه ی پدرسالار، در همه حال اسیر اشکال سرکوب ها، تضییق ها، بی ارزشی ها، بی حرمتی ها و خصوصا اغلب ناسپاسی مفرط، ای بسا از سوی شوهر و پسران خود نیز بوده و مانند همه ی دختران، زنان، مادران و مادربرزگانِ نسل در نسل درگذشته ها، زیر لگد جهل مذهبی، سوداگرائی سرمایه و خودخواهی خردگریز مردان دچار مانده است.
زنان بسان مردان همدرد و فرودست طبقه ی خود علاوه بر تحمل بردبارانه ی همه نارسائی ها، کمبود ها، بی عدالتی ها، نابخردی های آشکار کسان و ناکسان، نفس وجودی زن اما، در عمل و در طی تاریخ “مهربانی و گذشت” را پاس داشته و هیچگاه فراموش نکرده است. لحظه ای به مادرمان فکر کنیم! اگرچه خود پیوسته مورد ستم مضاعف از دین، مرد، فقر، تبعیض، نابرابری های بهره کشانه و سودسالار سرمایه بوده است، و از خلاء و فقدان مساوی حقوق حداقل شهروندی همیشه رنج می برده و بویژه با بی شرمی تمام همچون شیئی بی جان در ساختمان دزدان ارزش افزوده، چقدر از این زنان مورد سوءاستفاده ی”جنسی و جنسیتی” در فضای کاری دچار بوده و رسما در دیدگاه نظری و چشم انداز عینی مذاهب و سرمایه بیشتر به کلائی در خدمت تلذذ بیشتر مردهای ثروتمند و در عرصه ی بازار نیز منشأ سودرسانی به انباشت سرمایه نابکار بکاررفته است و مدام زیر بار این همه گزند، خواری و تحقیر و ناامیدواری و نامردادی های پیاپی اما، همیشه بی فریاد دادخواهی، به امید فردای بهتر مظلومانه در خود و در هم شکسته شده است و هنوز می شود.
باید این مجموعه گستاخی توسط زنان و مردان مبارز در هم ریخته شود. دریغا از دشمنی کور و جهل پس مانده مذهبی اعصار بربریت نسبت به زن و خسران و فقدان کافی عصر روشنگری در برابر آن، که خودکامگان مالی و مذهبی و گمراهان شان هنوز به توان سازندگان بزرگوار هستی خود یعنی زنان پی نبرده اند. خصوصا در ایرانِ 57 و در همان ابتدای امید بستن به رهائی از فقر و استبداد و پیش از ربوده شدن انقلاب مردمی و شکسته شدن ستون های کارگری توده ای آن و سپس دسیسه سرکردگی سیاسی ملاها برکشور و پشتیبانی امپریالیسم آمریکا و شرکای غربی او در تایید حکومت مذهبی و ناگزیری به تبعیت درآوردن جامعه ی رنگین ملی مذهبی عقیدتی و مخصوصا زنان، جز با آغاز سرکوب زنان آگاه و آزادیخواه که زیر تحکم سران مذهب شیعه نمی رفتند؛ اجتناب ناپذیر بود. خمینی با خشونت و شماتت روشن، خواست زن ستیزانه ی خود را با طرح شعار: یا روسری یا توسری جهت به انقیاد درآوردن بی چون و چرای زنان از اصول مطرود و منزوی دینی شروع شد. جنایتی که فاجعه ی کنونی زن ستیزی دولتی به سبک شیعی و خمینی وار آن که این روزها به داعشی های سنی نیز ارث رسیده است؛ آن توطئه در به فرمان خمینی توسط روحانیت آغاز شد؛ اهداف جهانی زن ستیزی اسلام ایگونه که می بینیم بنا و روال جاری یافت. نچندان دور با جایگیری روحانیت در راس اداره توده ای و تصرف اراده ی سیاسی و سپس پیدایش رژیم تکقطبی خمینی، آنگاه دشمنی با استقلال وجودی زنان در همه ی عرصه های مدنی به سرعت رسمیت علنی، اجتماعی، قانونی و سرآخر سیستماتیک گشت و اتحاد سیاه مرتجعان در ظرف حکومت اسلامی به سرعت مصمم شد که شکست اراده ی آزاد و مستقل مردمی را به سود خود، ابتدا باید با قربانی کردن حقوق زنان به عنوان نیمی از جامعه ی فعال و به پا خاسته، آسان و بهتر بشکند و می تواند اسلام سیاسی را تحمیل کند؛ و کرد و خواست ضدبشری حکومت مذهبی به هر حیله و کلکی، آرام ولی سازش ناپذیر علیه تبعیض جنسیتی و جنسی با ویژگی قوانین 1400 ساله شفاف به پیش برده شد.
