کریم قصیم
هانس ُمدرو نخست وزیر جدید و شخصیّت محبوب و مورد احترام کلیه جریانهای اپوزیسیون ، تتمه اقتدار حکومت حزب را دردست دارد. وی دراولین هفته های نخست وزیری زیر فشار شدید جناح محافظه کار حزب و دستگاه بوروکراسی و سران سازمان امنیّت کشور، با وجودی که خود با اصل انحلال سازمان مزبور موافقت دارد ، اما مرتکب یک اشتباه بزرگ می شود:
به خاطر حفظ امنیت داخلی و مرزی کشور بحث تشکیل یک سازمان امنیّت جدید را / بعداً نامش را گذاشتند « سازمان حراست ازقانون اساسی»/ پیش می کشد. علاوه بر این ، درکابینه او مصوبه ای می گذرد که طبق آن به چند ده هزار اخراجی اشتازی (سازمان امنیت منفور قبلی) تا یافتن محل اشتغال تاره می باید حقوق موقت پرداخت شود. همین مسائل را مخالفان وی، به ویژه رسانه های پرنفوذ غربی ، پیراهن عثمان می کنند و به فشار و تبلیغات علیه حکومت ُمدرو شدیداً دامن می زنند. درحالی که وی با پشتکار و جدیّت زیادی می کوشد به اوضاع آشفته اقتصادی و مسائل مبرم سیاسی کشور سروسامانی دهد. مدرو پیشنهادهای متعدری جهت همکاری با آلمان فدرال پیش می کشد و می کوشد با مطرح کردن فکر « پیمانهای مشترک» ، به فشارهای خیالانی و تمایلات سیاسی دولت کوهل (آلمان فدرال) روی خوش نشان دهد. درروزهای 19 و 20 دسامبر 89 درشهر تاریخی درسدن به گرمی از کوهل ، صدراعظم آلمان فدرال استقبال می نماید. طیّ این دیدار خط مشی پیمانهای مشترک مورد توافق دوطرف قرار می گیرد و آنها به اتفاق دریک کنفرانس مطبوعاتی شرکت می کنند. ضمن این کنفرانس مدرو اعلام می کند که چند شب مانده به عید میلاد مسیح دروازه تاریخی براندنبورگ به روی عموم گشوده خواهد شد. همچنین با آزادی کلیه زندانیان سیاسی ظرف چند روزآینده موافقت می کند و با صدراعظم کوهل قراردادی می بندد که طبق آن همه شهروندان آلمان غربی می توانند بدون اخذ ویزا و تعویض اجباری ارز به آلمان شرقی سفر کنند. این دیدار و توافقنامه های مذکور، همچنین شادمانی ناشی از گشایش دروازه براندنبورگ ، کمی فشار را کاهش می دهد. ولی ازاوائل ژانویه 90 بار دیگر امواج خروج از کشور (روزی حداقل 2 هزارنفر) و آثار اقتصادی و روان اجتماعی آن مشگلات تازه ای به بار می آورند. درهمین هفته ها کارزار تبلیغاتی سیاسی علیه حزب و به ویژه علیه تتمه سازمان امنیّت شدّت بیشتری می گیرد. درخیابان و نیز پای میزگردها خط استیضاح ار دولت دنبال می شود. به سوابق این و آن وزیر حمله می شود … سرانجام مدرو عقب نشینی می کند. انحلال سازمان امنیّت قطعی می شود ، بدون این که تشکیلاتی جدید کار امنیّت کشور را بدست گیرد. این مهم ، یعنی تشکیل هرگونه سازمانی که برای حفظ امنیّت و رتق وفتق جریان عادی امنیّت کشور لازمست / چه دربخش داخلی و چه ضد جاسوسی/ می ماند برعهده دولتی که از انتخابات آتی سربرآورد. یعنی تا بهارسال 1990 دربها چهارطاق به روی سرویسهای بیگانه باز می ماند. نابسامانی وضعیت اقتصادی مجددا رو به افزایش می گذارد. دراثر فروپاشی ارگانهای رهبری کننده قبلی و تزلزل و ِذله شدن مسئولان وقت ، شالوده های دولت دیگر کارآمدی کافی ندارند. درچنین شرایطی اعتصابهای سیاسی به آشفتگی در شبکه های تولید و توزیع دامن می زند . خروج مداوم نیروهای متخصص نیز چشم انداز همه عرصه های کاری کشور را روز به روز تیره تر می سازد…
کنگره فوق العاده حزب و انتخاب رهبری جدید
