وحدت چپ یا همزیستی چپ

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

 

دنیز ایشچی

 

 

 

یک منشور، یک اساسنامه و یک برنامه، قرار است اسناد اولیه و اساسی پروژه وحدت چپ را تشکیل دهند. دست یابی به این اسناد  باید طی پروسه ای طولانی و بصورتی کاملا دموکراتیک حاصل گردد. این پروسه چنان باید به پیش برده شود که از میان دهها اسناد اساسنامه ای، منشور ها و اسناد برنامه ای،  چنان چکیده ای را استخراج کرد که نظر همگان را در بر داشته و همگان از مضمون آن راضی بوده باشند.

اگر فصل مشترکی از این اسناد استخراج گردد، چنان کم رنگ خواهد بود که هیچ کدام از دست اندرکاران را راضی نخواهد کرد. بنابراین بحث ها آنقدر باید ادامه پیدا بکند تا همه بتوانند همدیگر را قانع بکنند تا نظرات به همیگر نزدیکتر و نزدیکتر گردد. آیا دست اندرکاران این پروژه در نظر دارند تا اول از همه مسائل نظری امروزین جنبش چپ را حل کرده و به یک ایدئولوژی واحدی دست یافته و سپس بر بستر آن برنامه، اساسنامه و استراتژی سیاسی واحدی را تنظیم بکنند؟ در شرایطی که تنوع چندگونگی اندیشه ها در درون جنبش چپ یک امری طبیعی می باشد، اصرار بر اینکه چنین پروژه ای باید به “وحدتی نظری برنامه ای” منجر گردد، امری غیرواقع بینانه ای به نظر نمی رسد؟

 از طرف دیگر،این پروژه در فضائی  کاملا  خارج از تحولات روزانه سیاسی اجتماعی جاری در مملکت و دنیا به پیش برده میشود، به همین دلیل است که بدون توجه به حساسیت و وظیفه تاریخی سیاسی نقش کلیدی جنبش چپ در تحولات روزمره، بصورتی کاملا ایزوله شده بدنبال مدینه فاضله افلاطونی میگردد. نهاد دست اندرکار پروژه وحدت چپ خود را مسئول نمی داند تا نسبت به مسائل حاد سیاسی روز حساسیت نشان داده و هیچگونه استراتژی سیاسی تنظیم نماید. این پروژه پس از گذشت چهار سال، نه اسناد خود را تنظیم کرده است، نه اولین کنگره خویش را تشکیل داده است و بالاخره هنوز نتوانسته است تا بیشتر از پنجاه درصد سازمان های سیاسی و نیروهای چپ منفرد را در خود جمع کرده و یا نمایندگی کند.

 این پروژه که در آغاز آن با اشتیاق فراوان فعالین چپ مورد استقبال قرار گرفت، در روند فرسایشی خود نه فقط نتوانسته است وحدتی نظری مورد نظر خویش را ایجاد بکند، بلکه بعد از گذشت نزدیک به چهار سال، اکثریت فعالین نسل قدیم چپ نسبت به آن کاملا بی تفاوت شده و بصورت ناظرانی از راه دور با افسردگی نا امیدکننده ای، چشم به آینده آن دوخته اند. این درحالی است که تراژدی بزگتری از چشمان دست اندرکاران این پروژه کاملا به دور مانده است. این تراژدی تلخ به این صورت می باشد که دو سه نسل جدید و جوان به عرصه رسیده بعد از انقلاب سیاسی پنجاه هفت، بخصوص آنهایی که بسوی اندیشه های چپ روی می آورند، بصورتی کاملا مستقل به حرکت خویش ادامه داده و با دست اندرکاران نسلی که  پروژه وحدت چپ را هدایت میکنند، هیچ سنخیتی ندارند. این بیگانگی نسل های چپ بصورتی متقابل از طرف هر دو طرف به پیش برده میشود. کاروان  دست اندرکاران پروژه وحدت نیروهای جنبش چپ  ما را به کدام ناکجاآباد میبرند؟