خمینی، سردسته ی مرتجعان و قاعد آخوندهای غار نشین، به همراه مکلاهای سنتگرا، قطعا از پیش طرح های ضدزن را آماده داشته و مصمم هم بودند که دم در حجله تصرف قدرت سیاسی، گربه ی حقوق بشر و برابر انسانی زن با مرد را بی هیچ بردباری و البته با ترفندی به نام خدا و دین بی هیچ پرده پوشی و اغماضی در جا بکشند و با شتاب هم کشتند. به همین خاطر بود که با شعار یا تو سری یا روسری! غرور لهیده و سربرآورده زنان آزاده علیه شاه را، زنانی که در پیشاپیش و یا هم صف با مردان، انقلاب توده ای را هدایت و پیروز کردند و پس از تحقیرِ تبختر پوچ شاه و ویرانی تاج و تخت او، همان “شاه کمربسته ی امام رضا” که رسما در حضور زنش به خبرنگار غربی گفت که: او هیچگاه به برابری زن با مرد باور نداشته و ندارد؛ و ثمره همان خردگریزی شاه انگیزه ی مبارزه زنان آگاه علیه او و سقوط سلطنت اش شد. همان زنانی که برای احقاق بخشی از برابری های حقوق شهروندی و نداشته ی خود، شگفتا توسط جاهلان شیعی به سردستگی خمینی اینبار اما به شدت لگدمال و به سرعت به عصر شترچرانی بازگردانده شدند. و همه ی همان ناچیز حقوق موجود دوران شاه که در مقایسه به رژیم کنونی کلان بودند نیز همگی ربوده شدند.
در گرماگرم ربودن انقلاب و در طی 36 سال گذشته این سیستم قرون وسطائی کپکزده و زن ستیزِداعش صفتِ شیعی، هرگزاز دم گرم و سوزان مبارزه زنان برای برابری لحظه ای آسوده خاطر نبوده و آرامش مقطعی هم نیافته است و پیگیر همه طرحهای مختلف حکومت بر علیه اظهارِ وجود زنان مبارز و ساکت کردن آنها به تسلیم نینجامیده و هنوز هم که هنوز است پیوسته ناچار به تصویب قوانین مسخره تر می باشد.طرح های صیانت از عفاف و حجاب، طرح تفکیک جنسیتی، طرح آمران بهمعروف و ناهیان از منکر، طرح دانشگاههای تک جنسیتی، طرح تعالیخانواده، طرح شرم افزای ازدواج با فرزند خوانده ها،و طرح همیشگی پیشبرد امر حجاب برای این بساط ضدزن همچنان سیاسی برجا مانده، و سرآخر از روی ناتوانی همین چندی پیش دیدیم که طرح سربازان غیبی برای اسیدپاشی و ترساندن دختران و زنان جوان جهت بغچه پیچ کردن خود، هیچکدام آنها کارا نبوده و رژیم در سراسر این دوران یکه تازی اش اما همچنان از فرهنگ بیدار، طغیانی و مدرنگرای زنان مذهب گریز ترسیده و می ترسد.
زیرا با همه ی توطئه ها، تبعیض ها، تحریم های دختران از شاخه های تحصیلی دلخواه و تهدیدهای دلسردگرایانه نظام، در مقاومت مدنی و موفقیت های کلان و چشمگیر علمی، تحقیقی و تخصصی بانوان و دختران خللی ایجاد نکرد، و آنان همچنان با هوشیاری و دلیری به راه شان ادامه داده و با اشکال متنوعی پاسخ و پرسش خواسته های حقوق بشری و مدنی تطرح کرده و همواره با جسارت برابر رژیم به هر قیمت ستاره داری، هجوم داعشی به خوابگاه ها، سرکوب دانشجویان، دستگیری، شکنجه، زندان، کشتار و اعدام ایستاده اند و بی کم و کاست همیشه کل دستگاه سیاسی ایدئولوژیک ولائی را با آنهمه هزینه های میلیاردی تبلیغ به سخره گرفته و مجبور به شکست گردانیده اند. قدرمسلم که همه نقشه های تسلط بر اراده آزاد، مستقل، جویا، اندیشه ورز، دانشگرا، برابری جو و آزدای خواهی اجتماعی زنان با مردان همراه خود را در همه عرصه سیاسی و حقوق بشری از نگاه زنان را رژیم نه تنها نتوانست متوقف کند، بلکه پیروزی های پیاپی زنان بر کوته فکران کل نظام پیشی داشته و نتایج سیاسی آن مبارزه ها بر پیشانی لکه دار رژیم همچون داغ ننگ برجا مانده است و عمق آن مبارزه و بیگانگی ها روزبروز بیشتر خواهد شد.