برای توضیح روند دگرگونیهای حزبی و دولتی باید کمی به عقب برگردیم : استعفاء و کناره گیری مجموعه دستگاه رهبری«حزب واحد سوسیالیستی SED »، تشکیلات حزب و نیزساختارهای دولت را بدون سر، بدون مسئولان با تجربه و مقتدر، به جای گذاشت. البته ، به سرعت کمیسیونی متشکل از اصلاح طلبان( که جملگی دررده های دوم وسوم حزب بودند) به اتفاق مشاوران با تجربه تشکیل می شود و ظرف چند روز نخستین «کنگره فوق العاده» حزب را فرا می خوانند . مباحث مطروحه طی اجلاس دو روزه 8 و 9 دسامبر89 و روحیه عمومی کنگره نشان می دهد که حزب بی سر ، دراثر ضربات پی درپی تشکیلاتی و سیاسی که ظرف یک ماه و نیم اخیر متحمل شده ، دیگر فشارهای بعدی ناشی ازرسواییهای خردکننده مربوط به رهبری سابق و افشای فساد و همدستی تنگاتنگ حزب با سازمان امنیّت منفور را تاب نخواهد آورد. اما حزب هنوز بزرگترین نیروی سیاسی کشورست و قریب 2 میلیون نفر عضو دارد. درعین حال که آهنگ خروج از حزب شتاب می گیرد ، افشاگریهای بی پایان راجع به فساد رهبری سابق … عرصه را روز به روز برای واحدهای حزبی و حتی اصلاح طلبان تنگتر می کند. حزب از بیرون با فشار فزاینده مردم – که میزان را همان «رهبری» و پراتیک آنها می شمارد – مواجه است. توده مردم که تازه از انواع و اقسام فسادها اگاهی یافته ، با نفی خشم آلود آن دستگاه رهبری مستبد و فاسد ، درضمن به حیثیّت و حرمت حزب و لاجرم اعضای ساده و شرافتمند آن هم برخورد می شود. از درون نیز با روحیه باختگی، شرمندگی و افسردگی فلج کننده ، حیرت و ناباوری، عصبیّت و … دست اخر گرایش به انحلال و دست شستن ازهمه چیز رو به روست. سنگینترین فشارها برای حزب ناشی از تداخل و درهم تنیدن سیاستها و تشکیلات سازمان امنیّت با بافت و تشکیلاتی رآس و ارگانهای حزب است. چهل سال تمام مردم دستگاه امنیتی را درخدمت حزب می شمردند و سران همین را می گفتند ولی حالا افشاء شده که دربسیار سطوح ارگانهای حزب و مقامهای امنیتی یکی بوده اند. هرچه اسرار رویه ها و کنشهای ضد قانونی سازمان امنیّت منفور بیشتر فاش می شود ، حزب و تمامی ارگانها و اعضای آن تحت فشارشدیدتری قرار می گیرند. دراجلاس دو روزه کنگره فوق العاده حزب، ولفگانگ برگهوفر، اصلاح طلب دیرینه و خوشنام و شهرداراعظم کلانشهر درسدن ، به عنوان رئیس اجلاس انتخاب می شود. موفقیت وی در اداره ملایم و مدبّرانه کنگره باعث می شود شیرازه امور از هم نپاشد و تمایل به انحلال طلبی برکل کنگره مسلط نشود. طیّ همین نشستها سرانجام گرگورگیزی، وکیل دادگستری خوشنام (و فرزند وزیرفرهنگ قدیم)، با 95،5 درصد آراء به ریاست جدید حزب برگزیده می شود. هانس مدرو و ولگانگ برگهوفر که هردو بسیار معروفتر از گیزی هستند، به معاونت او انتخاب می شوند. علاوه براین ، تزهای اولیّه برای بحثهای عاجل حزب و مقدمات برنامه بعدی حزب نیز به تصویب می رسند. قرار می گذارند هفته بعد کنگره را ادامه دهند و ازجمله راجع به علل بحران و راههای برونرفت بحث را ادامه دهند. موضوع تغییر احتمالی نام حزب نیز به جلسه آینده محول می شود. طیّ این دو روز اصلاح طلبان موفق می شوند از انحلال خود به خودی و یا تصویب شده حزب جلوگیری کنند و ، علاوه براین ، سه نفر را به عنوان مسئولان جدید حزب انتخاب و معرفی نمایند تا ماشین بی راننده نماند! بلافاصله تمام انظار متوجه این سه نفرمی شود. هانس مدرو به عنوان نخست وزیر کارش معیّن است. رسانه های جمعی غرب و شرق در وهله اول سراغ ولفگانگ برگهوفر را می گیرند :
« س – آقای برگهوفر ، اوضاع آلمان شرقی بهمریخته و حزب رهبری کننده به آخر خط رسیده و حالا به جای پرچم سرخ بیرق سفید بالا برده است. خوب، به قول لنین چه باید کرد؟
ج – پاسخ به پرسش شما ساعتها وقت می طلبد. قبول می کنم که وضع کشور سخت و پیچیده است ولی ان را با وضع فاجعه بار حزب من عوضی نگیرید … اکنون ساختارهای قدیمی قدرت متلاشی شده اند و یک حالت خلاء پیدا شده است.
