shokooh mirzadegi 03

آزادی خواهی در اپوزیسیون؛ آوازی که خاموشی ندارد

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

shokooh mirzadegi 03

shokooh mirzadegi 03شکوه میرزادگی

این مطلب، که نوشتن اش تقریبا همزمان است با سی و ششمین سال سلطه ی جمهوری اسلامی بر ایران، با احترام و تحسین تقدیم می شود به تمامی افراد و گروه های اپوزیسیون حکومت اسلامی مسلط بر ایران، که با همه ی مشکلات و کمبودهایی که داشته اند، دمی از تلاش برای آزادی ایران و ایرانی باز نایستاده اند.

اگر نام برخی از گروه ها و افراد در این مطلب نیامده، و یا در توضیح و تاریخ انجام کارهایشان اشتباه و کمبودی رخ داده پوزش می خواهم. من تنها از حافظه ام کمک گرفته ام، با این امید که این مطلب شروعی باشد برای بیشتر اندیشیدن به «با هم بودن» و تلاش هایی بیشتر و اساسی تر در ارتباط با شناخت و کارکرد اپوزیسیون خارج کشور، تا آن زمان که در کنار نام عزیز سرزمین مان کلمه ی زیبای آزادی نیز نمودار شود.

بهانه ی من برای نوشتن این مطلب پیدایش گروه کوچکی است تحت عنوان«همگرایی پایدار ایرانیان»؛ گروهی که از طریق وب سایتی به همین نام، انتشار ویدئوها، و شرکت در برنامه های تلویزیونی، ایرانیان را مخاطب قرار داده و به نوعی آن ها را دعوت به «با هم بودن» می کند. همچنین این مطلب به دلیل گفته هایی نوشته می شود که اخیراً برخی، از سر هیجان یا یاس و نومیدی، در رد کل اپوزیسیون سیاسی خارج کشور بیان می دارند آن ها در گفته ها و نوشته های خود حتی بر این نکته تاکید دارند که: «اپوزیسیون سیاسی خارج کشور کاری نکرده و بهتر است فعالیت های خود را تعطیل کند». و یا «حالا که اپوزیسیون سیاسی موفق نشده کاری انجام دهد بهتر است با سلاح فرهنگ کهن ایران به جنگ جمهوری اسلامی رفت» و سخنانی از این قبیل.

ابتدا بگویم که، به نظر من، نام و کاری که «همگرایی پایدار ایرانیان» برای خود انتخاب کرده بسیار جالب است؛ چرا که ظاهراً (جز در یک مورد خاص که بعداً به آن می پردازم) شباهتی به کارهایی که تا به حال در «اپوزیسیون» انجام شده ندارد. و اگر من، به عنوان یک باورمند به حقوق بشر که خود را کوشنده ای در «اپوزیسیون فرهنگی»ی جمهوری اسلامی می دانم، اکنون می خواهم درباره ی این کوشش و امثال آن سخن بگویم به این دلیل است که فکر می کنم اگر چه گردانندگان «همگرایی پایدار» خود را یک «گروه سیاسی» نمی دانند، و اگر چه صرفاً یک «گروه فرهنگی» نیز خوانده نمی شوند، اما اگر این حرکت، یا حرکت هایی مانند آن، هوشیارانه و عاقلانه پیش برود، به دلایلی که خواهم آورد، می تواند مرکزیتی باشد برای جمع شدن همه ی نیروهای سیاسی و فرهنگی خارج کشور به دور هم.

مفهوم همگرایی به طور عام

عنوان «همگرایی»ی به کار برده از سوی این گروه جدید ظاهراً می تواند بجای «اتحاد» هم تلقی شود که (تا آنجایی که به یاد دارم، در بیش از سیزده – چهارده سال قبل) ابتدا از سوی شاهزاده رضا پهلوی مطرح شد و سپس از سوی برخی از اهل سیاست در گروه های مختلف پادشاهی خواه و یا جمهوری خواه، نیز مورد استفاده قرار گرفت یا می تواند معادلی برای «همبستگی» باشد که باز ابتدا از سوی جمهوری خواهان مطرح شد (گفته می شود به پیشنهاد آقای بنی صدر)، و سپس از سوی گروه های متفاوتی، با پیشوندها و پسوندهایی، به کار گرفته شد.