آیا دست اندرکاران این پروژه نمیتوانستند از اسناد کنگره های سازمان های فدائیان خلق اکثریت و یا اتحاد فدائی بعنوان اسناد پایه ای برای پیشبرد پروژه وحدت استفاده کرده و با استناد به آنها تمرکز خود را بر پرورش فرهنگ همزیستی همگون نیروهای چپ بر بستر روندهای سازماندهی ساختاری جهت دست یابی به اهداف استراتژیک و سیاسی وظایف جنبش چپ متمرکز بکنند؟ آیا دست اندرکاران این پروژه نمیتوانستند از کنگره های اخیر سازمان های فدائیان اکثریت و اتحاد فدائی بعنوان مرکزی برای تصویب و تحقق تصمیمات پروژه وحدت چپ استفاده بکنند؟ مگر امکانات تدارکاتی نیروهای چپ در مقایسه با سازمان های سیاسی دیگر اپوزیسیون و داخلی حکومتی و خارج از آن تا چه اندازه قابل توجه می باشد که این قدر به دوبلیکیشن و تلف کردن نیروهای خویش از طریق دوباره کاری های تکراری می پردازد.

آنچه مسلم است، تنوع نظری درون جنبش چپ جهانی از یک طرف، جنبش چپ ایران با ویژگیهای تاریخی مشخص آن از طرف دیگر را باید بصورتی واقعیتی عینی و تاریخی پذیرفت. با پذیرش این اصل اگر بخواهیم قدم دوم را برداریم باید قبول کنیم که نباید روی ایجاد وحدت نظری و یا یگانگی فکری نظری در جنبش چپ بصورت یک هدف ایدئولوژیک تاکید کرد، بلکه باید تنوع اندیشه ها و دیدگاه ها را بعنوان  اصل پویایی و زندگی طبیعی این جنبش ارج گذاشت و قبول کرد. با چنین نتیجه گیری قدم و نکته سوم آن تنها این میتواند باشد که چگونه کاروان رهروان جنبش چپ قادر خواهند بود با حفظ تنوع اندیشه ها زیر یک چطری واحد، در راستای  استراتژی های سیاسی مشترک با اتکا به فرهنگ سیاسی همزیستی شایسته جنبش خود و بر اساس مرامنامه درون ساختاری واحدی در راستای تحقق وظایف تاریخی خویش گام بردارند.

 پس از گذشت بیش از چهار سال از آغاز تاریخی پروژه وحدت چپ، هنوز منشور واحدی برای تصویب در کنگره احتمالی آینده آن آماده نشده است، هنوز تنظیم سند برنامه ای  برای وحدت چپ  شروع خود را آغاز نکرده است، و بالاخره امروز با بیش از ده سند پیشنهادی اساسنامه ای روبروست که باید آنها را مطالعه کرده و از بین آنها سند واحدی را استخراج و یا انتخاب  کند. آیا با فرض بر اینکه بعد از شش ماه چنین اسناد پیشنهادی برای ارائه در کنگره ای از نیروها و سازمان های چپ آماده برای نقد و بررسی قرار گرفتند، پروژه وحدت چپ به سازمان سیاسی واحد جنبش چپ ایران فرا خواهد روئید؟ آیا این پنجاه و سه نفر نوین با اسناد برنامه ای و اساسنامه ای خویش قادر خواهند بود به گستردگی و قدرت نسبی حزب توده ایران در سالهای اول دهه سی  فرا رویند؟ ساده لوحانه است اگر چنین تفکری را کرده باشیم.  

