مجید نفیسی
در کنار دریا
مردی تنها ترومپت می زند
و من نوای او را
از گذرگاه ساحلی می شنوم:
“ترومپتزن!
بس کن دمیدن
در نایِ برنجینَت.
بگذار امواج
بجای تو سخن بگویند.”
صبحِ کریسمس است.
آفتاب دارد می دمد
و مِه دارد فرو می ریزد.
در خانه ها کودکان هنوز در خوابند
و هدیه هاشان زیر درختهای کریسمس
دست نخورده باقی مانده اند.”
اما سانتای بی خانه*
بی اعتنا به من و موجها
همچنان در نای خود می دمد.
25 دسامبر 2013
*- بابا نوئل.
http://iroon.com/irtn/blog/5547/
Christmas Morning on the Beach
By Majid Naficy
At the seashore
A man plays a trumpet alone
And I hear his sound
From the coastal walk:
“Trumpeter!
Stop Blowing
Into your brass pipe.
Let the waves
Talk on your behalf.”
It is Christmas morning.
The sun is rising
And the fog is burning.
Children are still asleep in their homes
And their gifts are intact
Under Christmas trees.
But the homeless Santa
Is still blowing into his pipe
Oblivious to me and the waves.
December 25, 2013.