همبستگی، اتحاد، و یا حتی رفراندوم و کنگره، در میان گروه های ملی گرا، سوسیالیست و سوسیال دموکرات نیز با هدف گرد هم آوردن مردمان در راستای نجات سرزمین مان مطرح شده است. که از میان قدیمی ها مشهور ترین اش طرح «رفراندوم قانون اساسی» بود به ابتکار آقای ملکی و چند تن دیگر از زندانیان سیاسی در ایران، و اجرا کنندگان آن در خارج آقای سازگارا، خانم مهرانگیز کار، دکتر علیرضا نوری زاده، زنده یاد دکتر داریوش همایون، و دیگران و تازه ترین آن ها نیز کنگره ای بود با یک فراخوان عمومی، و به عنوان «کنگره ی سکولار دموکرات های ایران» که به ابتکار دکتر اسماعیل نوری علا، مطرح شد. در عین حال، گروه های دیگری نیز برای گرد هم آوردن ایرانیان تلاش کرده اند؛ گروه «ما هستیم» که مبتکرش تلویزیون کانال یک و آقای شهرام همایون است، و یا سازمان «نهاد مردمی» که مبتکر و گرداننده ی اصلی آن دکتر ایمان فروتن است.

(توجه داشته باشید در این مطلب من از گروه ها، سازمان ها، جنبش ها، شورا ها و احزاب سیاسی، که اولین آن با «نهضت مقاومت ملی ایران» زنده یاد دکتر شاپور بختیار، شروع شد و تازه ترین هایش نیز «شورای ملی ایرانیان» و «جنبش سکولار دموکراسی ایران» است سخن نمی گویم. روشن است که این نوع گروه ها نیز همچنان کار می کنند و به مبارزه علیه جمهوری اسلامی ادامه می دهند. در این مطلب تنها سخنم درباره گروه هایی است که از عناوینی در معنا یا نزدیک به «اتحاد» و «همبستگی» استفاده کرده اند.)

مخاطب همه ی این کوشش ها، که  زیر عناوینی چون اتحاد و همبستگی و غیره انجام شده، نیز تنها کسانی بوده اند که در باورهای گروهی و سیاسی با پیشنهاد دهندگان توافق داشته اند و اغلب بر یکی دو سازمان سیاسی تکیه می کرده اند. اما «همگرایی»، یا این گروه تازه به میدان آمده، با آن نوع اتحادها و همبستگی ها و هم پیمانی ها و غیره ای که در سی و پنج سال گذشته (در خارج کشور) مطرح شده اند، یک تفاوت مشخص دارد و آن این که این یکی (البته تا اکنون و تا این لحظه که من این مطلب را می نویسم) پشتیبان و یا تکیه داده بر هیچ گروه سیاسی یا فرد خاصی در اپوزسیون سیاسی نیست. در واقع، از شعارهای نوشتاری و ویدئویی و گفتاری این گروه کوچک (که تا جائی که می دانم مبتکرش معمار هنرمندی است به نام آقای مسعود اسماعیلو، و همراه و پشتیبانانش ژورنالیست ارزشمند، خانم الهه بقراط، و دیگرانی هستند که نام شان در وب سایت این گروه آمده می توان، نتیجه گرفت که این گروه آمده تا این بار، بدون تکیه بر هیچ فرد یا گروه خاص سیاسی، ایرانیان را برای نجات و بقای خود فراخواند. یا بهتر است بگویم که: همگرایی را در میان مردم شایع کند.

همین جا لازم است که از آن «یک مورد خاص» هم بگویم؛ از حرکتی شبیه همگرایی که حدود بیش ده – یازده سال پیش به وسیله ی آقای دکتر ایمان فروتن، شروع شد؛ کسی که در همان زمان ها در رشته ی کامپیوتر و در فضای غیر ایرانی توانایی های درخشانی از خود نشان داده بود که در زمان خودش تازگی هایی داشت. ایشان در آن زمان تلاش کرد تا با استفاده از تخصص خود، و با یک برنامه ریزی کامپیوتری جالب و دقیق، با هدف همبستگی، ایرانیان را، دور هم جمع کند. این حرکت تا کی ادامه پیدا کرد نمی دانم اما، همانطور که در بالا گفتم، در پی جنبش آزادی خواهانه ی سال 88، آقای فروتن با تنی چند از ایرانیان علاقمند «نهاد مردمی» را بنا نهادند.