س – کی / کدام نیرو می تواند این خلاء قدرت را پرکند؟
ج – فعلا برای من روشن نیست چه کسی این کار را می کند. هیچ نیروی جاافتاده و سازمانیافته سیاسی که مدعی باشد دربین نیست. خود این وضعیّت کاررا بغرنجتر کرده … نسبت به حزب ما هم اعتماد عمومی از بین رفته و دیگر به این سادگی برنمی گردد…
س – چرا شما حاضر نشدید ریاست حزب را عهده دارشوید؟
ج – اولاً من خیلی با علاقه به کارسیاست محلی اشتغال دارم و الان هم به عنوان شهرداراعظم کلانشهر درسدن مشغولم. کنارکشیدنم به نظر من اثر خوبی بر مردم شهر نمی گذاشت. دیگر این که خود من – به لحاظ خلقیاتم – آدمی نیستم که بخواهم دررآس حزب قرار بگیرم. وانگهی ما براین نظر بودیم که در رآس حزب فردی قرار گیرد فارغ از قید و بندهای مربوط به گذشته حزب، گذشته ای که مسئولیّت آن به طریقی بر دوش همه ماست. به همین جهت پیشنهاد کردیم که گرگور گیزی رهبر تازه حزب شود.
س – منظور شما از این کلمه “ما” چه کسانی است؟
ج – منظورم کمیسیون تدارک کنگره فوق العاده حزب بود … ما به کسی احتیاج داشتیم که همه را با هم نگهدارد و پیوند دهنده باشد….
س – اما خود شما که به هرحال علامت قدیمی عضویّت حزب را کماکان به سینه خواهید زد؟
ج – بله ، با وجودی که این کار دراین دوره هیچ معمول نیست. رفقایی هستند که به خاطرحمل همین علامت حزبی تف به صورتشان می اندازند، ولی من پای آن ایستاده ام.» (28)
شخصیّتها و کوششهای دیرهنگام
گرگور گیزی ، فرزند 41 ساله ِکلاس گیزی وزیرفرهنگ سابق کشور ، حقوقدان و وکیل دعاوی خوشنامی است که درسالهای طولانی گذشته بارها وظیفه دفاع ازمخالفان و منتقدان معروف رژیم را درمحاکم قضائی به عهده داشته است. او با شجاعت تمام و برغم تضیقات و تهدیدات دستگاه امنیّتی ، دشواری وکالت متهمین به «جرائم» سیاسی را پذیرفته و پیوسته به نحو درخشانی از آنها دفاع کرده است . با آن که همیشه کمونیست و عضو حزب بوده ، به کسانی چون کشیش آپلمن، خانم بوولی (ازبنیانگذاران جنبش فوروم جدید)، رودلف بارو و… که علیه پراتیک استبدادی حزب حاکم برخاسته بودند، امداد قانونی رسانده بود. گرگور گیزی درچشم اپوزیسیون هم شخصیّتی مقبول و مورد احترام به شمار می رفت . درواقع «کمیسیون تدارک کنگره» با پیشنهاد انتخاب وی یک برگ برنده رو کرده بود. چون ، نه تنها روی قابل اعتمادترین شخصیّت دربین اصلاح طلبان انگشت گذاشته بود، بلکه دربحرانی ترین دوره حیات حزب کسی را یافته بود که به عنوان یک نظریه پرداز خوش فکر و نواندیش و یک خطیب شورانگیز شهرت داشت. همین خصایل گیزی بود که کنگره را از گرداب سرگشتگی و انحلال طلبی بیرون کشید و به حاضران روحیه داد. سه روز بعد از انتخاب گیزی، وی طیّ مصاحبه ای با نشریه معروف اشپیگل ، به پرسشهای فراوانی در باب مسائل حزب و دولت آینده کشور پاسخ می دهد:
« س – آقای گیزی ، دراین چهل سال گذشته صدرحزب همیشه قدرتمندترین شخص درآلمان شرقی به حساب می آمده ، حالا شما چه قدر قدرت دارید؟
ج – بگذارید کمی فکر کنم. اولا که حکومت انحصاری این حزب به واقع تمام شده و ثانیاً نقش دولت و ارگانهای آن به طور اساسی ارتقاء مرتبه یافته است. همچنین موقعیّت و جایگاه مجلس به کلی عوض شده و بالا آمده است. بنابراین کارمن در وهله نخست عبارتست از سازماندهی تازه حزب و سرپا نگهداشتن آن …
س – شما آمده اید از سوسیالیسم بشردوستانه حرف می زنید . پیش از شما هم خیلیها از این جور حرفها زده اند. حالا شما چگونه می خواهید ظرف چند ماه موفق به تدوین تئوری و برنامه ای شوید که مبّشر نجات باشد و حلال مشگلات شود ؟ والله خیلی جرآت دارید.
