بهنام چنگائی
دشمنانِ آزادی بیان، عقیده و وجدان کیستند؟
اگر همه ی ما و جهانیان دریچه ی باور نظری خود و کوتاهی نگاه تنگ آنرا انسانمدارانه، جهانشمول و نقادانه، آنهم مستقلا و تنها به سود تحول زندگی برای نوع انسان و پویائی تاریخ بشریت باز کنیم و منویات سکتاریستی، خودخواهانه و غیرستیزانه ی انباشته در درون آنرا بازبینی کنیم، حتما در آنصورت چندان لازم نیست بیش از حد پیرامون ترور فجیع”شارلی ابدوها” شعارهای توخالی سر بدهیم
و گزافه گوئی کنیم و راه دور و درازی را گز نمائیم تا به علل جنایت های بی شمار امپریالیسم آمریکا و ناتو در سطح جهان، قلع و قم های بی رحمانه رژیم صهیونیستی، قتلعام هر دو داعش شیعی سنی، فناتیسم سازش ناپذیر اسلامی و به اصطلاح کافر کش، قوانین قتالِ قصاص، راز اشکال اعدام ها به نام خدا، چرائی ستون خشونت مطلق فقهی، تحکم امر و نهی مذهبی و رایج در رژیم های ایران، عربستان سعودی و کشورهای مسلمان منطقه و بی حقوقی کامل مردمان اسیر این دیارهای استبداد و فقرگرفته پی خواهیم برد؛ یا همچنین دلایل نسل کشی های همین دیروز بوکوحرام در شهر باگای نایجریا، خونخواری های القاعده در پاکستان، کل منطقه ی خاورمیانه و یا پاسخی درخور برای شبیخون های بلند طالبان در افغانستان، بی دست و پازدن گنگ در خیال واهی برای هر یک خواهیم داشت و به تبع آن و سرآخر، بی شک و گمان یقینا ما کاشف رموز چگونگی سرسپردگی مطلق قربانیان بنیادگرائی های کور از جمله((سعید ها و شریف ها کواشی، حیات بومدین ها و امدی کولیبالی ها و دیگران… نیز خواهیم شد))
آیا جنایت های بی حد و حساب تاکنونی را ما و جهانیان تا انفجار خبر شارلی ها هرگز ندیده و نشنیده بودیم که چنان آرام لمیده بودیم و یکباره متوجه شکاندن قلم روشنگری و بریدن زبان فریادرسی نوع انسان در پاریس شدیم؟ غلو نکنیم؛ نه هرگز چنین نبوده و نیست. ما و تمام آنهائی که تاکنون در برابر این همه کشتارها، ترورها و مصیبت های فراینده و فراوان جهانی سکوت کرده و خاموش نشسته ایم همگی ما و آنها مقصریم. آخر مگر می شود یکباره مدافع آزدی بیان، عقیده و وجدان و حتی خود شارلی شد؟ تاریخ وجودی بسیاری از جریان ها و افراد با این جنایت ها اگر دمساز نبوده، لااقل بخشی مرگ را تنها برای همسایه مجاز می دانسته است! پس بسیاری از ما خود و وابستگی های اجتماعی و طبقاتی خویش را درست نمی شناخته و فرقه ای رفتار کرده ایم.