در خرداد ۱۳۹۱ خورشیدی،غلامعلی حداد عادل،رئیسشورای تخصصی تحول و ارتقای علوم انسانی، در جلسه این شورا اظهارداشت که: رشته مطالعات زنان به آن صورتی که در دانشگاههای دنیا تدریسمیشود، در تعارض جدی بااسلام قرار دارد، به همین دلیل این شورا تصمیم گرفته است تا درباره آن تجدیدنظر اساسی صورت بگیرد.همچنین رشته مطالعات زنان با تصویبشورای عالی انقلاب فرهنگی به رشتهمطالعات خانواده و حقوق زن در اسلامتغییر پیداکرد. و دردآورتر اینکه اخیرا معاون وزیر آموزش و پرورش و رئیس سازمان نهضت سواد آموزی گفت: قدر مطلقبیسوادی در 15 سال اخیر تقریبا ثابت مانده است و زنان همچنان “دو سوم مجموعهبیسوادان کشور” را تشکیل میدهند.
فعلا بگذریم از این کل مرتجعان، ریاکاران و مذهب دکانان که گند برتری جوئی و جنگ فرقه ای شان ایران، منطقه و جهان را فراگرفته است. حالا قدری هم از 8 مارس و روز گرانقدر زن و چگونگی بدست آوردن اهداف این روز با شکوه هم قدری بگویم. به باور من، نسل نسبی زن امروز در ایران و کشورهای مسلمان بیدارتر از هر زمانی ست؛ خصوصا با توجه به تجربه های خونین و هراسناک گذشته و اکنون توسط حاکمیت های آدمخوار مذهبی، اکثریت زنان مجرب تر از گذشته هستند و پیشروان دمکرات، مترقی و چپ آنها نسبتا بهتر توانسته اند مسیر و راه استقلال فردی، آزادی های حقوق بشری و برابری های انسانی را اغلب مملوس تر از مردها دریابند و جهت کسب آنها برای خود و دیگران، فراجنسیتی فکر کنند. و در راه فردای نان و آزادی توامان جا پای مقتدر و آگاه طبقاتی بیابند و یافته اند. اما بنای رهائی زن و دریافت پایه ای حقوق بی شمار ربوده شده ی آنان، تصویب قانونی برابری ها، رقع تبعیض ها، ایجاد ظروف زن پناه برای هر یک از خواسته ها، که زیر تسلط مستقیم اراده ی زنان باشند و همزمان از گزند ستم مضاعف دین و سرمایه و ساختار جامعه مردسالار نیز محفوظ بمانند؛ تنها در صورتی میسر و قابل اعِمال است که قدرت سیاسی از حالت مردانه و آسیب پذیر که به سرعت انگیخته و به شدت هیجانی و یکباره ملتهب و مصمم منفجر می شود؛ شایسته و ضروری ست هرچه زودتر با حضور و دخالت زنانه به آن پایان دهد و اراده ی قانونگذاری از زیر هرگونه دخالت مذهبی مستقیم و کاملا بدرآید و مردمی شود. برای جنین هدفی بزرگ می باید سیاست زنانه شده و یا لااقل دوجنسیتی گردد و اتوریته مرد شکن و الیگارشی بورژوامآبانه مرسوم را قدرت چندقطبی بیش از این برنتابد و هرگز تکقطبی نباشد. و بنا بر این می باید در راس قدرت اراده سیاسی و تاکنون تک محورِ مردسالار، زن نیز سهم نیمه ی انسانی خود را برابر و به یاری سازماندهی مستقل خویش بر سیاست مردانه تحمیل کند. به امید آنروز!
« 8 مارس روز زن بر همه زنان و مردان برابریخواه و نوع دوست گرامی و فرخنده باد »
بهنام چنگائی12 اسفند 1393