ج – … مساله این نیست که تا روز انتخابات این پروژه حاضر و آماده باشد. وانگهی من جزء آدمهایی نیستم که مدعی راه حلهای کامل و بی نقص هستند . قصد من اینست که حزب بتواند یک جنبش دموکرات و چپ به وجود آورد که دیگران هم حولش جمع شوند و به آن به پیوندند و حالت یک جریان اجتماعی را پیدا کند. از این به بعد هم که دیگرکسی نمی تواند مدعی دانستن حقایق ابدی و ازلی شود … طیف کمونیست و پاسیفیست همه رگه ها را درخود دارد. این جریانها در مجموع آن تاریخ و سنتی را می سازند که می خواهیم از آن تغذیه کنیم. …
نزد ما کسانی ک طالب استقلال وطنمان نباشند یا دنبال رادیکالیسم راست بروند ، و نیز هرچه بوی استالینیسم بدهد و با انسانگرائی و تساهل سازگار نباشد… این جریانات نمی توانند در حزب بمانند.
البته منظورم این نیست که از تمام آن سنن و پیشینه ها یکسان استفاده می کنیم، فی المثل آن چه از پاسیفیسم برای من جالب است دیدگاهش نسبت به انسان است، ولی صرفنظرکردن ازحق دفاع – که دراین نظریه هست – با خواست من نمی خواند. از سوسیال دموکراسی قابلیّت و استعداد دموکراتیک و اصلاح پذیری آن برایم جذاب است ، نه آن تزلزل و میانه بازیهایش ، بخصوص در دوره های انقلابی.
س – و ازچه جنبه ی کمونیسم خوشتان می آید؟
ج – در کمونیسم ، این آرمان جامعه بی طبقه را می پسندم. انسان به آرمان و بشارت نیاز دارد ، به یک هدف بزرگ ، گیرم که خیلی هم دور باشد. و این جامعه بی طبقه همچنان آرمان مطلوب منست. آما آن چه از کمونیسم نمی پسندم ، این را می توانم به طور دقیق به شما بگویم ، فی المثل از گرایش به اعلام حقایق مطلق خوشم نمی آید ، ازقرطاس بازی و سازوکارهای بوروکراتیک اکراه دارم و از تمایلات
حذف کننده ، یعینی ازعارضه هایی که پا به پای جنبش پیدا شده اند.
س – اینها که سهو و اشتباه نبوده ، جزء ذاتی سیستم بوده است.
ج – نه ، اگر بتوانیم از همه آن منابع چهارگانه ای که پیشینه ماست برداشت کنیم و با آنها برنامه و اهداف خودمان را روشن کنیم ، می شود جلو انحزافات اشاره شده را گرفت….» (29)
دگردیسی حزب و پایان حاکمیّت آن
اما تمام این شورو شعور رهبری جدید نمی تواند تعادل و استقامت لازم را به وجود آورد. گرگور گیزی و دومعاون سرشناس و با نفوذش زمانی سکان کشی حزب را به دست گرفته اند که طوفانی سخت برخاسته و گوشه های گوناگون کشی َترَک برداشته است. از همه بدتر همان بافت درهم تنیده سازمان امنیّت و ارگانهای حزب است که تهاجم دشمنان قدیمی حزب و جنبش خیابان نیز همین دستگاه امنیّت بی آبرو را هدف گرفته است.
درروزهای 16 و 17 دسامبر دومیّن اجلاس کنگره فوق العاده تشکیل می شود. سخنان مدرو و گیزی درباره ضرورت تحوّل عمیق درحزب و دولت ، به لحاظ منطق تحلیلی همه را قانع می کند. لیکن حفظ بافت سراسری حزب و پیش بردن برنامه های نوین آن مستلزم داشتن فرصت و حداقل آرامش برای تنفس سیاسی و حفظ روحیه و اعتماد به نفس اعضاء و کادرهای تشکیلات درسراسرکشورست. دراین اجلاس ، حزب تصمیم می گیرد که به طورموقت تا کنگره بعدی( قبل ازانتخابات عمومی کشور) ازنام ترکیبی SED- PDS استفاده کند. PDS مخفف عنوان «حزب سوسیالیسم دموکراتیک» است. ازجمله دلائل قوی جهت حفظ SED در نام ترکیبی حزب ، الزامهای حقوقی برای حفظ اموال و مستغلات عظیم حزب و رتق و فتق امور مالی و تنظیم قانونی آن بخش ازمایملک حزب است که می باید به دولت یا به بخشهای دیگر جامعه واگذار گردد . ازجمله اموالی که می باید به حزب سوسیال دموکرات برگردانده شود.