 اینکه جناب حسن زهتاب به این مساله اشاره می کنند که ” تماسگیری با چپ داخل ایران” یکی از ضرورت های جدی موفقیت پروژه وحدت چپ می باشد، بیشتر از اینکه یک پاسخی بوده باشد به ضعف های کلان پروژه وحدت چپ، یک عکس العملی است واکنشی در مقابل رشد جنبش های نسل های نوین بدور از پیوندهای لازمه آن با جنبش چپ قدیمی و نسل های گذشته. در واقع نسل قدیم دارد هر چه بیشتر به این واقعیت متوجه می شود که جنبش نسل نوین بصورتی کاملا مستقل و با ویژگیهای خاصه خویش با رنگارنگی رنگین کمانی خویش بدون پیوند با سازمان های نسل قدیمی بازو به بازوی هم به پیش میرود. اگر چه ممکن است یکی از رنگ های این رنگین کمان جنبش ها متعلق به جنبش سوسیالیستی دموکراتیک باشد، ولی همین جنبش هم پیوندی با دست اندرکاران پروژه وحدت چپ ندارد که هیچ، بلکه ممکن است از وجود چنین پروژه هایی بی خبر بوده باشد. آیا این چپ نسل نوین است که باید خود را در تنگنای فکری دست اندرکاران پروژه وحدت چپ جای بدهد، یا بر عکس، این دست اندرکاران پروژه وحدت چپ می باشند که باید خود را از تنگناهای بوروکراتیک و سکتاریستی بیرون کشیده و مدل هایی را کارسازی نمایند که بتواند تمامی رهروان کاروان راه آزادی های فردی اجتماعی، جنبش ضد تبعیض و جنبش عدالت اجتماعی را با اشتیاق فراوان زیر یک چطر جمع نماید.

این جنبش نزدیک به نصف نیروهای سازمان یافته نیروهای جنبش چپ را زیر پوشش چادر خویش نتوانسته است جمع بکند. این در شرایطی است که دیوار آهنینی آن را از نسل جوان چپ و آماده برای تست اندیشه های سوسیالیستی جدا کرده است.  با این تفاصیل، ایا انتظارات ما از پروژه وحدت چپ واقعبینانه است؟ آیا میوه این پروژه انتظارات تاریخی جنبش چپ را پاسخگو خواهد بود؟ آیا دست اندرکاران این پروژه از امکانات و پتانسیل های موجود در پیشبرد چنین پروژه ای حداکثر استفاده و بهره برداری را کرده اند؟ آنچه که از نتایج حاصله  تا به امروز از روند چهار سال گذشته و مدل راهکاری آینده دست اندرکاران پروژه میشود استنباط کرد این است که این مدل برای وحدت رهروان آزادی و عدالت اجتماعی مدلی ناقص و ضعیف می باشد.

این مدل در صورت اتمام مرحله اول آن بعد از نزیک به پنج سال از آغاز آن، از یک طرف باید روی خود را بسمت پنجاه درصد دیگر نیروهای چپ بکند که در این پروژه اشتراک نداشته اند. تازه اگر به همین منوال پیش برود، ممکن است سالهای سال طول بکشد تا آن نیمه دیگر را بتواند در مدلی فراگیرتری از “وحدت چپ” در نهادی وسیع تر گرد هم آورد. با وجود آن مشکل اساسی جنبش چپ همچنان برجای خویش باقی مانده است و آن مشکل گسست چپ از نسل های نوین می باشد. آیا نسل های قدیم با اتکا به اسنادی که پشت درهای بسته تنظیم کرده اند قادر خواهند بود اندیشه های نسل های جوان و نوین را در دیواره های تنگ فورمولبندی های  اساسنامه ای برنامه ای خویش زنجیر کنند؟ پروژه وحدت چپ احتیاج به مدل بندی کاراتر و فراختری خواهد داشت که بنیه های آن بر اساس پرورش و باروری فرهنگ همزیستی چپ زیر چطری واحد در کاروان حرکتی یگانه بسمت بسط و تعمیق ازادی و عدالت اجتماعی خواهد بود. حرکتی که در آن نه تنها از امکانات و پتانسیل های حداکثر استفاده بعمل خواهد آمد، بلکه از تکرار مکررات و دوباره کاری ها جلوگیری خواهد شد.

دنیز ایشچی          2015-02-21

 

 

 

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.