مفهوم همگرایی به طور خاص

از عنوان و مفهوم همگرایی در یکی دو قرن گذشته در مسایل اقتصادی، توسعه و صنعت، صلح، حقوق بشر، و حتی سیاست استفاده شده است و در برخی موارد نیز با پسوند پایدار. در بیشتر موارد این مفهوم بر می گردد به نگاه انسان شناسانه ای که بر اساس این «فلسفه ی تکاملی» شکل گرفته که اگر همه ی موجودات زنده، با همه ی تفاوت ها و تنوع های مختلف، نیاکانی مشترک دارند و همین اشتراک است که به بقای آن ها کمک کرده است می توان نتیجه گرفت که این اشتراکات می توانند در چارچوب یک برنامه ی مشخصِ همچنان یاری دهنده باشند.

اما، در این مورد خاص، احتمالاً، «گروه همگرایی پایدار»  می تواند از این معنا استفاده کرده باشد که ملت ها، و این جا ایرانیان نیز، از آنجا که تاریخ و فرهنگ و سرگذشتی مشترک دارند می توانند، با در کنار هم بودن، به ماندگاری و توفیق بر مشکلات خویش (که اکنون مهم ترین شان ناشی از جمهوری اسلامی است) کمک کنند. از سویی دیگر، این همگرایی می تواند نمونه ای باشد از آن نوع همگرایی هایی که، مثلاً، در دو سه  قرن گذشته در شکل های مختلفی در اروپا وجود داشته و طی آن، هر گاه که بحران های اقتصادی، طبیعی و یا جنگ اروپا را تحت فشار و نابودی قرار داده، واحدهای کوچک آن، که کشورهای مختلف اروپایی باشند نیروهایشان را روی هم گذاشته اند تا از آن بحران به سلامت بگذرند. نزدیک ترین آن ها، به ما ایجاد اتحادیه ی اروپاست. 

اگر برداشت من بدین معنا درست باشد که گروه ایرانی ِ «همگرایی پایدار» نیز نمونه ای از انواع همگرایی های بالاست، و این امتیاز (به نظر من مهم) را دارد که بر هیچ گروه، یا شخصیت سیاسی در اپوزیسیون تکیه نداده، می شود گفت که حرکتی تازه آغاز شده است؛ چرا که مخاطبین همه ی اتحادها، همبستگی ها و پیمان هایی که در این 36 سال گذشته در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی پیشنهاد شده، حتی آن ها که در انتهای عنوان شان کلمه ملی، یا ایرانیان آمده فقط گروه هایی از مردمان ایران یا بخش هایی از ایرانیان بوده اند. همچنین در مواردی هم که حتی مخاطب آورندگان اینگونه پیشنهادات فقط گروه یا طرفداران خودشان نبوده، از آنجایی که خود بر صدر یک گروه سیاسی ایستاده اند، و یا از آنجایی که یک گروه یا چند گروه سیاسی زیر پیشنهاد آنها را امضا کرده اند پیشنهادها نمی توانسته (حداقل در شرایط خاص بحرانی امروز) همه ی ایرانیان را مورد خطاب قرار دهند.

تعریف اپوزیسیون، و اپوزیسیون جمهوری اسلامی

اپوزیسیون، به معنای متضاد یا «ضد»، در زادگاهش فرانسه و غرب، و کلاً کشورهای دموکراتیک، در ابتدا و حتی تا کنون در مورد احزاب اقلیتی به کار می رود که به طور قانونی در مقابل حزب اکثریتی که بر سر کار است ایستاده و برای گرفتن پارلمان، دولت، و یا جایگاه ریاست جمهوری از دست حزب حاکم تلاش می کنند. اما، در کشورهایی همچون کشور ما که قانون بر آن حاکمیت ندارد  و هر نوع مخالفتی با حکومت بی تاوان و تنبه و گاه زندان و شکنجه و اعدام نخواهد بود، اپوزیسیون به گروه هایی گفته می شود که در خارج از این کشورها به طور علنی، و در داخل این کشورها در پنهان و زیر پوشش های مختلف، برای برکناری حکومت موجود تلاش می کنند. این نوع اپوزیسیون با دولت یا پارلمان و یا رییس جمهوری و یا حزب خاصی ضدیت ندارد بلکه با کل نظام حاکم مخالف است و همه ی تلاش آن نیز برای حذف کلیت این حکومت و قدرت مستبدانه اش می باشد.