تمام تلاش و تقلای رهبری جدید آنست که نیروی عظیم کمّی حزب را از باختن کامل روحیه و فروپاشی عزم بقاء و… خلاصه از وقوع اضمحلال سیاسی نجات دهد و البته ازاین راه مانع قطب بندیهایی شود که هم می تواند مخاطره آمیز باشد – به علت خطر توسل به قهر بین وابستگان به بخشهای نظامی و امنیتی – و هم به لحاظ سیاسی و اداری باعث آشفتگی بیشتر جامعه شود (چون به هرحال عمده ترین شبکه های اقتصادی، اداری، شوراها و شهرداریهای پایتخت و شهرستانها همچنان دست افراد حزبی است). اما روند حوادث کشور درماه ژانویه 90 خیلی از محاسبات رهبری جدید حزب را به هم می ریزد. ادامه خروج روزانه شهروندان از کشور و ترک تابعیّت و رفتن به آلمان فدرال از سویی و بالا گرفتن تهاجمات خیابانی به مراکزسازمان امنیّت ، انتقاد شدید به ارگانهای حزبی و نیز پخش اعترافات تازه راجع به کم و کیف اعمال خلاف « ِاشتازی» از سوی دیگر، حزب را درمخمصه بدی قرار می دهد. اگون کرنس، رئیس جمهور و رهبر حزب پس ازسقوط هونکر ، برسرمیزگرد درجواب به سئوالات کمیسیون تحقیق اقرار می کند که درتمام این چهل سال عمر کشور:
« اداره امورجامعه تماماً تحت هدایت و گردانندگی دستگاه امنیّتی قرار داشته و ازاین طریق ازشهروندان مملکت سلب اختیار می شده است!» (30)
گزارشگر ویژه دولت راجع به سازمان امنیّت خبرمی دهد که بودجه سالانه این دستگاه بالغ بر 6/3 میلیارد مارک بوده است. از زاغه های سلاح و هزاران خانه امن و مرکز مخفی کنترل پست و تلفن عمومی و … ویلاها و استراحتگاههای مخصوص و غیره سخن می رود و کارهای خلاف فراوانی افشاء می شود. خشم و نفرتی که این اطلاعات مداوم ایجاد می کند، دردرجه نخست بر اعضای ساده حزب درمحل کار و سکونت فشار می آورد. صدها هزار عضو صادق وزحمتکش حزب دررنج و عذابی طاقت فرسا گاه حتی از حیثیت خانوادگی و شخصی خود نیز نمی توانند دفاع کنند. متلاشی شدن روحیه ها، موج خروج از حزب را شدّت می دهد و دراین احوال گرایش انحلال طلبی بار دیگر قوّت می گیرد. این بار نه تنها درسطوح پائین حزب بلکه در بالاترین رده ها ، یعنی حتی دررده رهبری سه گانه حزب! در21 ژانویه 90 ، بعد ازنشست اضطراری که نمایندگان حزب ازشهرستانها و پایتخت به منظور بررسی مشگلات و مسائل عاجل تشکیل داده اند ، ولگانگ برگهوفر به اتقاق 39 نفر از کادرهای حزب – جملگی از همکاران برگهوفر درفراکسیون حزب در پارلمان شهر درسدن – استعفای خود را علناً اعلام می کنند. برگهوفر ، یعنی کسی که به عنوان معاون رهبر جدید انتخاب شده بود و تا همین دسامبرگذشته با شجاعت نشان حزب را برسینه داشت، حال بعد از25 سال عضویّت حزب را با قرائت متن زیر ترک می گوید:
« حزب واحد سوسیالیستی قدیمی و رهبری آن ، جمهوری دموکراتیک المان را به گونه ای شرم آور و به روشهائی غیرمسئول به ویرانی سیاسی و اخلاقی و خرابی اقتصادی دچار کردند. این وضع باعث شد که تمام اعضای حزب، حتی آنهائی که انتقاد می کردند و طالب اصلاحات شده بودند ، ازحیث اخلاقی لطمه شدیدی ببینند و آبرویشان بریزد و[با کناره گیری] وطن سیاسی خود را ازدست دهند.
به سبب ارثیه ننگین حزب، کوشش ما برای حرکت به راههای تازه موجب تشدید بیم و هراس مردم ازخطر بازگشت همان حزب قبلی شده است.