آمریکا و یارانش در نوفل لوشاتو
اما حالا لااقل این حقیقت را بسیاری از ما و نیروهای مدافع مردمی به روشنی می دانند که آن قربانی ها و عاملان کشتارها و دیگران مسخ شده ی پیشین تر، تنها بخش ناچیزی از آن استعداد ویرانگرِ مهلک، فریبخوری نازل و زمینه های تبهکاری در همنوع کشی های عملا موجود در جامعه ی محروم بشری هستند که امروز عوارض مهیب آن سرخوردگی ها و بی پناهی ها زمیگیرشدگان دامنگیر خود سران نظامی، مالی، سیاسی و گردنکشان جهانخوار امریکائی غربی شده که هم آنها(غربی ها) این بینوایان و گماشتگانِ گمراه را در آغاز بر علیه مدافعان برابری خواهی تجهیز و تربیت کردند و حالا هم فقط خود همان ها مسببین اصلی خشونت ها، ناامنی ها، ترورها و کشتارهای فله ای و کلان کنونی در اقصی نقاط جهان و خصوصا در خاورمیانه طغیانی و شمال آفریقای رو به انفجار می باشند. نتایج مخرب توطئه ها و دسیسه های ضدبشری آمریکا بر علیه چپ و کمونیست ها که جز رفاه نوع بشر را نمی خواستند؛ ببینید اینک فناتیست ها جهان را به چه مخاطره هائی هراسناک کشانیده اند؟ یادمان نرود که آمریکا و یارانش در نوفل لوشاتو چه در سر انقلاب مردمی ما با آوردن خمینی در سر پروراندند، و سپس در افغانستان با بدارکشیدن نجیب الله و برادرش به دست طالبان در برابر دفتر حقوق بشر سازمان ملل تخم چه هیولاهای هزاران سر و بسیاری آدمخوران دیگر را گذاشتند که آن تخم ها به بار نشست و تکثیر شد و عملا علائم و عوارض وجود فناتیسم هراسناک آن چه در غرب و شرق اروپا و هم چنین در دل جنایت 11 سپتامبر رسوخ و ستیز کور مذاهب را علیه تمدن گرائی خلق کرد. چپ، نیروهای دمکرات و مترقی بارها بر این نکات ضدبشری آمریکا و غرب هشدار داده و انگشت نهاده اند و شیوه های پلید آنانرا را افشا و رسوا کرده اند، اما دیدیم که گوشی بدهکار حرف های حق نیست و حالا بازتاب منحط سازماندهی و حمایت از بنیادگرائی آمریکا و غرب روربروز و بیش از پیش در خود آمریکا و غرب خسارت ها و ضایعه هایش نمایان تر شده و خواهد شد.
شخصیت و انگیزه های قربانیان
اگر به کنه رویدادهای فجیع، ترورها و انتحارها تمرکز کنیم و شخصیت و انگیزه های قربانیان را دربیابیم و پی به علل ریشه ی آسیب پذیری های فریبخوردگان دیروز و امروز ببریم که چندان هم سخت نیست؛ آنگاه به سادگی به فقر مزمن مادی، معنوی و ناچیزی خرد و دانش اجتماعی این گروه های خوشبین و ساده لوح پائینی در جوامع وامانده و فقیر و فرودست پی خواهیم برد که بیش از دیگر گروه های اجتماعی اینان شکننده تر هستند؛ و آسان اسیر در دام بنیادگرائی های مذهبی شده؛ خواهند شد. چرا؟ چون قریب به اتفاق آنها از شدت سختی و مصیبت های زندگی تفاوتی بین مرگ و بودن را عملا نمی شناسند و بسیار از آنها از آینده و هستی خود و همدردان اطراف موطن و محله ی خویش سرخورده اند و در روی زمین چیزی برای یافتن ندارند و ترجیح می دهند به آسمان پرواز و به بهشت موعود ملاها فرودآیند. وگر نه جای گمان ندارد که هیچ آدم عادی و سالمی که دارای منبع درآمد حداقل و امکان ساختن یک زندگی و پرداختن سازندگی فردای متناسب را داشته باشد؛ هرگز تن به خودکشی و یا کشتار دیگران بی گناه نمی دهد.
تبلیغ سیستماتیک و مدرن برتری جوئی ها
بنا بر آنها که گفته شد! و همزمان با همه ی وجودِ تبلیغ سیستماتیک و مدرن برتری جوئی ها و جاهطلبی ها و ترویج و تشویق تبعیض گرائی های مذهبی و ملی در جهان موجود، بیائید با هم صادق باشیم و بپذیریم که در نهاد اغلب ما هم استعداد خودخواهی های ایدئولوژیک و فرقه ای کم و بیش ریشه دوانده و حتی می تواند در بزنگاه های مصلحت گرائی، همچون دیوی مهیب، مهلک و خطرناک تر از جنون سعیدها و شریف ها علیه یک مشت روزنامه نگار مصور و مدافع حقوق بشر عمل کند یا جرقه ی انفجاری علیه مخالفان نظری و سازمانی از درون تنگ نظری ما سر برآورد؛ و جنایت بیآفریند. زیرا با وجود قدری انصاف، اگر موجود باشد!؟ باید اقرار کرد که در اندرون اغلب ما، بخشی پوشیده و آرامی از دشمنی ها و ستیزهای پنهانی با آزادی بیان، عقیده و وجدان را، هر یک از ما در نگاه و دید سکتاریسم ایدئولوژیک خویشتن خویش داشته و داریم و حتما آنرا (اگر منتفدی صادق باشیم)در خود آسوده پیدا خواهیم کرد. و این یک واقعیت آشکار و دریغا بسیار مسن و مزاحم است که قادر می باشد هزارها فاجعه ی مشابه نسل کشی 60 و 67 رژیم داعش شیعی، قتلعام های پیاپی و اخیر صهیونیستی انتفاضه ی 1 و 2 در نوار غزه، و جنایت های داعش سنی علیه ایزدی ها، کوبانی ها، عراقی های شیعه در موصول و علوی های سوریه و دیگران را در ذهن و عمل ناخودآگاهِ سلطه گرائی به سادگی نمایان سازد.