(همینجا توجه کنیم که بر خلاف شایعاتی که مرتب از سوی برخی از وابستگان به حکومت پراکنده می شود، خواستاری کنار رفتن، منحل شدن، و یا حتی فروپاشیدن یک حکومت دیکتاتوری به معنای خواستاری جنگ و خونریزی نیست و دلیل روشن این واقعیت هم وجود بسیارانی از گروه ها و افراد در اپوزیسیون ایرانی هستند که ضد جنگ و باورمند به حقوق بشر بوده اند اما خواستار برکناری کامل حکومت «جمهوری اسلامی» در ایران هستند).

البته افراد و گروه هایی هم هستند که پس از جنبش 88 خودشان را جزو اپوزیسیون می دانند اما مشکلی با ادامه ی کار رژیم «جمهوری اسلامی» ندارند و فقط اصلاح برخی از قوانین آن و یا برکناری رهبری آن را می خواهند. من در این جا به اینگونه تلاش ها نمی پردازم زیرا،  آنگونه که من فکر می کنم، به خاطر ساختارهای موجود در قانون اساسی و قوانین دیگر فعلی و وابستگی تام آنها به مذهب امکان هیچ اصلاحی در این حکومت دیده نمی شود.

وضعیت اپوزیسیون سیاسی خارج کشور

نمی توان تردید داشت که اپوزیسیون سیاسی ایران در کل با مشکلاتی سخت روبروست و عمده ی این مشکلات به وضعیت سیاسی و اجتماعی خاصی برمی گردد که در سرزمین مان داشته ایم. یعنی ما هیچوقت تمرین دموکراسی نداشته ایم تا اصول آن را به خوبی بیاموزیم.

از مثالی در مورد ورزش مدد بگیرم: یک فرد، هر چقدر هم که قوی و درشت هیکل باشد، اگر یک رشته از ورزش را با اصول و متدهای خاص آن نیاموخته و تمرین مداوم نکرده باشد در یک زمین یا تشک ورزشی، و در  مقابل یک فرد حتی ضعیف تر و کوچک تر از خودکه علمی یا حرفه ای عمل می کند، به راحتی شکست می خورد. مردان و زنان سیاسی کشورهای دیکتاتورزده نیز، حتی اگر از نظر تئوری از دانش آموختگان امر سیاست هم باشند، از آنجا که چون مردمان کشورهای آزاد از کودکی و نوجوانی تمرین سیاسی نکرده اند، رفتارهای قابل ایراد زیادی دارند. ما می بینیم که فرضاً در مدارس اروپا و به خصوص آمریکا  مردمان از دوران کودکی در برنامه هایی که آن ها را قدم به قدم با ساختار دموکراسی آشنا می کند شرکت می کنند: مرتب در انتخاباتی مربوط به سمت هایی در مدرسه حضور دارند، برای قسمت های مختلف، از ورزشی گرفته تا دروس مختلف، رییس و معاون تعین می کنند، و از همان کودکی وظایفی را، که گاه به راستی سنگین اند، به عهده می گیرند، مدام با هم بر سر مسایل مختلف مربوط به درس و مدرسه و برخوردهای اجتماعی و حتی تصمیماتی در مورد وضعیت تحصیلی شان به بحث و گفتگو می نشینند. حتی گاه اعتصاب ها یا اعتراض هایی را در ارتباط با شیوه ی امتحان گیری ترتیب می دهند. برای یک ایرانی، یا خاورمیانه ای، وقتی که برای اولین بار فرضاً در مراسم ویژه ی یک دبیرستان آمریکایی شرکت کند، بسیار حیرت انگیز است که ببیند نوجوان های چهارده تا هفده ساله چگونه همان برخوردها و رفتارهایی را دارند که یک نماینده ی سرشناس پارلمان شان، و چنان منطقی و اصولی با هم بحث می کنند و یا همانگونه سخنرانی می کنند که مردان بزرگ سیاسی شان.

در واقع، این ها از همان کودکستان و دبستان و دبیرستان دموکراسی را ورزش و تمرین می کنند؛ درست برخلاف ما که در مدارس مان به جای تمرین گفتگو کردن ها و سخنرانی کردن های منطقی و آموختن راه و رسم دموکراسی، یا در حال تماشای دست به یقه شدن پسرها بوده ایم، و یا در گوشی حرف زدن ها و پچ پچ های پنهانی دخترها را دیده ایم، و یا «چوب»و تنبیه «گُل» معلمین مان را تجربه کرده ایم تا «خل» نشویم! و،  پس از انقلاب هم می بینیم که سال هاست بچه های بیچاره مان نه تنها از آموزش علوم انسانی و تاریخ و فلسفه و علوم اجتماعی در شکل امروزی اش محروم اند، بلکه باید یا به فراگیری احادیثی قرون وسطایی، بیهوده و مضر برای زندگی امروز  بپردازند ، و یا تمرین قمه زنی و سینه زنی و نوحه خوانی کنند.