ما که خود به طورفعال درجهت نوسازی SED-PDS قدم برداشته ایم ، دیگر نیروی سیاسی لازم را برای تحقق نوسازی دراین حزب نمی یابیم، نیرویی که بتواند با همکاری نیروهای دموکراتیک بحران عمیق کشور را پشت سرگذارد. با نگرانی شدید نسبت به سرنوشت کشور ما امضاء کنندگان زیر خروج خود را از حزب اعلام می کنیم و درعین حال مصرّانه خواهان انحلال این حزب می باشیم . …»(31)
چند روزبعد ، وقتی نمایندگان رسانه های جمعی غرب او را زیر فشار می گذارند تا دلائل این تغییرمشی خود را بازگوید ، اعلام می کند که دراین مدّت اخیر به اطلاعات و اسراری ازسبک کار و سیاستهای حزب درگذشته دست یافته و درسمت معاونت رهبری از اسناد و مدارکی مطلع شده که دیگر ادامه عضویّت و همکاری درچنین حزبی را برای او غیرممکن ساخته است. دراین اثناء وضع دولت مدرو هم چنان خراب شده است که نخست وزیر ناگزیر به «میزگرد» مرکزی گروههای اپوزیسیون مراجعه می کند و با شرح مشگلات حادّ مملکت و به خاطر حفظ حداقل شرایطی که بشود انتخابات آتیه را درآن برگزار نمود، ازاپوزیسیون تقاضای مساعت و مشارکت درحکومت می نماید. درهمین احوال موج «وحدت طلبی» تظاهرات و توده های مردم نیز به شدّت بالا گرفته است طوری که هم قدرتهای جهانی و هم کلیه احزاب و جریانهای سیاسی هردو آلمان ( به استتثنای حزب سبزها) ، اصل وحدت را قبول کرده در دستورکار خود قرار می دهند. در 5 فوریه 90 رهبری حزب اعلام می کند که مخفف SED را از عنوان حزب حذف کرده و حزب ازاین پس حزب سوسیالیسم دموکراتیک (PDS ) نام دارد. درهمین روز گروههای میزگرد با اعزام 8 وزیرکابینه «مسئولیت ملی» هانس مدرو را مورد حمایت قرار می دهند . وی اعلام می کند که نه به حزب ، بلکه به مردم کشور جوابگوست.
نخست وزیر و میزگرد توافق می کنند که انتخابات جلو بیفتد و درروز 8 ماه مارچ 1990 برگزار شود. خبرگزاریها مرتب گزارش می دهند که هر روز دستکم 2 هزارنفر ازشهروندان آلمان شرقی کشوررا ترک کرده وارد آلمان غربی می شوند…
عطف عنان : عبرت تاریخی
درطول زمستان 90 ، ابتدا شعار «آلمان،وطن متحد» که به طورکلی آماج یکپارچگی دو المان را نشان می داد، همه شعارها و تمایلات دیگر را بلعید و یکه تاز میدان شد. همزمان شعله های شوق و ذوق دریافت و « داشتن»، تاروپود شآن ِ « بودن» را به آتش کشید و میل سوزان اشتراک درامرثروت و رفاه غرب ، جامعه دست تنگ آلمان شرقی را به بحرانی مضاعف مبتلا کرد. در ِ باغ سبز و سرخی که قطبهای غول آسای ثروت و قدرت نشان دادند چنان ولوله ای درشرق انداخت که دیگرخود باختگی جمعی قبحی برای «حراج کشور»(32) نیز باقی نگذاشت. عزّت و غروری که دربشارت و کلام فاخر روشنفکران برجسته جمهوری دموکراتیک آلمان و ندای مبارزان زندان دیده و زجرکشیده و بنیانگذاران جنبش دموکراتیک پائیز 89 موج می زد به سرعت ازچشم توده مردم افتاد و قامت ایستاده و رِآی به استقلال بی ارج و قرب شد. دیگر َبرقِ نمای «گوساله زرّین» که ازآن سوی مرز می تابید چشم جماعت ِ تنگدست و خیانت دیده را کورکرده بود. آنها که به عزم گسستن زنجیرهای اختناق و استبداد برخاسته بودند، درفردای پیروزی ودراولین گشت آزاد خود، اسیر افسون سنگین و رنگین سرمایه شدند و دیگر – درسودای فریبنده پول بیشتر – آرام و قرار نیافتند. دولت دست راستی آلمان فدرال که پیش ازاین حاضر بود، به شرط پیدایش فضای باز سیاسی کمکهای وسیع اقتصادی و مالی دراختیار دولت وقت آلمان دموکراتیک بگذارد ، با مشاهده شیفتگی غیرمنتظره توده های شرق و خودباختگی سیاسی و اخلاقی آنها به سرعت دریافت که «طعمه به پای خویش آید» ، پس سرکیسه را بست و با عوض کردن خط ، حالا دیگر « آش را با جاش» می خواست: انتخابات آزاد، اقتصاد آزاد و بعد وحدت و یکپارچگی ازطریق پیوستن و ادغام ، یعنی پایان « آلمان