حفظ صیانت نفسِ ایدئولوژیک
برای اثبات دعاوی بالا به فاکت های موجود و فراوان در میان عملکردهای تاریخی اپوزیسیون ایران، منطقه و جهان علیه حکمرانان شرور نیاز نیست. زیرا، در نه توی صِرف عقیدتی آرمانی هر یک از ما و نیروهای سیاسی جایگزین رژیم های خودکامه ایران، منطقه و جهان که تنها به چهارچوب صرِف باوری خود و نه انگاشت ها و وابستگی های رنگین توده های بی پناه و استثمار شده در جوامع طبقاتی اصرار می ورزد(می ورزیم)؛ باید آشکارا اعتراف کرد که در درون افرادِ ایدئولوژیک و جریان های نظری سیاسی، بی هیچ گمان، همیشه یک و یا چند تروریست ذهنی و یا خونریز عملی نهفته است؛ که همان دقیقیا روزی در صورت به زیر رفتن اصول و بنیاد ایدئولوژیک اش(شان، مان) خود خواسته و ناخواسته، دانسته و یا نادانسته، حفظ صیانت نفسِ ایدئولوژیک در او و یا آنها می تواند به یک (دشمن خونین آزادی بیان، عقیده و وجدان فرا روید و یا خواهند روئید.) می گوئید نه و چنین نیست؟ پس لطفا به تاریخ جنگ های کوچک و کلان ایدئولوژیک نیروهای سیاسی ایران، منطقه و جهان نگاهی کوتاه بیافکنید، آنگاه با نرمش و هوشیاری بیشتر سر به زیر افکنده و شاید از این پس، در گود مبارزه ی نظری پلورالیستی سهیم تر شوید. گمان بی هوده به دور نبرید، در هر یک از ما و جریان های رنگین اپوزیسیون ایرانی نیز، با تفاوت ها و دلیل های مختلف، این جوهره ی ذاتی یا به قولی توان بالقوه (با اندکی کم و زیاد) در همگی نیروها وجود عینی و تاریخی دارد.
بنیادگرائی پولساز برای میلتاریسم
قصد من در این مقاله کوتاه، تنها به نشان دادن چند بخش کوچکی از فقدان آگاهی رسانی های غیر ایدئولوژیک، واقعیت تلخ گمراهی مردمانِ فقیر و گرسته توسط دینکاران به ستیزهای خونین فرقه ای، پی بردن به دسیسه های ضدبشری گرگان درنده ی سرمایه سالاری نظامی و پیوند پوشیده ی آنها با بنیادگرائی پولساز برای میلتاریسم و نئولیبرالیسم است و در پایان درخواست همکاری و همراهی با مردمان کار و فرودست است که به همیاری و پشتیبانی بی قید و شرط ما نیازمند می باشند. اما در کنار آن سهم هر یک از ما و جهانیان در این زندگی همانا داشتن حق نان و به طور موازی حق مسلم آزاد هر ایدئولوژی و مرامی هست که می خواهیم داشته باشیم؛ باوری که به ترویج و تشویق پُرسابقه و تکراری این همه جنون ها، ستیزها، تضادها و تناقض های ژرف هولناک تاریخی نینجامد و آشکار دست و دل ایدئولوگ ها و سران عقاید ناهمگون را نه چنان باز رقم زند که فردی همچون خامنه ای برای 75 میلیون انسان دستور صادر کند و تصمیم سرنوشت ساز بگیرد.