از کسانی که در چنین فضاهایی رشد کرده و بزرگ شده اند، و اکنون در یک جایگاه سیاسی و یا در یک فعالیت سیاسی قرار گرفته اند نمی توان انتظار برخوردهای بی نقص داشت. تردیدی نیست که بین گروه های مختلف اپوزیسیون سیاسی حکومت جمهوری اسلامی در خارج از ایران می توان به تماشای پدیده هایی نشست همچون منش های دیکتاتورمآبانه، برخوردهای غیر منطقی، بیشتر شخصی تا سیاسی، به جان هم افتادن، یکدیگر را متهم کردن، تن به هیچ اتحادی با هم ندادن و حرکت های یکدیگر را خنثی کردن و، بدتر از همه، «هیجان زدگی ها»یی که بیشتر بر اساس عواطف ما پدیدار می شوند تا منطق و اصول مبارزاتی مان و البته که این رفتارها خاص اپوزیسیون خارج از ایران نیست و در اپوزیسیون داخل هم به شدت وجود دارد اما، از آنجا که ما از ایران دور هستیم، نمی توانیم آن ها را به راحتی لمس یا درک کنیم. اپوزیسیون خارج، از آنجا که علنی و آشکار است هر کارش هم برای همه ی ایرانیان در سراسر جهان قابل دیدن و شنیدن و خواندن است؛ در حالی که اپوزیسیون داخل ایران، و رفتار افرادی که در آن اپوزیسیون هستند، کاملاً پنهان است؛ جندان که نه تنها ما، که حتی آن هایی هم که در ایران هستند از آن خبر ندارند. در عین حال باید تصدیق کرد که برخی از افراد اپوزیسیون در خارج به خاطر سال ها در خارج ایران بودن دانش و  درک و دریافت هایی تازه پیدا کرده اند و برایشان امکان این که با نگاه  دموکرات تر، به مسایل نگاه کنند وجود دارد.

اپوزیسیون فرهنگی

نوع دیگری از اپوزیسیون هم وجود دارد که من از چندین سال پیش به آن نام «اپوزیسیون فرهنگی» داده ام؛ یعنی اپوزیسیونی که کار سیاسی نمی کند اما رویاروی جمهوری اسلامی ایستاده، چرا که معتقد است همانگونه که می شود با «جمهوری اسلامی» به خاطر آزادی ستیزی و انسان ستیزی و دیکتاتورمنشی، و اصلاح ناپذیری اش مبارزه کرد، ضروری است که به خاطر فرهنگ ستیزی، فرهنگ کشی، تاریخ زدایی، و ایرانی ستیزی آن نیز رویارویش قرار گرفت.

به نظر من، اپوزیسیون فرهنگی، بدون این که نامی از آن به این شکل آورده شده باشد، در زمان هایی از تاریخ کشورها بوجود می آید که اشغال گران یا «شبه اشغالگرانی» آن سرزمین را فتح کرده و بر آن به زور حکمرانی کنند. این اپوزیسیون، علاوه بر هراس از استبداد و دیکتاتوری، از این هراس دارد که فرهنگ و هویت سرزمین اش نابود شود. فرضاً در کشور ما، پس از حمله ی اعراب چنین اپوزیسیونی به کار افتاد و نتیجه اش را ما (از نظر ادبی و تاریخ نگاری) در شاهنامه می بینیم، و نیز در تلاش هایی که در راستای استفاده از «شیعه گری» به سود فرهنگ و هویت ایرانی ها استفاده شد. و همچنین بوده است زنده نگاهداشتن سنت ها و جشن های ایرانی، و زنده نگاهداشتن نام بزرگان و ایزدان ایرانی، در پشت نام ها و مفهوم هایی برگرفته از مذهب حاکمین مسلط، و نیز بسیاری ثمرات دیگر که نتیجه ی تلاش مردمانی از میان «کوشندگان فرهنگی» آن زمان بوده که برای هویت و فرهنگ خودشان تلاش می کردند.

این واقعیت جدا از تلاش های مردان و زنان بزرگ اندیشمند و قهرمانان ملی ما است که در نقش «کوشندگان سیاسی» برای حفظ آب و خاک و برای بیرون راندن اشغالگران برنامه های کوتاه مدت و دراز مدتی می ریختند و یا زندگی خود را در میدان های جنگ فدا می کردند.

