احمد نابدل
مانند غباری که اسیردر دست طوفان است
چون بیدی که در گذار باد لرزان است
بیدادگران زمان
بسان جغدی که از بامداد هراسان است
در تواتر دیالوگهای فرمایشی
دست پیش گرفته برای پس نیافتادن
در بیدادگاه آباد ِ مغموم
محکومت کرده اند
تنت را به حصار کشیده اند
تو فراتر از آنی که در حصاری بگنجی
بدان نام تو در حصار قلب وذهنمان حک شده است
تو برایمان نشان از کودکان ِ بی حقوق این سرزمین داری
امروز همه کارگران،مردم آزادیخواه
همه واژه گان ِ فقرآلود
خستگان از شب قیر اندود
تن های درآشنا
نام تورا میگوییند
ما همه فریاد اعتراض تو هستیم بهنام
( احمد نابدل )