مجید نفیسی
ملایِ سیادستاری در کودکیم
سر میز شامِ عروسی خواهرم
قابِ مرغ را در هوا قاپید
پیش خود گذاشت و گفت:
“ما سیدها که مرغی هستیم.”
آیا همو نبود که در جوانیم
انقلابِ ما را ربود
و چندصدایی را خاموش کرد
تا ولایتِ خونین خود را بسازد؟
عقربه ها از این همه نابهنگامی
بر ساعت ها می شورند.
دور نیست آن زمان
که انحصارِ ملایان براُفتد
آدمیت به سفره بازگردد
و هر کس از سینیِ فراوانی
سهمی برابر بگیرد.
نومید مباش دوست من!
از قدیم گفته اند:
“ملا شدن چه آسان
آدم شدن چه دشوار.”
1 ژوئیه 2014