و همینجا می توان پرسید که چرا ما، مثلاً، پس از حمله ی مغول اپوزیسیونی فرهنگی به مانند دوران حمله ی اعراب نداشته ایم. پاسخی که من به این پرسش می دهم آن است که اگر چه مغول ها نیز کشتند و ویران کردند و سوزاندند اما وقتی که بر مصدر قدرت نشستند نه کاری به کار مذهب ما داشتند و نه برای دست کاری در فرهنگ و هویت ما برنامه ریخته بودند. آنها در مقابل آن فرهنگ سر تعظیم هم فرود آوردند. به همین دلیل وقتی هم که از سرزمین ما رانده شدند، ایدئولوژی یا فرهنگی تحمیل شده را در سرزمین ما به جای نگذاشتند.

آیا اپوزیسیون جمهوری اسلامی در خارج بیهوده بوده؟

به نظر من، این کمال بی انصافی و یا بی خبری است اگر اثرات مثبت تلاش اپوزیسیون ایران در خارج کشور را، با همه ی کم و کاست ها که دارد، بر زندگی مردمان ایران نبینیم یا انکار کنیم.

یعنی بی انصافی است اگر آنقدر ساده نگر باشیم که فکر کنیم کار اپوزیسیون آن است که:

–  به ایران لشگرکشی کند و حکومت را براندازد،

– یا کاری کند که با هر فراخوانی مردمان در ایران به خیابان ها بریزند و دمار از روزگار استبداد برآورند،

– یا از طریق اتحاد افراد و گروه ها چنان قدرتی شود که بتواند یکشبه بساط دیکتاتوری را برچیند

 اما اگر این گونه فکر نکنیم، و با توجه به همه ی کمبودهای ناشی از نداشتن تمرین دموکراسی، نگاهی به اپوزیسیون سیاسی و فرهنگی خود بیاندازیم، می بینیم که اگر در این مورد از کشورهایی چون تونس و ترکیه و کشورهای مشابه آن ها عقب هستیم اما از کشورهایی چون عراق و افغانستان و پاکستان و امثالهم بسیار جلوتریم.

آن چه در این سی و شش سال از سوی گروه های اپوزیسیون سیاسی و فرهنگی، و افراد در این اپوزیسیون، همچون نویسندگان و تحلیل گران و کوشندگان سیاسی در رسانه های نوشتاری و گفتاری و دیداری انجام شده ـ آن هم در رویارویی با دیکتاتوری هراس انگیزی که صاحب قدرت هایی مالی ، نظامی و ایدئولوژیک است، و در عین حال از سوی برخی از دولت های غربی و شرقی نیز حمایت می شود ـ کاری به راستی کارستان بوده است. من در این جا فقط به چند مورد مهم آن، اشاره می کنم:

ـ شناساندن و جا انداختن مفاهیم بسیار مهمی چون حقوق بشر، سکولاریسم، دموکراسی، در بین مردمان ایران.

ـ توجه دادن مدام مردمان به مسایلی چون زشتی و قبح اعدام، قصاص، شکنجه، زندان سیاسی و انتشار مستمر خبرهای گسترده درباره ی این نوع اعمال در ایران و نیز خبر دار کردن سازمان های حقوق بشری و مردمان کشورهایی مختلف جهان.

ـ اهمیت دادن به زنان ایران و مبارزات برابری خواهانه آن ها و انعکاس مبارزات و خواست های آنان در خارج کشور، از جمله گسترش صدای «یک میلیون امضا» و رساندن صدای آن ها به گوش سازمان های حقوق بشری، و نیز بازتاب دادن صدای مادرانی که فرزندان آزادی خواه و معترض شان را در کوچه و خیابان یا در زندان ها  و شکنجه گاه ها از دست داده اند.

ـ  تلاش برای دادن جوایز حقوق بشری به زنان فمنیست، کوشندگان سیاسی، روزنامه نویس ها، زندانیان سیاسی و غیره

ـ شکستن تابوی «ولایت فقیه» با حملات مستقیم بر اعمال او و وابستگان اش.

ـ مضحکه کردن خرافاتی که ساخته و پرداخته ی حکومت است و به نام بخشی از مذهب به مردم تحمیل می شود.

ـ از بین بردن آبرو و مشروعیت حکومت از طریق برملا کردن خبرهای فساد و تباهی و جنایت هایی که به دستور این حکومت و رهبران اش در ایران بوقوع می پیوندد.