دموکراتیک» و حلّ شدن آن کشور درتمامیّت حقوقی و قانونیّت آلمان فدرال! دراین اثناء کماکان روزانه 2500 نفر ازنیروهای جوان و متخصص شرق از مرز می گذشتند و به آلمان غربی می رفتند و بلافاصله به اداره بیکاری و تآمینات اجتماعی مراجعه می کردند و، با استفاده ازقوانین ویژه، فی المجلس نفری هزاران مارک سهمیه نقدی (ازکیسه مالیات دهندگان وبیت المال آلمان فدرال ) دریافت می کردند. این امکانات و ادامه روند فزاینده خروج البته اهرم فشار بی سابقه ای شده بود. ازیک سو گسترش شعار«آلمان ، وطن متحد» و تظاهرات دوشنبه ها، – که فضای آن ازآزادیخواهی به ناسیونالیسم تند و تیزی تغییریافته بود – و ازسوی دیگر گریزسنگین نیروی کار ازکشور. ازهم گسیختگی اموراقتصادی و خطرتسلیم بی قید و شرط به خودی خود درسرنوشت چنین روندی رقم خورده بود. بنابراین کلیه نیروهای سیاسی آلمان شرقی، اعم ازجدید و قدیم ، ناگزیر توافق کردند اصل « اتحاد آلمان» را بپذیرند و بقیه قضایا و راه ورسم کار را به نتایج حاصل از انتخابات نیمه مارچ محول کنند. متفقین هم دراساس موافقت خود را با اصل مزبور اعلام نمودند. حتی شوروی،که درتبلیغات مخالف اصلی اتحاد آلمانیها جلوه داده شده بود، پیشنهاد«آلمان متحد،غیرمتعهد و غیر نظامی» را پیش کشید که البته بلافاصله مانند سال 1952 ازجانب دول غرب غیرقابل قبول اعلام شد. …
درهرحال، همه طرفها به برگزاری انتخابات ومسیرو چشم اندازی که ازنتایج آن برآید رضایت دادند. درهمین ایام نمایندگان و جریانهای حاضر درمیزگرد هم دریافتند که توده مردم کوچه و خیابان بیش ازآن که به کار و کوشش آنها برای اداره امور و بهبود اوضاع کشور علاقه نشان دهند، سودای دیگری درسر دارند وبیشترچشم به قول و وعده های آنسوی مرز و سیاستمداران دولت فدرال دوخته اند. کارزار تبلیغاتی انتخابات که آغازید کاملاً آشکارشد که فعالیّت و موضعگیریهای سیاستمداران آلمان فدرال است چگونه نقش آفرینی می کند. همین کارزار بود که تا نیمه مارچ مسیرو جهت رویدادها را معیّن کرد. جالب است که انتخابات و نتایج آن بعضی از«سوءتفاهمات درغرب» را نیز برطرف کرد. مثلا درآغاز چنان می نمود – و ازاین بابت کلیه نظرسنجیها متفق القول بودند که – حرکت سیاسی ویلی برانت و خط مشی قبول اتحادِ دو آلمان به صورت برابری مرتبه و حقوق دو طرف ، مردم آلمان شرقی را بیش ازپیش به سوی حزب سوسیال دموکرات خواهد کشاند و سوسیال دموکراسی تازه پای آن کشور انتخابات را با کسب اکثریت مطلق خواهد برد. غافل ازآن که افکارعمومی جامعه ای که از 57 سال پیش تاکنون تجربه کارزار انتخاباتی چند حزبی نداشته( آخرین انتخابات آزاد درآن منطقه در6 نوامبر1932 صورت گرفته بود) و اکنون نیز با سابقه سخت و موقعیت کنونی تنگدستی اقتصادی، حالا با یک نمایشگاه عظیم و پرزرق و برق رفاه وثروت مواجه شده ، پیش ازآن که به راه متعادل رشد و جایگاه برابر و وزن سیاسی خود بیندیشد، چشمش را عمدتاً به امکانات (واقعی یا خیالپردازانه) مالی و اقتصادی و سامان دادن سریع به معاش و کسب وکار و پول درآوردن … دوخته و لذا حاملین این آرزوها را برمی گزیند! پس هیچ شعار و حزبی دررقابت با «گوساله زرین» کوچکترین بخت مساوی نداشت. هلموت کوهل ، صدراعظم وقت آلمان فدرال، همچنین دستگاه برنامه ریزی انتخاباتی او ، با دقت نظر و آگاهی طبقاتی شگفت انگیزی به جنبه های روان اجتماعی توده های تنگدست آلمان شرقی توجه داشتند و این واقعیتها را درمشی تبلیغات انتخابات به کارگرفتند. با شعارهای ساده ای که پاسخگوی آزردگی و خشم سرباز کرده توده مردم نسبت به دولت سابق بود / وهمچنین به آرزوهای عاجل مردم جواب مثبت می داد/ وارد کارزارانتخابات شدند:
« آزادی علیه سوسیالیسم»، «سوسیالیسم، هرگز» ، همچنین وعده « اتحاد برای زندگی بهتر، بله» ….