سرمایه سالاران و دینمداران
جهان طبقاتی و ناهمخوان ما عمدتا ضدمردمی است که پایه و مایه ی همنوع ستیزی و خون آشامی های فاشیستی را از یکسو تشویق و از دیگر سوی قوانین برتری جوئی های منافع مالی کاست ها و جاهطلبی های سران سیاسی و رهبران مذاهب را چنان در هم تنیده و با هم فراهم کرده است که این جنگ های ضدبشری آنها، برای بقای سرکردگی شان یگانه راه ممکن بوده و هست. راهی که به سود چند (گروه خبُره مالی، مذهبی ، سیاسی) در عرصه ی گیتی که همان (سرمایه سالاران و دینمداران) کهنه کار باشند هستند و البته با تفاوت هائی تنها در شکل، عملا راهکارهای سودبری شان به رودرروئی انسان با انسان همدردِ خود فراروئیده و پیگیر بر آن دامن زده می شود و چنین که در پهنه گیتی می بینیم به خونخواری و رذالت های هولنک و ناامنی هرچه بیشتر جهان انجامیده است. و این درست در حالی ست که مسبب های اصلی این مقابله های فرقه ای، کشتارهای فله ای و خودزنی های ضدمردمی، همگی رانتخوران دلال مالی، چپاولگران میلیتاریست و ریاکاران مذهبی می باشند که در برج ها و عاج های مجلل به آرامی، امنیت و نعمت نشسته و به ریش همگان استبدادزده، گرسنه، بیکار، بی دادرس و قربانی های بی شمار این عصر وحشت و مرگ می خندند و همه را به بازی دمکراسی و آزادی های بی قید و شرط ذهنی دعوت می کنند و بسیاری از سرسپردگان کاسه لیس آمریکا و غرب سعی در مجاب مردم زمینگیر به فردای پوچ تر دارند. اگر غیر از این می بود چرا جنبش 99% آمریکا در سکوت غرب اروپا شکست خورد؟ قتلعام شدگان فلسطینی نوار غزه توسط همین غربی ها لااقل محکوم نشد؟ چرا نسل کشی هزاران جوان فرهیخته و سربداران در تابستان 60 و 67 دول ملل غرب و آمریکا و بسیاری از افراد و سازمان های جهانی هرگز محکوم نشد؟ و یا هزاران زن ربوده و تجاوزشده ی ایزدی توسط داعشی ها که همچون برده در بازار بردگی فروخته شدند، چندان بازتاب و پشتیبانی کافی جهانی نیافت؟ یا همین جنایت ضدبشری در شهر باگای نیجریه هنوز بی پاسخ مانده است؟
بی همنوع دوستی جهانی، یکباره نمی شود شارلی شد
پس بدانیم و جای تردید ندارد که دشمن اصلی آزادی بیان، عقیده و بیداری مردمی و زندگی مسالمت جویانه و برابر، نه این چند نفر سرخورده، زبون و گمراه شده، بلکه خود آمریکا و یاران غرب و منطقه ای او بوده و هستند که بانی تروریسم و نیروی پشت پرده و لجستیک آنها بوده وهستند و قطعا در آینده هم خواهند بود. نیاز مبرم، حقیقی و حیاتی همگانی نیروهای کار و فرودستان که بخشی عمدتا در دام اهریمن های مالی و مذهبی داخلی، منطقه ای و جهانی دچار تله می شوند؛ آرزوی آنها تنها داشتن کار، نان و آزادی می باشد که عملا برای بسیاری از آنها وجود خارجی ندارد و همزمان با به حاشیه رانده شدن آنها از فرصت اندک زندگی، عملا منافع جهان گلوبالِ سرمایه داخلی و جهانی تغذیه شده و ریش و شکم سران مذاهب مطیع و دنباله روی نیز در این معامله ها پایاپای چرب شده و انباشت ثروت هر دو را با هم تلفیق و تضمین کرده است. وفاق و همسوئی منافع و بازتاب ها و عملکرده هائی که هرگز به سود مردم کار و مزدبگیر نبوده و نخواهد بود، و عملا جهنم موعود ولی واقعی و سوزانی را برای کارگران، فرودستان و نیروهای میانی خانه خراب در پهنه گیتی گسترانده است. نتیجه بگیرم و ناگزیر می گویم که بدون همدردی و همیاری با توده های میلیاردی فقیر و گرسته و ستمکش و بی همنوع دوستی جهانی، یکباره نمی شود شارلی شد.
بهنام چنگائی 21 دی 1393