ـ زنده نگاهداشتن نام زندانیان سیاسی و عقیدتی و برگزاری برنامه ها و تظاهرات مختلف در ارتباط با آن ها در شهرهای مختلف جهان.

ـ برملا کردن فاجعهء دههء شصت و مطرح کردن آن با برنامه های مکرر و مداوم و نوشتن و گفتن مرتب درباره آن.

ـ برگزاری برنامه های گسترده برای مطرح کردن مفهوم هویت ایرانی و اهمیت و پاسداشت فرهنگ ایرانی و هشدار مداوم در ارتباط با در خطر افتادن میراث فرهنگی فیزیکی و غیر فیزیکی آن، و بازتاب دادن گسترده ی خبرهایی که از سوی کوشندگان فرهنگی به خارج می رسید و فرستادن اینگونه خبرها برای سازمان های مختلف مربوط به این مسایل.

ـ جا انداختن و برنامه ریزی های مفصل جشن های ایرانی که در سرزمین مادری شان ممنوع است،  و بزرگداشت شخصیت های ملی و تاریخی ایرانزمین.

ـ برگزاری برنامه های گسترده، ویدئو، فیلم، خبر در ارتباط با میراث طبیعی ایرانزمین و فجایعی که در ارتباط با محیط زیست در ایران اتفاق افتاده است.

– و ده ها مورد دیگری که امکان مطرح کردن و گفتن و تحلیل کردن آن ها در شکل و معنای واقعی اش، و به طور  آزادانه در ایران وجود نداشته و ندارد. و اپوریسیون فردی و گروهی ایران در خارج آن ها را نه تنها به گوش و چشم مردمان ایران و دیگر مردمان کشورهای دنیا رسانده است. بدون تردید اگر این حرکت ها و تبلیغات مداوم نبود حکومت اسلامی به خواست خود، که جایگزین کردن هویت اسلامی به جای هویت ایرانی ما است، پیروز می شد. و این کاری است که، مثلاً، اپوزیسیون کشورهایی مثل عراق و افغانستان و مصر و لیبی و غیره نتوانسته اند در خارج از این کشورها به این گستردگی انجام دهند و هنوز هم اگر خبرنگاران غربی در این کشورها نباشند صداهای اعتراض مردمان در آن مناطق به راحتی شنیده نمی شود.

در واقع می توان گفت که اپوزیسیون خارج از ایران، علاوه بر تلاش های زیادی که کرده، توانسته است تا سفیر جهانی خوب و شایسته ای باشد برای رساندن صدای مردمان رنج دیده اما شجاع و خستگی ناپذیر سرزمین مان.

*****

در این جا نیز لازم است این نکته را متذکر شده باشم: بنظر من، کسانی که در این شرایط خاص و حساس می گویند که چون اپوزیسیون سیاسی کاری نکرده بهتر است کنار برود و اپوزیسیون فرهنگی کار را در دست بگیرد» همانقدر اشتباه می کنند که افرادی با بی اهمیت دانستن و یا نادیده گرفتن تلاش های اپوزیسیون فرهنگی. این جماعت، علاوه بر این که جلوی کارهای اپوزیسیون سیاسی را می گیرند، مسیر حرکت اپوزیسیون فرهنگی را هم به بیراهه می برند و یا روند طبیعی حرکت آن  را کند می کنند.

اساس کار اپوزیسیون فرهنگی آموزشی است، یعنی برملا کردن نقش حکومت در فرهنگ ستیزی به طور مرتب و مداوم، آموزش و آگاهی دادن در مورد داشته های فرهنگی، و استفاده از ابزاری که در این موارد در اختیار ما هست؛ ابزاری مثل به روز کردن و بر زبان انداختن مفاهیم برگرفته از فرهنگ ملی، به روز کردن جشن ها و سنت های شادی آفرین و برگزاری مرتب آن ها، و زنده نگاهداشتن نام قهرمانان استوره ای و تاریخی. این ابزار می تواند، در لحظه های سرنوشت ساز، نیز چون نیرویی عظیم و کارآمد، و به عنوان پشتیبان اپوزیسیون سیاسی، عمل کند.

و اما «همگرایی»…

برگردم به اول مطلب و پاسخ به این پرسش که  که آیا گروه هایی چون «همگرایی پایدار ایرانیان» هنوز می توانند در رسیدن به آزادی ایران و ایرانی کاری انجام دهند؟ به باور من، اتحاد، همبستگی، همگرایی، پیمان، کنگره، و … لزوماً سبب پیروزی نمی شوند اما بدون تردید در رسیدن به پیروزی نقشی اساسی بازی می کنند؛ و این طبیعی است. 