رسانه های بین المللی و نیز سوسیال دموکراتها باورشان نمی شد که جناح راست بتواند تنها با 6 سفر انتخاباتی هلموت کوهل ، حتی مراکز سنتی آنها را نیزفتح کند. ولی غروب روز 18 مارچ ، وقتی ساعت 6 بعد ازظهر نتایج اولین شمارش آراء برصفحات تلویزیونی نقش بست، نه تنها آنها یکه خوردند، بلکه همه دانستند که درِآینده نزدیک – به قول اشتفاین هایم ، معروفترین نویسنده آن کشور –
« دیگر جمهوری دموکراتیک آلمان وجود خارجی نخواهد داشت»!
اکثریت بزرگ مردم آلمان شرقی به احزاب و افرادی رآی داده بودند که بنا داشتند خط مشی بلعیدن اقتصاد و سیاست آن کشور را توسط (بانکداران و صاحبان صنایع و تجارت و…) آلمان فدرال را به عمل درآورند و درسیاست نیز خط مشی «ادغام» را محقق کنند.
جدول نتایج انتخابات مارچ 90 (33) ، حاوی درسها و عبرتهای تاریخی است. اخبار این نتایج غیرمنتظره درهردو المان مثل توپ ترکید: ازبین رآی دهندگان کارگر درآن کشورعظیم صنعتی (“سوسیالیستی”)، 59 درصد به جناح راست طرفدارسرمایه داری رآی دادند. ایالت ساکسن که مهد پیدایش و پیکارهای تارخی جنبش سوسیالیستی صد سال اخیر آلمان و ازقدیم به نام «ساکسن سرخ» معروف بود ، دراین انتخابات به مرکز آراء ضد سوسیالیستی تبدیل شد و راستها دراین ایالت بالاترین درصد آرای خود را کسب کردند.
می گویند حرکت آونگ تاریخ نخست رو به چپ دارد ، ولی اگربه مقصود نرسد حتماً به راست خواهد گروید.
[موخره : چندی بعد پروسه ادغام شروع شد. میز”مذاکرات دو آلمان” و میز مهمتر، یعنی گفت وشنودهای 2 بعلاوه 4 ، با شرکت “متفقین” کار را یکسره کرد: شرق به غرب الحاق شد.
سوم اکتبر1990حیات جمهوری آلمان دموکراتیک خاتمه یافت و این روز تحت عنوان «روز وحدت» به روزهای تعطیل آلمان اضافه شد!]
منابع و توضیحات (بخش پایانی)
28 – اشپیگل ، شماره 11 دسامبر89.
29 – همان ، شماره 18 دسامبر89.
30 – همان ، شماره 5 فوریه 90.
31 – روزنامه زوددیچه سایتونگ ، مورخ 22 ژانویه 90.
32 – پس ازبازشدن دیوار و هجوم پول و پولداران غربی و میل به خرید همه چیز درشرق، ابتداء واکنش منفی بودو موج گسترده مخالفت بین مردم به وجود آمد علیه چوب حراج زدن ) Ausverkauf ) به مایملک آن کشور. این پدیده مقاومت روحی آنها را متبلورمی کرد. اما نمایش دادن پول و رفاه درغرب و حالت تهاجمی گفته ها و عرضه های صاحبان ثروت و تجارت موجب بالا گرفتن گرایش معکوس شد. چیزی نگذشت که اعتراض به چوب حراج زدن ازقوّت افتاد و به آن نوع مقاومت و مخالفت برچسب “روشنفکری و سوسیالیستی” زدند.
33 – انتخابات 18 مارچ درآلمان دموکراتیک تحت نظارت چندین گروه اروپائی و بین المللی درفضائی آزاد و فارغ ازتشنج و خشونت / بدون کمترین حدّ نصاب برای ورود به مجلس ، با شرکت نزدیک به 30 حزب و جریان و جنبش و اتحادیه و غیره صورت گرفت. جدول زیر درروز بعد ازخاتمه شمارش آراء رسماً ازجانب کمیسیون مربوطه اعلام گردید و مهمترین نتایج را دربرمی گیرد. درصد شرکت کنندگان دراین انتخابات بسیار بالا، بالغ بر 32/93 درصد ازکل صاحبان حق رآی بود.
نام حزب درصد آراء
حزب دموکرات مسیحی 91/40
حزب سوسیال مسیحی 32/ 6
حزب سوسیال دموکرات 84/ 21
اتحاد احزاب لیبرال 28/ 5
حزب سوسیالیسم دموکراتیک(حزب حاکم) 33/ 16
……….
……….
———————————————————————
لینک شماری از تصاویر و لینک کلیپهای مربوط به بخش پایانی نوشته :
https://www.google.de/search?site=imghp&tbm=isch&source=hp&biw=1366&bih=610&q=hans+modrow&oq=hans+mo&gs_l=img
https://www.google.de/search?site=imghp&tbm=isch&source=hp&biw=1366&bih=610&q=gregor+gysi&oq=gregor+gisi&gs_l=img.1.0.0i1