نتیجه ی کار «همگرایی پایدار ایرانیان» نیز نمی تواند به خودی خود مثبت یا منفی باشد. ما مثلاً دیده ایم که، در جریان انتخابات 88، گروهی از زنان فمنیست در داخل ایران تشکلی به نام  «همگرایی جنبش زنان» را به راه انداختند و، از آنجا که انتخابات خود حکومت در میان بود و طبق معمول «درهای باغ سبز را باز کرده بودند»، این گروه از زنان توانستند برای کار خود تبلیغات زیادی انجام دهند. قصد این زنان آن بود که، با حمایت از یکی یا چند کاندیدا، آن ها را وادار کنند که کنوانسیون های رفع تبعیض را امضا کنند و یا، به قول یکی از فمنیست های شرکت کننده در این همگرایی، می خواستند از باز بودن تبلیغات انتخاباتی استفاده کرده و فکر «رفع تبعیض از زنان» را مطرح شازند.

اما از همان ابتدا برخی از زنان داخل کشور و معدودی در خارج با این روش مخالف بودند. من نیز در آن زمان در مقاله ای نوشتم: «از آنجا که این همگرایی ظاهراً یا واقعاً بر اساس پشتیبانی از کاندیداهایی است که از دل نظامی برآمده اند که تبعیض جنسیتی را قانونی کرده، و تا دمدمه های انتخابات نیز بر آن صمیمانه وفادار بوده است، حتی اگر قول بدهند قادر نخواهند بود این کار را عملی کنند». و آن همگرایی، همچنان که پیش بینی می شد، به جایی نرسید. در حالی که اگر این گروه از زنان با این شعار و هدف همگرا می شدند که: «ما به قوانین ضد زن و تبعیض گرا رأی نمی دهیم» بی شک توجه و نتبجه بسیار وسیع تری را به دست می آوردند. یا حداقل این حرکت می توانست نقطه ی روشن و مثبتی در تاریخ جنبش زنان ایران باشد.

به باور من، اگر «همگرایی پایدار ایرانیان»، یا هر گروه مشابه دیگر، هدف خود را جمع کردن مردمان و گروه ها پیرامون یک خواست حقوق بشری، یک خواست انساندوستانه، و یک خواست ملی بگذارد می توانند موفق باشند. البته شرط اساسی در این نوع حرکت ها آن است که صمیمانه و بدون هیچ وابستگی گروهی و سازمانی با گروه های اپوزیسیون سیاسی و حتی فرهنگی کار کنند؛ با این تعهد که تا روز آزادی ایران عضو هیچ گروه و سازمانی نباشند و خودشان نیز هیچ سمت و جایگاه سیاسی نداشته و سخنگوی مستقیم یا غیر مستقیم هیچ گروه یا فردی نباشند، و تنها صادقانه و به طور مرتب گزارش آن چه را که در همگرایی می گذرد به اطلاع مردمان ایران و حتماً مردمان جهان برسانند.

چنین گروه هایی اگر بتوانند که افراد و گروه های سیاسی را در زیر سقف بی طرفانه ای که ساخته اند جمع کنند، اگر بتوانند آنها را هر ماه در یک شهر و کشوری به صورت فیزیکی یا مجازی، و بدون هیچ ممنوعیتی برای ورود تماشاییان علاقمند، دور هم جمع کنند، کار بزرگی انجام داده اند. طبیعی است که این جمع ها ممکن است در ابتدا با مشکلات زیادی روبرو باشند؛ مشکلاتی که می توانند خود نوعی تمرین دموکراسی را موجب شوند. اما نهایتاً نتیجه ممکن است این باشد که از دل این نشست ها حاصلی به دست آید که تا کنون به دست نیامدنی می نموده است.

می دانم کاری سخت است اما اگر عشق به آزادی ایران و مردمان ایران در میان باشد هم سختی اش کمتر حس خواهد شد و هم به بازتاب آواز آزادی خواهی، این موهبتی که قرن های قرن است در سراسر جهان نقش نجات دهنده را بازی کرده و هیچوقت تا انسان بر سیاره ی خاک وجود دارد، خاموشی نخواهد داشت، کمک موثری خواهد کرد.

هجدهم نوامبر 2014

smirzadegi@yahoo.com

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.